eitaa logo
فِي الحِکمَة
965 دنبال‌کننده
54 عکس
11 ویدیو
100 فایل
ملخّص و زبده نظريات و ملزومات مباني در ساحتهاي الهي و طاغوتي به انضمام مطالب گوناگونِ مستفاد از منابع مستند. وجود شريعت بي حقيقت و اقامت حقيقت بي شريعت محال ميباشد. نشر بدون درج منبع بقصد "تقرّب" در صورت "توانايي تبيين"،مجزي بل منجّز است. @Mohammadds
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 : 1⃣ : کسي است که به او خبر ميرسد و ميگيرد. 2⃣ : کسي است که به او خبر ميرسد و ميگيرد و مامور به رساندن است و ممکن است صاحب کتاب نباشد. 3⃣ : کسي است که خبر ميگيرد و بايد خبر را برساند و نيز هست. 4⃣ : تکليفي سنگين تر از رسول دارند که . 5⃣ ي همه ي آنچه گفته شد است. 📚ترجمه و شرح قصيده عائره 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔰أقول: بياني بود که ذکرش گذشت فراجع. اکنون در بيان فرمايش سلام اللّه عليها بر سبيل ايجاز اشاره اي تقديم عزاداران ميشود و آن اينکه اما چشم خدابين لازم است تا مستور و کامن را ببيند، قوله سبحانه: (( ))؛آري چشمي ديگر بايد تا در متن عسر، يسر را به مشاهده نشيند. امر خداي دان همه مقبول و ناقبول مِن رحمةٍ بَدا و إلي ما بَدا يعول... 🔸پس: 1⃣متن بلاياي کربلا به حيثيت اطلاقيه جميل هستند و نه به حيثيت تعليليه لذا نياز به واسطه در عروض يا ثبوت (مثل اينکه گفته شود چون شهدا به لقاي حق رسيدند پس کربلا زيباست!) براي جميل شدن ندارند، بلکه به عينه براي اهلش جميل هستند. به اين ترتيب زيبايي کربلا ربطي به وصول شهدا به مقامات فوق تصور ندارد(که اين حرفي است کودکانه گرچه من وجه غلط هم نيست)بلکه در شمشير و نيزه خوردن زيبايي نهفته است و همين جراحات و مصائب بعينه جميل هستند، که جمال در جلال کامن است، گرچه کور نميفهمد و نميبيند. 2⃣اگر يزيدي مشربان به طعنه و کنايه گفتند اينهمه حزن و گريه بر حسين(ع) شما را افسرده کرده. ميتواني در جواب اقتدا به عمه ي سادات کني و بگويي اين و حزن بعينه تازگي و شعف و طهارت است، نه آنکّه تو پنداشتي. 3⃣آنکه فقط در بلا جمال را مشاهده و دريافت کند مرتبه ي سلوکي اش ناقص و يک چشمش هنوز کور است(تمام آنچه از شوق و شعف مولوي و سيد هاشم حداد و آيت اللّه قاضي رحمهم اللّه نقل شده تماما مربوط به اوائل سلوکشان است چه اينکه به حکم اتحاد عاشق و معشوق آيت اللّه قاضي به مرض عطش از دنيا رفت و در اواخر عمر شريفِ ظاهري اش به مجردِ ديدن آب، بر مولا و مقتدايش امام حسين ع حزنا ميگريست و هيچ آرام نداشت). 4⃣مسجونين در عالم الابدان گرچه بگريند و بر سرو سينه زنند اما محزونين حقيقي فقط مقيمين و بلکه متمکنين عالم الارواح و فوق آنند که اقرح جفوننا در حقشان صدق ميکند. گرچه حسين جان (ع) رحمت واسعه است و مادرش[م] سلام اللّه عليها گريه کنندگان را روز محشر مثل مرغي که دانه جمع ميکند گلچين خواهد کرد. س 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
🔰أقول: از انضمام قاعده شريف عرفاني به ما سبق، ميتوان کلمه ي مبين را در کريمه ي:((إن هذا لهو البلاء المبين)) مربوط به مبتلي دانست. به اين ترتيب چون فيه کل شي و لابشرط از جميع مراتب است لذا با مبتلا شدنش رقم ميخورد. پس موجب و استجلا در وي خواهد بود به اين ترتيب که حق متعال اسمهاي جلالي خويش را در وي مشاهده ميکند. و اينچنين موجب قرب فرد به حق و همچنين مشاهده خلق مر حق را ميشود(لذا سالار شهيدان به بالا گرفتن حرب هشٌ بشٌ بسامٌ). فثبت من التوطئة السابقة اين که چون حضرت ختمي(ص) مظهر اتم و (به اصطلاح عرفان) است پس به اقتضاي حبيب بودن و مظهر اتم بودن بايد بيش از همه مبتلي به اشد بلايا باشد. لذا فرمود:((ما اوذي نبي بمثل ما اوذيت)). حضرت ابراهيم(ع) است و حضرتش (ص) لذا در روايت هست که ع آرزو داشت تا به دست خودش فرزندش را ذبح نمايد اما حق متعال (ع) را جانشين وي قرار داد و به اين ترتيب حبيب اللّه مصيبت زده و داغدار فرزندش شد. فإن ابنت هذا لک، فليتامل في التجلي التام في ((فصلّ لربّک و انحر))... قلم را تاب اظهار بيش از اين نيست. آري سيد و که سرّ جميع انبياست، سپر بلاي انبيا و جميع اهل عالم گشته و به اين ترتيب حبّ حضرتش موجب رجوع هر محبّي به رحمت الهي ميگردد؛فليتامل و يغتنم. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : در مقام بيان اين به بيان فلسفي ميتوان گفت؛ چون وجود بسيط است نه خليط داخلي دارد و نه ضميم خارجي. لذا هر ذره اي با خود لشگري از تمامي اسماء و صفات را به همراه خواهد داشت. و در هر شي و ذره اي حقيقت همه اشيا (اسماء) به نحو اندماجي موجود است. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠عالم است: 🔹 عيسوی مشرب است، چون خود به زنده شده و ديگران را به آن زنده می کند. علم ارواح است چنانکه آب حيات اجساد،از اين روی علم وقتی در عالم تجسد پيدا می کند در خواب به صورت آب در می آيد. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔸حضرت در نامه ای به تلامیذ خویش چنین مینگارند: بسم الله الرحمن الرحیم. و . یحرق جمیع السیئات الموحدین و نار یحرق جمیع الحسنات المشرکین . والسلام (روح مجرد،ص313) 🔹در خصوص معناي " توحيد " كه يكي از رفقايش در سفري پرسيده بود به مُهري اشاره فرمودند و مي پرسند : اين چيست ؟ فرد مي گويد : اين مهر است . تربت است . آقا مي فرمايند : تو اسم مهر و تربت را روي آن گذاشته اي و آن را وجود مستقل و ذي اثري پنداشته اي . اين اسم را بردار . غير از اصل وجود چيزي نيست . " ان هي الا اسماء سميتموها انتم واباوكم ما انزل الله بها من سلطان ان يتبعون الا الظن و ما تهوي الانفس و لقد جاءهم من ربهم الهدي " نيستند آنها مگر اسمهايي كه شما و پدرانتان آنها را بدين اسمها نام نهاده ايد ! خداوند بدين اسم ها حجت و برهاني را فرود نياورده است . ايشان پيروي نمي نمايند مگر از پندار وگمان و آنچه را هواي نفوسشان بخواهد در حاليكه تحقيقاً از جانب پروردگارشان هدايت بسويشان آمده است. شما ميگوييد مهر و تربت و با اسم و تعين مهر و تربت، آنرا جدا كرده ، استقلال مي دهيد و از آن اثر مي طلبيد ، زيرا طلب بر اصل و اساس استقلال است . استقلال و عزت اختصاص به ذات خدا دارد . يعني اين اسم ها و رسم ها و نشان ها بيكاره اند و كار به دست اوست -جل و عز -. بنابرا ين مطلب خيلي واضح وروشن است كه علت شرك مردم ، دوئيت و دوبيني است كه به اين اعتبارهاي بي پايه وريشه ، لباس عزت پوشانده است و اين حدود و قيود و ماهيات را با اصل الوجود خلط كرده و عزت را از وجود دزديده و به اين ها نسبت داده است . اگر شما اسم مهر را از روي اين برداري ديگر وجود مهري نيست . تعين نيست . فقر و نياز نيست . اينها همه مال اين حدود عدميه است و اگر اينها برداشته شود يك وجود بسيط و گسترده مي ماند كه آن را وجود منبسط گويند و آن نيز پس از رفع حدود ماهوي امكاني خود ، فاني در وجود حي قيوم ازلي و ابدي است . اين است حقيقت توحيد كه شما از آن به ياد مي كنيد ! شما مسئله را پيچ مي دهيد و بغرنج مي كنيد . مسئله بسيار ساده و واضح است . يعني به هر چيز كه مي نگري اول بايد " خدا " را ببيني نه آن چيز را . آنكه مي گويي آن ، چشمت را كور كرده و نمي گذارد خدا را ببيني . لفظ آن را از آن بينداز ، خدا مي ماند و بس. ______________________________________ 🔰 اقول: 1⃣اعتقاد به اصالت ماهيت نافي توحيد است چه رسد به تفريد. اعتقاد به وجود ذومراتبي مثبت توحيد لکن نافي تفريد و شرک جلي است. 2⃣وحدت شهود، با استهلاک و قرب نوافل، و وحدت وجود، با هلاک و قرب فرائض مناسبت دارد. 3⃣شهود توحيد و علم ايقاني به آن براي رعيت مستتبع توبه است که:((و اعبد ربّک حتي يأتيک اليقين))؛ (و عبادت را يک قبله بايد چه اينکه معبود يکي بيش نيست). و توبه به معناي بازگشت و عود به صفت عزّت الهي و رفض انائيت در تمام مراتب و مجالي و شئون، بلکه تسليم محض کان تامه و انخلاع آن است تا اينگونه با ديده ي حق مشاهده حاصل آيد که فرمود:((التوحيد يحرق جميع السيئات الموحدين))؛ و اعظم سيئاتهم وجودهم. 🔅گرچه نکات پراکنده آمد اما ديده ي جامع ارتباط بينشان را ميداند و از تضاربشان فروعي مبارک را استنباط خواهد کرد. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
تبصرة المؤمنین و فتوح المجاهدین.pdf
30.29M
🔹فایل دو بسیار ارزشمند از در ردّ رساله و دفاع از طریقه اصیل اسلامی. 🆔 @felhekmat
💠 ره: 🔸«جملات فصوص در معنی با ادعیه موافق است منتها حضرت امیر علیه السلام متأدب بوده و توانسته حق بیان را ادا نماید ولی صاحب فصوص (شیخ اکبر محی الدین بن عربی) متأدب نبوده و نتوانسته حق را ایفا کند. (تقریرات فلسفه امام خمینی؛ ج 2، ص 183). 🔹و باز گمان نشو د که حاجی (منظور حاج ملا هادی سبزواری رحمة الله است) و یا حکمای اسلامی این حرفها را از خود در آورده باشند بلکه این حرفها در ادعیه بیشتر از منظومه است و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه و قرآن منبع و سرچشمه و مادر این حرفهاست. (تقریرات فلسفه امام خمینی؛ ج 1، ص 88) 🔸البته قول عرفا باطل نيست ولي فهم قول آنها ذوق عرفاني لازم دارد چنانکه کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مى دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمىدانند. و چنانکه مرحوم حاجى (مراد امام، حکیم حاج ملا هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلا تشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى، قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى خیزد، به شرح آن بپردازد.» (تقریرات فلسفی، ج2، ص198). 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠هجوم لشکر حُسن به صفات وجودي : 🌸شهسوار ، چون خواهد که مملکت وجود عاشق را مرکز رايات حقايق ايات خود سازد، اولا شمشير جبّاري و قهّاري به دست معشوق داده، با لشکر فتّان حُسن، متوجه آن صوب گرداند تا اگر در اطراف و اکناف آن ديار، عمارت گونه اي باشد از حصونِ رسوم و قلايع عقايد_که محلّ جنود قيود و منزل طغات عادات و مقرّ اشرار اغيار تواند شد_از هجوم طلايع آن لشکر فتّاکِ بيباک منهدم گشته، مواد فتنه و آشوب منقطع گردد. 🔸باز غوغاي او عَلَم برداشت 🔸عشق او خنجر ستم برداشت 🔹هرچه بيراه ديد غارت کرد 🔹و آنچه بر راه بود هم برداشت 🌸چه، بي شک شهرستان باطن عاشق تا محفوف به اسوار قيود، و معمور به صنوف مکارم پسنديده و صفات حميده و انواع نسب مذموم و محمود باشد، چگونه منزل شهسوار عشق تواند شد که((إنّ الملوکَ إذا دَخلوا قريةٍ أفسدوها و جعلوا أعِزَةَ اهلها أذِلةً)). 🌸في الجمله هر رقيقه ي مناسبتي که عاشق را در خارج بوده باشد که بدان در نظر اعتبار اغيار، معظّم و محتشم نمايد، از صدمات ورود آن جنود خونخوار، متلاشي و مستأصل شده، روي انزوا به کنج خمول آورد و معتکف زاويه اختفا گردد؛ ... پيشترک خود مبيّن گشت که مقتضاي ذات عاشق و احکام خاصّه ي او، صفات عدمي و نسب اعتباري است. 🔸به طاعتم طلبند و به عشرتم خوانند 🔸من و غمِ تو، به کاري دگر چه کار مرا؟! 🌸هر تصرفي که در صفت وجودي داشت، از قِبَل معشوق بوده؛ هر آينه چون ماهيچه ي رايات آفتاب اشراق آن حضرت از مطلع حقيفتش سرزد، امثال فرموده ي((إن اللّهَ يأمرُکم أن تؤدّوا الأماناتِ الي أهلها))نموده، ساير اضافات و تصرفات را تسليم بندگانش کرد و روي عزيمت به خرابات فنا و نيستي، که وطن مألوف و مسکن اصلي او بود، نهاد. 🔹مقام اصلي ما گوشه ي است 🔹خداش خير دهاد آنکه اين عمارت کرد 📚شرح نظم الدّر، وصل هفتم. ______________________________________ 🔰اقول: 🌸فثبت أنه (اي ) حرارة، جميع بالمرّة اي مرّةٍ بعد المرة. 🔹آنچنان پر شد فضاي سينه از دوست 🔹که فکر خويش گم شد از ضميرم 🌸 به مانند خزرجي است که عوسي مر عاشق باقي نگذارد و همه را به خاک و خون کشد حتي عاشقو معشوقي باقي نخواهد گذاشت تا جايي که عاشق پس از تام به مقام ولوج نمايد. تو اين همه را زير سَر عشق بين 🔹زحمت گل بلبل کشيدو حصلش را باد برد 🔹کوه بيستون را عشق کندو شهرتش فرهاد برد 🌸پس " " تعبيري است تسامحي چون تو فهميدي که عاشق، خود به دستِ خود تيشه به ريشه ي هستي خود ميزند و وار و مستانه قلم بدست ميگيرد و کوه انائيتش را از جا بر ميکند تا جايي که حتي عاشقو معشوقي نماند. 🔹تا چنانش به خود کند مشغول 🔹که به معشوق هم نپردازد 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : ⚜((ليدخلنّهم مدخلا يرضونه و إنّ اللّه لعليم حليم))؛(حج،59)⚜ از همنشيني واژه علم و حلم ميتوان گفت که چون حق متعال علم به عين ثابت هر شخص دارد لذا بر وفق اقتضائات اعيان ثابته اشخاص با آنها مدارا ميکند و آنها را به مقامي که مرضيشان است داخل ميکند نه به مدخلي که مرضيّ است لذا فرمود يرضونه. چرا که سابقا عرض شد علم حق متعال تابع اعيان اشخاص است و هر شخصي معرفتي به اندازه خود را دارد که نميتوان بيش از آن را بر وي تحميل کرد. لذا فرمود:((نحن معاشر الأنبيا امرنا أن نکلم الناس علي قدر عقولهم))؛ که انبيا مامورند تنزل به رتبه وجودي ناس کنند و بر وفق اقتضائات تعين ناس با هر کدام از آنها برخورد کنند و اينگونه متحقق به صفت حلم گردند. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠دوام فيض و : 🔹قلت فإني رأيت في واقعتي ( ) شخصا ( ع) بالطواف أخبرني أنه من أجدادي و سمّي لي نفسه فسألته عن زمان موته فقال لي أربعون ألف سنة فسألته عن _لما تقرر عندنا في التأريخ لمدته_؛ فقال لي: عن أي آدم تسأل؟ قلت:عن ؛ فقال:صدق إنني نبي الله و لا أعلم [أري/رأي] للعالم مدة تقف عليها بجملتها إلا أنه بالجملة لم يزل خالقا و لا يزال دنيا و آخرة؛و بانتهاء المدد لا في الخلق فالخلق مع الأنفاس يتجدد...؛انتهي ما اردناه من نقل کلامه. 🔸در واقعه ای شخصی را در طواف دیدم که به من خبر داد از اجداد من بوده است و نامش را به من گفت از زمان وفاتش پرسیدم در جوابم گفت چهل هزار سال پیش از این بوده پس او را از مدت آدم پرسیدم به من گفت از کدام می پرسی از آدم اقرب؟ گفت تصدیق کن که من یکی از پیامبرانم و برای عالم مدت نمی شناسم که آغاز زمان باشد و در آنجا بیاستم و سپس از آنجا شروع کنم بدان که خدای سبحان همیشه خالق بوده است و همواره دنیا و آخرت خواهد بود مدت برای مخلوق است نه در خلق و آفریدن چه این که خلق با انفاس دمبدم پدید می آید... . 📚الفتوحات،باب867. 📚رسالة في ( )،فصل5،ص66 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹در مبحث و به چند وجه ميتوان اين مسئله را مورد بحث قرار داد. يکي آنکه آيا اين مسئله در کليه مظاهر خلقيه و موجودات خارجيه از ارواح و عقول و حقايق برزخي و نفوس انساني و حيواني و افاعيل صادره ي از جميع صور نوعيه اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان، قابل طرح و بحث است، چه آنکه افاعيل صادره ي از مظاهر خلقيه داراي دو جهت است، و ؛ از جهت اطلاق وجود مطلقا از صقع بوبي است و ((قل کل مِن عنداللّه)) شاهد مدعاست و حتي شامل ( ) در نيز ميشود که ((القابل لايکون الا من فيضه الاقدس)) و وجود ساري در مظاهر ناشي از سريان فيض مقدس است. اما از جهت تقييد هر فعلي مستند به فاعل خود است و هر مظهر وجود و آثار مترتبه ي بر آن را بخود مقيد ميسازد و از طرق وسائط منتهي بحق ميشود؛ چه آنکه هيچ ذي شعوري افاعيلي را که بايد فاعل مباشر آن افاعيل، اجسام و طبايع متحرک و سيّال و متغير باشد، بحق مستند نمينمايد، چه آنکه آکل و شرب و تبريد و تسخين و سکون و حرکت و افاعيل صادره ي از انسان که آن قواي بدنيه است، از خواص اجسام و صور منغمر در ماده و نفوس متعلق به ماده ميباشد. 🔸بناءً علي ما حقّقناه، در مقام، فرق [فرقي] بين موجود صاحب و و حيات و موجود فاقد اراده و حيات نميباشد؛ و حق اول بحسب مقام ذات و غنائه الذاتي و مقام منزه است از مصدريت مستنده باعيان و حقايق نازله ي در مراتب امري و خلقي، و در و تجلي و سريان در ، "عين هر شي" و اثر مترتب بر هر شي بوجه اطلاق بر وي مترتب است. 📚استاد 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠مسئله و : 🔹 متاخر(ابوالبرکات/فخررازي): قائل به تباين به تمام ذات بين موجودات بودند که اين ديدگاه مستدعي و حقيقي بودن و اعتباري و انتزاعي بودن وحدت است؛ که منجر به ميگردد. اين ديدگاه که مشهور به است نافي توحيد است، چه رسد به تفريد و وحدت شخصي وجود. 🔹 و قول مياني صدرا: ملاصدرا در قول مياني وحدت و کثرت را حقيقي معرفي ميکند به اين بيان که رجوع کثرت به وحدت است و اساسا وجود واحد را و معرفي ميکند و قول مشاء متقدم هم به تصديق صدرا و به قرينه ي فهم عرفا از کلام ابن سينا همين بوده. اين قرائت معروف به ميباشد و اگرچه به قول عرفا نزديک و مرقات فهم وحدت شخصي است اما اختلافاتي هم با آن دارد. 🔹قول نهايي صدرا و مختار عرفا: عرفا قائل به وجود هستند و کثرت را مطلقا اعتباري ميدانند در اين قول تشکيک در متن وجود راه ندارد بلکه وجود مطرح است لذا وجود را ميدانند نه ذومراتب و اين قول مشهور به ميباشد. 📋نکته: در چون کثرت حقيقي و وحدت اعتباري ميباشد لذا قدر مشترکِ دو مصداق در مفهومي مشترک که خارج از دو مصداق است گرفته ميشود. اما در تشکيک خاصي چون وحدت و کثرت هر دو حقيقي "عنوان ميشوند" لذا قدر مشترکِ بين دو شي بايد عين همان دو شي باشد(که اين تناقض ميباشد)نه خارج از آن دو؛ وگرنه تشکيک، عامي خواهد بود. 📋نکته: نه در و نه در حتي يک دليل در اثبات اين امر (تشکيک خاصي يا وجود ذومراتبي) نمياورند. اين قول زيبا ولي بي دليل، مخالف واقع و خلاف عقل است. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠موضوع علم و : 🔹 : به تصريح در ميباشد؛ و اين امري است که بين تمام مشترک است. لذا کأنه مقولات مندمج تحت موجود بما هو موجود ميباشند. و به اين ترتيب نميتوان ادعا کرد که تنها به نحو لابشرط مقسمي، ديگر علوم را اندماجا در خود دارد، بلکه هم همينطور ميباشد. 🔸 : موجوديتِ مشترکي که موضوع علم فلسفه است گرچه شامل همه ي مقولات از اين حيث که عارض بر آنهاست ميشود؛ لکن خصوصيت هر مقوله داخل در موجوديت، که موضوع علم فلسفه است، نميشود. به بيان ديگر موجوديت، عين حيثياتِ مقوله نيست. در حاليکه مفاد اين است که حيثيات مقوله، در عين غيريت داشتن از آن، "عين خصوصيات و نفسِ حيثياتش" باشد. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠آيا ميتوان گفت يک علم است؟ 🔹 : در هر علمي از موضوع آن علم بحث ميشود(نه خوده موضوع). تعريف مشهور از اين است که ((ما يلحق الشي لذاته و ما يلحق الشي لما يساويه)). اما براي که است، عرض ذاتي نميتوان فرض کرد چون که يا بايد لحوق پيدا کند و يا اينکه بايد امري مساوي با آن باشد و حال اينکه غير از او چيزي نيست! پس عرفان نظري علم نيست. 🔸 : در هر عامي نسبت به اجزائش دو جهت مطرح ميشود؛ يکي جهت شموليت و ديگري جهت ملحوقيت. اما جهت ملحوقيت که محل اشکال است در بگونه اي است که لواحق متشرح از "صقع وجود لابشرط مقسمي" است. 🔸 ديگر برپايه : نسبت لابشرط مقسمي به اجزائش کأنه نسبت نفس به قوا ميباشد که (( )) و قوا خارج از وجود لابشرط مقسمي نيست که توهم شود لحوقشان موجب محدوديت در وحدت نفس شود، بلکه همه شأني از شئونات نفس اند. ⭕️فثبت که عرفان نظري علم است. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 پاسخ استاد جوادي آملي به اشکال سابق: 🔹پاسخ : ((خصوصيات اين امور جزئيه که لاحق بر آن امر کلي اند از دو حال خارج نيستند؛ يا از صميم آن موضوع کلي برخواسته اند و خارج محمول اند، در اين صورت داراي مصحح حمل بوده و قابل اقامه ي برهان اند. يا اينکه بيگانه ي از موضوع بوده و محمول بالضميمه اند))؛( ،ج1،ص181). 🔸 پاسخ استاد: اولا استاد جوادي خلط بين عرض و عرضي کرده اند؛مقسم و که در مقابل است، ميباشند. حال اينکه عرضي براي محمول نيستند تا آنها را من صميمه بدانيم. ثانيا مبناي استاد در تعريف اين است که محمولِ من صميمه باشند؛ که اين مطلب هم خالي از اشکال نيست. زيرا عوارض ذاتيه همواره محمول من صميمه نيستند که عرضي للموضوع باشند، بلکه شايد ذاتي للموضوع باشند. لذا تعريف عوارض ذاتيه به محمول من صميمه تعريف به اخص است نه مساوي. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 الهيه ظهورشان خاص است؛ لکن تمامي اسماء در يک اسم حضور دارند. زيرا تجَزء در اسماء بسيطه راه ندارد و به اين ترتيب اسماء جلاليه عين اسماء جماليه هستند. به بيان عرفاني (())؛ به همين جهت است که ، بنفسه دفع اغيار و جلب احباب ميکند که اين انجذاب و اندفاع برحسب جبله ي ذاتي فرد ميباشد؛ لذا در کتاب مثال ميزند که سه نفر خواب ميبينند در حال اذان گفتن هستند لکن تعبير يکي ميشود دزدي کردن و ديگري دعوت مردم به دين و ديگري دعوت مردم به ضلالت. گرچه هر سه يک خواب ديده اند اما تعابير بر اساس رائي آن خواب متفاوت است. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : چون حق متعال نور سماوات و ارض ميباشد پس خوده سماوات و ارض ميشوند ظلّ. و چون ماسوي اللّه ظل هستند اگر کلمه ي نور براي غير حق اطلاق شود(مثل اينکه گفته شود عالم ارواح نوراني است يعني بالاضافه ي به عالم اجسام نوراني است)، نفسي و ذاتي نيست بلکه نسبي و اضافي است. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠دريافتي از ع: 🔹نازل مِنَ السّماء و صاعد الي السّماء، عابر از هست؛ فوجب انبساط علي هذه الحضرة تا روح و جان شخص مشاهده کند معاني فائضه ي متجسده در صور مثاليه را و از آنها بهره ببرد و بوسيله آنها منتقل به شود. پس آغاز مسير منوط به است، زيرا آخرين مرتبه اي که فرشتگان الهي به آن تنزل ميکنند، عالم مثال مقيد است. لذا انبياء و اولياء الهي که و نصيبشان ميشود در ابتداي امر دارند و بوسيله اين مشاهدات به مقصود ميرسند؛ ((فهو اول مبادي الوحي الالهي..)) 🔹تنزل معانيه غيبيه در صور مثاليه موجب ميشود تا اين صور نياز به و داشته باشند. و چون عوالم مادون، مثالي از عوالم مافوق ميباشند، هيچ مادوني مستغني از تعبير و تاويل نيست. فثبت که عالم حس و هم نيازمند تعبير است. عالِم به تعبير صور محسوسات، همه ي موجودات را ميابد و از آنها به سمت مقصود رهنمون ميشود؛ لذا بعضي از اولياي الهي فرمودند:((شخص به جايي ميرسد ،که در و ديوار معلمش ميشوند)). 📚 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠بعثت رسولان بر حسب : بدان که رسولان "از حيث رسالتشان" همان علمي به امت ميرسانند که استعدادها و ظرفيتهاي آنها(امت)اقتضا نمايد و ممکن نيست بيش از آن يا کمتر از آن باشد. چون ايشان بيانگر و دعوت کننده ي احکام افعال امّت بر حسب مصالح دنيوي و اخروي امت خويش اند. "از آن جهت که انبياء و عارفان اند" علومشان به حسب استعداد و قابليتهاي خود ايشان است. که درود و سلام خدا بر ايشان باد. و خداي داناست. 📚کتاب المعرفة، مسئله 118. __________________________________ 🔰اقول: 1⃣هر امت داراي مزاجي مخصوص است لذا استعدادي مخصوص دارد. 2⃣مقام خلافت غير از نبوت است. اين نکته به انضمام نکته اي ديگر(ظل لابشرط مقسمي بودن کون جامع)دخلي بسزا در فهم صحيح سهو النبي(ص) دارد؛ فليتامل ترشد انشااللّه 3⃣نبي هر امت عصاره و مخصوص همان امت است. 4⃣مهدي=59 و 14=9+5 که مجموع و جمع چهارده وجود نازنين(ع) است و 5=4+1 که عصاره ي پنج تن(ع)است. پس امتش عصاره ي تمام امم سابقه ميباشد. 5⃣چون هر امت مزاجي مخصوص دارد لذا ظرفيت و استعدادي مخصوص هم دارد که مطلوب و کمال آن امت، وصول به همان مرتبه است لذا شرايع امم مختلف با هم متفاوت است. 📋نکته: تمام نکات و خصوصا مسئله ي شماره ي سوم و چهارم بصورت موجز آمد؛ لذا مخاطب فقط متخصص ميباشد. و فروع بسياري متفرع بر اين نکات ميباشد. ع 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹در لسان وجود زائد و عارض بر است. اما در لسان عرفا وجود زائد بر ماهيت نيست؛ زيرا بنابر و وجود لابشرط مقسميِ حق، ماهيات تعينات وجوديه اي هستند که به حمل مواطات و هو هو بر وجود لابشرط مقسمي حمل ميشوند نه به حمل اشتقاق و ذوهو. 🔹توضيح مطلب اينکه:چون وجود حق تعالي است سريان در همه ي تعينات وجوديه دارد؛ و جايي براي غير نگذاشته است. لذا تمام تعينات وجودي همه او هستند و حمل تعينات وجوديه بر اين وجود لابشرط مقسمي به حمل هو هو است. 🔹البته اين حمل هو هو در حقيقت است، نه که مستلزم تصادق حق تعالي با وجودات امکاني و کفر است. 🔹 و غير از هم هستند. وجود اضافي عارض بر ماهيت است(مثل وجود زيد در سوق و عدمش در دار. که وجودش در سوق عارض بر ماهيت زيد است). لکن وجود حقيقي عارض بر ماهيت نيست. "اگر" قائل به صحت انتساب قول به شويم ميتوان گفت شيخ اشراق بين وجود حقيقي و اضافي خلط کرده؛ زيرا که وجود زيد در سوق اضافي و اعتباري است لکن وجود زيد حقيقي و غير اعتباري است. 📋نکته: در اصطلاح شيخ اشراق به معناي است. به اين بيان که شيخ عروض وجود بر ماهيت را مثل عروض بياض بر جسم خارجي نميداند بلکه به تحليل ذهن ميداند. بديهي است که اگر عروض وجود بر ماهيت خارجي باشد مستلزم ثبوت مثبت له و موجوديت ماهيت است؛ و همينطور مستلزم تسلسل ميشود. لذا شيخ وجود را اعتباري ميداند و لاغبار له. 📋نکته: معقول ثاني فلسفي وجودش در ذهن في نفسه و در خارج في غيره است. لذا تعبير اعتباريت از آن، به اين معنا (که به قرائنِ عديده مختار شيخ اشراق هم هست) کاملا صحيح و بي نقص است. 📚 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 مدرَکِ اوحدي از نفوس واقع ميشود که از باب ميباشد نه . صاحبان اين مقام مستغني از ميباشند زيرا که فرايند قياس منطقي اينگونه است که کلي (کبري) از بابِ تقشير درک شود و سپس اندراج و عدم اندراجِ صغري تحت آن سنجيده شود. اما نفوسي که با که اندماجي است مشهود را دريافت ميکنند، افراد تحت آن را هم به نحو اندماجي مشاهده ميکنند. پس صغرايِ مفروض براي اين افراد مندمج تحت کبري است، برخلافِ عوام الناس که کلي را مشوب به جزئي درک ميکنند و صغري برايشان مندرج تحت کلي است. 📚 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠دريافتي از ع: 🔹نازل مِنَ السّماء و صاعد الي السّماء، عابر از هست؛ فوجب انبساط علي هذه الحضرة تا روح و جان شخص مشاهده کند معاني فائضه ي متجسده در صور مثاليه را و از آنها بهره ببرد و بوسيله آنها منتقل به شود. پس آغاز مسير منوط به است، زيرا آخرين مرتبه اي که فرشتگان الهي به آن تنزل ميکنند، عالم مثال مقيد است. لذا انبياء و اولياء الهي که و نصيبشان ميشود در ابتداي امر دارند و بوسيله اين مشاهدات به مقصود ميرسند؛ ((فهو اول مبادي الوحي الالهي..)) 🔹تنزل معانيه غيبيه در صور مثاليه موجب ميشود تا اين صور نياز به و داشته باشند. و چون عوالم مادون، مثالي از عوالم مافوق ميباشند، هيچ مادوني مستغني از تعبير و تاويل نيست. فثبت که عالم حس و هم نيازمند تعبير است. عالِم به تعبير صور محسوسات، همه ي موجودات را ميابد و از آنها به سمت مقصود رهنمون ميشود؛ لذا بعضي از اولياي الهي فرمودند:((شخص به جايي ميرسد ،که در و ديوار معلمش ميشوند)). 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat