eitaa logo
فِي الحِکمَة
966 دنبال‌کننده
54 عکس
11 ویدیو
100 فایل
ملخّص و زبده نظريات و ملزومات مباني در ساحتهاي الهي و طاغوتي به انضمام مطالب گوناگونِ مستفاد از منابع مستند. وجود شريعت بي حقيقت و اقامت حقيقت بي شريعت محال ميباشد. نشر بدون درج منبع بقصد "تقرّب" در صورت "توانايي تبيين"،مجزي بل منجّز است. @Mohammadds
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 الهيه ظهورشان خاص است؛ لکن تمامي اسماء در يک اسم حضور دارند. زيرا تجَزء در اسماء بسيطه راه ندارد و به اين ترتيب اسماء جلاليه عين اسماء جماليه هستند. به بيان عرفاني (())؛ به همين جهت است که ، بنفسه دفع اغيار و جلب احباب ميکند که اين انجذاب و اندفاع برحسب جبله ي ذاتي فرد ميباشد؛ لذا در کتاب مثال ميزند که سه نفر خواب ميبينند در حال اذان گفتن هستند لکن تعبير يکي ميشود دزدي کردن و ديگري دعوت مردم به دين و ديگري دعوت مردم به ضلالت. گرچه هر سه يک خواب ديده اند اما تعابير بر اساس رائي آن خواب متفاوت است. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : چون حق متعال نور سماوات و ارض ميباشد پس خوده سماوات و ارض ميشوند ظلّ. و چون ماسوي اللّه ظل هستند اگر کلمه ي نور براي غير حق اطلاق شود(مثل اينکه گفته شود عالم ارواح نوراني است يعني بالاضافه ي به عالم اجسام نوراني است)، نفسي و ذاتي نيست بلکه نسبي و اضافي است. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 نسبت به اهل مَعبر و نسبت به مستفيض مجلاي فيض است. پس اگر شخص بخواهد به عالم غيب سفر کند بايد از عالم مثال مقيد عبور کند و همچنين براي مستفيض شدن، فيض که از تنزل ميابد بايد از مثال مقيد شخص بگذرد تا به او برسد. که اگر مثال مقيد شخص تيره و تار باشد، نميتواند فيض را دريافت کند. مثل کسيکه بينايي اش کم است و فقط شبح ميبند و نميتواند درست ببيند. پس همواره بين کج فهمي و گناه رابطه ي مستقيم وجود دارد. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠تفاوتهاي و : 1⃣امکان خاص معقول ثاني فلسفي است اما امکان استعدادي، معقول اولي و يک صفت وجودي است. 2⃣امکان خاص بر خلاف امکان استعدادي شدت و ضعف نميپذيرد. 3⃣امکان استعدادي عارض بر ماده ي بالمعني الاعم است اما امکان خاص عارض بر ماهيت است. به تعبير ديگر امکان استعدادي عارض بر محل ماهيت و امکان خاص عارض بر خود ماهيت است. 4⃣امکان استعدادي قابل زوال است اما امکان خاص قابل زوال نيست. 5⃣امکان خاص اصل و امکان استعدادي فرع آن است؛ و همچنين امکان خاص در مجردات هم جاري است اما امکان استعدادي مخصوص عالم ماده است. 6⃣امکان خاص نسبت به طرفين(وجود و عدم)علي السويه است اما امکان استعدادي نسبت به يک طرف تعيّن دارد. 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠دريافتي از ع: 🔹نازل مِنَ السّماء و صاعد الي السّماء، عابر از هست؛ فوجب انبساط علي هذه الحضرة تا روح و جان شخص مشاهده کند معاني فائضه ي متجسده در صور مثاليه را و از آنها بهره ببرد و بوسيله آنها منتقل به شود. پس آغاز مسير منوط به است، زيرا آخرين مرتبه اي که فرشتگان الهي به آن تنزل ميکنند، عالم مثال مقيد است. لذا انبياء و اولياء الهي که و نصيبشان ميشود در ابتداي امر دارند و بوسيله اين مشاهدات به مقصود ميرسند؛ ((فهو اول مبادي الوحي الالهي..)) 🔹تنزل معانيه غيبيه در صور مثاليه موجب ميشود تا اين صور نياز به و داشته باشند. و چون عوالم مادون، مثالي از عوالم مافوق ميباشند، هيچ مادوني مستغني از تعبير و تاويل نيست. فثبت که عالم حس و هم نيازمند تعبير است. عالِم به تعبير صور محسوسات، همه ي موجودات را ميابد و از آنها به سمت مقصود رهنمون ميشود؛ لذا بعضي از اولياي الهي فرمودند:((شخص به جايي ميرسد ،که در و ديوار معلمش ميشوند)). 📚 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠بعثت رسولان بر حسب : بدان که رسولان "از حيث رسالتشان" همان علمي به امت ميرسانند که استعدادها و ظرفيتهاي آنها(امت)اقتضا نمايد و ممکن نيست بيش از آن يا کمتر از آن باشد. چون ايشان بيانگر و دعوت کننده ي احکام افعال امّت بر حسب مصالح دنيوي و اخروي امت خويش اند. "از آن جهت که انبياء و عارفان اند" علومشان به حسب استعداد و قابليتهاي خود ايشان است. که درود و سلام خدا بر ايشان باد. و خداي داناست. 📚کتاب المعرفة، مسئله 118. __________________________________ 🔰اقول: 1⃣هر امت داراي مزاجي مخصوص است لذا استعدادي مخصوص دارد. 2⃣مقام خلافت غير از نبوت است. اين نکته به انضمام نکته اي ديگر(ظل لابشرط مقسمي بودن کون جامع)دخلي بسزا در فهم صحيح سهو النبي(ص) دارد؛ فليتامل ترشد انشااللّه 3⃣نبي هر امت عصاره و مخصوص همان امت است. 4⃣مهدي=59 و 14=9+5 که مجموع و جمع چهارده وجود نازنين(ع) است و 5=4+1 که عصاره ي پنج تن(ع)است. پس امتش عصاره ي تمام امم سابقه ميباشد. 5⃣چون هر امت مزاجي مخصوص دارد لذا ظرفيت و استعدادي مخصوص هم دارد که مطلوب و کمال آن امت، وصول به همان مرتبه است لذا شرايع امم مختلف با هم متفاوت است. 📋نکته: تمام نکات و خصوصا مسئله ي شماره ي سوم و چهارم بصورت موجز آمد؛ لذا مخاطب فقط متخصص ميباشد. و فروع بسياري متفرع بر اين نکات ميباشد. ع 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹در لسان وجود زائد و عارض بر است. اما در لسان عرفا وجود زائد بر ماهيت نيست؛ زيرا بنابر و وجود لابشرط مقسميِ حق، ماهيات تعينات وجوديه اي هستند که به حمل مواطات و هو هو بر وجود لابشرط مقسمي حمل ميشوند نه به حمل اشتقاق و ذوهو. 🔹توضيح مطلب اينکه:چون وجود حق تعالي است سريان در همه ي تعينات وجوديه دارد؛ و جايي براي غير نگذاشته است. لذا تمام تعينات وجودي همه او هستند و حمل تعينات وجوديه بر اين وجود لابشرط مقسمي به حمل هو هو است. 🔹البته اين حمل هو هو در حقيقت است، نه که مستلزم تصادق حق تعالي با وجودات امکاني و کفر است. 🔹 و غير از هم هستند. وجود اضافي عارض بر ماهيت است(مثل وجود زيد در سوق و عدمش در دار. که وجودش در سوق عارض بر ماهيت زيد است). لکن وجود حقيقي عارض بر ماهيت نيست. "اگر" قائل به صحت انتساب قول به شويم ميتوان گفت شيخ اشراق بين وجود حقيقي و اضافي خلط کرده؛ زيرا که وجود زيد در سوق اضافي و اعتباري است لکن وجود زيد حقيقي و غير اعتباري است. 📋نکته: در اصطلاح شيخ اشراق به معناي است. به اين بيان که شيخ عروض وجود بر ماهيت را مثل عروض بياض بر جسم خارجي نميداند بلکه به تحليل ذهن ميداند. بديهي است که اگر عروض وجود بر ماهيت خارجي باشد مستلزم ثبوت مثبت له و موجوديت ماهيت است؛ و همينطور مستلزم تسلسل ميشود. لذا شيخ وجود را اعتباري ميداند و لاغبار له. 📋نکته: معقول ثاني فلسفي وجودش در ذهن في نفسه و در خارج في غيره است. لذا تعبير اعتباريت از آن، به اين معنا (که به قرائنِ عديده مختار شيخ اشراق هم هست) کاملا صحيح و بي نقص است. 📚 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 مدرَکِ اوحدي از نفوس واقع ميشود که از باب ميباشد نه . صاحبان اين مقام مستغني از ميباشند زيرا که فرايند قياس منطقي اينگونه است که کلي (کبري) از بابِ تقشير درک شود و سپس اندراج و عدم اندراجِ صغري تحت آن سنجيده شود. اما نفوسي که با که اندماجي است مشهود را دريافت ميکنند، افراد تحت آن را هم به نحو اندماجي مشاهده ميکنند. پس صغرايِ مفروض براي اين افراد مندمج تحت کبري است، برخلافِ عوام الناس که کلي را مشوب به جزئي درک ميکنند و صغري برايشان مندرج تحت کلي است. 📚 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 📜 اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. 🔹در تفسیر انفسی آیه ی فوق، به لسان عرفان چنین میتوان گفت که، این آیه اشاره به «خرق جامه ی عارضی متلبس اعیان دارد»، اعنی تلبس هر عین در سیر و سیاحت قوسین به احکام و صفاتی که عارضی ذات و عین ثابته ی آنان است، و آخرالامر خرق البسه ی بیگانه و تلبیس هر عین به خلعت ذاتی ابدی خود. 🔹به زبان ساده «ذات مومن در دو قوس نزول و رجوع، متلبس به لباس جامه هایی می گردد که با ذات او مناسبت و موافقتی ندارد پس ذات وی که طینت آن مطهر و منزه است، با غلبه به صفات عارضی که در این دو سیر عارض وجود وی گشته، جامه ی صفات عارضی را خرق می نماید.(در مورد کافر و فاسق نیز بر عکس این قضیه صادق است، اعنی «کل شئ یرجع الی اصله»). 🔹و اگر در آیات و شواهد قرآنی زیر بنگری، تفسیر فوق را تایید خواهی نمود، که این چه ظلمتی ست که مومن از آن خارج شده و این چه نوری ست که وجود کافر و فاسق از آن خلع خواهد شد؟؟ 1⃣قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. 2⃣كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُون. 3⃣بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ. 4⃣ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ. 5⃣كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا. 🔹و در این آیات شریفه اشاره به رجوع هر شی به اصل ذاتی خویش دارد، هر چند که آن شی با دیگر اعیان و احکام آنان مختلط گردد چرا که از لحاظ ذات، برزخی مابین هر عینی حایل آنان است که هرگز حکم آن رفع نمی شود بلکه مخفی می گردد، برای اینکه در کشور وجود چیزی نیست مگر آنکه بین او و دیگر اشیاء مناسبتی الهی حاکم است که اقتضای اشتراک و اتحاد مابین آن دو شئ مینماید، و اموری دیگر هست که اقتضای جدایی و امتیاز بین آن دو میکند. لبّ کلام: «کل شی یرجع الی اصله»... انتهي ما اردناه من نقل کلامه. 📚فواکه العرفان ______________________________________ 🔰اقول: ((حبّ عليٍ حسنة لا يضر معها سيئة و بغضها سيئة لا ينفع معها حسنة))؛ به جهت عدم مجعوليت اعيان ثابته ((السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه)) لذا المحب(لامير المومنين)محب في بطن امه و المبغض(لامير المومنين)مبغض في بطن امه؛ و اين حکمي است ازلي. مسئله و نشانه ي مهم محب اين است که به فرموده ي امام باقر(ع)در حديث طينت محب حضرت مولي اصرار بر گناه نميکند؛ گرچه ممکن است گناه کند. در مقابل مبغض حضرتش ممکن است فردي مبادي آداب و داراي اخلاق حميده باشد. نکته اي که هست اينکه در قيامت حسنات و اخلاق حميده ي مبغض(بجهت بغضش به لسان استعداد)از او ستانده ميشود و به محب داده ميشود و همچنين سيئات محب که در واقع بسانِ لباسِ عارضي بر تن او بوده، از او کنده ميشود(بجهت محبتش و لسان استعداد يا عين ثابتش) و به مبغض داده ميشود. و اينگونه حق متعال به وفق لسان استعداد هر شخص آنچه سوال(درخواست)کرده داده ميشود و اين استجاب سواله زبان عين ثابت اشخاص عين عدل است. آنچه گفته آمد به وفق معراج تحليل در قوس صعود و قاعده ي شريف (النهايات هي الرجوع الي البدايات) ميباشد. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠مقاماتِ انسان از تحصيل مراتب قلب حاصل ميشود: 1⃣اولين منزل از منازل قلب نفس است که به منزله ي بيت انسان ميباشد، و سفر، خروج از بيت بسوي خدا و رسولش ميباشد((و من يخرج من بيته مهاجرا الي اللّه و رسوله ثمّ يدرکه الموت فقد وقع اجره علي اللّه...)). براي نفس نيز مقاماتي است، نفس منغمر در عالم طبيعت و مبعّد عالم آخرت داراي خصوصياتي است که مهم ترين آن عدم استفاضه از اشراقات رحماني و ناتواني از ادراک معاني ميباشد و خيالشان واجد هيچ نورانيتي نيست. 2⃣مرتبه ي ديگر اتصال به عالم ملکوت و استفاضه از حقايق نوريه ميباشد؛ که از اين مقام تعبير به شده است.( ) 3⃣مرتبه ي ديگر ارتقا و بلوغ قلب به مقام عقل و ادراک روح است. صعودِ قلب به (( )) و با: 1_سير محبّي. 2_حصول اسماء و ظهور تجليات اسماء بر قلب سالک؛ است. در اين مقام حقيقت قلبيه به احديت جمعيه واصل ميشود و مستعد قبول تجليات الهي و فيضِ جمعي کماليِ احاطي ميشود. ( / تقدم سلوک بر جذبه) 4⃣مرتبه ي بعديِ قلب، (( )) و قرب فرائض است. در اين مقام، قلبِ سالک چنان وسعتي ميابد که آسمانها و زمين آن گنجايش را ندارند. اين مقام، مقامِ امانت و استخلاف است؛ از اين مقام تعبير به ميشود. در اين مقام قلب سالک محلِ حق ميشود و چون تمام ديگر اعضا و جوارح تابع قلب هستند لذا سمع و بصر و يد و... عبد، ميشود سمع و بصر و يد و... حق. ( / / تقدم جذبه بر سلوک) ______________________________________ 📋نکته: در عرف عرفان قلب ظرف علم و ملکوت سالک است. لذا هرچه صفاي قلب بالاتر رود و نفس از کدورات دورتر شود گنجايش اين ظرف بيشتر خواهد شد. 📋نکته: قلب آنأ فآنأ بواسطه پذيرش تجلياتِ اسماء جمالي و جلاليِ حق در تقليب و انقلاب است. لذا از آن به قلب تعبير ميشود. 📋نکته: وسعتِ قلبِ عارف از رحمت حق بوده لکن خودِ قلبِ عارفِ کامل وسيع تر از رحمت حق ميباشد. زيرا رحمت حق گنجايش اسم اللّه را ندارد، در حاليکه قلبِ عارفِ کامل پذيراي همه اسماء و همان عرش اللّه است. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
⚜((...قد علم کلّ اناس مشربهم...))⚜ 🔸 انبياء بواسطه تجليات حق متعال( و هو قسمان:الاول تجلي بر فيض اقدس که هويدا ميکند استعدادات اعيان را در فيض اقدس و الثاني تجلي به فيض مقدس که همان استعدادات در صورتي خاص در مرتبه عين ظاهر ميشود) و استعداداتي که در حضرت علم پذيرفته اند هر يک مظهر اسمي از اسماء اللّه اند، وصول به مقام آن اسم در حضرت واحديت، وسعت حق است که برابر با قلب نبيّ در همان مرتبه اسمي است. قلبِ هر نبيّ، محلِ تجليِ حقِ مشهودِ آن نبيّ در اسماء و قلبِ پيامبر خدا(ص)، محلِ نزولِ حق با همه ي اسماء و صفات است. 🔹حقيقت محمديه(ص)مظهر اسم اعظم و محيط بر تمام ديگر اسماء است. همينطور مظاهر اسماء جزئيه هم محاط و تحت پوشش مظهر اسم اعظم هستند؛ فلهذا تمام انبياء نبوتشان را و تمام مرسلين رسالتشان را و تمام اوليا ولايتشان را از حضرت خاتم(ص)ميگيرند؛ پس تمام ديگر انبياء نبيّ بالنيابة هستند نه نبيّ بالاصالة((کنت نبيّ و آدم بين الماء و الطين اي بين العلم و الجسم)). 🔹انبياء وارثان طبقه ي اول هستند پس اگر رعيت(مردم عادي/آحاد ناس) بخواهند استفاضه کنند امري را لاجرم بايد از نبيّ مخصوص به آن امر(که شاگرد طبقه اول و مستفيض بلاواسط هست) استفاضه کنند آن امر را(چنانکه کسي که علم تعبير ميداند لاجرم بايد کاري يوسفي کرده باشد و مِن مقامه ياخذ) و اخذ بلاواسطه محال است و رعيت، شاگردان و وارثانِ مع الواسطه ي حضرت ختمي(ص)هستند لذلک کان بعضهم علي قدم ابراهيم و بعضهم علي قدم يوسف و بعضهم علي قدم موسي و... صلوات اللّه عليهم اجمعين. 🔸ملخص: 1⃣انبياء و مرسلين شاگردان بلاواسطه اند. 2⃣هر يک از انبياء بر حسب حسه ي وجوديِ خود از اسم اعظم مدد ميگيرند. 2⃣ رعيت شاگردان مع الواسطه هستند نه شاگردان بلاواسطه. 3⃣رعيت هرکدام ظهور خاصي دارند و هرکدام بر حسب حسه ي وجوديشان فيض خاصي را بواسطه ي نبيِّ مربوطِ به همان حسه از حضرت رسول اکرم(ص)دريافت ميکنند. 4⃣هر فرد مشربي دارد و فراخور مشربش با يکي از انبياء مناسبت پيدا ميکند و بواسطه ي آن نبيّ از حقيقت محمديه(ص)اخذ ميکند و پرورش ميابد. 📚 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠دلائل افضلیت سمع بر بصر: 1) زائل شدن عقل با زائل شدن سمع مقارن است نه بصر؛ چنانکه خدای سبحان می فرمایند: ((افانت تسمع الصم و لو کانوا یعقلون))[یونس/42] آیا تو کران را می شنوانی و لو اندیشه نکنند؟ 2) شنوائی با قلب قرین شده و مراد از فلب همان عقل است، ((ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع)) همانا این یادآوری برای کسی است که دارای دل است یا گوش شنوا داشته باشد. 3) سمع شرط نبوت است برخلاف بصر، فلذا خداوند پیامبر کری نفرستاده است در حالی که در بین انبیاء کسانی بودند که به نابینائی مبتلا بودند، مانند حضرت یعقوب(ع). 4) به وسیله گوش نتائج عقول به همدیگر انتقال داده می شود. 5) سمع سبب استکمال عقل است در حالی که بصر تنها بر محسوسات واقف است. 6) سمع در جهات ششگانه کار می کند، بصر فقط روبرو را می بیند. 7) وقتی سمع از بین برود نطق هم از بین می رود، در حالی که اگر بصر از بین برود نطق از بین نمی رود. 8) سمع مثل عقل علت خلاصی از سعیر است، ((لو لنّا نسمع او نعقل ما کنّا من اصحاب السعیر)) [ملک/10] 9) مفرد بودن دلیل بر احاطه دارد ((ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم.)) 📚ترجمه و شرح عیون مسائل النفس،نیکنام عربشاهی،ص171. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
هدایت شده از فِي الحِکمَة
💠جايگاه سلام اللّه به بيان عرفاني: 🔸 سلام الله علیها است: اگر شیعه خلّص امیرالمومنین علیه السلام بخواهد به مقام منیع واصل شود و اتحاد وجودی با حضراتشان حاصل نماید بایستی از این ورود نماید. با اینکه شیعه مخلص علی علیه السلام دارای مرتبه ای است که هنگامه تجلی[اين مرتبه]بر جبل طور موسویه،در حد طاقت حضرت موسی صلوات الله علیه و علی نبینا نبود؛ولیکن[شيعه مخلص]برای وصول به حریم ولایت،به شفاعت سلام الله علیها محتاج است.و به همین جهت است که شهر قم،حرم اهل بیت تلقی شده است و حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: (تدخل بشفاعتها شیعتی الجنه باجمعهم). در جنت،تمامی شیعیان برای وصول به حریم ولایت،محتاج شفاعت سلام الله علیها هستند.زیرا کأنّه ایشان تالی تلو اهل بیت عصمت و طهارت است. "هی عرش الابرار و فرش ائمه الاطهار" سلام الله علیها،جمع اطوار و مراتب وجودی انبیاء است.فلذا در زیارت نامه ایشان(که به انشاء حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام است)به جملگی انبیاء اولو العزم در مرآت وجودی حضرتش سلام داده می شود. البته این سلام ها بر جمله مومنین و مومنات صادق است.ولیکن به حمل رقیقت.بدین بیان که مومنین و مومنات، رقیقه وجودی انبیاء محسوب میشوند ولیکن برای ایشان به حمل حقیقت است،زیرا ایشان حقیقت انبیاست؛و انبیاء رقیقه وجودی ایشان اند الّا خاتم الانبیاء صلوات الله علیه. ! ( زيد عزه) 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
🔰أقول: 1⃣مقام و مرتبه ي شيعه ي مخلَص مولي امير الملت و الدين(ع) مقام است، و اين مقامْ مخصوصِ امت محمدي(ص) است که ((...و خرّ موسي صقعا...)) اشاره به عدم قابليت دارد،چه اينکه بين عطاياي الهي و قوابل مناسبت است. 2⃣جمع غير از مجموع است، اولي ناظر به اندماج و دومي ناظر به اندراج است؛ جمع زبده و عصاره است مع اضافةٍ؛ که به موجبِ اين جمع و آن اضافةٍ حضرت معصومه سلام اللّه عليها شافع في الجنة هستند؛ بقوت اين اشاره در معناي جنة تامل نما تا سرّ فداها ابوها برايت آشکار شود. 3⃣همچنين بدان که براي انبياء و اولياء عليهم السلام مراتبي است.حقيقت غير مجعوله هر يک و عين ثابت و اسم حاکم بر هر است که متعلق اراده ي الهي واقع ميشود،قوله تعالي:((اللّه اعلم حيث يجعل رسالته)) متعلق علم الهي و حيثيت، ناگزير از ثبوت هست تا اراده به آن تعلق گيرد؛ و آن امر ثابت اسم و عين هر نبي در علم الهي است و ميداني که اسماء را مراتبي است، لذا و هم مراتبي دارند: 1)محدّث:آنکه به او خبر ميرسد و الهام ميگيرد. 2)نبيّ:آنکه به او خبر ميرسد و الهام ميگيرد و مامور به رساندن است و ممکن است صاحب کتاب نباشد. 3)رسول:آنکه خبر ميگيرد و بايد خبر را برساند و صاحب کتاب نيز هست. 4)اولوالعزم:تکليفي سنگين تر از رسول دارد که امام است. 5)ختم:عصاره ي همه ي آنچه گفته شد. حضرتش(س)نه رقيقه بلکه حقيقت تمام انبياء است، الا خاتمهم(ص). پس به استمداد اين سياهه نيک بنگر جايگاه والايش را که ساليانِ سال اولياي محمدي(ص) در گِردش جمع شده و به برکتشْ بدون نياز به خلع نعلين و انطواء قدمين و به راحتي طي منازل و سير در معارج علمي ميکنند. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹 : 1⃣نفس معروض بعضي عوارض مفارق است و عوارض مفارق فقط معروض به جسم و امر جسماني ميشوند. 2⃣قول به قدمِ نفس مستلزم تناسخِ باطلْ و قول به حدوثِ نفس در فرضِ تجرّد آن مخدوش است؛ زيرا مجرّدْ جهتِ قوه و استعدادي ندارد تا ملحوق عوارض غريب واقع شود. 3⃣قول به تجرّد نفوس عن الأبدان حالَ حدوثهم، مستلزم اين است که نفوس نه متکثر باشند و نه واحد:مناط تکثر يا علت مادي است، که چون نفوس را مجرّد مفروض گرفته ايمْ علت مادي نميتواند مناطِ کثرت باشد؛ يا علت صوري است، که چون نفوسْ عند القومْ وحدت نوعيه دارند و صورتشان ذاتشان است لذا علت صوري هم نميتواند مناط تکثر باشد؛ يا علت فاعلي و يا علت غايي است، که اين هر دو علت هم واحدند و نميتوانند مناط تکثر باشند. اما واحد نميتوانند باشند زيرا:قبول کثرت (ابدان متکثره) بعد از وحدت، خصوصيتِ مقدار و عوارض مربوط به مقدار است و حال اينکه النفس ليس کذا. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹اقسام تناسخ: 1⃣علي سبيل الإتصال: همان حرکت جوهري و مطابق با واقع است. 2⃣علي سبيل الإنفصال( ): 1_2_نزولي: 1_1_2_ :انسان سعيد بر حسب ملکاتش تبديل به انسان شقيّ بشود. 2_1_2_ :انسان تبديل به حيوان بشود. 3_1_2_ :انسان تبديل به نبات بشود. 4_1_2_ :انسان تبديل به جماد بشود. 2_2_صعودي: پس از اينکه انسانِ سعيد در سير نزولي واقع شد و مثلا جماد شد، از جماد خلع ميشود و تبديل به نبات ميشود و اين سيرِ صعودي را تا انسان شدن طي ميکند(اين مراحل برخلافِ حرکت جوهري يکي پس از ديگري و بنحو خلع و لبس است نه لبس فوق لبس). 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 1⃣فعل و انفعال نفوس: 🔸نفس نباتي: 1_يولدوا=مولده. 2_يربوا=ناميه. 3_يغتذيه=غاذيه. 🔸نفس حيواني: 1_يدرک الجزئيات. 2_يتحرک بالاراده. 🔸نفس ناطقه ي انساني: 1_يدرک الکليات. 2_يفعل افاعيل الکائنة بالاختيار الفكري و الاستنباط بالرأي. 2⃣سه مبنا و نظريه درباره نفس انساني: 1_انسان داراي نفوس متعدد نباتي و حيواني و انساني است؛ که هر يک را فعلي است مخصوص به خود و همچنين هر فعلي از يک نفس صادر ميشود. 2_انسان يک نفس بيشتر ندارد که داراي قواي متعددي است و تمام امورات متعدده بجز تعقل که مخصوص انسان است، از آنها صادر ميشود. 3_نه تنها انسان يک نفس بيشتر ندارد بلکه تمام امورات متعدده هم صادر از نفس ناطقه ي انسانيست و نفس عين قوايش است. 3⃣امور منشعب از قول سوم که مختص به صدرالمتالهين است: 1_ بودن نفس. 2_انسان يک حقيقتِ نفسي بيشتر ندارد(برخلاف قول اول). 3_نفس داراي قوا نيست، بلکه خودِ نفس بعينه کل القوي است(برخلافِ قول دوم). 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 📜 اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. 🔹در تفسیر انفسی آیه ی فوق، به لسان عرفان چنین میتوان گفت که، این آیه اشاره به «خرق جامه ی عارضی متلبس اعیان دارد»، اعنی تلبس هر عین در سیر و سیاحت قوسین به احکام و صفاتی که عارضی ذات و عین ثابته ی آنان است، و آخرالامر خرق البسه ی بیگانه و تلبیس هر عین به خلعت ذاتی ابدی خود. 🔹به زبان ساده «ذات مومن در دو قوس نزول و رجوع، متلبس به لباس جامه هایی می گردد که با ذات او مناسبت و موافقتی ندارد پس ذات وی که طینت آن مطهر و منزه است، با غلبه به صفات عارضی که در این دو سیر عارض وجود وی گشته، جامه ی صفات عارضی را خرق می نماید.(در مورد کافر و فاسق نیز بر عکس این قضیه صادق است، اعنی «کل شئ یرجع الی اصله»). 🔹و اگر در آیات و شواهد قرآنی زیر بنگری، تفسیر فوق را تایید خواهی نمود، که این چه ظلمتی ست که مومن از آن خارج شده و این چه نوری ست که وجود کافر و فاسق از آن خلع خواهد شد؟؟ 1⃣قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. 2⃣كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُون. 3⃣بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ. 4⃣ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ. 5⃣كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا. 🔹و در این آیات شریفه اشاره به رجوع هر شی به اصل ذاتی خویش دارد، هر چند که آن شی با دیگر اعیان و احکام آنان مختلط گردد چرا که از لحاظ ذات، برزخی مابین هر عینی حایل آنان است که هرگز حکم آن رفع نمی شود بلکه مخفی می گردد، برای اینکه در کشور وجود چیزی نیست مگر آنکه بین او و دیگر اشیاء مناسبتی الهی حاکم است که اقتضای اشتراک و اتحاد مابین آن دو شئ مینماید، و اموری دیگر هست که اقتضای جدایی و امتیاز بین آن دو میکند. لبّ کلام: «کل شی یرجع الی اصله»... انتهي ما اردناه من نقل کلامه. 📚فواکه العرفان ______________________________________ 🔰اقول: ((حبّ عليٍ حسنة لا يضر معها سيئة و بغضها سيئة لا ينفع معها حسنة))؛ به جهت عدم مجعوليت اعيان ثابته ((السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه)) لذا المحب(لامير المومنين)محب في بطن امه و المبغض(لامير المومنين)مبغض في بطن امه؛ و اين حکمي است ازلي. مسئله و نشانه ي مهم محب اين است که به فرموده ي امام باقر(ع)در حديث طينت محب حضرت مولي اصرار بر گناه نميکند؛ گرچه ممکن است گناه کند. در مقابل مبغض حضرتش ممکن است فردي مبادي آداب و داراي اخلاق حميده باشد. نکته اي که هست اينکه در قيامت حسنات و اخلاق حميده ي مبغض(بجهت بغضش به لسان استعداد)از او ستانده ميشود و به محب داده ميشود و همچنين سيئات محب که در واقع بسانِ لباسِ عارضي بر تن او بوده، از او کنده ميشود(بجهت محبتش و لسان استعداد يا عين ثابتش) و به مبغض داده ميشود. و اينگونه حق متعال به وفق لسان استعداد هر شخص آنچه سوال(درخواست)کرده داده ميشود و اين استجاب سواله زبان عين ثابت اشخاص عين عدل است. آنچه گفته آمد به وفق معراج تحليل در قوس صعود و قاعده ي شريف (النهايات هي الرجوع الي البدايات) ميباشد. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹...أنّ الشرع و العقل متطابقان في هذه المسأله کما في سائر الحکميات، و حاشا الشريعة الحقة الالية البيضاء أن تكون أحكامها مصادمة للمعارف اليقينية الضرورية، و تبّأ لفلسفة تكون قوانينها غير مطابقة للكتاب و السنّة. 📚الحكمة المتعالية، السفر الرابع، باب سادس، الفصل الثاني. ______________________________________ 🔰اقول: 🔹شرع و عقل دو حجت الهي بر خلق اند و اعطاء دو حجتِ مخالفِ باهمْ بر خلق، محال است؛ و بين حجتين نه تنها تهافتي نيست بلکه تعاضد و توافق و هماهنگيِ کامل وجود دارد. 🔹به اين ترتيب عقل حجت مشترک بين خلق و خالق است؛ که هم به عقل يحتَجُ العبد علي المولي و هم به عقل يحتَجُّ المولي علي العبد. اما حجّت مخصوص خدا بر خلقْ نقل و وحي و رسالت ميباشد که از راهِ وحي يحتَجُّ المولي علي العبد. 🔹نسبت بين عقل و وحي کأنه نسبت بين چراغ و راه است؛ لذا هيچکدام از عقل و شرع به تنهايي کافي نيستند؛ چرا که اگر چراغ نباشد صراط مستقيم(شرع)از غير آن تشخيص داده نخواهد شد؛ و همچنين اگر وحي و شرع نباشد با داشتن چراغ مشکل حل نخواهد شد زيرا اين راه است که مسافر را به مقصد ميرساند نه چراغ. 🔹عقل يک شرعي است از درون و شرع يک عقلي است از بيرون لذا اگر کسي فاقد شرع الهي و دين خدا بود، در حقيقت ديوانه و مجنون است؛ و به همين دليل در لسان دينْ کافر، ديوانه و سفيه ناميده ميشود. 🔹حق متعال در قرآن فرموده است که:((وَ مَن يَرغَبُ عَنْ ملّةِ ابراهيمَ إلا من سفه نفسه...))، (بقرة، 130)؛ حق متعال در اين کريمه، اعراض از روش حضرت ابراهيم خليل(س) را دليل بر سفاهت معرفي فرموده؛ لاجرم اقبال کننده ي به اين روش عاقل و عالم خواهد بود. به بيان دوم ادبار از روش توحيدي نشانه ي سفاهت، و اقبال بدان نشانه ي عقل و علم خواهد بود که:((العقلُ ما عبد به الرّحمن...)). پس اگر عقل نباشد شرع نقشي ندارد زيرا((رُفِعَ القلم عن المجنون حتي يفيق))؛ و اگر شرع نباشد عقل اساسي ندارد. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠دريافتي از ع: 🔹نازل مِنَ السّماء و صاعد الي السّماء، عابر از هست؛ فوجب انبساط علي هذه الحضرة تا روح و جان شخص مشاهده کند معاني فائضه ي متجسده در صور مثاليه را و از آنها بهره ببرد و بوسيله آنها منتقل به شود. پس آغاز مسير منوط به است، زيرا آخرين مرتبه اي که فرشتگان الهي به آن تنزل ميکنند، عالم مثال مقيد است. لذا انبياء و اولياء الهي که و نصيبشان ميشود در ابتداي امر دارند و بوسيله اين مشاهدات به مقصود ميرسند؛ ((فهو اول مبادي الوحي الالهي..)) 🔹تنزل معانيه غيبيه در صور مثاليه موجب ميشود تا اين صور نياز به و داشته باشند. و چون عوالم مادون، مثالي از عوالم مافوق ميباشند، هيچ مادوني مستغني از تعبير و تاويل نيست. فثبت که عالم حس و هم نيازمند تعبير است. عالِم به تعبير صور محسوسات، همه ي موجودات را ميابد و از آنها به سمت مقصود رهنمون ميشود؛ لذا بعضي از اولياي الهي فرمودند:((شخص به جايي ميرسد ،که در و ديوار معلمش ميشوند)). 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹جواز تردد ارواح بين الدنيا و الآخرة(تناسخ ملکي) مستلزم و منوط است علي أنّ العالم عالمان؛ و حال اينکه دنيا صنم و مثال و مظهري است مَر آخرت را؛ لا کما توهّم المبتدي که الدنيا عالمٌ و الآخرة عالمٌ اخري در عرضِ اين عالم. لذا هم اکنون هرکسي در قبر خويش است و اگر جز اين بودْ از براي فراغتِ مخلَصين از حضور و محاسبه ي محشر آفاقي_که منصوص به نصّ کتاب اللّه است_مَحمَلْ و توجيهِ وجيهي وجود نميداشت. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
🌺🌸🌺🌸🌺🌸 🌸🌺🌸🌺🌸 🌺🌸🌺🌸 🌸🌺🌸 🌺🌸 🌸 🔱 🔱 💠عن مولانا أمير المؤمنين عليه السلام أنه خطب ذات يوم فقال بعد الحمد و الصلاة و ما يتبعهما من جوامع الكلمات: 🔹{{أنا الذي عندي مفاتيح[مفتاح] الغيب لا يعلمها بعد محمّد (ص) غيري، و أنا بكل شيءٍ عليم،أنا حجة الانبيا،أنا الذي أتولّي حساب الخلائق أجمعين،أنا اللوح المحفوظ،أنا جنب الله،أنا قلب الله. أنا الذي قال رسول الله (ص):الصراط صراطك،والموقف موقفك،أنا الذي عندي علم الكتاب ما كان و ما يكون،أنا نوح الاوّل،أنا إبراهيم الخليل،أنا موسي و أنيس المؤمنين،أنا فتّاح الأسباب،أنا منشّر السحاب،أنا مرعّد[مسمع]الرعد و مبرّق البرق أنا مطّرد الأنهار،أنا سمّاك السموات،أنا صاحب ايوب المبتلي و شافيه،أنا صاحب يونس و منجيه،أنا النور الذي اقتبس منه موسي فهدي،أنا معصوم من عند اللّه،أنا خازن علم اللّه،أنا ترجمان وحي اللّه،أنا المتكلّم بكل لغة في الدنيا،أنا حجة اللّه علي من في السموات و الارضين،أنا حجة اللّه علي الجّن و الإنس،أنا الراجفة،أنا الرادفة،أنا ذلك الكتاب لاريب فيه،أنا الأسماء ألتي أمر اللّه أن يدعي بها،أنا أقمت السموات و الأرض بنور ربّي و قررته[قدرته]،أنا ولي اللّه في أرضه و المفوّض أمره إليّ[أمري إلي اللّه] و الحاكم في عباد اللّه،أنا الذي دعوت الشمس و القمر فأجاباني،أنا الناقور الذي قال اللّه تعالي:((فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقور))،أنا صاحب النشر الأوّل و الآخر،أنا منبت الزروع و مغرس الأشجار و مخرج الثمار،أنا منشئ جوارالفلك في البحر،أنا صلوة المؤمنين و زكوتهم و حجّهم و جهادهم،أنا صاحب الكرّة و مديل الدولة،أنا صاحب الزلازل و الراجفة[الرجفة]،أنا الذي أهلك الجبّارين و الفراعنة المتقدمين بسيفي ذي الفقار،أنا مونس يوسف الصدّيق في الجّب و مخرجه،أنا صاحب موسي و الخضر و معلّمهما،أنا الباري،أنا المصوّر في الأرحام،أنا انبّئكم بما تأكلون و ما تدّخرون في بيوتكم،أنا حامل العرش،أنا أعلم بتأويل القرآن و الكتب السالفة،أنا الراسخ و المرسوخ في العلم،أنا صاحب الجبت و الطاغوت و محرّقهما[مخرجهما]،أنا المنتقم من الظالمين،أنا الذي أري دعوة الاُمم إلي طاعتي فكفرت و أصرّت فمسخت،أنا الذي اردّ المنافقين من حوض رسول اللّه(ص)،أنا باب فتح اللّه لعباده،فمن دخله كان آمنا،و من خرج عنه كان كافراً،و أنا الذي بيده مفاتيح الجنان و مقاليد النيران،أنا قائم مع رسول اللّه(ص)تحت ظلّة[ظلّ]خضراء حيث لا روح يتحرك و لا نفس تتنفّس غيري،أنا علم صامت و محمّد(ص)علم ناطق،أنا مع القرون الاولي،أنا جاوزت موسي البحر و أغرقت فرعون،أنا ذوالقرنين لهذه الاُمة،أنا كهيعص،أنا فرع من فروع الزيتون و قنديل من قناديل النبوّة،أنا الذي أري اعمال العباد لا يعزب عنّي شيء في الأرض و لا في السماء،أنا عالم بما في ضمائر الإنسان،أنا خازن السموات و الأرض،أنا قائم بالقسط،أنا عالم بتغيّر الزمان و حدثانه،أنا الذي ليس بشيء عمل عامل إلّا بمعرفتي،أنا أعلم عدد الرمل[الأشياء/النخل/النمل] و وزنها و حصّتها[خفتها] و مقدار الجبال و وزنها و قطر الأمطار،أنا أقتل قتلتين و أحيي مرّتين،أنا الذي رميت الكفّار بكّف تراب فرجعوا،أنا الذي عندي ألف كتاب من كتب الأنبيا(ع)،أنا الذي جحدوا ولايتي ألف اُمة فمسخوا،أنا الكعبة و بيت الحرام،أنا البيت العتيق،أنا الذي يملكني اللّه شرق الأرض و غربها أسرع من طرفة عين و لمح البصر،أنا محمّد المصطفي،أنا علي المرتضي،أنا ممدوح بروح القدس،أنا أظهر الأشياء كيف أشاء[أنا أظهر كيفيّة الأشياء]،أنا الموصوف بتسعمأة و تسع و تسعين صفات من أوصاف اللّه بغير الوهيّة،ألا له الخلق و الأمر،أنا عبد اللّه،و لا حول و لا قوة إلا باللّه العليّ العظيم}}. 📋اللعن الدائم علي القائلين باولوهيته من الدراويش و الغاليه،و الرحمة اللّه علي المومنين بتمام كلامه. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
🌸🌸🌸🌸🌸 🌺🌺🌺🌺 🌸🌸🌸 🌺🌺 🌸 💠 از جلال الدين بلخي ره: 🔸آن شاه که با دانش و دين بود علي بود مسجود ملائک،ساجد و معبود علي بود 🔸خورشيد ضيا گستر و جمشيدِ دو کشور ماه فلک و موهبت و جود علي بود 🔸آن نکته ي تحقيق حقايق به حقيقت کز روي يقين مظهر حق بود علي بود 🔸آن بودِ وجودِ دو جهان کز ره معني بي او نشدي عالمِ موجود علي بود 🔸آن نور مجرد که به او در همه حالت با موسي و با عيسي و با هود علي بود 🔸آن روح مصفّا که خداوند به قرآن بنواخت به چند آيت و بستود علي بود 🔸هم صابر و هم صادق و هم قائم مشفق هم هادي هم شاهد و مشهود علي بود 🔸هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن هم موعد و هم وعده و موعود علي بود 🔸با ملک سليمان و با عصمت يحيي با منزلت آدم و داوود علي بود 🔸وجهي که بفرمود خداوند به قرآن آن وجه مکرم که بفرمود علي بود 🔸گويند ملک ساجد و مسجود بُد آدم از من بشنو ساجد و مسجود علي بود 🔸تا صورت و پيوند جهان بود علي بود تا نقش زمين بود و زمان بود علي بود 🔸شاهي که ولي بود و وصي بود علي بود سلطان سخا و کرم و جود علي بود 🔸هم آدم و هم شيث و هم ايوب و هم ادريس هم يوسف و هم يونس و هم هود علي بود 🔸هم موسي و هم عيسي و هم خضر و هم الياس هم صالح پيغمبر و داوود علي بود 🔸عيسي به زبان آمد و في الحال سخن گفت آن نطق و فصاحت که بِدو بود علي بود 🔸آن لحمک لحمي بشنو تا که بداني آن يار که او نفس نبي بود علي بود 🔸موسي و عصا و يد بيضا و نبوت در مصر که بنمود بفرعون علي بود 🔸آن معني قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود علي بود 🔸اين کفر نباشد سخن کفر نه اين است تا هست علي باشد و تا بود علي بود 🔸آن قلعه گشائي که در قلعه ي خيبر برکند به يک حمله و بگشود علي بود 🔸سرّ دو جهان جمله ز پيدا و ز پنهان شمس الحق تبريز که بنمود علي بود 🔸هارون ولايت ز پس موسي عمران باللّه که علي بود،علي بود،علي بود 🔸اين يک دو سه بيتي که بگفتم به معما حقا که مراد من و مقصود علي بود 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹در ميان جميع موجوداتْ انسان مظهر اسم جامع، و صعودا مخصوص به احديت جمعيه است. لذا استعداد استخلاف و علم حضوري به اسماء جلال و جمال را داراست. اين استعداد شکوفا نشود مگر به سير در معراج ترکيب و تحليل. 🔹نفس انساني به معراج ترکيب از کينونت جمعيه قرآنيه تا سر حدّ ماديت تنزل بدون تجافي کرده لذا در بدايت امر جسماني است. 🔹از اين تنزل و آن استعداد فروعي لازم ميآيد و آن اينکه:1_محذور تاليف مجرد و مادي سالبه ي به انتفاء موضوع و بطور کل مندفع خواهد بود. 2_نفسيّت نفس ذاتي آن و 3_بين نفس و بدن مسانخت ذاتي برقرار خواهد بود نه عرضي کالربّان و سفينه 4_و همچنين مناسبت بين نفس و بدن تامه خواهد بود و عويصه ي تعلق نفسي در اقصاء مشرق به بدني در اقصاء مغرب و در نهايت روييدنِ جو از گندم، سالبه ي به انتفاء موضوع است نه محمول. 🔹به آن استعداد لازم ميآيد:که نفس لابشرط از مراتب باشد و به اين ترتيب نفس کالطير في البيضة و کالشجرة في النواة بوده و علم و عمل کالجناحتان و کالتراب و الماء خواهد بود، که به علم و عمل إما يطير و ينمو و يتصّع و إما يفسد و ينغمر. 🔹به اقتضاي قاعده ي فرعيه بايد مثب و مثبت له در يک ظرف باشند تا ثبوت صحيح باشد. لذا گرچه وجود بسيط است و در يک ذرّه تمام عوالم و حضرات خمس و تمام اسماء و صفات بدون تجافي موجودند که کل شيء فيه کل شيء لکن نفس منغمر در ماده هيچ حظيّ از مرتبه ي بالاتر نداشته و قهرا براي ادراکِ مرتبه ي بالاتر بايد در آن ظرف تحقق يابد. به اين ترتيب نفس منغمر در ماده مادي ميفهمد و بالاتر از آن بالاتر. بدان که الملاک کل الملاک في العلم به رفع جهات غيريت و قرب و بعد ميباشد. و جهات غيريت در ماده بسيار زياد و همينطور هرچه بالاتر رود کمتر خواهد بود تا برسد به حضرت احديّت جمعيه که فإذا عاين العيان، بطل البيان و اطف السراج فقد طلع الصبح. 📋نکته: گرچه اين سخن بر عيّاشان و راه زنانِ خوش نميآيد اما حقيقت آن است که بر اساس آنچه آمد [اقتضاي قاعده فرعيه] آنکه ظاهري است و از ظرف ماده بالاتر نرفته، شريعت را ظاهر ميپندارد وگرنه في الواقع شريعت عين حقيقت ميباشد و غيريّتشان اعتباري است.لذا اگر کسي ظاهري و منغمر باشد، از شريعت جز ظاهر نميفهمد، نه اينکه شريعت ظاهر باشد، بلکه ظاهري آن را ظاهر ميپندارد؛ به همان وزان که((يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا)). 📋نکته: اگر بپرسي که پس آنکه خيلي عرفان و حکمت تورق کرده چطور؟ پاسخ آن است که ملاک اتصاع جان است نه تورق لذا اگر جانش اتصّاع نيافته باشد[در بهترين حالت]يعلم ظاهرا من العرفان و الحکمة. بقول صدرالمتالهين (ره) فقد استسمن ذاورم... . 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat
💠 : 🔹مولانا در دفتر پنجم از مثنوي معنوي علتِ انکار عالم آخرت را از سوي برخي اينچنين معرفي ميکند که چون نميبينند، آن را منکرند: 🌸چون حقيقت پيش او فرج و گلوست کم بيان کن پيش او اسرار دوست 🌸پيش ما فرج و گلو باشد خيال لاجرم هر دَم نمايد جان جمال 📚مثنوي معنوي:ص809. ______________________________ 🔰اقول: راهِ تفحّص در باطن تنها تفصّي از ظاهر و مناط علم به باطن، تنها ولوج به باطن است. اين بدان معناست که انسانْ بما هو مدرِکٌ، فقط ميتواند موفق به ادراکِ مدرَکاتِ نشئه اي شود که توقف در آن دارد. به بيان دوم مصحّح حيطه ي ادراکات انساني، نشئه اي است که در آن توقف دارد. لهذا انسانِ منغمر و متوقفِ در ظاهر_چه دين دار و مسلمان و چه بي دين و کافر، هيچ ادراکي از نشئه ي باطن ندارد. به اين ترتيب، وزانِ پوزيتيويستها در رويکردِ الحادي دقيقا وزانِ اخباريها در رويکرد الهي است. چون مناطْ و ميزانْ در علم و ادراک تناسب بين مدرک و مدرَک است؛ بي دغدغه بايد اذعان داشت که تعليم و تعلّم فلسفه و عرفان و حتي تواناييِ استفاده ي صحيح از تاسيساتِ فلسفي، به هيچ عنوان دليل بر علمِ به باطن نبوده و نميتواند باشد. بر همين اساس است که اکابر و اعاظم از حکما، فيلسوف بودن را منوط به حصول ملکه ي خلع بدن دانسته اند، چرا که تنها در اين صورت تناسب بين مدرِک با مدرَکاتِ آنسويي حاصل ميشود. پس به اين ترتيب هيچ تفاوتي بين فهم و ادراکِ مخالفين علم عرفان نظري و حکمت متعاليه و موافقينِ آن و بلکه متخصصينِ در آن، از باطنِ اشياء و حقيقت عرفان و فلسفه، وجود ندارد. لهذا ربّما فقيهٌ که هيچ از فلسفه و عرفان نميداند و در عين حال هو مِن الحکماء و از آنطرف اي چه بسا متخصص در فلسفه و عرفاني که به گردِ پاي آن فقيه هم نرسد؛ چراکه مناطِ اتساعِ ادراک، اتصاع مدرِک است و اين امري نيست که با موافقت يا تعلّم يا تخصص در فلسفه و عرفان حاصل شود. سخن کوتاه آنکه براي علم به لبّ و مغزاي کلام فلاسفه و عرفا و قرآنِ تدويني و تکويني، فقط بايد لبيب شد که اين از طريق شرع انور و سجاده حاصل ميشود، نه دفتر و مدرسه. 💢دفترچه مجازي في الحکمة 🌐 felhekmat.blog.ir 💢کانال فِي الحِکمَة 🆔 @felhekmat