eitaa logo
جشنواره سیمرغ قم
152 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
233 ویدیو
27 فایل
«هنر حقیقتی است بسیار فاخر و عطیه ای از جانب پروردگار که مانند هر موهبت دیگری مسؤولیت ها و تکالیفی را برای صاحب آن به همراه می آورد.» معاونت فرهنگی دانشجویی علوم پزشکی قم ( مفدا قم ) ارتباط با مدیر کانال @m_valizadeh مصطفی ولی زاده
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 شهیدانِ گروه سرود آسمانی نخستین روز بهمن ماه سال 1365، شماری از دانش آموزان مدرسه راهنمایی قطب راوندی قم برای تمرین سرودی جهت اجرا در ایام دهه فجر، به محل سینما تربیت در خیابان دورشهر می‌روند و پس از بازگشت از محل تمرین، در سه راه بازار به دلیل بمباران دو فروند میگ رژیم بعثی همگی به شهادت می رسند. اسامی شهدای این جنایت هولناک: «محمد حسن بلالی بیدگلی»، «محمد مهدی هجرتی»، «سعید روانمهر کاشانی»، «سید ناصر حسینی»، «محمدرضا رسولی»، «جواد خودکار قمی»، «محمد علی امینی»، «حسین مقتصدی زاده» و «مهدی بابایی» و مربی شهیدشان «حمید صادقی قمی» از اعضای 9 نفره این گروه سرود بودند که به دلیل اصابت مستقیم بمب، همه این دانش آموزان نوجوان که در سنین 11 تا 15 سال قرار داشتند و داخل مینی بوس بودند به گونه‌ای به شهادت می رسند که چیزی از پیکرهای آنان باقی نماند و در اثر شدت انفجار و آتش گرفتن مینی بوس، شناســـایی آنان دو تا ســـه روز به طول انجامید... 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom
💢 شهید حسن باقری برگی از زندگی معجزه انقلاب : نزدیک ظهر بود . از شناسایی بر می گشتیم . از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم . آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم ؛ کاسه زانوهامان خیلی درد می کرد . حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن . صبر کردم تا نمازش تمام شد . گفتم « زمین این طرف چمنیه ، بیا این جا نماز بخوان .» گفت « اون جا زمین شخصیه ، شاید راضی نباشه . » خرمشهر داشت سقوط می کرد . جلسه ی فرمانده هان با بنی صدر بود . بچه های سپاه باید گزارش می دادند . دلم هرّی ریخت وقتی دیدم یک جوان کم سن و سال ، با موهای تک و توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین اش بلند تر از دستش بود کاغذ های لوله شده را باز کرد و شروع کرد به صحبت . یکی از فرماندهای ارتش می گفت « هرکی ندونه ، فکر می کنه از نیروهای دشمنه . » حتی بنی صدر هم گفت : « آفرین ! » گزارشش جای حرف نداشت . 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom
💢شهید سجاد طاهری نیا آقا سجاد ساعت 8 غروب بود که رفت و درست 6 ساعت بعد از رفتنش پسرمان به دنیا آمد. خودم خبر تولد محمدحسین را به او دادم. اوایل که در سوریه بود هر 2 روز یک‌بار تماس می‌گرفت، اما چون تلفن کردن از آنجا سخت بود، گاهی 3 یا 4 روز بی‌خبر می‌ماندیم. آخرین تماسش 4 روز قبل از شهادتش بود ......آقا سجاد روز عملیات گشته بود و یک کاغذ کوچک پیدا کرده بوده و روی آن نامه‌ای نوشته بود و خواسته بود تا خانم یکی از دوستانش در جمع خانم‌ها بخواند. نوشته بود که: «اگر من رفتم فکر نکنید از سر دوست نداشتن بوده، اتفاقاً از سر زیادی دوست داشتن است.» من فکر می‌کنم این جمله تفسیر زیادی می‌خواهد. بعد خطاب به من گفته بود که اگر کسی گفت شوهر شما، شما را دوست نداشت که گذاشت و رفت، همۀ اینها حرف‌های دنیایی‌ست و من شما را از خودم جدا نمی‌دانم. به پسرش هم نوشته بود با اینکه خیلی دوست داشتم تو را ببینم، ولی نشد. من صدای بچه‌های شیعیان سوریه را می‌شنیدم و نمی‌توانستم بمانم.... 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom
💢شهید محمد صادق دارایی از سال 95  تا زمان شهادت آقا صادق با هم آشنا و همکار بودیم . دغدغه هایش برای اهالی محروم حاشیه شهر کم نبود ، اما همیشه دلش می‌خواست باری از روی دوش انقلاب بردارد . مدام تلاش می‌کرد تا مردم را به سوی رهبری و آرمان‌های انقلاب هدایت کند . هم اعتقادش این بود و هم جملات مداومش که « اگر می‌خواهیم به امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) کمک کنیم ، باید حاشیه شهر را آباد کنیم . » یعنی هم دنبال تأمین نیاز‌های دنیوی و معیشتی محرومان بود ، هم محرومیت زدایی و هم نیاز‌های معنوی و اخروی آنان . شهید صادق دارایی تنها به دنبال تهیه بسته‌های غذایی نبود بلکه درپی بالابردن سطح سواد فرهنگی ، سواد سیاسی ، بصیرتی و اجتماعی مناطق محروم هم بود . گاهی به دنبال نخبه‌های دانش آموزی می‌گشت و شناسایی شان می‌کرد و با اهدای جوایزی دل محرومان را شاد می‌کرد و به دیگران انگیزه می‌داد ؛ دغدغه‌هایی که همه مسئولان و ائمه جماعات باید بیاموزند و انجام بدهند ...... 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom
💢شهید علی خلیلی ....غیرتش به جوش آمد. عده ای خناس در حال آزار و اذیت دختر جوان بودند. دخترک وحشت زده استمداد می طلبید. تاب نیآورد. امر به معروف کرد. محل نگذاشتند. طاقت نیآورد. جلو رفت. جامه به دندان گرفتند و گریختند. دخترک دامنش آلوده نشد. اما لحظاتی بعد...قمه جاهلی ، خون علی را بر زمین ریخت. ماه ها گذشت؛ تا در خلسه بهاری نوروز زهرائی (سلام الله علیها) ، نام علی در قطعه آسمانی و بهشتی شهدای غیرت نقش ببندد. علی ماه ها با بیماری دست و پنجه نرم کرد. طی این ایام آنقدر زخم زبان شنید که زخم های جانکاهش را فراموش کرد. روزهای پایانی عمر کوتاهش نامه ای خطاب به رهبری نوشت تا تسکین و التیام زخم هایش باشد. زخم هائی که این روزهای آخر نه بر جسم که روح و قلبش را جریحه دار کرده بود. اما علی جان داد چون نمی توانست بی غیرت باشد. ابرو در هم کشید و جان بر کف نهاد چرا که دفاع از ناموس را فتوای اخلاق و حکم دین می دانست و خونش را نیز در راه دفـــاع از غیرت و مردانگی اهدا کرد. 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom
💢شهید سید مرتضی آوینی آن روزگار اتاق بچه‌های سوره تنها محفل انس كسانی بود كه «هنر دیانت مدار» را بر «دئانت هنرمدار» ترجیح می‌دادند. آن روز تازه خبر شهادت سفیر فرهنگ ولایت «صادق گنجی» را در روزنامه‌ها نوشته بودند. وارد اتاق كه شدم بوی خوش عطر «تی‌رز» به مشامم رسید، فهمیدم كه سید آنجاست. مقابل پنجره ساكت و منتظر ایستاده بود. جلو رفتم. دانه های درشت اشك گونه‌هایش را نوازش می‌كرد، با صدای بلند گفتم:«خدا قوت آقا مرتضی!» یكی از بچه‌ها سریع مرا به سكوت دعوت كرد، همانجا سر جایم نشستم نمی‌دانستم حالش بد است». ناگهان برگشت و با بغض گفت: « می بینی حسین؟ می بینی چه جوری داریم در جا می زنیم ؟ هفته پیش با او بودیم. کاش او را می شناختی. گل بود! به خدا گل بود، اونم چه گلی!... خوش به حالش کی فکر شو می کرد به این قشنگی اونم بعد از این همه مدت که از قطعنامه می گذره بره ؟» دیگر چیزی نگفت. هق هق گریه امانش را برید. او عاشق رفتن بود و بالاخره پر کشید...... 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom
💢شهید حسن طهرانی مقدم بسياري از فرماندهان دفاع مقدس در سال های بعد از جنگ در رده هاي مديريتي و فرماندهي ستادي كار می كردند و كمي از ميدان عمل رزمي فاصله گرفتند. یعنی فرمانده تيپ، نيرو و لشكر یا جانشين شدند و معاونتهاي ستادي را به عهده گرفتند اما شهيد طهراني مقدم همين كار تحقيقاتي و پژوهشي خود را در حوزه موشك ادامه داد. حتي در مرحله اي هم كه حاج حسن آقا به عنوان جانشين نيروي هوايي سپاه منصوب شد.ايشان به درخواست خودش از این مسئوليت كناره گيري كرد. یعنی با اینکه به مقام مهم جانشينی فرماندهي نيرو برگزیده شده بود ولی داوطلبانه تقاضا كرد كه از اين مسئوليت كنار برود تا بهتر بتواند به پروژه هايي كه در زمينه موشكي داشت کار مي كرد برسد. در حقیقت روي اين داستان متمركز شده بود كه در واقع فداكاري بزرگي بود، چون كاري را كه ايشان دنبال مي كرد، چندان اسم و رسمي در بر نداشت. در اصل، شهید طهرانی مقدم در كار تحقيقاتي بود و به صورت غيررســانه اي آن را دنبال مي كرد...... 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom
💢شهید جواد حاجی خدا کرم شهید به روایت همسر شهید: شهید خداکرم وقتی شب به منزل بازمی گشت ، همسر و پدر فرمانده نبود. همه کارهای مربوط به شغلش را در پشت در خانه می گذاشت و بعد وارد منزل میشد. همسرم همیشه با بچه ها بچه میشد. وقتی می دید دخترها بازی دخترانه یا به قول قدیمی ها خاله بازی می کنند چادر سرش می کرد و در نقش مادر با آن ها همراه می شد. با بچه ها طوری رفتار می کرد که آن ها مشتاق بودند هر چه زودتر پدرشان به خانه بیاید و بعضی وقت ها دیر می کرد بچه ها به پدرشان زنگ می زدند و می گفتند کجایید؟ چرا تا الان نیامدید؟ قبل از رسیدنش به منزل به بچه ها زنگ می زد و می گفت: بابا چه چیزی می خواهید تا برایتان بخرم. 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom
💢شهید علی اکبر شیرودی شهید شیرودی که با شروع جنگ تحمیلی به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریت‌های خود با سرپیچی از فرمان ابوالحسن بنی‌صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه به همراه 2 خلبان همفکر خود و با 2 هلیکوپتری که در اختیار داشتند، در طول 12 ساعت پرواز بی‌نهایت حساس و خطرناک که وی به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش 2 خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن را درهم کوبیده و خسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری‌های مهم جهان منعکس شد. بنی‌صدر برای حفظ ظاهر 2 هفته بعد به او ارتقا درجه داد اما وی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته‌اش را دیدار با امام خمینی(ره) و بیان کارشکنی‌های بنی‌صدر و بی‌تفاوتی برخی از فرماندهان اعلام کرد. همجنین شهید شیرودی در نامه‌ای به فرمانده هوانیروز کرمانشــاه در 9مهر 1359 خواســـتار پس دادن این درجه ی تشویقی شد. 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom
💢 شهید حمید (غلامحسین) عارف در یک روز گرم تیرماه قرار بر این شد که ما با تعدادي از دوستانمان همراه باحمید به کوهنوردی برويم . طبق روال کوله پشتي را برداشتم ، قمقمه را آب کردم و مقداري نان ، دو تخم مرغ و پنير از آشپزخانه گرفتم و راه افتاديم.وقتي به مقصدمان رسيديم حميد گفت: بچه ها هر کس هر طور دوست دارد بنشيند و صبحانه اش را بخورد اگر کسي دوست دارد تنها بنشيند يا دسته جمعي صبحانه اش را بخورد. ظهرکه شد نماز را خوانديم و.... عصـرحرکت کرديم و به پایگاه رسیدیم. حميد ساکش را کناري گذاشت. من دوست داشتم به حميد در کارهايش کمک کنم کوله پشتي را برداشتم که به انبار تحويل دهم . کوله پشتی سنگین بود و برای من سوال شد.. آهسته زیپ کوله پشتی را باز کردم و ديدم دو تخم مرغي مقدار ناني که من صبح در کوله پشتي گذاشتم هنوز در کوله پشتي هست. ناگهان یادم افتاد که روز پنج شنبه است ، يادم آمد که حميد دوشنبه و پنجشنبه ها بنا به فتواي امام روزه مستحبي می گیرد. آنهم در آن گرماي تير ماه.... 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼 @festivalfqom
💢 شهید محسن وزوایی در جریان عملیات بازی دراز، وزوایی با نیروهایش به سمت قله 1150 حرکت کردند. سربازان بعثی با سلاح های سبک و سنگین بر قله مسلط بودند و بچه ها را زمینگیر کرده بودند. محسن با تذکر امدادهای الهی، نیروها را به حرکت وامی داشت و هر وقت بچه ها بی تابی می کردند، آنها را با وعده نیروهای کمکی آرام می کرد، اما خبری نبود. آخر سر یکی از نیروها از کوره در رفت و صدایش را بلند کرد:«داری با این کارات مارو به کشتن میدی! کو این نیروهای کمکیت؟ ما رو چی فرض کردی؟». ️محسن با آرامش بچه ها را دور هم جمع کرد و خودش سوره فیل را با آرامش خواند و از ما خواست همخوانی کنیم. با گلوی خشک و لبهای خشکیده لحظه ای غرق این سوره شدیم و خود را در سال عام الفیل در محاصره فیلهای ابرهه دیدیم. وقتی به خود آمدیم، خبری از شلیک های مداوم دشمن نبود و گویی همه اسلـــحه ها از کار افتاده بود...... 🌹🌹🌹🌹🌹 🖼@festivalfqom