eitaa logo
قلم های بیدار
142 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
در انتهای کوچه شب، زیر پنجره قومی نشسته خیره به تصویر پنجره این سوی شیشه، شیون باران و خشم باد در پشت شیشه بغض گلوگیر پنجره اصرار پشت پنجره ی گفتگو بس است دستی برآوریم به تغییر پنجره تا آنکه طرح پنجره ای نو در افکنیم دیوار ماند و حسرت تصویر پنجره ما خواب دیده ایم که دیوار شیشه ای است اینک رسیده ایم به تعبیر پنجره تا آفتاب را به غنیمت بیاوریم یک ذره راه مانده به تسخیر پنجره جز با کلید ناخن ما وا نمی شود قفل بزرگ بسته به زنجیر پنجره @ghalamhaye_bidar
در دستت امشب مبادا، سنگ از فلاخن بیفتد زین سنگ‌ها باید آتش، بر جان دشمن بیفتد از خوان هشتم گذر کن ،آن سو شغاد ایستاده نگذار ناگاه در چاه، نعش تهمتن بیفتد پیداست در آسمانت ،ابری که سجیل دارد تا از فرود ابابیل ،شوری مطنطن بیفتد این باغ تشنه ست تشنه، در قوم آب آوری نیست تا چند چشمش فقط بر ابری سترون بیفتد بین فلاخن بچرخان، بی تاب تر سنگ دیگر بگذار هر دم گسل در، آن سد آهن بیفتد این دایه مهربان را، وقت خطر می‌شناسی روزی که «خردک شراری»، او را به دامن بیفتد مرگت به بستر مبادا، این مرگ کوچک گناه است سیب است این سر مبادا، سیب از نچیدن بیفتد این کوچه‌ها مرگ خیزند، یکسر کبوتر ستیزند حق دارد این شعر زخمی باز از تتن تن بیفتد @ghalamhaye_bidar
در قد و قامت حَلّت بفِناها فانی عاشق خط مقدّم حسن تهرانی الذینَ بَذلوا مُهجَتهم آنانند که رسیدند به پاکوبی و دست افشانی ما که سهلیم، ز ما خوبتران جا ماندند آه آه از غم بی نانی و بی ایمانی عارفان طفل دبستان جنونند همه بنشین تا بنشینند به ابجد خوانی روی قبرش بنویسید که عاشق بوده است عاشق سوختن شیطنت و شیطانی نوبت "وصل" دعا کن که به ما هم برسد یار تو دیرپسند و صف ما طولانی ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ هنوز هم سپاه فیل را نشانه رفته است گمان نکن پرنده ات به آشیانه رفته است ز صعدۀ یمن بگیر تا دمشق و الخلیل وما رمیتَ إذ رمَیت تا کجا نرفته است سپاه زینب اینک استوار و ذوالفقار پوش؛ گذشت آنکه کاروان به تازیانه رفته است گزینه های روی میز را به رخ کشیده اند شنیده ای شتر به خواب پنبه دانه رفته است؟ فاِنّما یُجاهدُ لِنفسهِ، خوشا کسی که عاشقانه آمده است و عاشقانه رفته است @ghalamhaye_bidar
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است بحر آرام دگر باره خروشان شده است ساحل خفته پر از لولو مرجان شده است دشمن از وادی قرآن و نماز آمده است لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است با شماییم شمایی که فقط شیطانی است (دین اسلام نه اسلام ابوسفیانی است) با شماییم که خود را خبری می دانید و زمین را همه ارث پدری می دانید با شماییم که در آتش خود دود شدید فخر کردید که هم کاسهء نمرود شدید گرد باد آتش صحراست بترسید از آن آه این طایفه گیراست بترسید از آن هان! بترسید که دریا به خروش آمده است خون این طایفه این بار به جوش آمده است صبر این طایفه وقتی که به سر می آید دیگر از خرد و کلان معجزه بر می آید سنگ این قوم که سجیل شود می فهمید آسمان غرق ابابیل شود می فهمید پاسخت می دهد این طایفه با خون اینک ذولفقاری زنیام آمده بیرون اینک هان!بخوانید که خاقانی از این خط گفته است شعر ایوان مدائن به نصیحت گفته است هان بترسید که این لشکر بسم الله است هان بترسید که طوفان طبس در راه است یا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه کنیم روز خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیم پاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ است یا محمد(ص)! دل این قوم برایت تنگ است بانگ هیهات حسینی است رسیده از راه هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله @ghalamhaye_bidar
این گونه ها که ماتم دیرین کشیده اند سرخ از شراره های کدامین کشیده اند؟! این کودکان که گشته زمستان نصیبشان قد در بهار خاک فلسطین کشیده اند در دفتر سپیده خطِ خون نوشته اند خط بر سیاه مشق دروغین کشیده اند فرعون های شومِ پیمبر نقاب را از تخت های شب زده پایین کشیده اند با سنگ های خویش، ابابیل های شهر از زیر پای ابرهه ها زین کشیده اند تا این درخت کهنه ی زیتون ثمر دهد دور تمام باغچه پرچین کشیده اند این شاعران کوچک از عشق شعله ور آرایه را به بند مضامین کشیده اند @ghalamhaye_bidar
گرچه آرامیم، گاهی هم هیاهو لازم است ما اگر طوفان شدیم آن وقت هوهو لازم است باد، قایق را نکوباند! نمی راند به پیش تا سلامت بگذریم از موج، پارو لازم است شب به تاریکی فرو رفته است و موسی منتظر در بیابان نور می خواهیم، سوسو لازم است از حِبال انداختن ما را نترسان مدّعی! ما عصا داریم اگر فرعون جادو-لازم است خِیل قالو ربُّنَا اللهیم در آغوش نیل تا عبور از رود یک ثمَّ استقاموا لازم است بت فراوان است و ابراهیم از آن سوی شهر با تبر می آید، از این سو تکاپو لازم است می رسد از راه امّا اینکه سیصد بت شکن در رکابش گام بردارند با او، لازم است پای پیمان ایستادن زخم خوردن نیز هست گیرم از ما بشکند هربار پهلو؛ لازم است شهر، خاک آلودِ اسرائیلیات است ای دریغ تا غبار از قدس برداریم، جارو لازم است کعبه این سو، قدس آنسو راه معراج است و ما بال بگشا رفتن از این سو به آنسو لازم است در میان نقشه ی ما جای اسرائیل نیست طرح آماده است تنها یک قلم مو لازم است @ghalamhaye_bidar
یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد یابد نشست و یک غزل تازه کار کرد در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد از ذهن من گذشت که با سنگ می‌شود آیا چه کارها که در این روزگار کرد ! با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت طغیان رودهای روان را مهار کرد یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت بی سرپناه ها همه را خانه دار کرد یا می شود که نام کسی را بر آن نوشت با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت زد شیشه ای شکست و دوید و فرار کرد با سنگ مفت می شود اصلا به لطف بخت گنجشک‌های مفت زیادی شکار کرد یا می‌شود که سنگ کسی را به سینه زد جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد ناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگ اینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد : تنها به یک جوان فلسطینی‌ام بده با من ببین که می‌شود آنگه چه کار کرد! @ghalamhaye_bidar
-اوباما: انتخاب توله سگ مناسب برای دخترانم، دشوارتر از انتخاب وزیر بازرگانی برای کابینه ی جدید است! گرچه می بیند جنایت های صهیونیسم را گشته فعلاً انتخاب سگ برایش دغدغه او که خیلی دوست دارد دخترش را، می شود صبح قردا تخت خواب سگ برایش دغدغه مطمئناً دخترش هم مثل بابا می شود روز دیگر، ظرف آب سگ برایش دغدغه چونکه سگ محتاج تفریح است لابد می شود با وقاحت توپ و تاب سگ برایش دغدغه چونکه سگ دنبال عیش و نوش هایش می رود می شود روزی شراب سگ برایش دغدغه سگ اگر محتاج کسب دانش و تحصیل شد می شود کیف و کتاب سگ برایش دغدغه چون سگ غربی غذای چرب و چیلی می خورد می شود آری کباب سگ برایش دغدغه توی غزّه سگ منش ها قتل و غارت می کنند گشته ابلیس انتخاب سگ برایش دغدغه می رسد ای غزّه روزی هم زمان سگ کشی می شود رنج و عذاب سگ برایش دغدغه @ghalamhaye_bidar
مسجد یکی, مناره یکی و اذان یکی است قبله یکی, کتاب یکی, آرمان یکی است ما را به گِرد کعبه قراری است مشترک یعنی قرار و مقصد این کاروان یکی است فرموده است «واعتصموا..., لا تفرقوا» راه نجات خواهی اگر، ریسمان یکی است توحید حرف اول دین محمّد است اسلام ناب در همه جای جهان یکی است مکر یهود عامل جنگ و جدایی است پس دشمن مقابلمان بی گمان یکی است سنی و شیعه فرق ندارد برایشان وقت بریدن سرمان تیغشان یکی است سادات, پیش اهل تسنّن گرامی اند اکرام و احترام به این خاندان یکی است دشمن! دسیسه ی تو به جایی نمی رسد تا آن زمان که رهبر بیدارمان یکی است​ @ghalamhaye_bidar
آه‌ ای‌ کلید جادویی‌ فتح‌ قصرها بی‌‌تو چقدر گریه‌ کنم‌ جمعه‌ عصرها جمعه‌ برای‌ غربت‌ من‌ روز دیگری‌ است‌ با من‌ عجیب‌ دغدغه‌‌ گریه‌آوری‌ است‌ جمعه‌ به‌ مهربانی‌ تو فکر می‌کنم‌ به‌ عهد باستانی‌ تو فکر می‌کنم... ... دنیا نشسته‌ بر سر میز مذاکره‌ کارش‌ کشیده‌ است‌ به‌ بحث‌ و مشاجره‌ زندان، عذاب، دار، مجازات، انتقام‌ دنیا زنی‌ است‌ سوخته‌ با صورت‌ جذام‌ میز جهان‌ پر است، پر از برگ‌ یادداشت‌ دستور تیرباران، فرمان‌ بازداشت‌ شب‌ شکل‌ دو مثلث‌ درهم‌ رسیده‌ است‌ اضلاع‌ ناگزیر جهنم‌ رسیده‌ است‌ ما اعتنا به‌ این‌ دو مثلث‌ نمی‌کنیم‌ ما رحم‌ بر شیوخ‌ مخنث‌ نمی‌کنیم‌ ما صلح‌نامه‌هاتان‌ را دور ریختیم‌ برگ‌ اقامه‌هاتان‌ را دور ریختیم‌ ما حمله‌ می‌بریم‌ به‌ امنیت‌ شما باطل‌ شده‌ است‌ برگه‌‌ رسمیت‌ شما ما صورت‌ شما را عفریت‌ می‌کشیم‌ بر پرچم‌ شماها کبریت‌ می‌کشیم‌ هرگز نمی‌کنیم‌ قوانینتان‌ قبول‌ زیرا که‌ نیست‌ پیش‌ خدا دینتان‌ قبول‌ ما در تمام‌ عنصرها منتشر شدیم‌ ما انفجار دنیا را منتظر شدیم‌ قطع‌ گیاه‌های‌ یهودی‌ شروع‌ شد احداث‌ قبرهای‌ عمودی‌ شروع‌ شد با جرم‌ آنچه‌ رفت‌ به‌ آتش‌ کشیمتان‌ با بشکه‌های‌ نفت‌ به‌ آتش‌ کشیمتان‌ چندی‌ است‌ گرچه‌ جای‌ شما مبل‌ راحتی‌ است‌ امروز در شقیقه‌‌ ما بمب‌ ساعتی‌ است‌ امروز هر درخت‌ چریکی‌ است‌ خشمناک‌ که‌ گرچه‌ تیر خورده‌ نیفتاده‌ روی‌ خاک‌ در خاک‌ ما تمام‌ درختان‌ نظامی‌اند نارنجک‌ است‌ میوه‌شان‌ انهدامی‌اند ما خوانده‌ایم‌ قصه‌‌ چوپان‌ و گرگ‌ را چون‌ رفت‌ بره‌ دیدن‌ ماه‌ بزرگ‌ را بره‌ اگر خطا بکند خورده‌ می‌شود چوپان‌ اگر خیانت، یک‌ گله‌ می‌رود غرید گرگ، سوخت‌ شبان، بره‌ سنگ‌ شد پس‌ ماه‌ پرت‌ شد به‌ ته‌ دره‌ سنگ‌ شد هان ‌ای ‌شیوخ! دشمن‌ شب‌ نیستید، هان! یک‌ مشت‌ دلقکید! عرب‌ نیستید، هان! آن‌ مطلع‌ سپیده‌ به‌ شب‌ رحم‌ می‌کند موعود من‌ به‌ قوم‌ عرب‌ رحم‌ می‌کند دنیا به‌ فکر کشتن‌ ابن‌زیادهاست‌ هر ابر، چفیه‌ای ‌است‌ که ‌بر دوش‌ بادهاست... موعود من! به‌ رغم‌ تمام‌ مورخان‌ تاریخ‌ باستانی‌ این‌ قوم‌ را بخوان! در مصحف‌ بهاری‌ تو گل، مقدس‌ است‌ چون‌ مرکز بهار تو بیت‌المقدس‌ است... @ghalamhaye_bidar
به این آتش برس! هیزم مهیا کن! مهیاتر! گلستانیم ما در آتش نمرود زیباتر مهیا کن که ما از آتش شیطان نمی ترسیم که در آغوش آتش می شود ققنوس ماناتر خبر از دود آه ما به دلها می‌رود مادام تو در هر شعله نفرینی‌تری، هرشعله رسواتر تو مثل شعله‌ها با نعره‌ی مستانه‌ات دلخوش و ما را ناله‌ای مانده‌ست از فریاد، گیرا تر دریغا پیرو بودا به کار زنده‌ سوزاندن دریغاتر از این غوغای خاموشی! دریغاتر ! شما را مردگانی هست سر تا پای در آتش شما در زندگانی نیز می سوزید، پیداتر بسوزانیدمان، خورشید محشر نیز در راه است خدا، تنها خدا با ماست با مایی که تنهاتر اغثنی یا غیاث المستغیثین! راه دشوار است اگرچه نیست در رنج سفر از ما شکیباتر @ghalamhaye_bidar