eitaa logo
قلم های بیدار
132 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
"سیمرغ وار" باز جاری شد به اقیانوس رود دیگری چشم وا کن بنگری کشف و شهود دیگری از بلندی های دنیا رد شده، سیمرغ وار بر فراز قاف می بینم صعود دیگری با شهادت، مرگ آغاز حیات آدمی ست زندگانی یافته در او نمود دیگری چون سپندی بین آتش سوخته، تا اینکه ما در امان باشیم از چشم حسود دیگری ترس دشمن از وجود مردهایی مثل اوست که چنین از پشت آمد بی وجود دیگری همسرش هنگام رفتن بر دلش افتاده بود: نیست بعد از این خداحافظ، درود دیگری! @ghalamhaye_bidar
"رزق اگر باشد شهادت" سینه ها با سوختن، ارزنده تر خواهند شد شمع ها در عمق شب، تابنده تر خواهند شد امتیاز ماست‌‌ مُردن! می کُشند و غافلند دم به دم با مرگِ ما بازنده تر خواهند شد سنگ اگر هم صحبت آیینه های ما شود ما زبان هامان از این بُرّنده تر خواهند شد چون‌جواب صخره تکراری ست، پرسش های موج بعد از این از صخره ها کوبنده تر خواهند شد چشم هایی که پی میراث ما افتاده اند منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد! اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش! تحفه ها، تزیین شده، زیبنده تر خواهند شد رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست بی تفاوت ها فقط شرمنده تر خواهند شد! @ghalamhaye_budar
اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست بی تفاوت ها فقط شرمنده تر خواهند شد... @ghalamhaye_bidar
"بیست و هفت مجنون" َهر صبحگاهی پای این پرچم اونایی که عمری خبر دارن در روزهای حادثه بی شک جنگاورن ، سرباز و سردارن این پرچم بر روی تابوتا داره برای ما پیامی رو میخواد بگه یادش نخواهد رفت شور سلامای نظامی رو در "هفت" وادی جنون مردا بین "دو" راهی جا نمیمونن یک روز هفتادو دوتا عاشق یک روز بیست و هفت مجنونن جاری تر از زاینده رود امروز اشکای مادرها و همسر هاس جاری تر از اینها فقط خونه خونی که در رگهای باور هاس تصویرتون تو قاب این چشما داره به ما راه و نشون میده سخته ولی فعلا خداحافظ پرچم براتون دس تکون میده @ghalamhaye_bidar
🌹به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید که می رویم به داغ بلند بالایی @ghalamhaye_bidar
"خون چهل سالگی" برقامت باغ تو اگر تیشه می آید صد سرو جوان باز از این ریشه می آید دیده ست سیاووش تو را دشنه به پهلو سیمرغ سراسیمه بر این بیشه می آید رعدست و یا تیغ سواری که ستم سوز برفرق شغادان ستم پیشه می آید ای چله نشینان خدا، گوش به چاووش! شب خوانی این باغ پس از تیشه می آید می بینم از این پنجره آن تیغ به کف را خونخواه ترک خورده ترین شیشه می آید این زمزمه ی خون چهل سالگی توست این برگ و بر از سرخی اندیشه می آید @ghalamhaye_bidar
🌹توصیفی از حماسه ی امروز مردم اصفهان همه چیز روح داشت ؛ طراوت داشت ؛ رنگ داشت. همه چیز در حرکت بود. و ما راه افتادیم. تصورمان این بود که مراسم، شبیه تشییع های دیگر شهداست ؛ تجمعی به اندازه ی میدان امام که فقط ایندفعه از میدان بزرگمهر آغاز می‌شود. با همین تصور، آرام آرام به سمت ایستگاه اتوبوس های تندرو حرکت کردیم تا این چند ایستگاه را در عرض چند دقیقه طی کنیم و به میدان برسیم. اما واقعیت چیز دیگری بود: مردم از همان ایستگاه های بی.آر.تی استقبال از شهیدان را آغاز کرده بودند! از شدت جمعیت نتوانستیم سوار اتوبوس اول بشویم و با اتوبوس بعدی هم نتوانستیم مسیر را تا محل تجمع ادامه بدهیم. به ناچار جایی در میانه ی راه پیاده شدیم تا آن ترافیک سنگین، بیش از این میان ما و بهشتِ پیشِ رویمان حائل نشود. و هنوز همه چیز رنگ داشت…و در حرکت بود. در میدان بزرگمهر عطر گل های محمدی نمی‌آمد اما مردم همه انگار، عطر گل‌هایی را استشمام می‌کردند! مردم گاهی اشک می‌ریختند، گاهی شعار می‌دادند، گاهی سر می‌کشیدند تا ماشین حمل پیکر شهدا را ببینند. همه چیز روح داشت، طروات داشت و خبری از نگاه های خسته نبود، و اخم‌ها فقط موقع شعار مرگ بر آمریکا، گره می‌خوردند. با معطلی بسیار و بعد از اتمام سخنرانی هایی که به گوش ما عقبی‌ها نامفهوم می‌نمود، بالاخره مراسم تشییع آغاز شد ؛ نمی‌شود دلِ یک جماعت -که به قدر یک دریاست- بخواهد جاری بشود و طوفان به پا کند و تو بتوانی نگهش داری. پس حرکت کردیم. حرکت کردیم و این پیاده روی، هر چه به گلستان شهدا می‌رسید، اربعینی‌تر می‌شد. مردم با محبت به هم نگاه می‌کردند. بزرگترها به کوچکترها آبنبات می‌دادند و رهگذرها حتی اگر گوشه ی لباس هایشان به هم می‌خورد، از هم حلالیت می‌طلبیدند ؛ و کسی چیزی نمی‌خورد که مبادا دیگری ببینید و هوس کند و نتواند تهیه کند. سعی میان صفا بود و مروه ؛ این بار با 27 اسماعیل که بارها در این مسیر به دور تابوتشان طواف کردیم. به گلستان که رسیدیم، خورشید از یک طرف سر کشیده بود تا مراسم را ببیند، هلال کمرنگ ماه از یک طرف ؛ روضه خان می‌خواند و ما، با هر لباس و فکر و سلیقه‌ای، اشک می‌ریختیم. و گلستان، به سادگی راهی برای ورود نداشت. با خودم فکر کردم: رویش های این انقلاب، همین جمعیت‌اند. همین ما که وقتی زمانش برسد، همه ی تفاوت ها را ندیده می‌گیریم و در یگانه ترین وجه مشترکمان به وحدت می‌رسیم. و یگانه ترین وجه مشترک ما سرخی پرچم است، که همرنگ خون شهداست…🌹 ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ @ghalamhaye_bidar
"عهد محکم" آزموده طاقت ما را غمی دیگر خون ما، امضای عهد محکمی دیگر شاهنامه آخرش خوب است و می آید از پی هر رستم ما رستمی دیگر در نگاه ما که از رفتن نمی مانیم جاده زیباتر شد از پیچ و خمی دیگر عالمی بر ما هجوم آرند اگر، غم نیست ما که یاری می‌شویم از عالمی دیگر صبح نزدیک است، نزدیک است، نزدیک است شستشو کن چشم را با شبنمی دیگر صبح نزدیک است محکم تر قدم بردار می رسیم ای همسفر، تنها کمی دیگر... @erfanpoor @ghalamhaye_bidar
🔺 عزیمت شاعران انجمن نارنج به تهران برای شرکت در شب شعر برگزار شده توسط سازمان فرهنگی هنری اوج ⏱ سه شنبه 30 بهمن ساعت ده صبح و برگشت ساعت هشت شب 🔷 ظرفیت محدود @ghalamhayebidar @ghalamhaye_bidar
با اشک راهی می کنم دار و ندارم را انگار دنیا می برد ایل و تبارم را پروانه ها هرگز نمی میرند ، می سازند با سوختن بالی پر از نقش و نگارم را... @ghalamhaye_bidar
اتوبوسی که پرستو سوار می کند هیچگاه به مقصد نمی رسد پرواز می کند تنها به بام جاده ای می نشیند که رمز عبورش مرز است... @ghalamhaye_bidar
"شمع چلچراغ" حسن یوسف رفتی اما یاسمن برگشته ای سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشته ای از کجا می آیی ای عطر دل انگیز بهشت از کنار چند آهوی ختن برگشته ای؟ تو همان نوزاد در گهواره ی من نیستی؟ خفته در تابوت حالا سوی من برگشته ای با تفنگ و چفیه و سربند راهی کردمت با کمان آرش از مرز وطن برگشته ای خواستی روشن بماند چلچراغ انقلاب با تو ، ای شمعی که بعد از سوختن برگشته ای! سرد گشته آتش اما شعله ور مانده غمت باز پیروز از نبردی تن به تن برگشته ای @ghalamhaye_bidar
🚩 با کارشناسی ⏰ سه شنبه 30 بهمن 1397 از ساعت 17 🏠 میدان انقلاب، خیابان کمال اسماعیل، بعد از سه راه پاسداران، کوچه شماره 4، ساختمان نیکان، طبقه سوم @ghalamhaye_bidar
حسن یوسف رفتی اما یاسمن برگشته ای سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشته ای خواستی روشن بماند چلچراغ انقلاب با تو، ای شمعی که بعد از سوختن برگشته ای!... @ghalamhaye_bidar
شب شعر پاسداشت سه شنبه 30 بهمن تهران، سازمان اوج
حضور و شعرخوانی شاعران اصفهان در شب شعر پاسداشت شهدای حمله تروریستی سیستان و بلوچستان @ghalamhaye_bidar
🔻سیب سرخ انقلاب آمد شبی باشاخه اي شمشاد در دستش با سيب هاي سرخ "فجر آباد "در دستش تور سپيد و روشن بهمن بر اندامش سيب گلاب نيمۀ خرداد در دستش!! هم مثل اوقات خوش انگور شيرين بود هم داشت برق تيشۀ فرهاد در دستش! در دشت پرچم، چون گياهي سبز مي روييد هر لاله اي كه سرخ جان مي داد در دستش از باغ پرچم عطر و بوي لاله بر مي خاست وقتي تكان مي داد آن را باد در دستش!! تشييع كرد از بس بهاران را به دوش خويش گل كرد فرورديني از فرياد دردستش بيدار شد بهمن از آن خواب زمستاني تا سيب سرخ انقلاب افتاد در دستش!! شاعران بزرگوار اصفهانی اگر برای شعر دارند برای ادمین کانال ارسال نمایند. @ghalamhaye_bidar
🌹پرهای پرپر ما جهان را سال ها از پشت خنجر دیده ایم از زمین و آسمان داغ مکرّر دیده ایم امتحان کردند ما را دشمنان از هر طرف داغ سنگین پدر، داغ برادر دیده ایم سربلند از عاشقی ها، شعر بی سر گفته ایم شاعريم و عشق را هربار از سر دیده ایم در خیابان هایمان از بس شهید آورده اند کوچه های بی نشان در شهر کمتر دیده ایم مرگ از هر در که می آید به استقبالمان در به در او را به شکل یک کبوتر دیده ایم آسمان هر روز و هر شب ناظر پروازهاست ما فقط روی زمین پرهای پرپر دیده ایم شاعران اصفهانی که برای سروده ای دارند تا پانزدهم اسفند اشعارشان را ارسال نمایند @ghalamhaye_bidar
🚩 با کارشناسی ⏰ سه شنبه 7 اسفند 1397 از ساعت 17 🏠 میدان انقلاب، خیابان کمال اسماعیل، بعد از سه راه پاسداران، کوچه شماره 4، ساختمان نیکان، طبقه آخر @ghalamhaye_bidar
🔺 توجه با پوزش از دوستانی که در دو جلسه ی اخیر با ناهماهنگی مواجه شدند، انجمن نارنج از هفته ی آینده در مکان دیگری برگزار خواهد شد. @ghalamhaye_bidar
✅ زمان و مکان جدید به دلیل محدودیت زمانی در محل جدید تشکیل جلسات، پس از نظرسنجی از حدود سی نفر از کارشناسان و اعضای جلسه و نیز توجه به تداخل نداشتن با دیگر انجمن های جوان شهر، قرار بر این شد که انجمن نارنج این هفته برگزار و تصمیم نهایی برای تعیین روز جلسه در آن گرفته شود. : خیابان کاشانی شمالی، ابتدای خیابان جامی @ghalamhaye_bidar
شیرین ترین روز سالی، رنگین ترین روز عیدی روزی چه روز عزیزی! صبحی چه صبح سعیدی! گرامی باد 15 اسفند روز تولد شاعر و پژوهشگر پیشکسوت اصفهانی @ghalamhaye_bidar
🚩 اَنجُمَنِ شِعرِ نارَنج ⏰ پنج شنبه 16 اسفند 1397 از ساعت 17 🏠 خیابان کاشانی شمالی، ابتدای خیابان جامی، اولین پلاک بعد از نانوایی، طبقه پایین @ghalamhaye_bidar
قلم های بیدار
🚩 اَنجُمَنِ شِعرِ نارَنج ⏰ پنج شنبه 16 اسفند 1397 از ساعت 17 🏠 خیابان کاشانی شمالی، ابتدای خیابان
| احمدِ عاشق ویژه برنامه سالروز درگذشت امروز در انجمن نارنج از ساعت 4 بعد از ظهر ضمناً کتاب هایی از طرف مجمع شاعران به انجمن اهدا شده که امروز و هفته آینده تقدیم حاضرین خواهد شد.