"نانش گرم و آبش سرد"
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
آسوده باش ای مرد، از امشب که دیگر
حرف و حدیث هیچکس پشت سرت نیست
همسایه هایی که همیشه رسمشان بود
در طعنه ها از یکدگر سبقت بگیرند
حالا می آیند آخر هفته سراغت
تا از مزارت هم شده، حاجت بگیرند!
هربار از تکرار تهمت ها دلت سوخت
گفتی که باید مَرد، اهل درد باشد
رفتی که آنکس هم که بیزار است از تو
در خانه نانش گرم و آبش سرد باشد!
تو اهل بالا بودی از آغاز ای مرد
حیف است به پایین حواست بوده باشد
این زخمهای بی محابایی که خوردی
شاید همان نان لباست بوده باشد!
با این همه در اوج خواهد ماند نامت
آنگونه که در آسمان شب، ستاره
ای سبزپوشِ روسفیدِ خفته در خون
تو پرچم ایرانی اما پاره پاره
#میلاد_حبیبی
#شهدای_مرزبان
@ghalamhaye_bidar
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
آسوده باش ای مرد، از امشب که دیگر
حرف و حدیث هیچکس پشت سرت نیست...
#میلاد_حبیبی
#شهدای_مظلوم_مرزبان
@ghalamhaye_bidar
"شهیدستان"
باز هم هجرت پرستوها
کوچه ها، شهرها ،گذرها سرخ
بوی سیبی ز جاده می آید
باز تیتر همه خبرها سرخ
ملت از داغهای پی در پی
همچو فولاد آبدیده شده
تا که دستان شومت ای دشمن
سالها از وطن بریده شده
کینه هاتان شده چهل ساله
تلخ شد مزه دهانهاتان
کینه ها تیر شد فرود آمد
مرگ بر چله کمانهاتان!
گر چه از خون مرزبانانت
لاله کاریست مرزهای تو
"کشورم ای شکوه پابرجا"
میشود باز جان فدای تو
ای عزادار تلخکامی ها
خطه سرخ رستم دستان
صبح موعود میرسد از راه
صبر کن صبر ای شهیدستان
#معصومه_اسکندری
#شهدای_مرزبان
@ghalamhaye_bidar
بندهایی از ترانه های سروده شده برای #شهدای_مرزبان
توو دنیا همیشه یه جاهایی هست
که میشه ازش تا خدا پر کشید
یه جایی که از حرمت پاک اون
میشه عطر و بوی خدا رو شنید
اونا که برای وطن جون دادن
باید بوسه زد خاک پاهاشونو
باید تا ابد تا همیشه گذاشت
روی قلب تاریخ ، عکساشونو...
#سهیلاالسادات_اولیایی_شهرضا
با خونشون فریاد کردن "العجل" رو
لبیک گفتن دعوت "خیرالعمل" رو
ما که نفهمیدیم "احلی من عسل" رو
تنها شهیدامون ازش سر درمیارن
حالا پلاکای شهیدا گردن ماست
سنگر که خالی نیست، سنگر مدفن ماست
حالا دیگه رخت شهادت بر تن ماست
رختی که از جسم شهیدا درمیارن...
#علی_سلیمیان
تو ولی همنشین اربابی
مگه میشه حسین رو ول کرد
مگه میشه تو کربلا بود و
واسه رفتن به جنگ دل دل کرد
ای شهیدِ رفیقِ همسفرم
کربلا رفتی التماس دعا
قول میدم پسر بزرگ کنم
مثل باباش فدایی زهرا...
#محمدصادق_میرصالحیان
خیلی ممنون که نذاشتید دستی
رنگ آبیُ روو نقشه گِل کنه
خیلی ممنون که نذاشتید هیچکی
سر مرز خونهمون دوئل کنه
اتوبوسی که به آسمون رسید
پر عاشقای با شهامته
کی میگه نشد به مقصد برسید؟
مقصد ستارهها شهادته...
#نرگس_میرفیضی
از قفس پر زدی و فهمیدی
عاشقی دردیه که چاره داره
این زمینه که خشک و کوچیکه
اسمون جا برا ستاره داره
اگه مجنونه... میرسه اخر
گرچه این راه بی کران باشه
یار اگه کربلاست می تونه
جای دیدار زاهدان باشه...
#مجتبی_نجیمی
#قلم_های_بیدار
@ghalamhaye_bidar
"سیمرغ وار"
باز جاری شد به اقیانوس رود دیگری
چشم وا کن بنگری کشف و شهود دیگری
از بلندی های دنیا رد شده، سیمرغ وار
بر فراز قاف می بینم صعود دیگری
با شهادت، مرگ آغاز حیات آدمی ست
زندگانی یافته در او نمود دیگری
چون سپندی بین آتش سوخته، تا اینکه ما
در امان باشیم از چشم حسود دیگری
ترس دشمن از وجود مردهایی مثل اوست
که چنین از پشت آمد بی وجود دیگری
همسرش هنگام رفتن بر دلش افتاده بود:
نیست بعد از این خداحافظ، درود دیگری!
#محمد_شکری_فرد
#مدافعان_وطن
@ghalamhaye_bidar
"رزق اگر باشد شهادت"
سینه ها با سوختن، ارزنده تر خواهند شد
شمع ها در عمق شب، تابنده تر خواهند شد
امتیاز ماست مُردن! می کُشند و غافلند
دم به دم با مرگِ ما بازنده تر خواهند شد
سنگ اگر هم صحبت آیینه های ما شود
ما زبان هامان از این بُرّنده تر خواهند شد
چونجواب صخره تکراری ست، پرسش های موج
بعد از این از صخره ها کوبنده تر خواهند شد
چشم هایی که پی میراث ما افتاده اند
منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد!
اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد
عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد
ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش!
تحفه ها، تزیین شده، زیبنده تر خواهند شد
رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست
بی تفاوت ها فقط شرمنده تر خواهند شد!
#محمدحسین_ملکیان
#مدافعان_وطن
@ghalamhaye_budar
اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد
عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد
رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست
بی تفاوت ها فقط شرمنده تر خواهند شد...
#محمدحسین_ملکیان
@ghalamhaye_bidar
"بیست و هفت مجنون"
َهر صبحگاهی پای این پرچم
اونایی که عمری خبر دارن
در روزهای حادثه بی شک
جنگاورن ، سرباز و سردارن
این پرچم بر روی تابوتا
داره برای ما پیامی رو
میخواد بگه یادش نخواهد رفت
شور سلامای نظامی رو
در "هفت" وادی جنون مردا
بین "دو" راهی جا نمیمونن
یک روز هفتادو دوتا عاشق
یک روز بیست و هفت مجنونن
جاری تر از زاینده رود امروز
اشکای مادرها و همسر هاس
جاری تر از اینها فقط خونه
خونی که در رگهای باور هاس
تصویرتون تو قاب این چشما
داره به ما راه و نشون میده
سخته ولی فعلا خداحافظ
پرچم براتون دس تکون میده
#شهید_مدافع_وطن
#سید_حسن_رستگار
#ترانه
@ghalamhaye_bidar
"خون چهل سالگی"
برقامت باغ تو اگر تیشه می آید
صد سرو جوان باز از این ریشه می آید
دیده ست سیاووش تو را دشنه به پهلو
سیمرغ سراسیمه بر این بیشه می آید
رعدست و یا تیغ سواری که ستم سوز
برفرق شغادان ستم پیشه می آید
ای چله نشینان خدا، گوش به چاووش!
شب خوانی این باغ پس از تیشه می آید
می بینم از این پنجره آن تیغ به کف را
خونخواه ترک خورده ترین شیشه می آید
این زمزمه ی خون چهل سالگی توست
این برگ و بر از سرخی اندیشه می آید
#محمدحسین_انصاری_نژاد
#شهدای_مرزبان
@ghalamhaye_bidar
🌹توصیفی از حماسه ی امروز مردم اصفهان
همه چیز روح داشت ؛ طراوت داشت ؛ رنگ داشت.
همه چیز در حرکت بود. و ما راه افتادیم.
تصورمان این بود که مراسم، شبیه تشییع های دیگر شهداست ؛ تجمعی به اندازه ی میدان امام که فقط ایندفعه از میدان بزرگمهر آغاز میشود.
با همین تصور، آرام آرام به سمت ایستگاه اتوبوس های تندرو حرکت کردیم تا این چند ایستگاه را در عرض چند دقیقه طی کنیم و به میدان برسیم.
اما واقعیت چیز دیگری بود: مردم از همان ایستگاه های بی.آر.تی استقبال از شهیدان را آغاز کرده بودند!
از شدت جمعیت نتوانستیم سوار اتوبوس اول بشویم و با اتوبوس بعدی هم نتوانستیم مسیر را تا محل تجمع ادامه بدهیم. به ناچار جایی در میانه ی راه پیاده شدیم تا آن ترافیک سنگین، بیش از این میان ما و بهشتِ پیشِ رویمان حائل نشود. و هنوز همه چیز رنگ داشت…و در حرکت بود.
در میدان بزرگمهر عطر گل های محمدی نمیآمد اما مردم همه انگار، عطر گلهایی را استشمام میکردند! مردم گاهی اشک میریختند، گاهی شعار میدادند، گاهی سر میکشیدند تا ماشین حمل پیکر شهدا را ببینند. همه چیز روح داشت، طروات داشت و خبری از نگاه های خسته نبود، و اخمها فقط موقع شعار مرگ بر آمریکا، گره میخوردند.
با معطلی بسیار و بعد از اتمام سخنرانی هایی که به گوش ما عقبیها نامفهوم مینمود، بالاخره مراسم تشییع آغاز شد ؛ نمیشود دلِ یک جماعت -که به قدر یک دریاست- بخواهد جاری بشود و طوفان به پا کند و تو بتوانی نگهش داری.
پس حرکت کردیم. حرکت کردیم و این پیاده روی، هر چه به گلستان شهدا میرسید، اربعینیتر میشد. مردم با محبت به هم نگاه میکردند. بزرگترها به کوچکترها آبنبات میدادند و رهگذرها حتی اگر گوشه ی لباس هایشان به هم میخورد، از هم حلالیت میطلبیدند ؛ و کسی چیزی نمیخورد که مبادا دیگری ببینید و هوس کند و نتواند تهیه کند.
سعی میان صفا بود و مروه ؛ این بار با 27 اسماعیل که بارها در این مسیر به دور تابوتشان طواف کردیم.
به گلستان که رسیدیم، خورشید از یک طرف سر کشیده بود تا مراسم را ببیند، هلال کمرنگ ماه از یک طرف ؛ روضه خان میخواند و ما، با هر لباس و فکر و سلیقهای، اشک میریختیم. و گلستان، به سادگی راهی برای ورود نداشت.
با خودم فکر کردم: رویش های این انقلاب، همین جمعیتاند. همین ما که وقتی زمانش برسد، همه ی تفاوت ها را ندیده میگیریم و در یگانه ترین وجه مشترکمان به وحدت میرسیم.
و یگانه ترین وجه مشترک ما سرخی پرچم است، که همرنگ خون شهداست…🌹
۲۷ بهمن ۱۳۹۷
#حمیدرضا_فاضلی
#شهدای_مرزبان
#حماسه_27بهمن_اصفهان
#متن_ادبی
@ghalamhaye_bidar
"عهد محکم"
آزموده طاقت ما را غمی دیگر
خون ما، امضای عهد محکمی دیگر
شاهنامه آخرش خوب است و می آید
از پی هر رستم ما رستمی دیگر
در نگاه ما که از رفتن نمی مانیم
جاده زیباتر شد از پیچ و خمی دیگر
عالمی بر ما هجوم آرند اگر، غم نیست
ما که یاری میشویم از عالمی دیگر
صبح نزدیک است، نزدیک است، نزدیک است
شستشو کن چشم را با شبنمی دیگر
صبح نزدیک است محکم تر قدم بردار
می رسیم ای همسفر، تنها کمی دیگر...
#میلاد_عرفان_پور
@erfanpoor
@ghalamhaye_bidar