eitaa logo
فِي الحِکمَة
942 دنبال‌کننده
54 عکس
11 ویدیو
100 فایل
ملخّص و زبده نظريات و ملزومات مباني در ساحتهاي الهي و طاغوتي به انضمام مطالب گوناگونِ مستفاد از منابع مستند. وجود شريعت بي حقيقت و اقامت حقيقت بي شريعت محال ميباشد. نشر بدون درج منبع بقصد "تقرّب" در صورت "توانايي تبيين"،مجزي بل منجّز است. @Mohammadds
مشاهده در ایتا
دانلود
💠چرا من پيغمبر نشدم؟ 🔸پاسخ بر مشرب فلاسفه: الذاتي لا يعلل؛ذات و ذاتيات مجعول نيستند لذا خدا ذاتيات را جعل نميکند بلکه نور وجود آنچه هست را روشن ميکند. 🔸پاسخي بر مبناي حکمت متعاليه و عرفان: وجود متشخص است و هر شيي آنچه در صقع ذاتش دارد را طبق حرکت حبي از اجمال به تفصيل ميرساند پس طبق اين مبنا خداوند شمر را ايجاد نکرد بلکه آشکارش کرد و او شمر را شمر قرار نداد بلکه او شمر را ظاهر کرد لذا در روايت صحيح وارد است که((الشقي شقي و هو في بطن امه و السعيد سعيد و هو في بطن امه)).به بيان ديگر خداوند فياض علي الاطلاق است و طبق لسان استعداد هر شي که همان عين ثابت شي در فيض اقدس است او را به کمال مقتضي اش و خواسته ي لسان استعدادش ميرساند که اين فحواي قاعده ي عرفاني تطابق نهايات بر بدايات است به اين بيان که سير هر شيي بجهت توقيفيت اسماء(به اصطلاح علم عرفان)از عين ثابتش عدول و تجاوز نميکند و خداوند هر شي را به کمال نهفته در ذات و عين ثابتش ميرساند لذا ابتداي سير نزول عين انتهاي سير صعود شخص خواهد بود البته تفاوت بين اين دو منزل در اجمال و تفصيل است و عذاب ميشود عين رحمت به اين معنا که عدم وصول شي به کمال مطلوب ذاتي اش با عذابش مرتفع ميشود پس عذاب عين رحمت است(اما ماهيت عذاب بحث ديگري دارد). 🔸قد يقال: ما سوال از چگونگي حيثيت تمايز نکرديم بلکه سوال از چرايي کرديم و سوال ناظر به علت تمايز بود نه تحليل چگونگي آن.به بيان ديگر:از اين تمايز بوي جبر ميآيد نه اختيار!لذا گر مي نخورم علم خدا جهل بوَد! 🔸پاسخ نهايي: فيض حق علي الاطلاق ميباشد و حق دائم الفضل علي البريه و رب المشارق است بالاصاله و بالعرض رب المغارب است،به اين بيان که اشخاص با حسن اختيار و سوء اختيار بر فيض مطلق حق قيد ميزنند و يکي ميشود رسول اللّه(ص) و ديگري خود را ابوجهل ميکند.به بيان ديگر لسان استعداد عين ثابث هر شخص که از آن تعديل و تجاوز ممتنع است سبق زماني ندارد که شبهه ي جبر پيش آيد بلکه سبق بالرتبه دارد لذا اکنون هم فياض علي الاطلاق،بر اعيان ثابته به فيض مطلق تجلي ميکند و هنوز نداي هل من ناصرٍ ينصرني از امام حسين(ع)طنين انداز در عالم است اما تنها برخي بالاختيار به آن لبيک ميگويند و به اين ترتيب در هر آن و لحظه اعيان با حسن اختيار و سوء اختيارشان به فيض علي الاطلاق حق قيد ميزنند. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💎 آیا و ، کشک است؟ ⭕️ جملات معروف یکی از این است: «عرفان پیش من است، همه را می‌ خواهی پیش من است، هر جا را می ‌خواهی برایت بگویم، فلسفه را بخواهی از اول تا آخر، از هر جا بگویی از اول مفهوم وجود تا آخر مباحث طبیعیات برایت بگویم، اما همه است، هر چه هست در قرآن و روایات است... این سنخیتی که بین علت و معلول قائلند باطل است، و و موجود از ابطل اباطیل و کفر محض است....» 🔴 نقد و نظر: 1⃣اگر کسی با پیروی از ادبیات بالا بگوید: «علم اصول فقه، و علم فقه، همه اش در سینه من است از اول جواهر تا آخر آن. از اول کفایه تا آخر آن، اما همه اش کشک است. هر چه هست در قرآن و روایات است!» آیا این حرف درستی است؟ توضیح این است که همچنانکه رأی فقیه و متکلم متشرع در برابر رأی قرآن و امامان معصوم نیست بلکه فهم آن ‌ها از قرآن و روایات محسوب می ‌شود، همچنین است فهم عارف متشرع از آیات و روایات معارفی؛ از این رو فهم او در مقابل و در عرض قرآن و روایات نیست تا کسی بگوید رأی قرآن یا اهل ‌بیت علیهم السلام این است و رای فلان عارف شیعه آن! بلکه عارف متشرع می‌ ‌‌گوید فهم من از آیات و روایات طبق ضوابطی که دارم چنین است. درست است که قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام بهترین منبع برای رسیدن به حقیقت است ولی آیات قرآن کریم و روایات اهل ‌بیت؛ محکم و متشابه، مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن، عامّ و خاصّ، ظاهر و باطن دارد. همه فرق به ظاهر اسلامی ـ شیعه اسماعیلی، شیعه دوازده امامی، سنّى اشعرى، معتزلى، وَهّابى، و... ـ مدعی فهم قرآن کریم هستند و ادعای تبعیت از قرآن کریم را دارند ولى آیا همه آن ‌ها، راه حقّ را پیموده ‌‌‌اند و همه، آیات قرآن کریم را درست فهمیده ‌‌‌اند؟! همه شیعیان با گرایش ‌‌‌های مختلف تفسیری، فقهی، اصولی، اخباری، کلامی، فلسفی و عرفانی، به قرآن و روایات اهل ‌بیت تمسک می‌ کنند. آیا همه، در هر مساله ‌ای واقع را ادراک کرده‌ اند؟ هیچ کس در فهم و برداشت از قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم ص و ائمه اطهار، معصوم نیست و امکان خطا دارد و خطا هم می ‌‌کند. از این ‌رو کسی حق ندارد از ابتدا و بدون حجت معتبر عقلی یا نقلی، عقاید، روش و اعمال خود را مطابق کتاب و سنت بداند و دیگران را بدون دلیل معتبر و کافی، رد کند. 2⃣انسانی که قرآن و اهل بیت (ع) را دارد نباید دنبال حواشی کم فایده اصولی و فقهی این و آن بگردد و سالها وقت خود و جماعتی را تلف کند. آن هم در این زمان با این همه مشکلات علمی و فرهنگی و سیاسی برای دنیای اسلام و مسلمین. هنر این است که گرهی از گره های فقهی روز جامعه را باز کنند. مشکلات اعتقادی، اخلاقی و فقهی جدید را حل کنند، هزاران مسائل مستحدثه برای جوانان و مردم وجود دارد ولی حواشی این و آن بر عبارات فلان و فلان را ماهها و سالها بحث می کنند. اینها کشک است. 3⃣اینکه گفته شده: «وحدت وجود و موجود از ابطل اباطیل است» ادعای بدون دلیل معتبر است. به چه دلیل؟ دلیل بگویید تا بررسی شود. بدون دلیل حرف نزنید. پیغمبر نیستید که بگوییم بدون دلیل هم حرفتان مقبول است. مراد این فقیه محترم، از معنای «وحدت وجود و موجود»، روشن نیست. اگر مراد، وحدت محض بدون پذیرش کثرات و موجودات است، یا مرادش همه خدایی، حلول، اتحاد و مانند آن است، در پاسخ می گوییم عرفا چنین مرادی ندارند و ما نیز از این معنا، دفاع نمی کنیم. اگر مراد، وحدت شخصی وجود و کثرت مظاهر و نمودها و موجودات است، در پاسخ می گوییم این مساله نه تنها از ابطل اباطیل و کفر نیست بلکه از بهترین نظریه هایی است که قرآن، روایات، عرفان و برهان بر آن تاکید دارد و به تعبیر علامه طباطبایی (ره)، توحید قرآنی و اسلامی است. 4⃣این جمله ادعایی است که باید تحلیل شود: همه عرفان پیش ایشان است؟ علمش یا عملش؟ معرفتش یا کشف و شهوداتش؟ اگر همه علمش مراد است، باید بگوییم متخصصان فلسفه و عرفان در حوزه و دانشگاه، ایشان را چنین نمی دانند با این حال، حاضریم سوال بپرسیم پاسخ گویند تا ببینیم ادعایشان تا چه اندازه درست است! اگر همه عمل، شهود و مکاشفات عرفان، مراد است، باید بگوییم ادعای بزرگی است که بیشتر از اینکه انسان را به یاد تکبر، عجب، توهم و تخیل بیندازد، خنده آور است. 5⃣بسیاری از بزرگان، علوم عقلی و عرفانی را تایید می کنند. سعی کنید در مسائلی که متخصص نیستید (در فلسفه و عرفان) از متخصص مربوطه (فیلسوف و عارف) حرف بشنوید نه از غیر متخصص در فلسفه و عرفان اسلامی، گرچه در اصول فقه و مسائل و حواشی کم فایده امثال میرزای نائینی متبحر باشد. ⭕️حجة الاسلام دکتر واحدجوان 💢 کانال فِي الحِکمَة 🆔@felhekmat
🔰إفادة: علامه طباطبايي رضوان اللّه تعالي عليه مرحله ي دوازدهم کتاب شريف نهاية الحکمة را به عنوان:"في ما يتعلق بالواجب الوجود عزّ اسمه" معنون فرمود.و اسم در اصطلاح عرفان به معناي ذات به اعتبار تعيّن است.و هر متعيّن غير از نامتعيّن است پس مقام غيب الغيوبي و هو غير از اسماء و متعينات هست که حضرتش فرمود:((اسم اللّه غيره...))،(امام صادق ع،هزار و يک نکته،نکته479)؛لذا واجب در لسان حکمت متعاليه و صدرالمتالهين،مرتبه اي از مراتب هستي و اسمي از اسماء حق و مظهري از مظاهر اوست،نه هويت غيبيه که مطلق وجود است.به اين ترتيب تشکيک بين واجب و ممکن، بلامانع و بلکه همان مختار عرفاست که تشکيک را در مظاهر ميدانند نه در وجود،و واجب مظهري از مظاهر حق است؛لذا حضرتش(ره) در کلمه ي عزّ اسمه به اين معنا اشاره فرمود،پس اشکالات مربوط به وجود ذومراتبي وارد نميباشد و همچنين طبق اين قرائت،وجود ذومراتبي و تشکيک خاصي،نافي وجود ذومظاهري و تشکيک خاص الخاصي نميباشد،فتدبر. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
فِي الحِکمَة
💠قسمتهايي از يک مقاله درباره #اجتهاد در احکام عمليّه(فقه اصغر) و اصول علميه(فقه اکبر): 🔸پس از غيبت
💠بيانات يک مجتهدِ فهميده و يک فقيهِ جامع الشرايط در فروع و يک فقيهِ بصير در اصول و يک رهبر فرزانه، درباره جايگاه فلسفه از منظر اسلام: 🔹اگر چنانچه فلسفه حساب خودش را از حوزه جدا نکند - یعنی همان دعوای قدیمی و سنتىِ علوم عقلی و علوم نقلی تشخص پیدا نکند - بهتر است. 🔸مثلاً امام (رضوان الله تعالی علیه) صبح و عصر به مسجد سلماسی می‌آمد و درس میگفت - صبح فقه میگفت، عصر هم اصول میگفت - مرحوم آقای طباطبائی هم پیش از ظهر در همان مسجد فلسفه میگفت. 🔹واقعاً چه اشکالی دارد که ما درس فلسفه را در مسجد آقای بروجردی بگوئیم؟ بزرگان فلسفه‌ ما - آقای جوادی، آقای مصباح، آقایان دیگر - آنجا فلسفه بگویند؟ فلسفه را باید به عنوان یک علم دینىِ محض به حساب آورد. خب، جایش کجاست؟ جایش در مسجد است. 🔸گذشتگان ما هم همین جور بودند. خب، شما ملاحظه کنید مرحوم فخرالمحققین اجازه روایتی میگیرد از سید حیدر آملی، و به او اجازه‌ روایتی میدهد، با چه تجلیلی! سید حیدر یکی از آن قلندرهای درجه یک عرفان است، لیکن فخرالمحققین آنجور از او تجلیل میکند. 🔹مرحوم علامه‌ حلی (رضوان الله علیه) شرح «حکمة ‌العین» دارد. خود ایشان هم شاگرد کاتبی است، شرح «حکمة ‌العین» هم دارد. 🔸به نظر من باید برگردیم به همین مبنا و همین معنا. این که ما بگوئیم فقه، مجرد از فلسفه، یک قداستی دارد؛ فلسفه هم دامن خودش را منزه نگه میدارد که داخل وادی فقه و اصول و حدیث و اینها نیفتد، درست نیست؛ اینها همه‌اش یکی است، یک هدف دارد. 📚بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی ۱۳۹۱/۱۱/۲۳ 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 ره: 🔸و الحاصل: اقلّ مراتب سعادت اين است كه انسان يك دوره فلسفه را بداند. 📚تقريرات فلسفه امام خمینی،ج۳،ص۴۷۲ ______________________________________ 🔰أقول: کمال الانساني في الطور الالهي، کمال مطاوعت و معرفت را به همراه دارد که همان کمال سعادت انساني است.قوله تعالي:((و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون))؛ و عبادت(مطاوعت)فرع بر معرفت ايقاني(معرفت)است. معرفت به معناي علم حضوري به حقايق اشياء ميباشد، لذا حکمت متعاليه که در واقع ترجمه ي شهود عارف به مفهوم و در قالب استدلال است، ظلّ مشهود و مکشوف است مِنْ بُعدٍ، لذا اقل مراتب سعادت فهم صحيح يکدوره حکمت ميباشد. ره 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 ره در بيان ره: 🔹: 🔹وقتی علامه طباطبائی در سال 1325 ش از تبریز به قم بازگشت و درس فلسفه را آغاز نمود بنده اولین شاگرد معظم له در این درس بودم. پیش ازآن ضمن این که در درس خارج فقه و اصول حضرت امام خمینی شرکت داشتم در درس فلسفه خصوصي معظم له نیز حاضر می شدم. ایشان وقتی این درس را آغاز کردند شاگردان خویش را گزینش فرمودند... 🔹حضرت امام پیش از این هم یک درس فلسفه عمومی داشتند که در اثر اعتراض برخی تعطیل شده بود... 🔸 یک روز معظم له در درس خصوصی فلسفه خطاب به آقایان فرمود: این درس که من به شما می گویم نیست و من هم نیستم و این از باب ناچاری و قحط الرجال است. 🔹بعد فرمود: قرار است استاد فلسفه بیاید و شما ان شاء الله به درس ایشان خواهید رفت و آن وقت می فهمید که فلسفه چیست و استاد فلسفه کیست؟ 🔸لذا همه منتظر بودیم که ناگهان باخبر شدیم مرحوم آقای وارد قم شدند و شروع به تدریس از کتاب اسفار کردند. بلا فاصله حضرت امام درسشان را تعطیل کردند و ما همه به درس فلسفه مرحوم آقای آشتیانی رفتیم. 🔹ایشان حقیقتا بود. درس اسفار معظم له در واقع درس خارج فلسفه بود... پس از مدتی آقای آشتیانی به مشهد مقدس هجرت نمودند، آن وقت حضرت امام دوباره درس فلسفه را شروع کردند و ما نیز شرکت کردیم. 📚خاطرات آیة الله مسلم ملکوتی،ص35و32. 📋نکته: تبحر ايشان در علم فلسفه و عرفان عجيب و بسيار بسيار نادر است. اما ايشان تصريح فرمودند که تمام آنچه عرضه داشتند خودشان به علم اليقين بدان رسيده اند و لا اکثر من هذا. 📋نکته: ايشان همچنين فقيهي قوي بودند که استجازه هاي متعدد از اکابر فقهاي زمان خويش من جمله آيت اللّه سيد ابوالحسن اصفهاني، آيت اللّه نائيني، آقا ضيا الدين عراقي، شيخ عبدالکريم حائري (رحمهم اللّه اجمعين) بيانگر اين مطلب هست؛ لمثل هذا فليعمل العاملون. 📋نکته: برخي آثار معقول و مشهود ايشان به اين ترتيب است:اساس التوحيد، حاشيه بر اسفار، حاشيه بر فصوص ابن عربي، حاشيه بر فصوص فارابي، حاشيه بر الهيات شفا، حاشيه بر مصباح الانس، رساله اي در جبر و تفويض، تعليقات بر منظومه. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 ره: 🔸«جملات فصوص در معنی با ادعیه موافق است منتها حضرت امیر علیه السلام متأدب بوده و توانسته حق بیان را ادا نماید ولی صاحب فصوص (شیخ اکبر محی الدین بن عربی) متأدب نبوده و نتوانسته حق را ایفا کند. (تقریرات فلسفه امام خمینی؛ ج 2، ص 183). 🔹و باز گمان نشو د که حاجی (منظور حاج ملا هادی سبزواری رحمة الله است) و یا حکمای اسلامی این حرفها را از خود در آورده باشند بلکه این حرفها در ادعیه بیشتر از منظومه است و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه و قرآن منبع و سرچشمه و مادر این حرفهاست. (تقریرات فلسفه امام خمینی؛ ج 1، ص 88) 🔸البته قول عرفا باطل نيست ولي فهم قول آنها ذوق عرفاني لازم دارد چنانکه کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مى دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمىدانند. و چنانکه مرحوم حاجى (مراد امام، حکیم حاج ملا هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلا تشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى، قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى خیزد، به شرح آن بپردازد.» (تقریرات فلسفی، ج2، ص198). 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠مسئله و : 🔹 متاخر(ابوالبرکات/فخررازي): قائل به تباين به تمام ذات بين موجودات بودند که اين ديدگاه مستدعي و حقيقي بودن و اعتباري و انتزاعي بودن وحدت است؛ که منجر به ميگردد. اين ديدگاه که مشهور به است نافي توحيد است، چه رسد به تفريد و وحدت شخصي وجود. 🔹 و قول مياني صدرا: ملاصدرا در قول مياني وحدت و کثرت را حقيقي معرفي ميکند به اين بيان که رجوع کثرت به وحدت است و اساسا وجود واحد را و معرفي ميکند و قول مشاء متقدم هم به تصديق صدرا و به قرينه ي فهم عرفا از کلام ابن سينا همين بوده. اين قرائت معروف به ميباشد و اگرچه به قول عرفا نزديک و مرقات فهم وحدت شخصي است اما اختلافاتي هم با آن دارد. 🔹قول نهايي صدرا و مختار عرفا: عرفا قائل به وجود هستند و کثرت را مطلقا اعتباري ميدانند در اين قول تشکيک در متن وجود راه ندارد بلکه وجود مطرح است لذا وجود را ميدانند نه ذومراتب و اين قول مشهور به ميباشد. 📋نکته: در چون کثرت حقيقي و وحدت اعتباري ميباشد لذا قدر مشترکِ دو مصداق در مفهومي مشترک که خارج از دو مصداق است گرفته ميشود. اما در تشکيک خاصي چون وحدت و کثرت هر دو حقيقي "عنوان ميشوند" لذا قدر مشترکِ بين دو شي بايد عين همان دو شي باشد(که اين تناقض ميباشد)نه خارج از آن دو؛ وگرنه تشکيک، عامي خواهد بود. 📋نکته: نه در و نه در حتي يک دليل در اثبات اين امر (تشکيک خاصي يا وجود ذومراتبي) نمياورند. اين قول زيبا ولي بي دليل، مخالف واقع و خلاف عقل است. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
فِي الحِکمَة
#تشبيه_در_عين_تنزيه 💠 #سوال: آيا اضافه ي بيت و ورح به خداوند متعال اضافه ي تشريفي است يا واقعيت دار
💠موضوع علم و : 🔹 : به تصريح در ميباشد؛ و اين امري است که بين تمام مشترک است. لذا کأنه مقولات مندمج تحت موجود بما هو موجود ميباشند. و به اين ترتيب نميتوان ادعا کرد که تنها به نحو لابشرط مقسمي، ديگر علوم را اندماجا در خود دارد، بلکه هم همينطور ميباشد. 🔸 : موجوديتِ مشترکي که موضوع علم فلسفه است گرچه شامل همه ي مقولات از اين حيث که عارض بر آنهاست ميشود؛ لکن خصوصيت هر مقوله داخل در موجوديت، که موضوع علم فلسفه است، نميشود. به بيان ديگر موجوديت، عين حيثياتِ مقوله نيست. در حاليکه مفاد اين است که حيثيات مقوله، در عين غيريت داشتن از آن، "عين خصوصيات و نفسِ حيثياتش" باشد. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠تفاوتهاي و : 1⃣امکان خاص معقول ثاني فلسفي است اما امکان استعدادي، معقول اولي و يک صفت وجودي است. 2⃣امکان خاص بر خلاف امکان استعدادي شدت و ضعف نميپذيرد. 3⃣امکان استعدادي عارض بر ماده ي بالمعني الاعم است اما امکان خاص عارض بر ماهيت است. به تعبير ديگر امکان استعدادي عارض بر محل ماهيت و امکان خاص عارض بر خود ماهيت است. 4⃣امکان استعدادي قابل زوال است اما امکان خاص قابل زوال نيست. 5⃣امکان خاص اصل و امکان استعدادي فرع آن است؛ و همچنين امکان خاص در مجردات هم جاري است اما امکان استعدادي مخصوص عالم ماده است. 6⃣امکان خاص نسبت به طرفين(وجود و عدم)علي السويه است اما امکان استعدادي نسبت به يک طرف تعيّن دارد. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹در لسان وجود زائد و عارض بر است. اما در لسان عرفا وجود زائد بر ماهيت نيست؛ زيرا بنابر و وجود لابشرط مقسميِ حق، ماهيات تعينات وجوديه اي هستند که به حمل مواطات و هو هو بر وجود لابشرط مقسمي حمل ميشوند نه به حمل اشتقاق و ذوهو. 🔹توضيح مطلب اينکه:چون وجود حق تعالي است سريان در همه ي تعينات وجوديه دارد؛ و جايي براي غير نگذاشته است. لذا تمام تعينات وجودي همه او هستند و حمل تعينات وجوديه بر اين وجود لابشرط مقسمي به حمل هو هو است. 🔹البته اين حمل هو هو در حقيقت است، نه که مستلزم تصادق حق تعالي با وجودات امکاني و کفر است. 🔹 و غير از هم هستند. وجود اضافي عارض بر ماهيت است(مثل وجود زيد در سوق و عدمش در دار. که وجودش در سوق عارض بر ماهيت زيد است). لکن وجود حقيقي عارض بر ماهيت نيست. "اگر" قائل به صحت انتساب قول به شويم ميتوان گفت شيخ اشراق بين وجود حقيقي و اضافي خلط کرده؛ زيرا که وجود زيد در سوق اضافي و اعتباري است لکن وجود زيد حقيقي و غير اعتباري است. 📋نکته: در اصطلاح شيخ اشراق به معناي است. به اين بيان که شيخ عروض وجود بر ماهيت را مثل عروض بياض بر جسم خارجي نميداند بلکه به تحليل ذهن ميداند. بديهي است که اگر عروض وجود بر ماهيت خارجي باشد مستلزم ثبوت مثبت له و موجوديت ماهيت است؛ و همينطور مستلزم تسلسل ميشود. لذا شيخ وجود را اعتباري ميداند و لاغبار له. 📋نکته: معقول ثاني فلسفي وجودش در ذهن في نفسه و در خارج في غيره است. لذا تعبير اعتباريت از آن، به اين معنا (که به قرائنِ عديده مختار شيخ اشراق هم هست) کاملا صحيح و بي نقص است. 📚 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat