"خون چهل سالگی"
برقامت باغ تو اگر تیشه می آید
صد سرو جوان باز از این ریشه می آید
دیده ست سیاووش تو را دشنه به پهلو
سیمرغ سراسیمه بر این بیشه می آید
رعدست و یا تیغ سواری که ستم سوز
برفرق شغادان ستم پیشه می آید
ای چله نشینان خدا، گوش به چاووش!
شب خوانی این باغ پس از تیشه می آید
می بینم از این پنجره آن تیغ به کف را
خونخواه ترک خورده ترین شیشه می آید
این زمزمه ی خون چهل سالگی توست
این برگ و بر از سرخی اندیشه می آید
#محمدحسین_انصاری_نژاد
#شهدای_مرزبان
@ghalamhaye_bidar
🌹توصیفی از حماسه ی امروز مردم اصفهان
همه چیز روح داشت ؛ طراوت داشت ؛ رنگ داشت.
همه چیز در حرکت بود. و ما راه افتادیم.
تصورمان این بود که مراسم، شبیه تشییع های دیگر شهداست ؛ تجمعی به اندازه ی میدان امام که فقط ایندفعه از میدان بزرگمهر آغاز میشود.
با همین تصور، آرام آرام به سمت ایستگاه اتوبوس های تندرو حرکت کردیم تا این چند ایستگاه را در عرض چند دقیقه طی کنیم و به میدان برسیم.
اما واقعیت چیز دیگری بود: مردم از همان ایستگاه های بی.آر.تی استقبال از شهیدان را آغاز کرده بودند!
از شدت جمعیت نتوانستیم سوار اتوبوس اول بشویم و با اتوبوس بعدی هم نتوانستیم مسیر را تا محل تجمع ادامه بدهیم. به ناچار جایی در میانه ی راه پیاده شدیم تا آن ترافیک سنگین، بیش از این میان ما و بهشتِ پیشِ رویمان حائل نشود. و هنوز همه چیز رنگ داشت…و در حرکت بود.
در میدان بزرگمهر عطر گل های محمدی نمیآمد اما مردم همه انگار، عطر گلهایی را استشمام میکردند! مردم گاهی اشک میریختند، گاهی شعار میدادند، گاهی سر میکشیدند تا ماشین حمل پیکر شهدا را ببینند. همه چیز روح داشت، طروات داشت و خبری از نگاه های خسته نبود، و اخمها فقط موقع شعار مرگ بر آمریکا، گره میخوردند.
با معطلی بسیار و بعد از اتمام سخنرانی هایی که به گوش ما عقبیها نامفهوم مینمود، بالاخره مراسم تشییع آغاز شد ؛ نمیشود دلِ یک جماعت -که به قدر یک دریاست- بخواهد جاری بشود و طوفان به پا کند و تو بتوانی نگهش داری.
پس حرکت کردیم. حرکت کردیم و این پیاده روی، هر چه به گلستان شهدا میرسید، اربعینیتر میشد. مردم با محبت به هم نگاه میکردند. بزرگترها به کوچکترها آبنبات میدادند و رهگذرها حتی اگر گوشه ی لباس هایشان به هم میخورد، از هم حلالیت میطلبیدند ؛ و کسی چیزی نمیخورد که مبادا دیگری ببینید و هوس کند و نتواند تهیه کند.
سعی میان صفا بود و مروه ؛ این بار با 27 اسماعیل که بارها در این مسیر به دور تابوتشان طواف کردیم.
به گلستان که رسیدیم، خورشید از یک طرف سر کشیده بود تا مراسم را ببیند، هلال کمرنگ ماه از یک طرف ؛ روضه خان میخواند و ما، با هر لباس و فکر و سلیقهای، اشک میریختیم. و گلستان، به سادگی راهی برای ورود نداشت.
با خودم فکر کردم: رویش های این انقلاب، همین جمعیتاند. همین ما که وقتی زمانش برسد، همه ی تفاوت ها را ندیده میگیریم و در یگانه ترین وجه مشترکمان به وحدت میرسیم.
و یگانه ترین وجه مشترک ما سرخی پرچم است، که همرنگ خون شهداست…🌹
۲۷ بهمن ۱۳۹۷
#حمیدرضا_فاضلی
#شهدای_مرزبان
#حماسه_27بهمن_اصفهان
#متن_ادبی
@ghalamhaye_bidar
"عهد محکم"
آزموده طاقت ما را غمی دیگر
خون ما، امضای عهد محکمی دیگر
شاهنامه آخرش خوب است و می آید
از پی هر رستم ما رستمی دیگر
در نگاه ما که از رفتن نمی مانیم
جاده زیباتر شد از پیچ و خمی دیگر
عالمی بر ما هجوم آرند اگر، غم نیست
ما که یاری میشویم از عالمی دیگر
صبح نزدیک است، نزدیک است، نزدیک است
شستشو کن چشم را با شبنمی دیگر
صبح نزدیک است محکم تر قدم بردار
می رسیم ای همسفر، تنها کمی دیگر...
#میلاد_عرفان_پور
@erfanpoor
@ghalamhaye_bidar
🔺 عزیمت شاعران انجمن نارنج به تهران برای شرکت در شب شعر #شهدای_مرزبان برگزار شده توسط سازمان فرهنگی هنری اوج
⏱ سه شنبه 30 بهمن ساعت ده صبح و برگشت ساعت هشت شب
🔷 ظرفیت محدود
@ghalamhayebidar
@ghalamhaye_bidar
با اشک راهی می کنم دار و ندارم را
انگار دنیا می برد ایل و تبارم را
پروانه ها هرگز نمی میرند ، می سازند
با سوختن بالی پر از نقش و نگارم را...
#بتول_محمدی
#شهدای_مرزبان
@ghalamhaye_bidar
اتوبوسی که پرستو سوار می کند
هیچگاه به مقصد نمی رسد
پرواز می کند
تنها به بام جاده ای می نشیند
که رمز عبورش مرز است...
#سیدمجیدموسوی
@ghalamhaye_bidar
"شمع چلچراغ"
حسن یوسف رفتی اما یاسمن برگشته ای
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشته ای
از کجا می آیی ای عطر دل انگیز بهشت
از کنار چند آهوی ختن برگشته ای؟
تو همان نوزاد در گهواره ی من نیستی؟
خفته در تابوت حالا سوی من برگشته ای
با تفنگ و چفیه و سربند راهی کردمت
با کمان آرش از مرز وطن برگشته ای
خواستی روشن بماند چلچراغ انقلاب
با تو ، ای شمعی که بعد از سوختن برگشته ای!
سرد گشته آتش اما شعله ور مانده غمت
باز پیروز از نبردی تن به تن برگشته ای
#طیبه_عباسی
#شهدای_مرزبان
@ghalamhaye_bidar
🚩 #اَنجُمَنِ_شِعرِ_نارَنج
با کارشناسی #محمدحسین_ملکیان
⏰ سه شنبه 30 بهمن 1397
از ساعت 17
🏠 میدان انقلاب، خیابان کمال اسماعیل، بعد از سه راه پاسداران، کوچه شماره 4، ساختمان نیکان، طبقه سوم
#مرکز_آفرینش_های_هنری_بسیج_اصفهان
@ghalamhaye_bidar
حسن یوسف رفتی اما یاسمن برگشته ای
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشته ای
خواستی روشن بماند چلچراغ انقلاب
با تو، ای شمعی که بعد از سوختن برگشته ای!...
#طیبه_عباسی
#شهدای_مرزبان
@ghalamhaye_bidar
حضور و شعرخوانی شاعران اصفهان در شب شعر #یاران_خرازی
پاسداشت شهدای حمله تروریستی سیستان و بلوچستان
@ghalamhaye_bidar
🔻سیب سرخ انقلاب
آمد شبی باشاخه اي شمشاد در دستش
با سيب هاي سرخ "فجر آباد "در دستش
تور سپيد و روشن بهمن بر اندامش
سيب گلاب نيمۀ خرداد در دستش!!
هم مثل اوقات خوش انگور شيرين بود
هم داشت برق تيشۀ فرهاد در دستش!
در دشت پرچم، چون گياهي سبز مي روييد
هر لاله اي كه سرخ جان مي داد در دستش
از باغ پرچم عطر و بوي لاله بر مي خاست
وقتي تكان مي داد آن را باد در دستش!!
تشييع كرد از بس بهاران را به دوش خويش
گل كرد فرورديني از فرياد دردستش
بيدار شد بهمن از آن خواب زمستاني
تا سيب سرخ انقلاب افتاد در دستش!!
#عالیه_مهرابی
شاعران بزرگوار اصفهانی اگر برای #چهل_سالگی_انقلاب شعر دارند برای ادمین کانال ارسال نمایند.
@ghalamhaye_bidar
🌹پرهای پرپر
ما جهان را سال ها از پشت خنجر دیده ایم
از زمین و آسمان داغ مکرّر دیده ایم
امتحان کردند ما را دشمنان از هر طرف
داغ سنگین پدر، داغ برادر دیده ایم
سربلند از عاشقی ها، شعر بی سر گفته ایم
شاعريم و عشق را هربار از سر دیده ایم
در خیابان هایمان از بس شهید آورده اند
کوچه های بی نشان در شهر کمتر دیده ایم
مرگ از هر در که می آید به استقبالمان
در به در او را به شکل یک کبوتر دیده ایم
آسمان هر روز و هر شب ناظر پروازهاست
ما فقط روی زمین پرهای پرپر دیده ایم
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی
#شهدای_مرزبان
شاعران اصفهانی که برای #چهل_سالگی_انقلاب سروده ای دارند تا پانزدهم اسفند اشعارشان را ارسال نمایند
@ghalamhaye_bidar
🚩 #اَنجُمَنِ_شِعرِ_نارَنج
با کارشناسی #محسن_ناصحی
⏰ سه شنبه 7 اسفند 1397
از ساعت 17
🏠 میدان انقلاب، خیابان کمال اسماعیل، بعد از سه راه پاسداران، کوچه شماره 4، ساختمان نیکان، طبقه آخر
#مرکز_آفرینش_های_هنری_بسیج_اصفهان
@ghalamhaye_bidar
🔺 توجه
با پوزش از دوستانی که در دو جلسه ی اخیر با ناهماهنگی مواجه شدند،
انجمن نارنج از هفته ی آینده در مکان دیگری برگزار خواهد شد.
@ghalamhaye_bidar
✅ زمان و مکان جدید #انجمن_شعر_نارنج
به دلیل محدودیت زمانی در محل جدید تشکیل جلسات، پس از نظرسنجی از حدود سی نفر از کارشناسان و اعضای جلسه و نیز توجه به تداخل نداشتن با دیگر انجمن های جوان شهر، قرار بر این شد که انجمن نارنج این هفته #5شنبه برگزار و تصمیم نهایی برای تعیین روز جلسه در آن گرفته شود.
#مکان: خیابان کاشانی شمالی، ابتدای خیابان جامی
@ghalamhaye_bidar
شیرین ترین روز سالی، رنگین ترین روز عیدی
روزی چه روز عزیزی! صبحی چه صبح سعیدی!
گرامی باد 15 اسفند روز تولد #خسرو_احتشامی شاعر و پژوهشگر پیشکسوت اصفهانی
@ghalamhaye_bidar
🚩 اَنجُمَنِ شِعرِ نارَنج
⏰ پنج شنبه 16 اسفند 1397
از ساعت 17
🏠 خیابان کاشانی شمالی، ابتدای خیابان جامی، اولین پلاک بعد از نانوایی، طبقه پایین
@ghalamhaye_bidar
#پوستر | احمدِ عاشق
ویژه برنامه سالروز درگذشت #احمد_عزیزی امروز در انجمن نارنج از ساعت 4 بعد از ظهر
ضمناً کتاب هایی از طرف مجمع شاعران به انجمن اهدا شده که امروز و هفته آینده تقدیم حاضرین خواهد شد.
4_6033021551442396536.mp3
8.63M
🎙تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیری ها
چشم بد دور که این دشت پر از لاله شده است
سرو خوش قامتمان تازه چهل ساله شده است
#مجید_تال
#صوت_شعرخوانی
#انقلاب_فاطمی
@ghalamhaye_bidar
🌷 نبض اروند
بیقراری ای وطن! صبح دماوندت کجاست؟
ای زن شو کرده با خورشید، فرزندت کجاست؟
میهنا! سرچشمهی این تشنگی را فاش کن
از رگ کارون گذشتی، نبض اروندت کجاست؟
ای سراپا زخم! ای خاک ترک برداشته
ای به خنجرهای خود خو کرده لبخندت کجاست؟
گوشوارت را ربودند و لبت را دوختند
تا نکشتندت بگو مادر! گلوبندت کجاست؟
دستهای سینه چاک نخلها را مشت کن
طبل میکوبد خزان، سرو تنومندت کجاست؟
روی دوش ابر تابوت شهیدان تو را
باد میآرد هنوز از جبهه، اسپندت کجاست؟
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر
@ghalamhaye_bidar
🌷 «راهیان نور»
دیدم در آنجا جلوه ی جان جهان آنشب
بر شانه هایم بار فریادی، گِران آنشب
دیدم در آنجا آسمان را لابلای خاک
وَ خاک آنجا را شبیه آسمان آنشب
بی استخوان – بی سر ؛ پلاکِ مَردهایم را
در لابلای گریه های بی امان آنشب
زانو زدم در گوشه ایی ، بغضی مرا بلعید
بغضی که می ارزید بر صد کهکشان آنشب
ناگاه طوفان شد گمانم، خوب یادم نیست...
گم شد میان نور و ظلمت، « راهیان» آنشب
شن ماسه ها دف می زدند و شعر می خواندند
بر شاعری چون من به دور از دوستان آنشب
چشمانم از دست « شلمچه» خواب می نوشید
دیدم عقب برگشت ساعات زمان آنشب
دیدم که در دهلاویه خون بود و آتش بود
چمران میان خاک و خاکستر دوان آنشب
قناسه ها در تنگه ی چزّابه می خواندند...
بر گوش مشتاقانشان گویا اذان آنشب
دیدم که سمت کربلا با شوق می رفتند...
« آهنگران» با« لشکر صاحب زمان» آنشب
بعد از نماز آخرین، تا عرش می رفتند...
رزمندگان رزمندگان رزمندگان آنشب
از باقری ها و بقایی ها و آوینی
با فکه می گفتند شن های روان آنشب
اروند را دیدم که زانو زد – وَ غواصی ...
افتاد در آغوش دریا ناگهان آنشب
بادی وزید و باکری تنها به دریا زد
وَ دجله گم شد در طواف قدسیان آنشب
همت وضو می ساخت، آبادان دعا می خواند
من بودم و بر شانه ام باری گران آنشب
من گریه می کردم، کسی من را نمی فهمید
من بودم و صدها پلاک بی نشان آنشب
دستی به روی شانه ام می خورد: ابراهیم!
برخیز برگردیم پیش دوستان ...
آنشب...
#ابراهیم_قبله_آرباطان
#راهیان_نور
@ghalamhaye_bidar
فراخوان شعر برای دیدار با رهبر معظم انقلاب در ماه مبارک رمضان ویژه شاعران استان اصفهان
آیدی در تلگرام:
@didar_rahbari
واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان اصفهان
@khaneadabi