eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.9هزار دنبال‌کننده
688 عکس
812 ویدیو
46 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ #نشر_پیامهاے_این_ڪانال_صدقه‌ے_جاریه_است🌹 #ان‌شاالله 🌻 💙
مشاهده در ایتا
دانلود
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 #سلام‌بـــَر‌شُهَـدآ... ✋💔 سَلٰامْ بر آنانی ڪه اَوَلْ از ســیم خاردار نَـ
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 ... ✋💔 سَلٰامْ بر آنانی ڪه اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از 📿 شهدا واموات اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 🏴
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨ ✨ ✨ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هفتادم شروع جنگ راوی: تقي مسگرها ص
🍃🌹 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ از داخل شهر صداے انفجار گلوله هاے توپ و خمپاره شنيده مي شد. مانــده بوديم چه ڪنيم. در ورودے شــهر از يك گردنه رد شــديم. از دور بچه هاے ســپاه را ديديم ڪه دســت تڪان مي دادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره مي ڪنند ڪه سريع تر بياييد! يڪدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. از پشت تپه تانك هاے عراقي ڪاملاً پيدا بود. مرتب شليك مي ڪردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت ڪرد. ولي خدا را شڪر به خير گذشت. از گردنه رد شديم. يڪي از بچه هاے سپاه جلو آمد و گفت: شما ڪي هستيد!؟ من مرتب اشاره مي ڪردم ڪه نياييد، اما شما گاز مي داديد! قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده ڪيه؟! آن رزمنده هم جواب داد: آقاے بروجردے تو شهر پيش بچه هاست. امروز صبح عراقي ها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند. حركــت كرديم و رفتيم داخل شــهر، در يك جاي امن ماشــين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت نماز خواند! ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرســيد: قاســم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي باآرامش گفت: تو كردســتان هميشــه از خدا مي خواســتم ڪه وقتي با دشــمنان اسـلام و انقلاب مي جنگم اسير يا معلول نشــم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل دنيا رو ندارم! ابراهيــم خيلي دقيق به حرف هاي او گــوش مي كرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را مي شناخت. خيلي خوشحال شد. بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد وگفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين مي توني اون ها رو بياري تو شهر. با هم رفتيم. آنجا پر از ســرباز بود. همه مســلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلا آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🍃🌹 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هفتادو_یکم از داخل شهر صداے انفجار گلوله هاے توپ و خمپاره شنيده
✨ ✨ ✨ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طورے با آن ها حرف زدند ڪه خيلي از آن ها غيرتي شدند. آخر صحبت ها هم گفتند: هر ڪي َمرده و غيرت داره و نمي خواد دست اين بعثي ها به ناموسش برسه با ما بياد. سخنان آن ها باعث شد ڪه تقريباً همه سربازها حرڪت ڪردند. قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع ڪرديم به سنگربندے. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ ۱۰۶ هم داريم. قاسم هم منطقه خوبي را پيدا ڪرد و نشان داد. توپ ها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك ڪردند. با شــليك چند گلوله توپ، تانك هاے عراقي عقب رفتند و پشــت مواضع مستقر شدند. بچه هاےما خيلي روحيه گرفتند. غروب روز دوم جنگ بود. قاســم خانه اے را به عنوان مقر انتخاب ڪرد ڪه به ســنگر سربازها نزديڪتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاے توسل بخوانيم. شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نمازمغرب شد. هنوز زياد دور نشــده بودم ڪه يك گلوله خمپاره جلوے درب همان خانه منفجر شــد. گفتم: خدا رو شڪر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم ڪه صداے انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد. وارد اتاق شديم. چيزے ڪه می‌ديديم باورمان نمي شد. يك ترڪش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد! محمد بروجردے با شــنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب ڪنار پيڪر قاسم، دعاے توسل را خوانديم. فردا جنازه قاسم را به سمت تهران راهي ڪرديم. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
🏴 شهادت جانگداز حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها تسلیت باد🏴 ☑️حضرت قدس‌سره: 💥 مجلس روضه فقط روضه‌خوانی نیست؛ بلڪه مجلس درس احڪام، معارف، عقاید و ترویج مذهب است. 📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص٣١٩
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨ ✨ ✨ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هفتادو_دوم قاسم و ابراهيم جلو رفتند
✨ ✨ ✨ ✨ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ روز بعد رفتيم مقر فرماندهي. به ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات باشيد. بعد يك مدرسه را ڪه تقريباً پر از مهمات بود به ما تحويل دادند. يك روز آنجا بوديم و چون امنيت نداشت، مهمات را از شهر خارج ڪردند. ابراهيم به شوخي مي گفت: بچه ها اينجا زياد ياد خدا باشيد، چون اگه خمپاره بياد، هيچي از ما نمي مونه! وقتي انبار مهمات تخليه شد، به سمت خط مقدم درگيرے رفتيم. سنگرها در غرب سرپل ذهاب تشڪيل شده بود. چنــد تن از فرماندهان دوره ديده نظير اصغر وصالي و علي قرباني مســئول نيروهاے رزمنده شده بودند. آن ها در منطقه پاوه گروه چريڪی به نام دســتمال ســرخ ها داشتند. حالا با همان نيروها به سرپل آمده بودند. داخل شــهر گشتي زديم. چند نفر از رفقا را پيدا ڪرديم. محمد شاهرودے، مجيد فريدوند و... با هم رفتيم به سمت محل درگيرے با نيروهاي عراقي. در سنگر بالاے تپه، فرمانده نيروها به ما گفت: تپه مقابل محل درگيرے ما با نيروهاے عراقي است. از تپه هاے بعدے هم عراقي ها قرار دارند. چند دقيقه بعد، از دور يك سرباز عراقي ديده شد. همه رزمنده ها شروع به شليك ڪردند. ابراهيم داد زد: چيڪار مي ڪنيد! شما ڪه گلوله ها رو تموم ڪرديد! بچه ها همه ساڪت شدند. ابراهيم ڪه مدتي در ڪردستان بود و آموزش هاے نظامي را به خوبي فرا گرفته بود گفت: صبر ڪنيد دشمن خوب به شما نزديك بشه، بعد شليك ڪنيد. در همين حين عراقي ها از پايين تپه، شــروع به شــليك ڪردند. گلوله هاے آرپي جي و خمپاره مرتب به سمت ما شليك مي شد. بعد هم به سوے سنگرهاے ما حرڪت ڪردند. رزمنده هايي ڪه براے اولين بار اسلحه به دست مي‌گرفتند با ديدن اين صحنه به سمت سنگرهاے عقب دويدند. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨ ✨ ✨ ✨ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هفتادو_سوم روز بعد رفتيم مقر فرمان
✨🌱✨🌱✨🌱✨ خيلي ترسيده بوديم. فرمانده داد زد: صبرڪنيد. نترسيد! لحظاتي بعد صداي شــليك عراقي ها كمتر شــد. نگاهي به بيرون ســنگر انداختم. عراقي ها خوب به سنگرهاي ما نزديك شده بودند. يكدفعه ابراهيم به همراه چند نفر از دوستان به سمت عراقي ها حمله كردند! آن ها در حالي كه از سنگر بيرون مي دويدند فرياد زدند: الله اكبر شايد چند دقيقه اي نگذشت كه چندين عراقي كشته و مجروح شدند. يازده نفر از عراقي ها توســط ابراهيم و دوستانش به اسارت درآمدند . بقيه هم فرار كردند. ابراهيم ســريع آن ها را به طرف داخل شهر حركت داد. تمام بچه ها از اين حركــت ابراهيم روحيه گرفتند. چند نفر مرتب از اســرا عكس مي انداختند. بعضي ها هم با ابراهيم عكس يادگاري مي گرفتند! ســاعتي بعد وارد شهر سرپل شديم. آنجا بود كه خبر دادند: چون راه بسته بوده، پيكر قاسم هنوز در پادگان مانده. ما هم حركت كرديم و در روز پنجم جنگ به همراه پيكر قاسم و با اتومبيل خودش به تهران آمديم. در تهران تشــييع جنازه باشكوهي برگزار شد و اولين شهيد دفاع مقدس در محل، تشييع شد. جمعيت بسيار زيادي هم آمده بودند. علي خرّمدل فرياد مي زد : فرمانده شهيدم راهت ادامه دارد. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هفتادو_چهارم خيلي ترسيده بوديم. فرمانده داد زد: صبرڪنيد. نترسيد!
✨🌱✨🌱✨🌱✨ دومين حضور راوی: امير منجر هشتمين روز مهرماه با بچه هاي معاونت عمليات سپاه راهي منطقه شديم. در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهي کرديم. موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردي، كه به همراه نيروهاي سپاه راهي منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم. ابراهيم مشــغول گفتــن اذان بود. بچه ها براي نماز آماده مي شــدند. حالت معنــوي عجيبي در بچه ها ايجاد شــد. محمد بروجردي گفــت: اميرآقا، اين ابراهيم بچه كجاست؟! گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان. بــرادر بروجردي ادامــه داد: عجب صدايــي داره. يكي دو بــار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه. بعد ادامه داد: اگه تونستي بيارش پيش خودمون كرمانشاه. نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب مي آمديم. اصغــر وصالي نيروها را آرايش داده بود. بعــد از آن منطقه به يك ثبات و پايداري رسيد. اصغر از فرماندهان بسيار شجاع و دلاور بود. ابراهيم بسيار به او عاقه داشت. او هميشه مي گفت: ✍ادامه دارد... ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
شما نمازهایتان را در اول وقت و حتی‌ المقدور با جماعت بخوانید ، مطمئن باشید بھ مقامات عالی معنوے می‌رسید . دنبال ورد و ذڪر خاصی نباشید ! نماز ، انسان را بھ بهترین درجات معنویت می‌رساند . . .🌱 - آیت‌اللھ‌سیدعلی‌قاضی
راز آرامش امام صادق علیه السلام : بهترین آرامش و آسودگی، بی توقعی از مردم است. 📚 کافی ج۸
💐 شما ڪه طبع نویسندگی دارے یا شما ڪه عڪاس خوبی هستی یا نه شمایی ڪه هنرمندے تو ایام اربعین با شهدا رفیق بشو یا اگه رفاقت دارے اونا رو هم تو پیاده روے اربعین یاد ڪن با هشتگ 💐عڪس و فیلم و عڳس نوشته و پوستر و شعر موسیقی رو هر جا ڪه دلت خواست بارگذارے ڪن با هشتگ .               •┈┈••••✾••••┈┈•