eitaa logo
قلم های بیدار
142 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
-اوباما: انتخاب توله سگ مناسب برای دخترانم، دشوارتر از انتخاب وزیر بازرگانی برای کابینه ی جدید است! گرچه می بیند جنایت های صهیونیسم را گشته فعلاً انتخاب سگ برایش دغدغه او که خیلی دوست دارد دخترش را، می شود صبح قردا تخت خواب سگ برایش دغدغه مطمئناً دخترش هم مثل بابا می شود روز دیگر، ظرف آب سگ برایش دغدغه چونکه سگ محتاج تفریح است لابد می شود با وقاحت توپ و تاب سگ برایش دغدغه چونکه سگ دنبال عیش و نوش هایش می رود می شود روزی شراب سگ برایش دغدغه سگ اگر محتاج کسب دانش و تحصیل شد می شود کیف و کتاب سگ برایش دغدغه چون سگ غربی غذای چرب و چیلی می خورد می شود آری کباب سگ برایش دغدغه توی غزّه سگ منش ها قتل و غارت می کنند گشته ابلیس انتخاب سگ برایش دغدغه می رسد ای غزّه روزی هم زمان سگ کشی می شود رنج و عذاب سگ برایش دغدغه @ghalamhaye_bidar
مسجد یکی, مناره یکی و اذان یکی است قبله یکی, کتاب یکی, آرمان یکی است ما را به گِرد کعبه قراری است مشترک یعنی قرار و مقصد این کاروان یکی است فرموده است «واعتصموا..., لا تفرقوا» راه نجات خواهی اگر، ریسمان یکی است توحید حرف اول دین محمّد است اسلام ناب در همه جای جهان یکی است مکر یهود عامل جنگ و جدایی است پس دشمن مقابلمان بی گمان یکی است سنی و شیعه فرق ندارد برایشان وقت بریدن سرمان تیغشان یکی است سادات, پیش اهل تسنّن گرامی اند اکرام و احترام به این خاندان یکی است دشمن! دسیسه ی تو به جایی نمی رسد تا آن زمان که رهبر بیدارمان یکی است​ @ghalamhaye_bidar
آه‌ ای‌ کلید جادویی‌ فتح‌ قصرها بی‌‌تو چقدر گریه‌ کنم‌ جمعه‌ عصرها جمعه‌ برای‌ غربت‌ من‌ روز دیگری‌ است‌ با من‌ عجیب‌ دغدغه‌‌ گریه‌آوری‌ است‌ جمعه‌ به‌ مهربانی‌ تو فکر می‌کنم‌ به‌ عهد باستانی‌ تو فکر می‌کنم... ... دنیا نشسته‌ بر سر میز مذاکره‌ کارش‌ کشیده‌ است‌ به‌ بحث‌ و مشاجره‌ زندان، عذاب، دار، مجازات، انتقام‌ دنیا زنی‌ است‌ سوخته‌ با صورت‌ جذام‌ میز جهان‌ پر است، پر از برگ‌ یادداشت‌ دستور تیرباران، فرمان‌ بازداشت‌ شب‌ شکل‌ دو مثلث‌ درهم‌ رسیده‌ است‌ اضلاع‌ ناگزیر جهنم‌ رسیده‌ است‌ ما اعتنا به‌ این‌ دو مثلث‌ نمی‌کنیم‌ ما رحم‌ بر شیوخ‌ مخنث‌ نمی‌کنیم‌ ما صلح‌نامه‌هاتان‌ را دور ریختیم‌ برگ‌ اقامه‌هاتان‌ را دور ریختیم‌ ما حمله‌ می‌بریم‌ به‌ امنیت‌ شما باطل‌ شده‌ است‌ برگه‌‌ رسمیت‌ شما ما صورت‌ شما را عفریت‌ می‌کشیم‌ بر پرچم‌ شماها کبریت‌ می‌کشیم‌ هرگز نمی‌کنیم‌ قوانینتان‌ قبول‌ زیرا که‌ نیست‌ پیش‌ خدا دینتان‌ قبول‌ ما در تمام‌ عنصرها منتشر شدیم‌ ما انفجار دنیا را منتظر شدیم‌ قطع‌ گیاه‌های‌ یهودی‌ شروع‌ شد احداث‌ قبرهای‌ عمودی‌ شروع‌ شد با جرم‌ آنچه‌ رفت‌ به‌ آتش‌ کشیمتان‌ با بشکه‌های‌ نفت‌ به‌ آتش‌ کشیمتان‌ چندی‌ است‌ گرچه‌ جای‌ شما مبل‌ راحتی‌ است‌ امروز در شقیقه‌‌ ما بمب‌ ساعتی‌ است‌ امروز هر درخت‌ چریکی‌ است‌ خشمناک‌ که‌ گرچه‌ تیر خورده‌ نیفتاده‌ روی‌ خاک‌ در خاک‌ ما تمام‌ درختان‌ نظامی‌اند نارنجک‌ است‌ میوه‌شان‌ انهدامی‌اند ما خوانده‌ایم‌ قصه‌‌ چوپان‌ و گرگ‌ را چون‌ رفت‌ بره‌ دیدن‌ ماه‌ بزرگ‌ را بره‌ اگر خطا بکند خورده‌ می‌شود چوپان‌ اگر خیانت، یک‌ گله‌ می‌رود غرید گرگ، سوخت‌ شبان، بره‌ سنگ‌ شد پس‌ ماه‌ پرت‌ شد به‌ ته‌ دره‌ سنگ‌ شد هان ‌ای ‌شیوخ! دشمن‌ شب‌ نیستید، هان! یک‌ مشت‌ دلقکید! عرب‌ نیستید، هان! آن‌ مطلع‌ سپیده‌ به‌ شب‌ رحم‌ می‌کند موعود من‌ به‌ قوم‌ عرب‌ رحم‌ می‌کند دنیا به‌ فکر کشتن‌ ابن‌زیادهاست‌ هر ابر، چفیه‌ای ‌است‌ که ‌بر دوش‌ بادهاست... موعود من! به‌ رغم‌ تمام‌ مورخان‌ تاریخ‌ باستانی‌ این‌ قوم‌ را بخوان! در مصحف‌ بهاری‌ تو گل، مقدس‌ است‌ چون‌ مرکز بهار تو بیت‌المقدس‌ است... @ghalamhaye_bidar
به این آتش برس! هیزم مهیا کن! مهیاتر! گلستانیم ما در آتش نمرود زیباتر مهیا کن که ما از آتش شیطان نمی ترسیم که در آغوش آتش می شود ققنوس ماناتر خبر از دود آه ما به دلها می‌رود مادام تو در هر شعله نفرینی‌تری، هرشعله رسواتر تو مثل شعله‌ها با نعره‌ی مستانه‌ات دلخوش و ما را ناله‌ای مانده‌ست از فریاد، گیرا تر دریغا پیرو بودا به کار زنده‌ سوزاندن دریغاتر از این غوغای خاموشی! دریغاتر ! شما را مردگانی هست سر تا پای در آتش شما در زندگانی نیز می سوزید، پیداتر بسوزانیدمان، خورشید محشر نیز در راه است خدا، تنها خدا با ماست با مایی که تنهاتر اغثنی یا غیاث المستغیثین! راه دشوار است اگرچه نیست در رنج سفر از ما شکیباتر @ghalamhaye_bidar
در این بهار می شکفد یکریز بر شاخه‌های تازۀ زیتون، سنگ دیگر نشان صلح نخواهم بود... این است حرف تازۀ زیتون: جنگ! دیری‌ست سهم سینۀ ما تیر است دیری‌ست راهِ رفتنِ ما خار است بیدارماندگانِ شبی تاریم دار است حقّ گردنِ ما، دار است زنجیر باز کرده و می‌آییم با دسته‌های سینه‌زنی از راه ما فوجِ بسملیم که در راهیم ای تیغ‌های سر زده! بسم‌الله! یادش به خیر گفتۀ دریامَرد: کافی‌ست سطل آبی اگر ریزیم... جز آبروی رفته چه خواهد ماند امروز اگرکه سیل نینگیزیم؟ @ghalamhaye_bidar
از کتاب درسیای بچگیام چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه که همون صفحه اول می درخشید مث ماه پیرمرد چشم امیدش به ما بود امیدش به ما دبستانیا بود با هزارتا آرزو چشم امیدش می شدیم توی بازیای بچگی شهیدش می شدیم حالا ما بزرگ شدیم حال امیدتو بپرس حال و احوال کوچولوی شهیدتو بپرس :: خوش نداشتیم عکس ماهت روی سکه ها وکنج اسکناسا بشینه زینت قابای خاتم بشه و روی میز باکلاسا بشینه عکستو قاب می گیرن فقط تماشا می کنن اسمتو میارن و رسمتو حاشا می کنن چشم بیدار تو رو دیدن ولی دلشون خوابه هنوز بی خیال نگاه شرقی تو چشمشون به اون ورِ آبه هنوز این روزا دلم گرفته ولی باز بغضمو می خورم و همراه پابرهنه ها داد می کشم: حالا من چشم امیدم به توئه من هنوز انتظار فرج از نیمه ی خرداد می‌کشم @ghalamhaye_bidar
امروز وطن معنی غم را فهمید با سایه ی جنگ ، متّهم را فهمید از خواب پرید کشورِ من امّا معنای مدافع حرم را فهمید انگار دچار بدبیاری شده اند گیج از حرکات انتحاری شده اند صاحب نظران "سایه ی جنگ" امروز از سایه ی خویش هم فراری شده اند @ghalamhaye_bidar
رنگی از ایمان ندارد پرچمِ اسلام او «قالت الاعراب آمنا و لکن ... اسلموا» من برادر خواندمش با مهر و خواند او کافرم من اگر گل، تیغ آورده است او در گفتگو ما اگر از آبشارِ بی‌قرارِ اشکِ خویش او ولی از جویبار خون ما گیرد وضو این چه اسلام است، خالی از سلام و صلح و صبر؟ حیف تنها خار دارد این گل بی رنگ و بو تا به کی شور شرارت؟ تا به کی جولان جهل؟ تا به کی با مؤمنان کین، با شیاطین نرم خو؟ بر مسلمانی چقدر ای قوم تهمت می‌شوید؟ چند می‌ریزید با خون از خداتان آبرو؟ پر شده امروز تهران از لهیب انتقام مرد و زن: خانه به خانه، پیر و برنا: کو به کو هین! به خود آیید، نک ما ذوالفقار حیدریم هان! کدامین سر شود با تیغ مولا رو به رو؟! @ghalamhaye_bidar
مردان کارزار آتش به اختیار دل های بی قرار آتش به اختیار سردار سر به زیر در طعنه ها اسیر! سردار سر به دار آتش به اختیار از شام تا یمن، بحرین تا عدن از بصره تا مزار آتش به اختیار دنیا در آتش است عاشق سیاوش است ای عاشقان یار آتش به اختیار گر خاک تیره شد گر باد چیره شد گر آب ناگوار آتش به اختیار با خیل دوستان در باغ و بوستان با قوم نابکار آتش به اختیار این خرمن ریاست یا بار اغنیاست ای برق ذوالفقار آتش به اختیار مرگ است در نظر أحلی من العسل این است انتظار آتش، به اختیار @ghalamhaye_bidar
نیست شعر آن سخن خنثایی که به هر خشک و به هر تر بخورد هم به درد دم صبح اول هم به کار شب آخر بخورد سخنی که به مذاق همگان خوش باشد و صله قند مکرّر بخورد نخورد بر به شما! شعر یعنی: سخنی که به کسی بربخورد! @ghalamhaye_bidar
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یک‌دل ما را، پشیمان نه سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه یکی فریاد می‌زد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه یکی فریاد سر می‌داد بر پیکر سری دارم که آن را می‌سپارم دست تیغ و بر گریبان نه برای او که کشتن را صلاح خویش می‌داند تفاوت می‌کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه! کلاه پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه! گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی این‌بار جمع ما پریشان، نه! به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم «آری» به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه» کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما می‌شود تحریم، کتمان نه دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه! @ghalamhaye_bidar