هدایت شده از معارف
آیت الله العظمی مظاهری:
💠مرحوم صدرالمتألهین«رضواناللهتعالیعلیه» در اول أسفار میگوید:
من مدتی مشّاء خواندم و متخصّص در فلسفۀ مشّاء شدم، دیدم تاریک است. مدتی اشراق خواندم و متخصّص در فلسفۀ اشراق شدم و دیدم خطرناک است. دست زدم به قرآن و اهلبیت«سلاماللهعلیهم» و دیدم آرام شدم.
لذا خیلی جاها وقتی صدرالمتألهین بحثهای خیلی بالای فلسفی نظیر حرکت جوهری را بیان میکند، بعد از بحثهای دقیق فلسفی یک جمله دارد و میفرماید:
«و هذا المطلب الشریف الغامض اللطیف مما وجدوه و حصلوه بالکشف و الشهود عقیب ریاضاتهم و خلواتهم، و هو مما اقمنا علیه البرهان مطابقاً لکشف والوجدان»؛
عمل به قرآن مرا به اینجا رسانده است. من روی عقیدهای که دارم، استدلال میکنم، یعنی استدلالهایم برای توست و برای خودم نیست؛ بلکه خودم به مرتبۀ یقین رسیدهام. خودم از نظر علمی، علمالیقین و عین الیقین و حقالیقین، به واسطۀ عمل به قرآن و متابعت از اهلبیت«سلاماللهعلیهم» به این مقام رسیدهام، اما متخصص در مشّاء و اشراق هستم. لذا برایت استدلال هم میکنم. لذا قرآن از نظر توحید خیلی بالا و رساست و هر بیسوادی میفهمد.
مثلاً صدرالمتألهین«رضواناللهتعالیعلیه» چهل دلیل برای اثبات وجود خدا میآورد، اما خود مرحوم صدرالمتألهین اقرار دارد که ادلّۀ در قرآن رساتر از چهل دلیل اثباتی فلسفی من است. قرآن راجع به نبوت خیلی رسا و عالی دلیل دارد و در باب نبوت کتابهای ارزندهای نوشته شده است، اما آن کتابها اگر متکی باشد به قرآن و متکی باشد به اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، آنگاه خیلی رسا و عالی میشود و اما اگر از خود درآوری باشد، خوب است و نبوت را اثبات میکند، اما آنچه قرآن اثبات میکند، نیست.
هدایت شده از در محضر آیتالله میرباقری
🔰 رابطۀ فقاهت و حکمت
💥 باید دامنۀ #فقاهت گسترش پیدا کند تا بتواند #حکمت را هم پوشش دهد.
💠 استاد سید محمدمهدی میرباقری:
«چه در #حکمت، چه در عرفان و چه در فقه، باید دامنه تفقه دینی گسترش پیدا کند و این گسترش، منوط به #گسترش_روش است و این روش، نباید جدای از روش تحقیق در سایر حوزههای عقلانیت باشد.
باید یک منظومه روش تحقیقی پیدا شود که مقیاس مطالعه آن، «فرد، جامعه و تاریخ» و روشش هم روش تعبد باشد و هماهنگی بین حوزههای مطالعاتی را هم ببیند. کمااینکه الان در ایجاد وحدت رویه در دانشهای مدرن، طبقهبندیها و روش تحقیقها و بلکه شبکه تحقیقاتی ایجاد کردهاند تا منظومه کهکشانی تحقیقات را به وحدت برساند؛ یعنی مثلاً حرفی که در حوزه شیمی کاربردی زده میشود، با فیزیک نظری هماهنگ باشد. معنای #شبکه_تحقیقات، همین است.
ما میخواهیم در شبکه تحقیقات، یک امر جدید دیگری را هم داخل کنیم و آن، تفقه عام دینی است. باید تفقه دینی را درون این منظومه تعریف کرد و در روش تحقق و سپس در شبکه تحقیقات برد و در همه این مراحل باید تفقه دینی را #متغیر_اصلی قرار داد. اگر نتوان تفقه دینی را متغیر اصلی قرار داد و تعبد به وحی را در همه عرصهها جاری کرد، معرفتهای دینی بهنفع عقلانیتهای دیگری منحل خواهند شد.
بنابراین، هم مجموعه عقلانیت، باید عقلانیت متعبد شود و بهصورت یک منظومه در بیاید و هم اینکه باید محور این منظومه کیهانی، معرفتهای دینی باشد. معرفتهای دینی باید از احکام موضوعی، گسترش پیدا کنند و هم وارد عرصه احکام نسبتها و احکام جهت شده و هم وارد احکام کلان و توسعه شوند.»
🔗 https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/3398
#حکمت_کاربردی
#فقاهت_و_حکمت
☑️ @mirbaqeri_ir
فلسفه تابع وحی
آیت الله العظمی مظاهری: 💠مرحوم صدرالمتألهین«رضواناللهتعالیعلیه» در اول أسفار میگوید: من مدتی
🔸هدف از ارسال اینگونه مطالب این است که فلسفه اسلامی (در همه مکاتبش با اختلاف در شدت و ضعف) متأثر از معارف وحیانی بوده است و این امر غیرقابل انکاری است. اما چرا نیاییم این تأثیرپذیری را بسط و تفصیل دهیم و آن را قاعده مند کنیم؟
🔸به عبارت دیگر، اینگونه تأثیرپذیری ها، مبتنی بر کشف و شهود، یا الهامات غیبی یا به نحو ارتکازی و یا مستند به یکی دو آیه و روایت و به صورت گزینشی و بعضاً برداشت های ذوقی است و به هیچ نحو استناد آنها اجتهادی و ضابطه مند نیست.
🔸نظریه «فلسفه تابع وحی» (فتوح) معتقد است می بایست ابتدا در مقام «فهمِ» هستی، با روش اجتهادی به منابع (کتاب و سنت) مراجعه کرد و سپس در مقام «استدلال» ، با بیان عقلی، فلسفه را سامان داد.
🔶آخرین یادداشت وبلاگ شهید فخری زاده پیرامون «احیای فلسفه»
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
دوستان سلام
مدتی این مثنوی تأخیر شد مهلتی بایست تا خون شیر شد
با یاری حق تعالی بر آن شدم که بار دیگر نوشتن مطلب را آغاز کنم. و اگر خدا بخواهد ادامه دهم و با یاری او و شما آهنگ زمانی مشخصی را برای درج مطالب رعایت کنم.
عنوانی که در بالا ذکر شد، شاید شگفتی آور باشد. شاید سؤال شود که مگر فلسفه اسلامی مرده است که نیاز به احیا داشته باشد. و نیز، چه نیازی به احیاء این فلسفه داریم؟
ابتدا به این سؤال می پردازیم که حیات چیست.
از دید این حقیر حیات یعنی قدرت ایجاد تعامل با محیط پیرامون و تأثیر گذاری بر آن و تأثیر پذیری از آن. و حیات متعالی وقتی است که این تعامل منجر به رشد دو طرف تأثیر گذار و تأثیر پذیر شود.
حال قضاوت را به اهل فلسفه می سپارم که پاسخ دهند که آیا فلسفه اسلامی در دوران حاضر با محیط پیرامون خود تعامل دارد؟ در حل کدام مسئله علمی تلاش کرده است؟ هر علمی اعم از علوم انسانی و علوم تجربی؟ اساسا فیلسوفان این عصر تن به رویارویی جدی با مسائل سنگین علمی می دهند؟
چند مقاله داریم که به نقد تفسیرهای فلسفی ناشی از علوم بر اساس مبانی فلسفه اسلامی پرداخته باشد؟ این فلسفه چقدر تأثیر پذیرفته است. روایت فلسفه امروز با روایت ملاصدرا تفاوتی کرده است؟
هنوز مقولات عشر با همان شکل و ترتیب و عناوین نقل می شود. هنوز از عبارات صده های قبل استفاده می شود. فلسفه اکنون همان است که ملای شیرازی می فرمود. شاید بعضی از مثال های آن تغییر یافته باشد.
مقایسه کنیم با فلسفه در مغرب زمین. چه تعامل چدی با علوم دارد. چالش ایجاد می کند و چالش می پذیرد. در پی این چالش ها نحله های مختلف به وجود آمده است. و مدام در حال رشد است. تأثیر جدی بر علوم دارد. و اساسا علاوه بر تأیر بر روند پیشرفت علوم نقش انطباق یافته های این علوم را با نحوه زندگی مردم بر عهده گرفته است.
در رشد علوم هم وضعیت روشن و واضح است. می گویند انشتین بعد از مدتی گفته بود که این نسبیت آن قدر پیشرفت کرده است که من دیگر قادر به فهم آن نیستم.
فکر می کنم تا این جای کار زنده نبودن فلسقه اسلامی را روشن کرده باشیم. و در یاد داشت بعدی به ضرورت احیاء می پردازیم. انشاءالله تا نوشته ای دیگر خدا نگه دار
📚http://www.mfakhrizadeh.blogfa.com/
🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔸 لَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً..
(الصحيفة السجادية، ص: 212)
استاد مفیدی:
در این مورد، راغب معنای "مثُل" را با "انتصاب" قرین می کند به معنای راست ایستادن و شاید این معنی نزدیک کند ما را به اصل معنایش. در مثالهایی که عرب دارد مثُل صرف مشابهت نیست بلکه ظهور در مشاعر است یعنی اگر چیزی برای شما واضح باشد نمی گویند مثُل. عرب "مثُل المعنی بین یدی عقل" نمی گویند اما "مثلت الشجرة بین عینیه" می گویند. همینطور تمثّل به معنای ظهور است در صحیفه ی سجادیه حضرت فرمودند:"لم تُمثّل فتکون موجودا" واین عبارتی است که قبلا بحث کردیم دلالت می کند بر اینکه خدای متعال وجود مقابلی ندارد، وجود برای وجدان است و وجدان برای مثول است بین یدی المشاعر، و حضرت می فرمایند خداوند متعال تمثل ندارد تا وجود به معنای وجدان داشته باشد. و آیه ی مبارکه ی "ارسلنا علینه روحنا فتمثل لها بشرا سویا " برای هر دو حرف راغب و ابن فارس سازگار است.
🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔶 فهم اشاره ای خداوند
🔸مرحوم استاد سیدمنیرالدین حسینی:
پس ما دركي كه از خدا داريم چيست؟ ميگوئيم درك اشاره به غيب منيع است. درك داريم از عجز خودمان درك داريم از اينكه حتماً بايد باشد ميگوييد اينكه حتماٌ بايد باشد داريم به او اشاره ميكنيم. ميگوييم نه خير؛ مبادا خداي ذهني را بپرستيد. مبادا مطلق سازي درست كنيد و او را بپرستيد. بلكه بايد مرتباً او را تنزيه كنيد. ميگوئيد او منزه هست از آنچه كه من بفهمم، پشت سر تنزيه هم تكبير ميكنيد مي گوئيد: اكبر است من ان يوصف به بيان امام صادق (ع) ظاهراً اينست كه در حضور حضرت صادق (ع) گفتند الله اكبر من كل شيء كه حضرت فرمودند اينجور تعبير نكن، بعد فرمودند: الله اكبر من ان يوصف. خدا بزرگتر از آن است كه وصف شود. پس تكبير ميكنيد و بعد از تكبير هم، باز از خود اين تكبير او را تنزيه ميكنيد. پس پرستش مخلوق ذهني و مفهوم ذهني يا يك معني ذهن نيست. ذهن اشاره به غيب منيع ميكند؛ ذهن ميتواند تو را متوجه به خودت بكند.
📚جلسه 9 ربط؛ 62/6/23
🔸 استاد مفیدی:
وجود خدا اشاری است نه توصیفی. اگر وجود خدا توصیفی باشد، دیگر واجب الوجود نیست. سائل: یعنی خدا اشاره بردار است؟ استاد: ما تترقّب از این که می گویید چیزی هست؟ این انتظاری که از لفظ هستی و وجود دارید، بالاتر از این انتظار شما را مبدأ مطلق برآورده می کند اما نه به این معنا که یک ذاتی داریم که عقل در آن متمرکز می شود و یک حیثی در آن می بیند و وجود را انتزاع می کند. این طور نیست. یعنی ذات خدای متعال، منشأ انتزاع نیست. مفهومی از آن نزع نمی شود. اگر نزع شود، دیگر واجب الوجود نیست.
📚یکشنبه ( 2 / 12 / 2012 )
🏠https://eitaa.com/fotoooh
Tohid-32 971222.mp3
13.6M
مباحث شرح توحید صدوق (وجود اشاره ای و ایمانی- اطلاق صفات به خداوند متعال)- استاد مفیدی https://eitaa.com/fotoooh
May 11
هدایت شده از کانال پیمان رکن الدینی
🔰فلسفه در یونان؛ جانشین شریعت و احکام دینی(1)
🔻فلسفه در یونان، در واقع جانشین دین شد؛ در حالی که الآن هر كسي كه در ايران فلسفه ميخواند، آن را به عنوان شاخهاي از معرفت و به عنوان يك علم كلّي و مبنايي كه بر علوم ديگر اشراف دارد، ميخواند. در قدیم هم، امثال ابوعامر و كندي و دیگران که فلسفه را شروع کردند، و بعد فارابي و ابنسينا و ... نیز همین رویکرد را در فلسفه آموزی داشتند.
🔻ولی در يونان و روم قديم و در اروپاي امروز، فلسفه اين معنا را ندارد. وقتی دین ضعیف می شود و شرایع از بین میرود و جامعه دیگر شريعتمدار نيست، حكم الهي وجود ندارد؛ لذا خود مردم، بايد براي خودشان احكامي را وضع كنند. طبیعتاً درباره مبناي اين احكام، اختلاف پيش ميآيد و براي رسيدن به مباني محكم و غيرقابل ترديدي كه تمام مردم عقلاً پذيرايش باشند، نياز به جستجوي ذهني عميقي دارند تا به يكسری اصول ثابت برسند و اين، آغاز فلسفه است.
🔻طبيعي است كه هر چه در عمق این مبانی غورکنند، به مسائل كلّيتر و جهانشمول تری میرسند تا اینکه میرسند به كلّ هستی و اينكه «هستي چيست؟»؛ و در ادامه این سیر، میرسند به اينكه «انسان چگونه موجودی است؟»، « سعادتش چیست؟» و «عالم چیست؟» و اینکه «خير و شر چیست؟»، كه اينها همه بايد تعريف و تبیین بشوند، تعريف و تبییني كه مقبول همه قرار بگيرد؛ يعني به لحاظ عقلی در آن تناقضی نباشد.
📝دكتر محمد رجبي دواني
@law_Philosophy
هدایت شده از مرتضی رجائی
📌امام خمینی: تو که اطلاع نداری، به چه مناسبت میگویی که اسلام، تربیت و اقتصاد و سیاست ندارد؟
🔹امروز ۱۸ آذر است. ۳۹ سال پیش در چنین روزی، بنیانگذار کبیر انقلاب فرمود:
🔸«قرآن غنی ترین کتابهای عالم است در #تربیت، در #تعلیم_و_تربیت، منتها متخصص لازم دارد. اینطور نیست که بعضی گمان کردند که ما دو تا آیه را بلدیم پس ما قرآن شناسیم، اسلام شناسیم. کسانی که قرآن را از رو نمیتوانند درست بخوانند خودشان را اسلام شناس حساب می کنند. کسانی که اطلاع از احکام اسلام ندارند، از #اقتصاد اسلام ندارند، از فرهنگ اسلام ندارند، از علوم عقلی اسلام اطلاع ندارند، اینها میگویند که در اسلام نیست.
🔹خوب، تو که اطلاع نداری، به چه مناسبت یک همچو حرفی می زنی؟ متخصص لازم است و در این امر باید از حوزه های علمیه متخصص بیاورند، دستشان را دراز کنند پیش #حوزههای_علمیه که در آنجا این نحو متخصصین هست و دانشگاه را باز کنند، لکن #علوم_انسانی اش را بتدریج از دانشمندانی که در حوزههای ایران هست و خصوصاً، در #حوزۀ_علمیۀ_قم استمداد کنند.»
(۱۸آذر۱۳۶۰ / صحیفه امام جلد۱۵ ص ۴۱۵)
#تحول_علوم
🆔️ @rajaaei
Tohid-30 971208- وجود ایمانی و تقابلی.mp3
15.17M
مباحث شرح توحید صدوق (وجود اشاره ای و وجود ایمانی)- استاد مفیدی https://eitaa.com/fotoooh🏠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«كَلَامُكَ مِنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَوْ مِنْ عِنْدِكَ؟»- استاد میرباقری
🔶اجتهاد در علوم عقلی و فلسفه و کلام لازم است.
مقام معظم رهبری (دامت برکاته):
اگر اجتهاد با همان شیوهی درست و صحیح خود که تکیهی به کتاب و سنت است، و با آن متد معقولِ صحیحِ منطقىِ حساب شدهی پخته انجام بگیرد، بسیار خوب است. اجتهادها ولو نتائج مختلفی هم داشته باشد، موجب بالندگی است، موجب پیشرفت است. مجتهدین ما، فقهای ما در طول تاریخ فقاهت ما در مسائل گوناگون نظرات مختلفی ایراد کردند. شاگرد بر علیه نظر استاد، باز شاگرد او بر علیه نظر او حرفهائی زدهاند، مطالبی گفتهاند؛ هیچ اشکالی ندارد؛ این موجب بالندگی و پیشرفت است. این اجتهاد باید در حوزه تقویت شود. اجتهاد مخصوص فقه هم نیست؛ در علوم عقلی، در فلسفه، در کلام، اجتهاد کسانی که فنان این فنون هستند، امر لازمی است. اگر این اجتهاد نباشد، خواهیم شد آب راکد.
📚بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم؛۱۳۸۹/۰۷/۲۹
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=10357
🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔶🔶🔶 مفاهیمی همچون «مشیت»، «اراده»، «اذن»، «رضا»، «قضا»، «قدر»، «اجل»، «کتاب» در معارف وحیانی معانی مشخص و متفاوتی دارند که در طراحی یک منظومه فلسفی می بایست این تفاوت ها لحاظ شود. البته مفاهیم دیگری همچون «ولایت» و «ربوبیت» و «الوهیت» نیز همینطور است که آنها را مستقلاً در آینده بررسی می کنیم.
🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔶 تفاوت «مشیّت» و «رضا»
در معارف وحیانی «مشیّت» و «رضا» به یک معنا نیست و تفاوت روشنی میان ایندو بیان شده است؛ مشیّت حضرت حق عام و فراگیر است و در همه اشیاء جاری است اما تحقق رضای خدا متعال به اختیار انسان وابسته است. به بیان دیگر انسان مخیر است که در هرفعلی رضای خداوند را انتخاب کند یا سمت غضب و سخط او سوق پیدا کند اما هردو تحت مشیّت حضرت حق واقع می شود. در اینصورت «پرستش»، با «رضا»ی خداوند ملازم است نه با «مشیّت».
🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔶 تفاوت «اذن» و «ولایت»
مبتنی بر مفاهیم دینی، اذن خداوند عام است و هر واقعه ای با اذن حضرت حق تحقق می یابد، حتی معاصی کفار نیز به اذن خدای متعال واقع می شود، اما ولایت خداوند مخصوص اهل ایمان است و کفار از ولایت او بیرون هستند.
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ يُحِبَّ وَ لَمْ يَرْضَ شَاءَ أَنْ لَا يَكُونَ شَيْءٌ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ أَرَادَ مِثْلَ ذَلِكَ وَ لَمْ يُحِبَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ لَمْ يَرْضَ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ.
🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔶 برخی روایات این باب
دسته ای از روایات میان هفت عامل در پیدایش اشیاء تفاوت گذاشته اند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِيهِ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ، عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ جَمِيعاً:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، أَنَّهُ قَالَ: «لَا يَكُونُ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا بِهذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ: بِمَشِيئَةٍ، وَ إِرَادَةٍ، وَ قَدَرٍ، وَ قَضَاءٍ، وَ إِذْنٍ، وَ كِتَابٍ، وَ أَجَلٍ، فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَقْدِرُ عَلى نَقْضِ وَاحِدَةٍ، فَقَدْ كَفَرَ».
وَ رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ، عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ ابْنِ مُسْكَانَ مِثْلَهُ.
در برخی روایات ترتیب میان برخی از این عوامل را اینگونه برشمرده اند: علم، مشیت، اراده، قدر، قضی، امضاء.
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ:
سُئِلَ الْعَالِمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: كَيْفَ عِلْمُ اللَّهِ؟ قَالَ: «عَلِمَ وَ شَاءَ، وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ، وَ قَضى وَ أَمْضى؛ فَأَمْضى مَا قَضى، وَ قَضى مَا قَدَّرَ، وَ قَدَّرَ مَا أَرَادَ؛ فَبِعِلْمِهِ كَانَتِ الْمَشِيئَةُ، وَ بِمَشِيئَتِهِ كَانَتِ الْإِرَادَةُ، وَ بِإِرَادَتِهِ كَانَ التَّقْدِيرُ، وَ بِتَقْدِيرِهِ كَانَ الْقَضَاءُ، وَ بِقَضَائِهِ كَانَ الْإِمْضَاءُ، وَ الْعِلْمُ مُتَقَدِّمٌ عَلَى الْمَشِيئَةِ، وَ الْمَشِيئَةُ ثَانِيَةٌ، وَ الْإِرَادَةُ ثَالِثَةٌ، وَ التَّقْدِيرُ وَاقِعٌ عَلَى الْقَضَاءِ بِالْإِمْضَاءِ؛ فَلِلَّهِ- تَبَارَكَ وَ تَعَالى- الْبَدَاءُ فِيمَا عَلِمَ مَتى شَاءَ، وَ فِيمَا أَرَادَ لِتَقْدِيرِ الْأَشْيَاءِ، فَإِذَا وَقَعَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ، فَلَا بَدَاءَ، فَالْعِلْمُ بِالْمَعْلُومِ قَبْلَ كَوْنِهِ، وَ الْمَشِيئَةُ فِي الْمُنْشَا قَبْلَ عَيْنِهِ، وَ الْإِرَادَةُ فِي الْمُرَادِ قَبْلَ قِيَامِهِ، وَ التَّقْدِيرُ لِهذِهِ الْمَعْلُومَاتِ قَبْلَ تَفْصِيلِهَا وَ تَوْصِيلِهَا عِيَاناً وَ وَقْتاً، وَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ هُوَ الْمُبْرَمُ مِنَ الْمَفْعُولاتِ ذَوَاتِ الْأَجْسَامِ الْمُدْرَكَاتِ بِالْحَوَاسِّ مِنْ ذَوِي لَوْنٍ وَ رِيحٍ وَ وَزْنٍ وَ كَيْلٍ، وَ مَا دَبَّ وَ دَرَجَ مِنْ إِنْسٍ وَ جِنٍّ وَ طَيْرٍ وَ سِبَاعٍ، وَ غَيْرِ ذلِكَ مِمَّا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ، فَلِلَّهِ- تَبَارَكَ وَ تَعَالى- فِيهِ الْبَدَاءُ مِمَّا لَا عَيْنَ لَهُ، فَإِذَا وَقَعَ الْعَيْنُ الْمَفْهُومُ الْمُدْرَكُ، فَلَا بَدَاءَ، وَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ؛ فَبِالْعِلْمِ عَلِمَ الْأَشْيَاءَ قَبْلَ كَوْنِهَا؛ وَ بِالْمَشِيئَةِ عَرَّفَ صِفَاتِهَا وَ حُدُودَهَا، وَ أَنْشَأَهَا قَبْلَ إِظْهَارِهَا؛ وَ بِالْإِرَادَةِ مَيَّزَ أَنْفُسَهَا فِي أَلْوَانِهَا وَ صِفَاتِهَا؛ وَ بِالتَّقْدِيرِ قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا وَ عَرَّفَ أَوَّلَهَا وَ آخِرَهَا؛ وَ بِالْقَضَاءِ أَبَانَ لِلنَّاسِ أَمَاكِنَهَا، وَ دَلَّهُمْ عَلَيْهَا؛ وَ بِالْإِمْضَاءِ شَرَحَ عِلَلَهَا، وَ أَبَانَ أَمْرَهَا، وَ ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ».
🏠https://eitaa.com/fotoooh
نقص متفکرین یا نقص انبیا؟ .mp3
192.8K
مرحوم سیدمنیرالدین حسینی (ره) https://eitaa.com/fotoooh
هدایت شده از در محضر آیتالله میرباقری
💥 #حکمت، پرسشهای فلسفی را با روش #فقاهت پاسخ میدهد.
💠 استاد سید محمدمهدی میرباقری:
«دانش بالادستیِ فقه، «حكمت دینی» است كه همان حلوفصل مسائل كلانی است كه فیلسوفان ما به آن میپردازند، منتها با نگاه قاعدهمند و مستند به وحی (روش فقاهت)».
🔗 https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/3398
#حکمت
#فقاهت
☑️ @mirbaqeri_ir
هدایت شده از در محضر آیتالله میرباقری
⚡️ تفقه دینی باید #حکمتساز باشد. تفقه دینی باید تکامل پیدا کند و حکمت حکومتی و حکمتهای مضاف به علوم را پوشش دهد و استنباط کند.
⚡️ علم دینی بر اساس حکمتهای مضاف تولید میشود نه فلسفههای مضاف.
💠 استاد سید محمدمهدی میرباقری:
🔸 «اگر بخواهید حاكميت دين واقع بشود، بايد #فلسفه_روش_تحقيقِ شما در حوزه تفقه ديني، امكان تفقه در مقياس پاسخگويي به مسائل #حکمتهای_مضاف در حوزه علوم را به شما بدهد. الان تفقه شما ظرفيت پاسخگويي به مسائل حکمتهای مضاف را ندارد. اينكه زود ما ميرويم سراغ عقل و از عقل پاسخ ميخواهيم، بهخاطر اين است كه ظرفيت تفقه ديني ما امكان پاسخ گويي به اين مسائل را ندارد؛ خود ما هم باور كردهايم كه دينمان حداقلي است!»
🔸 «اگر میخواهيم علم دينی را از طريق فلسفههای مضاف درست كنيم، حکمتهای مضاف بايد از متن دين استنباط بشود، نه از فلسفه. و اين میطلبد كه تفقه دينی تكامل پيدا كرده باشد، به طوری كه حكمت حكومتي، و همچنین اخلاق حکومتی و فقه حکومتی از دل آن استنباط بشود.»
🔸 «تفقه ديني، حكمتساز است. حجيت حكمت هم در پایان به همين استناد بر میگردد. من به نظرم ميآيد آقايان هم حجيت حكمت را به همين ميدانند. اينكه ابنسينا از برهان نظرِ خودش در بحث معاد جسماني رفعيد ميكند، از اين جهت است كه حجيت تفكر خودش را به ايمانش ميداند منتها نفرموده. اين كه تفكرِ فيلسوفانه نيست! ما همين را ميگوييم که: مقننش كنيد. صدرالمتألهين عمده معارفش را مستند به نقل ميكند، منتها رنگ عقلي میدهد. حرف ما هم همين است: ميگوييم عقل بايد در خدمت هماهنگسازی محصولات خودش مبتنی بر دین باشد.»
🔗 https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/3398
#حکمت_کاربردی
☑️ @mirbaqeri_ir
Tohid-31 971215 اشتراک لفظی و معنوی و اشاره ای.mp3
13.97M
وجود اشتراک لفظی است یا معنوی؟ یا هیچکدام؟- استاد مفیدی 🏠https://eitaa.com/fotoooh
فلسفه تابع وحی
وجود اشتراک لفظی است یا معنوی؟ یا هیچکدام؟- استاد مفیدی
جلسه 31 شرح توحید صدوق- استاد مفیدی
مُقْتَدِرٌ بِالْآلَاءِ وَ مُمْتَنِعٌ بِالْكِبْرِيَاءِ وَ مُتَمَلِّكٌ عَلَى الْأَشْيَاءِ فَلَا دَهْرٌ يُخْلِقُهُ وَ لَا وَصْفٌ يُحِيطُ بِه
در این کتاب آمده که نیابت ذات از صفات که نسبت به معتزله داده شده است دیده نشده است اولین نفر ملاصدرا نسبت داده است و دیگران نیز به تبع او نسبت داده اند. آنچه ما گفتیم «ینبوع» بود یعنی صفات کمالیه خودشان ، کمالیت را متخذ کردند. چون مسبوق به الوهیت هستند . اما معتزله مشکل پیدا کردند گفتند: ذات بدون نیاز به آنها، احکام و آثار آنها را پیدا می کند. بنابراین کلمه نیابت، ضد تقریر ما است. در نیابت، منوب عنه اصل است نه نائب. «به توصف الصفات».
استاد ایشان سه نفرند: فیض و فیاض، ملارجب علی تبریزی. از مجموع فهمیده می شود ریخت عبارات ملارجبعلی با قاضی سعید فرق می کند. به نظرم می رسد این تفکرات، دیدگاه خودش باشد. توحید صدوق شرح قاضی سعید هرسه جلد قابل استفاده است و هرکدام مقدمه مخصوص دارد. محقق در مقدمه جلد دوم می گوید که ما بعد از جلداول مطالب جدیدی پیدا کردیم. ایشان می گوید: قاضی سعید قمی از نظر معیشت و اموال هم وضع خوبی داشتند طوری بود که جریانی که پیش آمد گفتند برای ما یخ نگه دارید، گفتند باید یخ را خودتان بسازید، گفتند حرف درستی است در خود قم یخچال قاضی را ساختند. یخچال قاضی، همان قاضی سعید قمی است ، چون متمکن بودند یخچال ساختند از زمستان برف می آوردند و تا آخر تابستان یخچال بود.
🔸مشترک لفظی و معنوی
قاضی سعید صفات خدا را مشترک لفظی می دانند مثلا خدا عالم است و زید عالم است، مشترک معنوی نیست ؛ الاشتراک بالفظ، که خیلی عجیب است. ما عرض کردیم وقتی مشترک معنوی را نفی می کنند، مشترک لفظی را اثبات می کنند! ما عرض کردیم به دلیل تناسب، اشاره ای است نه لفظی است نه معنوی. وقتی می گویید خدا می داند، علم خدا کجا و علم ماکجا پس لفظ مشترک است. عجب یعنی معنا را نمی فهمیم از این لفظ؟! وقتی می گویید انسان ، بعد می گویید انسان سیاه پوست و سفید پوست فرق می کند شد مشترک لفظی؟
س: شیر
ج: اگر شیر در بیشه داریم با شیر حمام، اگر با شیر در بیشه هیچ درکی از شیر حمام نداشته باشیم، مشترک لفظی است اما علم خداوند چه؟
مورچه بدون دو شاخک... برای اینکه از تشبیه فرار کنند می شود مشترک لفظی. مشترک لفظی یعنی فقط اشتراک در لفظ است.
س: علم ما با علم خدا دو حقیقت متباین هستند.
ج: وقتی می گوییم خدا هست با خدا عالم هست فرقی ندارند؟ وجود خدا را هیچ گونه نمی فهمیم؟ شما علم خدا با علم انسان را تعریف کنید ببینیم مشترک دارند یا خیر؟
س:در مخلوق میگوییم حضور صورت نزد ذهن.
ج: حضور شد مشترک. فرقش با قدرت چیست؟
وقتی می گوییم خدا می داند یعنی می داند ولی مشکل مشترک معنوی را هم باید حل کنیم.
اشتراک لفظی لازمه اش تعطیل است و اشتراک معنوی، تشبیه است.
ملاصدرا می گوید اگر گفتیم مشترک معنوی است وجود، محال نیست یک حقیقت واحد را از حقایق متبایل انتزاع کنیم. اگر دو مصداق ، از لحاظ تجاهر متباین باشند، چگونه مفهوم مشترک انتزاع می کنیم؟
ثالث دارد، نه مشترک معنوی است یعنی انتزاع کنیم، به هیچ وجه انتزاع را قبول نمی کنیم. انتزاع ، تحیث می خواهد، تحیثی که علم انتزاع می شود مختلف است از تحیثی که قدرت از آن انتزاع می شود. وجود بسیط من جمیع الجهات ، هم علم از آن انتزاع می شود هم قدرت! لذا آقای طباطبایی در غیر مباحث کلاسیک قبول کردند. اشتراک معنوی، به نحو اتصاف برود در ذات، این مشکل است. پس یک وصف مشترک که در واجب و ممکن مشترک باشد نداریم.
ما با تناسب حل می کنیم.
مشترک لفظی هم واضح است که باطل است.
برهان آخوند را شما تسلیم شدید، که او در وجود گفت شما در علم هم می گویید: که محال است که مفهوم وجود، بدون جهت وحده المائی انتزاع شود.الان در ما نحن فیه، آیا علم مخلوق با خالق یه نحو سنخیتی دارد یا خیر؟ ذهن یک کار منطقی انجام می دهد ناشناخته، اگر این ترفند ذهن را کشف کردیم این مشکلات حل می شود.
مثال : ذهن تا دو تا مقابل هم را نبیند مفهوم برایش ظهور نمی کند. ظهور مفاهیم برای عقل با مقابلات است. حتی مثل نور اگه یک نور یکنواختی همه جا بود هیچ کجا نمی رفتید که سایه باشد، درکی از نور نمی داشتید. چون مقابل ندیده بودیم، ظهور مفهوم علم حصولی واقع نمی شد.
س: با مثال مشکل حل نمی شد، برهانش چیست؟
ج: در مفاهیم دیگر که ابهام دارد، بخاطر اینکه چند مقابل دارد. چرا برخی مفاهیم بدیهی اند؟ هرگاه مفهومی باشد که یک مقابل داشته باشد، بدیهی است. وجوب عدم. واحد کثیر.
انسان، جوهر جسم نام ...مقابل جوهر عرض است ، مقابل جسم، ... انسان چرا مبهم است؟ چون مقابل هایش زیاد است. انسان را می توانید بگویید تصور کردم به وجه، یعنی برخی مقابلاتش را فهمیدم.
فلسفه تابع وحی
وجود اشتراک لفظی است یا معنوی؟ یا هیچکدام؟- استاد مفیدی
شما بچه را در نظر بگیرید اول احساس گرسنگی می کند بعد شیر خورد سیر شد، یادش است که گرسنه بودم حالا سیر شدم.در حافظه اش عدم خاص را می یابد. پس عدم خاص را می یابیم. دیروز قابی را دیده بود الان نیست می گوید الان می یابم که دیروز بود الان نیست.
ما ادراکاتی داریم که مقابل ندارد، همه هم داریم. با کمک گرفتن از مفاهیم مقابل آن را احضار می کنیم.
حالا چرا از یکی از این مقابل ها استفاده می کنیم؟
مقصود درک حصولی است فقط.
س: استدلال اینکه فقط فقط با تقابل می فهمیم؟
ج: خوداین بحث خودش مقدمه بود .
متقابلی که ظهور کرده به تقابل ظهور کرده، شما می گویید اثبات کن محال است که غیر از این نیست. این مطلب اضافی می خواهد.
اثبات این است که وقتی چیزی همه جا هست هیچ کجا با فقد ان مواجه نمی شود، قوه دراکه اش نمی تواند ان را تبدیل کند.
ظهور یعنی تعین، مفهوم یعنی حد، تا می گویید تعین و حد، یعنی تقابل.
ذهن ما به جای توصیف کند، چیزی را که مقابل ندارد، به تناسب، نه تناسب نفس الامری بلکه تناسب اولویت .. مثال ساده اش: سفره نان درش نیست، بعد می گویید عدم نان هست. هست یعنی عدم هست؟ توصیف کردید، نبود را به بودن. در عین حال می گویید نه اینکه عدم هست بلکه واقعیت دارد. چرا از لفظ عدم استفاده نکردم، واقعیت نبود به وجود توصیف نمی شود. کدام یک از این دو وجود و عدم اولویت دارده برای این معنا؟ عدم. لذا مفاهیم اشاره ای بدون اشتراک لفظی و معنوی کار می کند.
فلسفه تابع وحی
مباحث شرح توحید صدوق (وجود اشاره ای و وجود ایمانی)-
شرح توحید صدوق، جلسه 30- استاد مفیدی
مُقْتَدِرٌ بِالْآلَاءِ وَ مُمْتَنِعٌ بِالْكِبْرِيَاءِ وَ مُتَمَلِّكٌ عَلَى الْأَشْيَاءِ فَلَا دَهْرٌ يُخْلِقُهُ[3] وَ لَا وَصْفٌ يُحِيطُ بِه
سیاق جملات که سه تا سه تا بود سپس جمع بندی می شد ظاهرش این است که فلادهر یخلقه ... متفرع بر این سه جمله است.
قاضی سعید با سیدنعمت الله معاصر بودند با هفت هشت سال اختلاف. سبک قاضی سعید خیلی خاص است با اینکه با صاحب اسفار معاصر بودند یعنی در طبقه شاگردان بودند ، 57 سال بعد از وفات آخوند بوده است. در مبانی از صاحب اسفار مستقل است سبک عرفانی هم نیست. ادبیات خاص خودش را دارد.
مرحوم فیض هم همینطور است که ادبیاتش از قاضی سعید مستقل است.
در توضیح این پنج جمله دو تا اعلم داشتند مقدمه اول را خواندیم که دو بخش داشت: اعلم ان المقصود من هذه الجمل ... عوالم خلق سه وعاء است: زمان، دهر و سرمد. سرمد را موطن واجب الوجود می گیرند در اسفار اما ایشان منزه می کند خداوند را. اذ هی مراتب مخلوقاته.
مطلب دوم: منزه ان یحیط به وصف ... که عالم به آن وصف محیط به خداوند باشد. من الاوصاف العینیه و الذاتیه ، ج1 ص378.
مبنای معروف که صفات عین ذات است درست نیست. بلکه ذات برتر است از اوصاف.
🔸اشتراک لفظی یا معنوی وجود
اشتراک معنوی و لفظی بحث دیگری است. قاضی سعید هم قائل به اشتراک لفظی است؟
- اشتراک لفظی را منکر می کند.
ما قبلا بحث کردیم، حاصلش این شد که وجود به این نحو، نه مشترک لفظی است و نه مشترک معنوی است.
وجود از ظریف ترین مفاهیم قدرت نمایی خداوند در ذهن انسان است. گفتیم وجود اشاره ای برای خداوند . تعبیر امام در تحف: وجود الایمان لا وجود الصفه. اگر وجود صفت بود مشترک معنوی می شد. اگر وضع جدا می خواست فضای دیگری می شد. اما وجود الایمان یعنی مشترک معنوی نیست اما ذهن از این وجود توصیفی استفاده غیر توصیفی می کند. لذا از تناسب وصفی استفاده می کند برای اشاره. لذا کاربرد وجود برای خدای متعال، توصیفی نیست. لاوجود صفه. البته وجوه مختلفی دارد، با یک مبنا با توضیح خطبه : یثیر الفکر ... وجود الایمان لا وجود الصفه. احتمالی که روی این مبنا می آمد این است که مشترک معنوی، توصیف می کند ، مشترک لفظی هم می گوید معنای دیگری است ولی هیچکدام نیست استعمال اشاره ای است. بیش از ده مثال قبلا عرض کردیم.
وجود اساساً تا مقابله پیش نیاید مفاهیم در علم حصولی درک نمی شود، تا عدم نیاید، وجود فهم نمی شود.
اگر ایشان مشترک لفظی می گیرند باید توضیح دهند.
مشترک لفظی را تقریر خیلی عرفی اش واضح نیست چون اگر دو وضع بگیریم دو دستگاه به پا می شود. باید مراجعه کنیم، به متدینین در متلقات خودشان از دین و انبیاء و شریعت ، ارتکاز عرف عام برای من واضح نیست.
صفات خدای متعال هم تعطیل را نفی می کنیم هم تشبیه را . راجع به خداوند ذهن ما به نحو اشاره ای به کار می گیرد. عالم یعنی لیس بجاهل. عالم به این معنا نیست که عالم از ذات او انتزاع می شود. انتزاع از یک ذات، تحیث می آورد. انتزاع گزاف نیست. اینطور نیست کل شیء ینتزع عن کل شیء. انتزاع برمی گشت به توصیف و معانی. وقتی فهمیدیم لا تعطیل و لاتشبیه .
اول الدین معرفته، کمال معرفته التصدیق به، کمال التصدیق به توحیده، کمال توحیده الاخلاص له، و کمال االاخلاص له، نفی الصفات عنه: آخرین درجه نفی الصفات است خیلی باید تأمل کرد که چی شد این مقدار رفت جلو. هرجلو نفی الصفات بخواهد توصیف داشته باشد ، برمی گردد که مورچه فکر می کند که نمی شود خدا باشد بدون دوتا شاخک.
وقتی می گوییم خداوندعلم دارد؟ این علم درباب خدا و غیر او مشترک معنوی است یا لفظی یا شق سوم؟
به توصف الصفات لا بها توصف: علم کمال است چرا کمال است؟ چون خودش کمالیتش را از ذات گرفته است. الیه یرجع الامر کله.
یکی از الامر ها کمالیت علم است. مبدائیت مطلق است هویت غیبیه الهیه مبداء همه چیز است حتی استحاله تناقض.
مبداء مطلق است برای جمیع حقایق. اذا لابتغوا الی ذی العرش سبیلا
لذا اگر بخواهیم او را هم انکار کنیم باید از خود قرض کنیم. بدون شروع از خود او نمی توان خودش را هم انکار کرد.
واسطه ای بین اشتراک لفظی و معنوی را می توان تحلیل کرد؟ که از مفاهیم توصیفی استفاده می کنیم برای اشاره مناسب به چیزی که مشارالیه متصف به این وصف نیست. اتصاف به معنای انتزاع. یعنی بخواهدوصف را نزع کند از ذات.
در توحید صدوق که هشام وارد شد گفت : علیم قدیم .. گفت ذلک صفت تشترک فیه مخلوقین . گفت چگونه توصیف کنم؟ گفت علم ... گفت خرجت و انا اعلم الناس فی التوحید.
لذا می گویند روایت هست که هو از اسم اعظم الله بالاتر است.