eitaa logo
فِي الحِکمَة
965 دنبال‌کننده
54 عکس
11 ویدیو
100 فایل
ملخّص و زبده نظريات و ملزومات مباني در ساحتهاي الهي و طاغوتي به انضمام مطالب گوناگونِ مستفاد از منابع مستند. وجود شريعت بي حقيقت و اقامت حقيقت بي شريعت محال ميباشد. نشر بدون درج منبع بقصد "تقرّب" در صورت "توانايي تبيين"،مجزي بل منجّز است. @Mohammadds
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 چيست؟ 🔹تفسیری است که به جای پرده برداری از معانی لفظ، از حالات نفس پرده برداری می کند و به عبارت دیگر تفسیری است که در آن به جنبه معنوی، روحی، اخلاقی و عرفانی پرداخته شده است. 🔹در این تفسیر، کسی که می خواهد پیام های قرآن را در باره سیر و سلوک و مشکلات آن بفهمد، یا روش انسان را در پالایش نفس شناسایی کند، باید به خود مراجعه کند و با رفع حجاب ها، حالات و مقامات و دریافت های خود را بررسی کند و در صورت انطباق خود با آن آیات، به پیام حقیقی قرآن برسد. 🔹تفسیر انفسی چون لطایف و نکات دقیق را در بردارد «تفسیر اشاری» و چون از فیوضات ربانی الهام می گیرد، «تفسیر فیضی» و چون به جای پرده برداری از معانی لفظ، از حالات نفس پرده برداری می کند، «تفسیر انفسی» می گویند؛ بنابر این در جایی اشاری می گویند که ناظر به روش این تفسیر است و در جایی که ناظر به منبع تفسیر باشد فیضی و در جایی که ناظر به غایت و مقصد باشد تفسیر انفسی می گويند. 📚اقتباس از کلام استاد نيکنام عربشاهي. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 تکمله : 🔹تفاسیر انفسی، تاویل و تعبیر هر عین مطابق مقام و وسعت دایره ی وجودی خویش از حقایق بی انتهای قرآنی است. هر تفسیر انفسي، فیض الهی است که از مجرای همان عین ثابت گذر نموده و به حکم "لا تکرار فی التجلی" شبه و شبیهی ندارد. 🔹به لسانی دیگر نتیجه ی سباحی هر عین در بحر مطلق وجود، و میوه ی سیاحی وی در سماء واحدیِ احدیت را که به حکم «تعین ذاتی منحصر به فرد» خویش تنها برای آن عین ثابت کشف گشته، ميباشد. و عرایس معانی از بهر نامحرمانی که مناسبتی (منجمله مناسبت ذاتی و مقامی و حالی و باطنی و ظاهری) با این لوح جامع ندارند، جلوه نمایی نميکند و برقع از عارض و سیمای ملیح و لطیف و ظریف خود نميگشايد و به اقتضای غیرت، ناکس و نامحرم را از حریم حرم خویش دور کرده و وی را محکوم به حکم انفصال و جدایی می کنند. 🔹و اصل اصیل و مفتاح مفاتیح فهم تفاسیر انفسی، فهم قاعده ی «وضع الفاظ برای روح معانی ست». و این سرّ، مستتر به ستر الهی است. که هر شی ای و هر لفظی در هر حضرتی باید مطابق احکام خاص آن حضرت شهود گشته و شاهدِ شهید باید از قشر و جلباب لفظ، و لباس و جامه ی هر شی، عبور نموده تا به قدر وسع به حقیقت واصل شود. و کلیم الهی باید هر حقیقتی را به لسان خاص آن حضرت سامع بوده و به زبان مخصوص و در قوالبی قابل فهم برای محبوسان عوالم مادون، تنزل دهد، تا اغيار هم بتوانند مِن بعدٍ تفهّم کنند حقايق را؛ و اين است معناي تفقه در دين که فرمود:(( و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم إذا رجعوا اليهم..))و انذار مستتبع کشف اصول معارف دين است علي سبيل الوجدان. 🔹براي وصول به اين مقام طهارت در همه ي مراتب و هجرت از همه جا و همه چيز بايسته است، زيرا که حق در همه جا و همه چيز ظاهر گشته لذا همه جا و همه چيز حجاب اويند(( و إيجاده للأشياء اختفائه فيها ))؛ و بدان که براي حقايق انتهايي نيست لذا هرچه غواص تر و قوي تر باشي سهمت هم بيشتر خواهد بود. 🔹لیکن این تفاسیر هم باید مطابق با حقایق قرآن و اصول عرفانی که مقتبس از کلام معصوم است باشد. چه اينکه براي هر امري ميزاني مخصوص به همان امر است. وگرنه اينکه هرکس هر چه دوست دارد بگوید و اسم آن را بگذارد تفسیر انفسی، نهج مستقیمی نیست. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 در بيان ادام اللّه ظلّه: 🔸حضرت علامه در فص موسوی فصوص الحکم در باب تفاسیر و تاویل حضرت شیخ اکبر سخنان شیرینی میفرمایند که شیرین تر از قند و عسل است و سخن ایشان چنین است: 🔹اين بيان و امثال اين بيان در اين كتاب شريف فصوص الحكم و همچنين در فتوحات مكيه و صحف تفسيريه اهل عرفان و خلاصه مطلق آثار قلمى اين بزرگان در بيان آيات قرآنيه تفسير انفسى قرآن است كه ظاهر به حال خود محفوظ است و انتقالات عرفانى كه همان تفسير انفسى قرآن است بيان تأويلات آيات است كه و ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا الله وَ الرَّاسِخُونَ في الْعِلْمِ. 🔸چون فصوص و فتوحات و ديگر كتب اهل كشف و شهود تفسير انفسى قرآن كريم است، نيز در تأويل اين آيه و بيان شيخ، گفته شد كه مراد از آل فرعون قواى طبيعيه هيولانيه است و شجره، جمعيت حيوانيه به اصول و فروع و شعب و أغصان است و ثمره اين شجره، انسان است كه فرعون يعنى طبيعت، او را موسى ناميده است كه موسى و فرعون خارج، حكايتى از موسى و فرعون نفس ناطقه كليه انسانى و طبيعت جسمانى هيولانى اوست. عارف رومى بر اين مبنا در دفتر سوم مثنوى گويد: موسى و فرعون در هستى توست بايد اين دو خصم را در خويش جست 🔹چه آن كه بارها گفتهايم بايد اين آيات مأول به مقامات انسانى بشود كه فصوص و فتوحات و ديگر صحف كريمه اهل عرفان تفسير انفسى قرآن كريماند، و مفتاح رمز آن در تطابق كونين يعنى عالم و آدم مسلمند. بيرون ز تو نيست آن چه در عالم هست از خود بطلب هر آن چه خواهى كه تويى 🔸انسان، هم آدم و هم شيطان است و هم إبراهيم و هم نمرود و هم موسى و هم فرعون و هكذا كه مجمع جميع اسماء جلالي و جمالى است و از بدو تا ختم قرآن علاوه بر حوادث و وقايع خارجى، مقامات عاليه قرآن در مقام تفسير انفسى در انسان متحقق است ((فكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبِينٍ )) و اينكه تفسير انفسى قرآن ايجاب مىكند بيان اين لطايف و حقايق ذوقيه را، در تأييد و معاضدت آن از اهل بيت عصمت و وحى روايات بسيار داريم. چنانكه گاهى ائمه از خود خبر مىدادند كه من چنينم و چنانم كه عارف باللّه فانّي في الله على بيّنة من ربّه مىباشد و آن چه را در مقام كشف عيانى كه قابل هيچ گونه تعبير و تبديل و تحويل نيست متن واقع را بيان مىكند و تا انسان، خود، به سير و سلوك در مسير اولياء حق قدم برنداشت و به عقل بسيط، يعنى نفس رحمانى نپيوست اين سخنها در نظر او شبيه به افسانه و شعر است ولى به قول ملاى رومى در مثنوى: كردهاى تأويل حرف بكر را،خويش را تأويل كن نى ذكر را نكتهها چون تيغ فولاد است تيز،گر نباشد اسپرت واپس گريز 🔹اگر انسانى را قلب سليم بود، با طهارت مطلقه حائز همه أطوار وجودىاش (كه به طور مستوفى در مصباح الانس فصل سوم فاتحه آن آمده است) در برههاى از زمان بخصوص در خلوتها با مراقبت و توجه تام، منصرف از نشئه طبيعت و آزاد از هر گونه رنگ تعلق گردد و مستغرق در بحار الأنوار ملكوت جمال و جلال شود مراتب عالى و درجات متعالى قرآن را در مقامات وجودى خود مىيابد؛ تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد. 📚مقتبس از 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
🌸🌹🌸🌹🌸🌹 🌸🌹🌸🌹🌸 🌸🌹🌸🌹 🌸🌹🌸 🌸🌹 🌸 🔱{{ألهکم التّکاثر}}🔱 🔷تاويل: يا همان اشتغالتان به لذات حسي و خيالي فاني،از نعمتهاي دنيا،که بواسطه ي آن محتجب شديد و پنداشتيد که کمالتان در اين لذات است و به جهت اين اشتغال از دست داديد پاکي هايي را که مستعد آن بوديد از صفا فطرت و عقل و معقولات در آن و لذات عقليه و کمالات معنويه باقيه و نعمتهاي آخرت را... . 📚تاويلات ،ج2،ص699. ______________________________________ 🔰أقول: ولله إن نکونوا مشغولين بالشواغل النفسانيه من الشهوة و الغضب و الحيل،نحن تابعين ابوسفيان و صهيون من حيث لايشعر و إنا نعبد الله علي حرف،فعلينا بعد الاقرار بالاسلام أن نفعل بمقتضياته و نرفض الانائيت التي رأس کل غفلة و شهوة. 🆔 @felhekmat
💠 : ⚜((ليدخلنّهم مدخلا يرضونه و إنّ اللّه لعليم حليم))؛(حج،59)⚜ از همنشيني واژه علم و حلم ميتوان گفت که چون حق متعال علم به عين ثابت هر شخص دارد لذا بر وفق اقتضائات اعيان ثابته اشخاص با آنها مدارا ميکند و آنها را به مقامي که مرضيشان است داخل ميکند نه به مدخلي که مرضيّ است لذا فرمود يرضونه. چرا که سابقا عرض شد علم حق متعال تابع اعيان اشخاص است و هر شخصي معرفتي به اندازه خود را دارد که نميتوان بيش از آن را بر وي تحميل کرد. لذا فرمود:((نحن معاشر الأنبيا امرنا أن نکلم الناس علي قدر عقولهم))؛ که انبيا مامورند تنزل به رتبه وجودي ناس کنند و بر وفق اقتضائات تعين ناس با هر کدام از آنها برخورد کنند و اينگونه متحقق به صفت حلم گردند. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 📜 اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. 🔹در تفسیر انفسی آیه ی فوق، به لسان عرفان چنین میتوان گفت که، این آیه اشاره به «خرق جامه ی عارضی متلبس اعیان دارد»، اعنی تلبس هر عین در سیر و سیاحت قوسین به احکام و صفاتی که عارضی ذات و عین ثابته ی آنان است، و آخرالامر خرق البسه ی بیگانه و تلبیس هر عین به خلعت ذاتی ابدی خود. 🔹به زبان ساده «ذات مومن در دو قوس نزول و رجوع، متلبس به لباس جامه هایی می گردد که با ذات او مناسبت و موافقتی ندارد پس ذات وی که طینت آن مطهر و منزه است، با غلبه به صفات عارضی که در این دو سیر عارض وجود وی گشته، جامه ی صفات عارضی را خرق می نماید.(در مورد کافر و فاسق نیز بر عکس این قضیه صادق است، اعنی «کل شئ یرجع الی اصله»). 🔹و اگر در آیات و شواهد قرآنی زیر بنگری، تفسیر فوق را تایید خواهی نمود، که این چه ظلمتی ست که مومن از آن خارج شده و این چه نوری ست که وجود کافر و فاسق از آن خلع خواهد شد؟؟ 1⃣قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. 2⃣كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُون. 3⃣بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ. 4⃣ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ. 5⃣كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا. 🔹و در این آیات شریفه اشاره به رجوع هر شی به اصل ذاتی خویش دارد، هر چند که آن شی با دیگر اعیان و احکام آنان مختلط گردد چرا که از لحاظ ذات، برزخی مابین هر عینی حایل آنان است که هرگز حکم آن رفع نمی شود بلکه مخفی می گردد، برای اینکه در کشور وجود چیزی نیست مگر آنکه بین او و دیگر اشیاء مناسبتی الهی حاکم است که اقتضای اشتراک و اتحاد مابین آن دو شئ مینماید، و اموری دیگر هست که اقتضای جدایی و امتیاز بین آن دو میکند. لبّ کلام: «کل شی یرجع الی اصله»... انتهي ما اردناه من نقل کلامه. 📚فواکه العرفان ______________________________________ 🔰اقول: ((حبّ عليٍ حسنة لا يضر معها سيئة و بغضها سيئة لا ينفع معها حسنة))؛ به جهت عدم مجعوليت اعيان ثابته ((السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه)) لذا المحب(لامير المومنين)محب في بطن امه و المبغض(لامير المومنين)مبغض في بطن امه؛ و اين حکمي است ازلي. مسئله و نشانه ي مهم محب اين است که به فرموده ي امام باقر(ع)در حديث طينت محب حضرت مولي اصرار بر گناه نميکند؛ گرچه ممکن است گناه کند. در مقابل مبغض حضرتش ممکن است فردي مبادي آداب و داراي اخلاق حميده باشد. نکته اي که هست اينکه در قيامت حسنات و اخلاق حميده ي مبغض(بجهت بغضش به لسان استعداد)از او ستانده ميشود و به محب داده ميشود و همچنين سيئات محب که در واقع بسانِ لباسِ عارضي بر تن او بوده، از او کنده ميشود(بجهت محبتش و لسان استعداد يا عين ثابتش) و به مبغض داده ميشود. و اينگونه حق متعال به وفق لسان استعداد هر شخص آنچه سوال(درخواست)کرده داده ميشود و اين استجاب سواله زبان عين ثابت اشخاص عين عدل است. آنچه گفته آمد به وفق معراج تحليل در قوس صعود و قاعده ي شريف (النهايات هي الرجوع الي البدايات) ميباشد. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
⚜((...قد علم کلّ اناس مشربهم...))⚜ 🔸 انبياء بواسطه تجليات حق متعال( و هو قسمان:الاول تجلي بر فيض اقدس که هويدا ميکند استعدادات اعيان را در فيض اقدس و الثاني تجلي به فيض مقدس که همان استعدادات در صورتي خاص در مرتبه عين ظاهر ميشود) و استعداداتي که در حضرت علم پذيرفته اند هر يک مظهر اسمي از اسماء اللّه اند، وصول به مقام آن اسم در حضرت واحديت، وسعت حق است که برابر با قلب نبيّ در همان مرتبه اسمي است. قلبِ هر نبيّ، محلِ تجليِ حقِ مشهودِ آن نبيّ در اسماء و قلبِ پيامبر خدا(ص)، محلِ نزولِ حق با همه ي اسماء و صفات است. 🔹حقيقت محمديه(ص)مظهر اسم اعظم و محيط بر تمام ديگر اسماء است. همينطور مظاهر اسماء جزئيه هم محاط و تحت پوشش مظهر اسم اعظم هستند؛ فلهذا تمام انبياء نبوتشان را و تمام مرسلين رسالتشان را و تمام اوليا ولايتشان را از حضرت خاتم(ص)ميگيرند؛ پس تمام ديگر انبياء نبيّ بالنيابة هستند نه نبيّ بالاصالة((کنت نبيّ و آدم بين الماء و الطين اي بين العلم و الجسم)). 🔹انبياء وارثان طبقه ي اول هستند پس اگر رعيت(مردم عادي/آحاد ناس) بخواهند استفاضه کنند امري را لاجرم بايد از نبيّ مخصوص به آن امر(که شاگرد طبقه اول و مستفيض بلاواسط هست) استفاضه کنند آن امر را(چنانکه کسي که علم تعبير ميداند لاجرم بايد کاري يوسفي کرده باشد و مِن مقامه ياخذ) و اخذ بلاواسطه محال است و رعيت، شاگردان و وارثانِ مع الواسطه ي حضرت ختمي(ص)هستند لذلک کان بعضهم علي قدم ابراهيم و بعضهم علي قدم يوسف و بعضهم علي قدم موسي و... صلوات اللّه عليهم اجمعين. 🔸ملخص: 1⃣انبياء و مرسلين شاگردان بلاواسطه اند. 2⃣هر يک از انبياء بر حسب حسه ي وجوديِ خود از اسم اعظم مدد ميگيرند. 2⃣ رعيت شاگردان مع الواسطه هستند نه شاگردان بلاواسطه. 3⃣رعيت هرکدام ظهور خاصي دارند و هرکدام بر حسب حسه ي وجوديشان فيض خاصي را بواسطه ي نبيِّ مربوطِ به همان حسه از حضرت رسول اکرم(ص)دريافت ميکنند. 4⃣هر فرد مشربي دارد و فراخور مشربش با يکي از انبياء مناسبت پيدا ميکند و بواسطه ي آن نبيّ از حقيقت محمديه(ص)اخذ ميکند و پرورش ميابد. 📚 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 📜 قلب مقام تفصیلی روح است که جمال و جلوات روح در آن مقام خود را آشکار می‌کند. این قلب ظلّ مقام واحدیت است کما اینکه روح ظلّ مقام احدیت می‌باشد. اینرا یوم الجمع نیز می‌گویند و قلب را یوم فصل! 📜 حکما روح را عقل مجرد و قلب را نفس مجرده نامیده‌اند. علی ایحال، قلب محل تفصیل و تبیین عقل مجرد است و بر مبنای رصین و شریف تطابق کونین، عالم انسانی به حسب مراتب با عالم کیانی منطبق است. پس قلب انسانی، یوسف وجود آدمی است که عقل کمالات جمعی خودش را در او آشکارا می‌بیند و اگر این قلب که در تقلب است از حقیقت خودش منصرف به امور جزئی شود و صرفا به تدبیر جسم و جسمانیات بپردازد اعنی قوای ظاهریه و باطنیه به استثنای متفکره و شهوت و غضب که یازده برادر او هستند او را در غیابت جب خود مخفی کنند، عقل از رویت تفصیلی حقایق خود کور و ناتوان خواهد شد‌، بلکه صحیح تر از نابینایی این است که به تعبیر قرآنی بگویم «وابْیضَّتْ عَیْنٰاه» اعنی چشم عقل سفید می‌شود، و سفیدی کنایه از بساطت و اجمال است که در آن، الوانِ تفاصیل معین و مشخص نمی‌باشند. 📜 قلب را سلیم از این جهت گفته‌اند که اگر آینه عقل باشد سلیم است و اگر در حدود قوای مذکوره و مقتضیات آنها محبوس شود غیر سلیم. غیابت جب مخفی گاه چاه است. نفس را مخفی گاههاست؛ «الٰهی أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي». ترا گمان باشد که به حق مشغولی اما چنان قلب را در مخفی گاههای خودش پنهان می‌کند که؛ «یَحْسَبونَ اَنَّهُم یُحْسِنونَ صُنْعًا» بدین جهت علمای علم اخلاق در شناخت و طهارت قوا کتابها نگاشته‌اند و دستورها صادر کرده‌اند مثل طهارت الاعراق... یعنی این اعراق و قوا را بايد از اغواء نفس اماره تطهیر کرد تا قلب از چاه نفس بدر آید و عزیز مصر وجود شود به تفصیل کلیات الهیه! ورنه آن قوا تا قلب را به انغمار در ماده نکشند و یا او را از ساحت عقل دور نکنند و در ارض طبیعت رهایش نگردانند، آرام نمی‌گیرند؛ «اُقْتُلوا یُوسُفَ اوِطْرَحوهُ اَرضاً یَخْلُ لکم وَجْهِ ابیکُم»... 📜 سیاره، نفس لوّامه است. یوسف را از چاه در می‌آورد اما زود به ثمن بخس می‌فروشد بعد دوباره به جستجوی او می‌پردازد البته اگر مداومت کند سرانجام به وصال یوسف در مقام تمکین برسد. ندیدی حق به اوقسم خورد؟! «فلااُقسِمُ بالنَّفْسِ اللَّوّامَه» 📜 قوای ظاهری و خیال و وهم دوست دارند قلب در چراگاه آنها بخورد و بازی کند اما عقل می‌گوید؛ «يَا أَبَانَا أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». عقل می‌داند که اگر قلب در مرتع جسم و جسمانیات واقع شود و به لعب آنها مشغول شود گرگ نفس امّاره او را از بین خواهد برد. لذا می‌فرماید: «إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ». جز این هم نيست، به محض اینکه نفس از عقل جدا شود طعمه گرگ خواهد شد. برادران یوسف او را در چاه گرگ نفس خود مخفی کردند و گفتند گرگ او را خورد و غافل بودند که یعقوب نبی به علم الهی می‌داند که قوای مادون نمی‌توانند قوه مافوق را بخورند بلکه می‌توانند به مدد نفس مُسوّله او را مخفی کنند: «وَ جَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ»... 📜 این صبر تا وقتی است که قوا در حد اعتدال قرار گیرند و نفس یا قلب را بر اساس عقل و شرع به خود مشغول کنند در اینصورت آن یازده برادر یازده گرگ نخواهند بود بلکه یازده کوکب خواهند شد... ✍ح_م. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
⚜...و بالنجم هم يهتدون...⚜ 🔹همانطور که بواسطه ي نجومِ ظاهري سلوک ظاهري ميسر است؛ سلوک باطني هم بي نياز از نجم نيست که و بالنجم هم يهتدون، و نجم باطني برهان رباني است که از سماء عقل ميدرخشد و سالک راه را بقوت آن ميپيمايد تا با رجل باطن و قدمِ سلوک که محفوف به سراء و ضراء است ايوبي مشرب رکض نمايد و بعد از قرب به بارگاه قدس و انس با آن به آب حقيقي برسد((ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب))که هم مغتسل است و هم بارد و هم شراب. و اين آب باطني هم شوينده ي تنافر ظاهري است و هم از بين برنده ي امراض و اغيار باطني از جان سالک. بعد از اينکه اين ماء از غيب ظهور کرد، سالک محيي ميشود که ((و جعلنا من الماء کل شي حي)) اما اين حياتِ لاحق با حيات سابق متفاوت است و تباينش در طيبه بودنش است که ((...فلنحيينّه حياة طيبة...)).طوبي له و حسن مآب. 📚 ______________________________________ 🔰اقول: 1⃣همانطور که آب ظاهري زير پايِ ظاهري است ماء حقيقي هم(طبق مبنا و شروطِ ماخوذ در متن)زير قدمِ سلوکي است. 2⃣همه ي اشيا من جمله آب ظاهري محيي به ماء حقيقي و نفس رحماني هستند لکن علم مرکب به اين معيت و انس با آن امري است و علم بسيط به آن امرٌ آخر. 3⃣بعد از مشاهده ي مبتلي و ممتحن در متن بلا، بُعد و عدم انس با عالم قدس براي سالک موجب وحشت از مسئلت ميشود لذا ناگريز از صبر بر بلا هست تا با قدمِ سلوکي قرب و مستتبع آن انس حاصل شده و اینگونه سبب اظهار ماء باطني شود. 4⃣در اين سياهه ي ظلماني اگر تو را نوري هست، سزاوار است نظاره کني بين خطابه ي((مسني الشيطان بنصب و عذاب))و اعوذ بک من کربٍ و بلا و اگر نيست ارکض برجلک تا انشااللّه هو يأتيک منها بقبسٍ حتي يوجد علي النار هدي و نظاره گر باشي که:((مريد پير مغانم ز من مرنج اي شيخ_که وعده تو کردي و او بجا آورد)). 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
⚜((و هو يُطعِمُ و لا يُطعَم))⚜ طعام هم شامل ماکولات ظاهري ميشود و هم شامل ارزاق معنوي. همانطور که رسيدن به ماکولاتِ ظاهريِ حلال جز با پيروي از شريعت مطهره ميسر نيست، رسيدن به رزق روحاني (که همان علم و شهود است) هم جز با پيروي از ظاهر شريعت ميسر نيست که:((و لو أنهم أقاموا التوراة و الإنجيل)) لذا اگر اشخاص در تمامي اعصار و امصار از حجت الهي پيروي کنند ((لأکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم)) ... اما رزق باطني که علم و شهود است بر دو قسم ميباشد که از عمل به شريعت حاصل ميشود اما يک قسم هبه اي است که از فوق ميايد ((لاکلوا من فوقهم))و يک قسم علم کسبي است که با سير و سلوک و علم الارجل حاصل ميشود((و من تحت ارجلهم)) که اين هر دو مشروط به شريعت هستند. پس چه کسي بخواهد عالم به علم حقيقت که هبه اي است و از فوق نصيب انسان ميشود، بشود و چه انسان بخواهد عالم به علم طريقت که مربوط به سير و سلوک است و علم الارجل ناميده ميشود، بشود (که هر دو_حقيقت و طريقت_از علومِ شهودي است)بايد مسير شريعت را طي کند... . 📚 اقتباس از کتاب 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 📜 اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. 🔹در تفسیر انفسی آیه ی فوق، به لسان عرفان چنین میتوان گفت که، این آیه اشاره به «خرق جامه ی عارضی متلبس اعیان دارد»، اعنی تلبس هر عین در سیر و سیاحت قوسین به احکام و صفاتی که عارضی ذات و عین ثابته ی آنان است، و آخرالامر خرق البسه ی بیگانه و تلبیس هر عین به خلعت ذاتی ابدی خود. 🔹به زبان ساده «ذات مومن در دو قوس نزول و رجوع، متلبس به لباس جامه هایی می گردد که با ذات او مناسبت و موافقتی ندارد پس ذات وی که طینت آن مطهر و منزه است، با غلبه به صفات عارضی که در این دو سیر عارض وجود وی گشته، جامه ی صفات عارضی را خرق می نماید.(در مورد کافر و فاسق نیز بر عکس این قضیه صادق است، اعنی «کل شئ یرجع الی اصله»). 🔹و اگر در آیات و شواهد قرآنی زیر بنگری، تفسیر فوق را تایید خواهی نمود، که این چه ظلمتی ست که مومن از آن خارج شده و این چه نوری ست که وجود کافر و فاسق از آن خلع خواهد شد؟؟ 1⃣قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. 2⃣كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُون. 3⃣بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ. 4⃣ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ. 5⃣كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا. 🔹و در این آیات شریفه اشاره به رجوع هر شی به اصل ذاتی خویش دارد، هر چند که آن شی با دیگر اعیان و احکام آنان مختلط گردد چرا که از لحاظ ذات، برزخی مابین هر عینی حایل آنان است که هرگز حکم آن رفع نمی شود بلکه مخفی می گردد، برای اینکه در کشور وجود چیزی نیست مگر آنکه بین او و دیگر اشیاء مناسبتی الهی حاکم است که اقتضای اشتراک و اتحاد مابین آن دو شئ مینماید، و اموری دیگر هست که اقتضای جدایی و امتیاز بین آن دو میکند. لبّ کلام: «کل شی یرجع الی اصله»... انتهي ما اردناه من نقل کلامه. 📚فواکه العرفان ______________________________________ 🔰اقول: ((حبّ عليٍ حسنة لا يضر معها سيئة و بغضها سيئة لا ينفع معها حسنة))؛ به جهت عدم مجعوليت اعيان ثابته ((السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه)) لذا المحب(لامير المومنين)محب في بطن امه و المبغض(لامير المومنين)مبغض في بطن امه؛ و اين حکمي است ازلي. مسئله و نشانه ي مهم محب اين است که به فرموده ي امام باقر(ع)در حديث طينت محب حضرت مولي اصرار بر گناه نميکند؛ گرچه ممکن است گناه کند. در مقابل مبغض حضرتش ممکن است فردي مبادي آداب و داراي اخلاق حميده باشد. نکته اي که هست اينکه در قيامت حسنات و اخلاق حميده ي مبغض(بجهت بغضش به لسان استعداد)از او ستانده ميشود و به محب داده ميشود و همچنين سيئات محب که در واقع بسانِ لباسِ عارضي بر تن او بوده، از او کنده ميشود(بجهت محبتش و لسان استعداد يا عين ثابتش) و به مبغض داده ميشود. و اينگونه حق متعال به وفق لسان استعداد هر شخص آنچه سوال(درخواست)کرده داده ميشود و اين استجاب سواله زبان عين ثابت اشخاص عين عدل است. آنچه گفته آمد به وفق معراج تحليل در قوس صعود و قاعده ي شريف (النهايات هي الرجوع الي البدايات) ميباشد. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
⚜...و بالنجم هم يهتدون...⚜ 🔹همانطور که بواسطه ي نجومِ ظاهري سلوک ظاهري ميسر است؛ سلوک باطني هم بي نياز از نجم نيست که و بالنجم هم يهتدون، و نجم باطني برهان رباني است که از سماء عقل ميدرخشد و سالک راه را بقوت آن ميپيمايد تا با رجل باطن و قدمِ سلوک که محفوف به سراء و ضراء است ايوبي مشرب رکض نمايد و بعد از قرب به بارگاه قدس و انس با آن به آب حقيقي برسد((ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب))که هم مغتسل است و هم بارد و هم شراب. و اين آب باطني هم شوينده ي تنافر ظاهري است و هم از بين برنده ي امراض و اغيار باطني از جان سالک. بعد از اينکه اين ماء از غيب ظهور کرد، سالک محيي ميشود که ((و جعلنا من الماء کل شي حي)) اما اين حياتِ لاحق با حيات سابق متفاوت است و تباينش در طيبه بودنش است که ((...فلنحيينّه حياة طيبة...)).طوبي له و حسن مآب. 📚 ______________________ 🔰اقول: 1⃣همانطور که آب ظاهري زير پايِ ظاهري است ماء حقيقي هم(طبق مبنا و شروطِ ماخوذ در متن)زير قدمِ سلوکي است. 2⃣همه ي اشيا من جمله آب ظاهري محيي به ماء حقيقي و نفس رحماني هستند لکن علم بسيط به اين معيت امري است و علم مرکب به آن و انس با آن امرٌ آخر. 3⃣بعد از مشاهده ي مبتلي و ممتحن در متن بلا، بُعد و عدم انس با عالم قدس براي سالک موجب وحشت از مسئلت ميشود لذا ناگريز از صبر بر بلا هست تا با قدمِ سلوکي قرب و مستتبع آن انس حاصل شده و اینگونه سبب اظهار ماء باطني شود. 4⃣در اين سياهه ي ظلماني اگر تو را نوري هست، سزاوار است نظاره کني بين خطابه ي((مسني الشيطان بنصب و عذاب))و اعوذ بک من کربٍ و بلا و اگر نيست ارکض برجلک تا انشااللّه هو يأتيک منها بقبسٍ حتي يوجد علي النار هدي و نظاره گر باشي که:((مريد پير مغانم ز من مرنج اي شيخ_که وعده تو کردي و او بجا آورد)). 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat