eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
390 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس (دخترانه)🌱 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🤣😁☺️ امداد گر👨‍⚕ بار اولم بود که مجروح🤕 می‌شدم و زیاد بی‌تابی می‌کردم یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت:«چیه، چه خبره⁉️»تو که چیزیت نشده بابا!🤷‍♂ 💁‍♂تو الان باید به بچه‌های دیگر هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می‌کنی⁉️🙆‍♂ تو فقط یک پایت قطع شده❗️ببین بغل دستی است سر نداره😳 هیچی هم نمی‌گه، 🤣این را که گفت بی‌اختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود!🌷✨ 😁🤣🤦‍♂بعد توی همان حال که درد مجال نفس‌کشیدن هم نمی‌داد کلی خندیدم🤣 و با خودم گفتم عجب عتیقه‌هایی هستند این امدادگرا.🤗 🌱 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_هفتاد_نه نمی خواهم تورا به چنین کاری وادارم اختیار با خودت است از خدا کمک بخواه
به این چیزها فکر نکرده بودم که آن هم مانند پدرش شیعه آگاه بود و هرگز حاضر نمی‌شد با مردی غیر شیعه زندگی کند می دانید که تعداد مسلمانان غیرشیعه بسیار بیشتر از شیعیان است چرا شما از مذهب اکثریت پیروی نمی کنید تا یکی شویم و پراکنده نباشیم باید ببینیم حق با شیعه است یا با غیر چیه بیشتر بودن گروهی از گروه دیگر دلیل برتری آنها نخواهد بود اگر به تعداد است باید مسلمانان همگی مسیحی شوند چون تعداد مسیحیان از مسلمانان بیشتر است مسلمانان صدر اسلام که تعدادشان کم بود باید از بت پرست که تعدادشان بیشتر بود پیروی می کردند بگذریم از اینکه مسلمانان غیر شیعه هم با یکدیگر و وحدت کاملی ندارند و به فرقه هاو مذاهب مختلفی تقسیم شده‌اند اهل سنت به چهار مذهب حنبلی شافعی مالکی و حنفی تقسیم شده‌اند چرا آنها یکی نمی شوند بهترین کار این است که در کنار چهار مذهب اهل سنت مذهب شیعه را هم به رسمیت بشناسد متاسفانه سیاست آنهایی که حکومت را در دست دارند غیر از این است کارهای مرجان صغیر نمونه خوبی است ابوراجح ایستاد و گفت بهتر است به کنار رودخانه برویم من به این اتاق عادت دارم اما تو جوانی و می‌دانم که از فضای آزاد و دلگشا بیشتر خوشت می‌آید از پیشنهادش خوشحال شدن مسرور از شنیدن اینکه من و ابوراجح قصد داشتیم با هم به جایی برویم بیش از پیش ناراحت شد و چهره در هم کشید شاید خیال کرده بود که ریحانه را از ابوراجح خواستگاری کرده‌ام و در آن لحظه می خواهیم برویم تا در این باره با ریحانه و مادر از حرف بزنیم دلم برایش سوخت زن و شوهر جوانی به دیواره پل تکیه داده بودند به رودخانه و منظره های اطراف نگاه می کردند معلوم بود به هم علاقه زیادی دارند لبخند از لبهایشان دور نمی شد هیچ آرزویی نداشتم جز آنکه روزی من و ریحانه مثل آنها کنار هم بایستیم و با عشق و محبت به هم لبخند بزنیم و از هر دری صحبت کنیم از بالای پل قسمتی از ساختمان دارالحکومه و خانه‌های حله پیدا بود نمی‌دانستم قنوا برای روز بعد چه نمایشی ترتیب داده بود نسیم خنکی می وزید و آب را پولک پولک می‌کرد رودخانه خطی مارپیچ بود که بین خانه‌های حل و نخلستان های انبوه کشیده شده بود ابوراجح گفت:( تو خبر داری که سابقه ی مذهب ما بیشتر از مذهب های شماست؟)😉 پایان قسمت هشتاد 📗@fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_هشتاد به این چیزها فکر نکرده بودم که آن هم مانند پدرش شیعه آگاه بود و هرگز حاضر
باتعجب پرسیدم:(یعنی چنین چیزی حقیقت دارد؟)😳 خندید و گفت:(بنیان گذاران مذهب های چهارگانه ی اهل سنت که احمد حنبل،شافعی،مالک و ابوحنیفه اند.🙃 ،تقریبا پس از یک قرن که از هجرت پیامبر گذشته بود،به دنیا آمده اند.معلوم می شود که حداقل در قرن اول هجری،مذهب های چهارگانه نبوده اند.😉 مسلمانانی که در صدر اسلام و در قرن اول زندگی می کرده اند،،از پیروان مذهب های چهارگانه،قدیمی تر و پرسابقه ترند و اگر این مذهب ها به وجود نمی آمدند،مردم هم چنان مسلمان بودند.)😌 پرسیدم؛(مذهب شیعه از کی به وجود آمد؟).☺️ _از زمان پیامبر(ص)،و با خواست خود آن حضرت.😍 حرف های عجیبی می شنیدم که باورش برایم سخت بود! _شما به راست گویی و درست کاری معروفید،اما آیا این که گفتید حقیقت دارد؟🤓 _بله،همان طور که این رودخانه و این پل،وجود دارند.پیامبر(ص) مسلمانان را به پیروی از اهل بیت خود دعوت کرد و فرمودند:(من در میان شما دو چیز گران بها می گذارم؛کتاب خدا و اهل بیتم.این دو از هم جدا نخواهند شد تا آن که کنار حوض کوثر به من بپیوندند.)♥️ما شیعیان از پیامبر(ص) و اهل بیت او پیروی می کنیم.آن حضرت فرموده اند که اهل بیت ایشان،علی،فاطمه،حسن و حسین است.♥️ راستی هاشم،تو چیزی از ماجرای(غدیر خم) شنیده‌ای؟😃 _فقط می دانم،که شما شیعیان چنین عیدی دارید.😄 _ماجرای آن را بسیاری اهل سنت در معتبرترین کتاب هایشان نقل کرده اند.پیامبر(ص) در سال آخر زندگی‌اش،از آخرین حج خود که بازمی‌گشت،مردم را به فرمان خدا،در محلی به نام غدیرخم جمع کرد.از فرا رسیدن زمان در گذشت خود خبر داد و پس از سفارش به همراهی با قرآن و اهل بیتش فرمودند😊:(خدا مولا و سرپرست من است و من مولای هر مومنی هستم.)آن وقت دست علی را گرفت و گفت🖐🏻:(آن کسی که من مولای او هستم،این علی،مولای‌ اوست🙂.)پیامبر(ص) در جای دیگری فرموده اند:(بدانید که مثال اهل بیت من در میان شما،مثال کشتی نوح است.کسی که بر آن سوار شود،نجات می یابد و کسی که از آن دوری کند،غرق خواهد شد.)😉 شیعیان کسانی هستند که به توصیه ها و دستورهای آن حضرت در این‌باره عمل کرده اند.ما وقتی چنین دلیل های محکم و فراوانی برای پیروی از اهل بیت پیامبر(ص) داریم،چطور انتظار داری آن را رها کنیم و به سراغ دیگران برویم🤔؟ آنچه ابوراجح گفت،چنان برایم عجیب بود که با وجود نسیم خنک،دانه های عرق بر پیشانی ام نشست.😅 چند دقیقه بعد،سوار قایق شده بودیم.قایق‌ران،آرام پارو می زد.قایق به آرامی سینه‌ی آب را می شکافت و پیش می رفت.💦 _می‌دانم پاور کردن حرف هایم برایت سخت است.از خدا می خواهم که ما را به آنچه درست است هدایت کند!.⭐️ ابوراجح گفت:(در ضمن،پیامبر(ص) به دوازده جانشین خود که امامان ما هستند اشاره کرده اند،که اولین آن ها امام علی(ع) و آخرین آنها امام زمان(عج) است.به💥 یاد داشته باش آنچه را که گفتم در معتبرترین کتاب های حدیث شما آمده،امیدوارم این مقدمه ای باشد،برای آن که بیشتر به فکر مطالعه و تحقیق باشی :) 😍 از قدم زدن و قایق سواری با ابوراجح که پدر ریحانه بود لذت برده بودم ولی حرف هایش که با اعتماد و صمیمیت بیان شده بود بیشتر از قبل ویرانم کرده بود. 😉 قصه اسماعیل هرقلی و آنچه آن روز درباره توجه پیامبر ص به اهل بیتش و سفارش ایشان در مورد جانشینان خود شنیده بودم با مکتب ما سازگاری نداشت دلم می‌خواست بدانم واقعاً حق با کیست تا نزدیکی تمام ابوراجح را همراهی کردم موقع خداحافظی دستم را فشرد و گفت: نام صفوان و حماد را به خاطرت بسپار حماد پسر هم سن و سال توست، آن را به اتهام بدگویی از مرجان صغیر دستگیر کردند وقتی حماد چند روز بعد به دارالحکومه میرود تا از پدرش خبر بگیرد او را هم روانه سیاهچال می‌کنند فکر می‌کنم اگر هر یک از شیعیان به دارالحکومه برود و بیگناهیه آنها را گوشزد کند او را هم به سیاه چال بیندازند برخورد وزیر با من را که یادت هست... دستش هنوز در دستم بود گفتم شما همیشه برای من و پدر بزرگم دوست و راهنمای خوبی بوده اید حالا زمانی است که باید گوشه ای از محبت های شما را جبران کنم البته اگر بتوانم در آغوشم کشید و پیشانی ام را بوسید بگذار به چیزی اعتراف کنم تاسف می‌خورم که هرچند محبت فراوانی بین ماست در مذهب میان ما دیواری کشیده اگر این دیوار نبود دوست داشتم ریحانه را به جوانی شایسته مثل تو شوهر بدهم😍 چشم‌هایش از همیشه مهربان تر بود با شنیدن این حرف احساس کردم بر افروخته شده ام خواستم خودم را کنترل کنم ولی دلیلی برای این کار ندیدم با صدایی از خوشحالی می لرزید گفتم من هم به خاطر دوستی مثل شما خدا را شکر می کنم کاش در همان لحظه از او جدا شده بودم انگار فکری ناگهانی از ذهنش گذشته باشد گفت: حماد جوان خوبی است در رنگ ریزی پدرش کار می کند.. شاید ریحانه او را به خواب دیده؟ پایان قسمت هشتاد و یک 📙@fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_هشتاد_یک باتعجب پرسیدم:(یعنی چنین چیزی حقیقت دارد؟)😳 خندید و گفت:(بنیان گذاران
کاش در همان لحظه از او جدا شده بودم!انگار فکری ناگهانی از ذهنش گذشته باشد،گفت:( حماد جوان خوبی است.در رنگ‌رزیِ پدرش کار می کند.شاید ریحانه او را به خواب دیده.)🌹 تمام خوشحالی ام از وجودم پر کشید و رفت. _شاید در یکی از روزهایی که آنها میهمان ما بوده‌اند و یا ما به خانه آنها رفته بودیم،ریحانه،حماد را دیده و پسندیده باشد.😕 این بار سعی کردم صدایم نلرزد. _می توانید از ریحانه بپرسید.شاید این طور نباشد.🙃 ابوراجح سری به تاسف تکان داد و گفت:(این کار درستی نیست و ریحانه را ناراحت می‌کند که هر بار با یک حدس تازه، به سراغش بروم و بپرسم آیا فلان جوان را به خواب دیده ای؟)🙂🖐🏻 تازه یکی دو ساعت بود که خیالم از بابت مسرور راحت شده بود.قسمت این بود که نگرانی‌هایم با همان سرعت رفته بود،کلاغی بزرگ شود و دوباره به طرفم برگردد.🌹💥 حماد را هنوز ندیده بودم،ولی از همان لحظه،او را دشمن خود احساس می کردم.هرکس که می توانست ریحانه را از من بگیرد،جز دشمن چه نامی می توانست داشته باشد؟🤔🔥 صبحانه می خوردیم که پدربزرگ گفت نمی خواهی بروی نرو حتی اگر پول آن چه را برده اند ندهند مهم نیست ام حباب برایمان سیر ریخته را به هم فشرده بود توی فکر که بود این کار را می‌کرد ببین قبول این ببین چطور با اشتها غذا میخورد قنوااین بچه را سرگرم می‌کند تا حاضر بودی چند بدهیم تا گروهی در قتل و شعبده باز این بچه را سرگرم کنند دارالحکومه مفت و مجانی نمایشی راه انداخت برای گرم کردن سر شوریده این بچه این کجایش بد است بگذار برود تا بفهمند دنیا فقط مغازه و طلا و جواهر نیست پدربزرگش برای تحلیل استاد هاشم را با حرف هایت گمراه نکن ما که نمی دانیم آنها چه نقشی دارند و با هم به ابرو نیاوردی چه نقشی آقا یک دختر بچه از خود راضی می خواهد به پدرش یا یکی دیگر نشان دهد که چه جوان زیبایی را به تور زده همین.. تمام این نمایش برای همین است و بس ببینید من که گفتم پدربزرگ لقمه ای را که گرفته بود توی سفره انداختن پناه بر خدا ما داریم کجا می‌رویم دنیا برعکس شده اول یک دختر بچه زیبا و شگفت انگیز سر زده به مغازه می آید و زندگی و آسایش ما را به هم می ریزد بعد یک دختر بچه بازیگوش و آب زیر پای ما را به دارالحکومه باز می‌کند و خط و نشان می‌کشند حالا هم یک پیرزن پرحرف برای مان صغرا کبرا می‌چیند خدایا خودت به دادمون برس کار دنیا افتاده دسته یک مشت دختر بچه و پیرزن 😅 پایان قسمت هشتاد و دو 📙@fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را💔 خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را💔 🎤صابرخراسانی 🥀 شهادت هفتمین خورشید آسمان امامت و ولایت، امام موسی کاظم (علیه‌السلام) تسلیت. 🔅 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 یادش بخیر آن روزها که مادر خانه گه گاه میزد پرچمی را سر در خانه پر می‌شد از همسایه‌ها دور و بر خانه یک سفره‌ی نذری، قدر وسع شوهر خانه... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 سفره موسی بن جعفر کار اشتراکی و 🔅 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نخستین تصاویر از سلاح تهاجمی پیشرفته تمام ایرانی «مصاف ۲» [ کانال جوانان انقلابی ] @naslechaharome
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه غیرت من اجازه میداد😊 ببینم به خانم جسارت میشه🥺 بشینم ببینم مث کربلا.. داره چادرا باز غارت میشه.. 😔 @fotros_dokhtarane
قسمتی از وصیت نامه شهید: چند نکته را برحسب وظیفه به شما سفارش میکنم😊🤗: وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم🙃😊 وقتی که کارتان می گیرد دورتان شلوغ می‌شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید😈 اگر فکر کرده اید که شیطان نمی گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید،هرگز.. 🙃 اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید🌷 زندگی نامه شهدا را بخوانید، سعی کنید در روحیه خود شهادت‌طلبی را پرورش دهید...😊🤗 سخنان مقام معظم رهبری را حتماً گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند راه درست را نشانتان می دهد..😊🖐️ خودسازی دغدغه اصلی شما باشد.. ✊🙂 🌷✨@fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید صدرزاده از زبان حاج قاسم 🥺🙂😊 پسر جوانی که خود را به عنوان یک تبعه افغانستانی راهی جبهه های سوریه می‌کند.. 😊🥺🥺🙂 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_هشتاد_دو کاش در همان لحظه از او جدا شده بودم!انگار فکری ناگهانی از ذهنش گذشته ب
_پناه برخدا!ما داریم کجا می رویم؟!دنیا برعکس شده.اول یک دختربچهء زیبا و فتنه انگیز،سرزده به مغازه می آید و زندگی و آسایش ما راه به هم می ریزد. بعد😕 یک دختربچه ی بازی گوش و آب زیرکاه،پای مارا به دارالحکومه باز می کند و خط و نشان می کشد.😒 حالا هم یک پیرزن پرحرف برای مان صغرا کبرا می‌چیند خدایا خودت به دادمون برس کار دنیا افتاده دسته یک مشت دختر بچه و پیرزن 😅 پدربزرگ پیش از رفتن،دست روی شانه ام گذاشت و گفت:(خودت تصمیم بگیر.اگر به دارالحکومه رفتی،سعی کن بیش از همیشه هوشیار باشی!من تو را به خدا می سپارم!)🙂💥 من فقط به حماد فکر می کردم.برای همین می خواستم به دارالحکومه برگردم.🙃 بدون توجه به اطراف،به آب نما نزدیک شدم.حس می کردن از پنجره های دارالحکومه به من نگاه می کنند.👀 تنها امینه در اتاق بود.داشت آیینه ای را گردگیری می کرد.صندوق چوبی و منبت کاری شده،گوشه ای گذاشته شده بود.اتاق تفاوت دیگری با روز قبل نداشت.🤔 _برای کار من،جای دیگری در نظر گرفته شده؟🤔 امینه به صندوق اشاره کرد.😶 بنا به دستور بانویم قنواء،در همین اتاق مشغول به کار خواهید شد.آنچه از وسایل و ابزار احتیاج دارید،در این صندوق است.🤠 به صندوق نزدیک شدم تا بازش کنم.قفل بود. _کلیدش کجاست؟🤓 امینه پیش آمد و قفل را امتحان کرد. _نمی دانم.چیزی به من نگفته اند.دو خدمتکار،آن را آوردند و بدون هیچ توضیحی رفتند.شاید فراموش کرده اند قفل را باز کنند.😊 لبهء‌ سکو نشستم.☺️ _بگویید بیایند قفل را باز کنند.هرچه زودتر کارم را شروع کنم،زودتر هم تمام می شود. _تا دقیقه ای دیگر می‌روم.🤗 کنار پنجره رفتم.به رودخانه و پل نگاه کردم.چشم انداز بی نظیری بود. _امروز با بانویت قنواء چه نمایشی ترتیب داده‌اید؟🙄 +ایشان دیگر حال‌و‌حوصلهء نمایش ندارند. _حق دارند.کار سختی است که هربار بخواهند،خود را سیاه کند.🖤 امینه با خشمی ناگهانی به طرفم آمد و گفت:(لطفا موءدب باشید آقا!این شمایید که دوستش ندارید و می خواهید او را به بازی بگیرید،اما من نمی‌گذارم.) سفارش های ابوراجح و پدربزرگ به یادم آمد.باید خون سردی ام را حفظ می کردم.😉❤️ پایان قسمت هشتاد و سه 📙@fotros_dokhtarane
روزۍ‌که‌۱۴۴۰دقیقه‌است‌و‌ما.. نتونیم‌حداقل‌پنج‌دقیقه‌ یعنے‌محرومیتـ...💔 از‌قرآن‌گوشہ‌ۍ‌طاقچہ‌ڪلی‌پیام‌سین‌نشده داریم..!! |✨| :) ‌ ‌ -------•|💎|•------- @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁ [🌕] حـــاج قـــاسم ســــلیمانی  تولدت مبارک متولد ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی  بود. او در طول جنگ ایران و عراق و پس از آن تا سال ۱۳۷۶، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود. سپس، از سال ۱۳۷۶ تا زمان مرگ به‌عنوان فرمانده در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت می‌کرد. ─┅┅═ঊঈ🎉ঊঈ═┅┅─ @fotros_dokhtarane ─┅┅═ঊঈ🎉ঊঈ═┅┅
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_هشتاد_سه _پناه برخدا!ما داریم کجا می رویم؟!دنیا برعکس شده.اول یک دختربچهء زیب
🌠🌜 _بازی تازه ای درکار است؟مگر قرار است من دوستش داشته باشم؟☺️ _خیلی دلتان بخواهد!علاقهء بانویم به شما دوامی نخواهد داشت.به زودی از این‌جا رانده خواهید شد.😄 _عجب!پس قنواء به من علاقه دارد و تو که یک خدمتکاری،به من حسادت می‌کنی.نمی‌توانی قبول کنی که قنواء روزی ازدواج می‌کند و می‌رود دنبال زندگی‌اش🙂👌🏻.او خواستگاران زیادی دارد و دیر یا زود با یکی از آن‌ها ازدواج می‌کند.😉 _گیرم که بانویم ازدواج کنند،من همیشه در خدمتشان خواهم بود بود. _لابد آن‌وقت به شوهرش حسادت می‌کنی و قنواء مجبور می‌شود عذرت را بخواهد.😊 _او هرگز چنین نمی‌کند! _خودت که عروسی کردی،دیگر رغبتی به فرمان بردن از یک دختربازی‌گوش نخواهی داشت.🖐🏻☺️ _بیچاره بانویم قنواء که خیال می کند شما می‌توانید شوهر خوبی برایش باشید. _دیروز که تو را کنار پله ها دیدم،به نظرم رسید دخترباهوش و تربیت شده ای باشی.زهی خیال باطل!بهتر است به کارت برسی و با من حرف نزنی.فراموش نکن که من و تو برای کار این‌جاییم.من یکی اگر به اختیار خودم بود،پایم را دیگر این‌جا نمی‌گذاشتم.پدربزرگم اصرار کرد و من آمدم.حالا که آمده‌ام بگذار فقط به کارم فکر کنم.😉❤️ امینه روی صندوق نشست.با پشت دست،اشکش را پاک کرد.😭 _داستان عجیبی است!ریحانه به دیگری علاقه دارد،شما به او،قنواء به شما،پسر وزیر به او،من به پسر وزیر،و این رشته سردراز دارد😕 _نمی‌خواهم نام ریحانه این‌جا سر زبان‌ها بیفتد. بلند خندید.😂 _ریحانه دختر فقیری که گلیم می‌بافد و نوهء ابونعیم زرگر،صاحب چند مغازه و نخلستان،به او دل‌باخته.خیلی خنده‌دار است.😂🖐🏻 حدس زدم می‌خواهد به هر بهانه ای که شده،عصبانی ام کند.پوزخندی زدم تا نشان دهم تیرش به سنگ خورده است. _برای من مهم نیست که ریحانه گلیم می‌بافد و پدرش ثروت‌مند نیست💞.اگر پسروزیر،مانند قنواء بازیگر خوبی باشد،آن دو به درد هم می خورند.تو هم بهتر است به فکر خودت باشی،وگرنه چطور می‌توانی تحمل کنی که بانویت قنواء،مرد مورد علاقه ات را از چنگت درآورده؟🤔♥️ پایان قسمت هشتاد و چهار 📗@fotros_dokhtarane
سامی یوسف یا مصطفی.mp3
8.2M
❤️🌿 یا مصطفی(ص) 🌱💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌ @fotros_dokhtarane 🌱💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 💚 امام علی(ع) فرمودند: یعنی: ⛅️ مدت‌ها بود که مردم از خدا دور شده بودند و رو به بت‌ها آورده بودند، اما خدا می‌خواست با بنده‌ها طرح دوستی بریزه ❣️ پس پیامبر(ص) رو 🔆 با کتابی پر نور، مبعوث کرد، تا مردم، او رو بشناسند توی آیه‌ ها خودش رو معرفی کرد، هم قدرتش رو هم مهربونیش رو آره پیامبر(ص) به رسالت رسید تا خدا رو بشناسیم تا خدا رو دوست بداریم خدایی که ما رو خیلی دوست داره . . . 💚💜 📗 نهج البلاغه. خطبه ۱۴۷ •••🌨☃☃☃🌨••• ╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮ @fotros_dokhtarane ╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_هشتاد_چهار _بازی تازه ای درکار است؟مگر قرار است من دوستش داشته باشم؟☺️ _خیل
🌠🌜 امینه کنترل خود را از دست داد.با یک جهش،شمشیری را از دیوار جدا کرد.آن را از غلاف بیرون کشید.سعی کردم وحشت‌زده نشوم.😱 _لابد باز نمایشی در کار است و قنواء از روزنه ای سرگرم تماشای ماست.😄 ناگهان صدای خنده‌‌ای بلند شد.صدا از صندوق بود.امینه شمشیر را پایین آورد و به خنده افتاد.نالیدم:(اَه،باز هم نمایش!)😏 امینه کلیدی از جیبش بیرون آورد و قفل صندوق را باز کرد.با باز شدن صندوق،قنواء مثل مجسمه میان آن ایستاد.با کمک امینه بیرون آمد و هم‌چنان که می خندید😂،شمشیر را از او گرفت.صندوق خالی بود.بدون آن‌که به قنواء نگاه کنم،کنار پنجره رفتم و به بیرون چشم دوختم.🖐🏻☺️ قنواء به من گفت:(حالا تو باید بری توی صندوق.تو را با کمک خدمتکار ها پیش پدرم می‌بریم و می‌گوییم که یوزپلنگ دیگری برایتان هدیه آورده‌اند.)🙂 بدون آن‌که برگردم گفتم:(امینه یا پسروزیر برای این نقش مناسب ترند.)👌🏻🙂 _بهتر است گوش کنی،وگرنه راهی سیاه چال می‌شوی.امروز به اندازه‌ی کافی حرف های زیادی زده ای!فراموش نکن کجایی و من کی هستم.😄 فکری کردم و گفتم:(اتفاقا موافقم.)😉 _موافق رفتن توی صندوق؟ _نه،اتفاقا خیلی دوست دارم سیاه‌چال را ببینم.اگر قرار است کاری نکنم و فقط باعث تفریح و سرگرمی شما باشم،بهتر است خودم هم کمی تفریح کنم.😃 امینه که دوباره تبدیل شده بود به یک خدمتکار مخصوص و تربیت شده ،گفت:(چرا سیاه‌چال؟دارالحکومه جاهای دیدنی زیادی دارد.سیاه‌چال جای وحشتناکی است.پشیمان می‌شوید.)🙃 قنواء گفت:(پدرم یک یوزپلنگ و چند بازشکاری و اسبی زیبا دارد.مادرم چند گربهء پشمالو و یک طاووس دارد.من هم دوتا میمون و چند طوطی سخن‌گو دارم.می‌خواهی آن ها را ببینی؟)😒 به طرفشان چرخیدم.🚶 _به شرط آن که نمایش را تعطیل کنید و من از فردا کارم را شروع کنم.🙂 قنواء شانه بالا انداخت.😒 پس از دیدن حیوانات دست‌آموز که درون قفس های کوچک و بزرگی نگه‌داری می‌شدند،به اصطبل رفتیم و اسب حاکم و قنواء و اسب های دیگر را دیدیم.قنواء یال بلند اسب ابلق خود را نوازش کرد و گفت:(فردا بعد از آن که چند ساعتی کار کردی،به اسب سواری می‌رویم.چطور است؟)😄 نمی‌توانستم قبول کنم.اگر چنین اتفاقی می‌افتاد،همهء مردم حلّه خبردار می‌شدند.بدتر از همه به گوش ریحانه هم می‌رسید.😉 پایان قسمت هشتاد پنج 📗@fotros_dokhtarane
‌͜͡๑͜͡🌺͜͡๑͜͡🌸͜͡๑͜͜͡͡๑͜͡🌺͜͡๑͜͡🌸͜͡๑͜͡ ۲۷_محمد_رسول_الله . ❓بچه ها از حاج احمد پرسیدند چرا اسم تیپ رو گذاشتی ۲۷ محمد رسول الله؟ 💭احمد متوسلیان گفت: ☘اول اینکه ۲۷ ماه روز بعثت پیامبره. ☘دوم اینکه ۲-۷ میشه ۵ نیت پنج تن. ☘سوم اینکه ۷*۲ میشه ۱۴ نیت چهارده معصوم. ✨بعد هم هر کی اسم تیپ رو میاره بعدش باید بفرسته. «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‘» ................................ 🌻 @fotros_dokhtarane