eitaa logo
قلم های بیدار
142 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
کی صبر چشمان صبورت سر میاید؟ کی از پس لبخندت این غم بر میاید؟ با هر صدای کوبه ی در بعد سی سال جان و دلت با شوق،‌ پشت در میاید گفتی پس از صد سال هم من مطمئنم تنها چراغ خانه ام آخر میاید! گفتی خودش دیشب به خوابم آمد و گفت «دارد زمان انتظارت سر میاید...» سی سال پای قاب عکسی صبر کردن این عشق ها تنها به یک مادر میاید صبح است؛ پشت گوشی از بخش تفحص گفتند دارد باز هم پیکر میاید عصر است؛‌ در بخش شناسایی جوانی با برگه ای و چشمهایی تر میاید از سرو رعنای تو حالا بعد سی سال یک پیکر، از قنداقه کوچکتر میاید آه از صدای روضه خوان ظهر تشییع: «اکبر به میدان می رود اصغر میاید...» بخش شهیدان حرم؛ فردای آن روز با چشم تر دارد زنی دیگر میاید... @ghalamhaye_bidar
حق می شود انکار و من انگار نه انگار منصور سرِ دار و من انگار نه انگار بر گرده ادراک حقیقت‌طلبان باز باطل شده آوار و من انگار نه انگار در چنگ هوس های خیابانی اشباح عشق است گرفتار و من انگار نه انگار در قدس و هرات و حلب و موصل و کشمیر اردو زده تاتار و من انگار نه انگار کشتند و دریدند شکم‌های زنان را گرگان میانمار و من انگار نه انگار فریاد از این عصر تماشاگری مرگ خورشید سرِ دار و من انگار نه انگار @ghalamhaye_bidar
در استقبال از پیکر شهید از چشم تو حماسه شنیدن رساتر است عطر تو از همیشه گلم، دلرباتر است یعقوب جای خود، ولی این بوی پیرهن _من مادر شهیدم و_ بر من رواتر است سوزان و سر بریده و روشنگر آمدی ای آفتاب! طاقتم از این فراتر است انگار چشم های تو زاینده رود بود چشمان هر غریبه و هر آشنا، تر است با مرگ در اسارت، آزاده تر شدی گنجشک در قفس که بمیرد، رهاتر است ای پاره های جانِ تو از جان، عزیز تر جانی که وقف دوست شود پر بهاتر است @ghalamhaye_bidar
باز هم اول مهر آمده بود و معلم آرام اسمها را می خواند: اصغر پورحسن پاسخ آمد : حاضر قاسم هاشمیان پاسخ آمد : حاضر اکبر لیلا زاد پاسخش را کسی از جمع نداد بار دیگر هم خواند اکبر لیلا زاد پاسخش را کسی از جمع نداد همه ساکت بودیم جای او اینجا بود اینک اما تنها یک سبد لاله سرخ در کنار ما بود لحظه ای بعد ٬ معلم سبد گل را دید شانه هایش لرزید همه ساکت بودیم ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم غنچه ای در دل ما می جوشید گل فریاد شکفت همه پاسخ دادیم : حاضر! ما همه اکبر لیلا زادیم @ghalamhaye_bidar
به نام زینب کبری«س» سخن آغاز کن ای دل به سوی کربلای واپسین پرواز کن ای دل ز یارانی که جان دادند جا ماندی دلا! بس کن چه میخواهی از این تن، این بلای مبتلا؟ بس کن تنی بر خاک و جانی برتر از افلاک داری تو چه میجویی درین زندان، چه کارِ خاک داری تو؟ به کام دشمنان تا کی دریغ یاد یارانت؟ به خون هر گه که خفته می برد با خود بهارانت در این دیر کهن تا کی اسیر دشمنان بودن؟ گرفتار زن و فرزند و نان و خانمان بودن؟ برآر ای دل سری از سینه رقص بسمل است اینجا ز خون مستمندان آرزو پا در گل است اینجا اسیر مال و جاه دیگران تا کی؟ جنون گل کن در باغ شهادت باز اگر شد، غرق خون گل کن سگان دوزخند اینان که می لایند و می لافند دلا! یاران تو سی مرغ سیمرغ اند و در قافند جنون کن بار دیگر، عقل را بگذار و عاشق شو شهادت مرگ عذرای تو خواهد بود، وامق شو شفا را در شهادت جستجو کن، کربلایی شو به قانون نوای بی نوایی، نینوایی شو فریدون بود و قربان بود و یاران دگر بودند تو از خود با خبر بودی و آنان بی خبر بودند در این وحشت سرا آن به که از خود بی خبر باشی خبر خواهد رسید از غیب اگر مرد خطر باشی خطر، آری خطرها بود، اما «بود» بادی شد دریغایی و دردی ماند و یاری رفت و یادی شد رها کن «بود» را، بادا مبادایی به جا مانده ست چه خواهد شد؟ ببین امروز و فردایی تورا مانده ست نشد پایی به جا ماند، سری جا ماند و سودایی جهان بوده ست تا بوده ست امروزی و فردایی اگر دیروز جا ماندی ز یاران، داری امروزی برای سوختن داغی، برای ساختن سوزی رها کن رفته را، فردا به جا مانده ست اگر مردی سرت را نذر زینب «س» کن، مبادا زنده برگردی از آن روزی که در شام بلا افکنده بارش را فرا می خواند از هر سو سپاه سوگوارش را از آن روزی که سر زد در شب خونبار عاشورا به شام افتاده تا صبح قیامت کار عاشورا نه تنها کرد عاشورا گل از چاک گریبانش خبر از صبح رجعت می دهد شام غریبانش نماند آنجا که دور از کربلا باشد به مهجوری بسا دوری که نزدیکی ست، نزدیکی ست این دوری مگو خورشید عاشورا چرا در شام جا دارد غریبان را پیام از کل ارض کربلا دارد میان کربلا و شام راهی هست، راهی شو اگر خشکی ست آتش باش، اگر دریاست ماهی شو گریبان چاک زد نطع قیامت کرد جانها را به محمل زد سری در گردش آورد آسمانها را به خون پیغام اگر بردم غریبان دمشقش را به صبح کربلا خواهم رساندن شام عشقش را @ghalamhaye_bidar
برو در کربلا، دیگر مپرس از رمزِ استغنا شهیدِ ناز او از تیغ می‌خواهد دمِ آبی @ghalamhaye_bidar
بر خوان میهمانی این دنیا،یک عده گرم سورچرانی ها یک عده زیر قیمت نان هر روز درگیر نرخ ها و گرانی ها از لقمه های چرب فرادستان از نفت و خاویار نمی ماسد بر سفره های تنگ فرودستان جز وعده ها و چرب زبانی ها یک عده این میانه پر از دردند، سردار روزهای هماوردند جز با غم حسین نمی گردند،یک عده مرد چون "همدانی"ها یک عده چون تو یک شبه طی کردند راه هزار پیر طریقت را ای کرده اقتدا به علی اکبر ای سر بلند از تو جوانی ها گفتی بس است روضه شنیدن ها دیگر رسیده نوبت دیدن ها رفتی شهید مرثیه ای باشی رفتی ورای مرثیه خوانی ها @ghalamhaye_bidar
این مرگ سرخ چیست که اصل حیات هاست؟ شیرین تر از تمامی شاخ نبات هاست شاه و وزیر را به سیاست حواله کن سرباز عشق، خسته از این کیش و مات هاست دیروز اهل فتنه و امروز مرد صلح گاهی ثبات، دغدغه ی بی ثبات هاست دژخیم اهل بیت و هوادار ذلّتند عزّی نشان عزّت این گنده لات هاست دنیا چه بی تفاوت از این صحنه ها گذشت باید قبول کرد که عصر ربات هاست باید به خون نوشت وصیت؛ همین و بس جایی که سرخ، رنگ تمام دوات هاست ما در حرم به اصل حقیقت رسیده ایم این صحنه ی نبرد غرض ها و ذات هاست مردان صبح قافیه ها را نباختند شام و عراق فارغ از این احتیاط هاست با دوست زنده باش و پی عافیت مرو خون شهید دشمن اهل وفات هاست از ما به ناز روی مگردان و می بیار دیدار دوست ناب ترین التفات هاست بدرود ای گل همدانی که رفتنت مثل سلام دار، به عین القضات هاست @ghalamhaye_bidar
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد دلی که طعم محبت چشیده می‌داند «بلا» چه رابطه‌ای تنگ با «وَلا» دارد دلی که طور تجلّی شده‌ست سینهٔ او چه التفات به جام جهان‌نما دارد کسی که خاک سر کوی اوست منزل او چه اعتنا به طلا و به کیمیا دارد به عجز و زاری و خواری سخن نیالاید کسی که درک درستی ز کربلا دارد حسین گفت که ذلت‌پذیر نیست ولی هنوز شاعر از این گفته‌ها اِبا دارد حدیث واقعه را از شهید عشق بپرس که جاودانه حضوری به نینوا دارد به نیزه‌ها نظر انداخت هر که، با خود گفت: خدا چه آینه‌هایی خدانما دارد بیا که از بدن پاره‌ پاره‌اش پیداست که شوق دیدن یاران جدا جدا دارد به ناامیدی از این در نرفته است کسی عزیز فاطمه دستی گره‌گشا دارد به جز خرابه‌نشین خمار چشم شما خبر ز حال خراباتیان کجا دارد جمیل دیدن سیر جلالی است گواه که از کمال تو زینب چه بهره‌ها دارد همیشه شمع مزار شماست «پروانه» که هر چه شعله به دل دارد از شما دارد @ghalamhaye_bidar
رو، آبی صلح است ،به زیر آتش جنگ است این خاک ، طلا نیست ، پر از پوکه فشنگ است جز پوچ نیاورده به هر دستی و امروز یک دست گل آورده و یک دست تفنگ است هشدار که لبخند زند اشک بگیرد تردید مکن آنچه گناه است درنگ است سجیل به دست آر ، اگر ارتش فیل است در دست تو موم است ، اگر اسلحه سنگ است با دامن عبری عربی در چه نمازند؟ وقتی که نجس گشته ی آن لکّه ننگ است روزی فرجی می رسد از بیت مقدّس زود است که دیگر دل بی حوصله تنگ است @ghalamhaye_bidar
«نیویورک» او می‌مکد طراوتِ گل‌ها و بوته‌های افریقا را، او می‌مکد تمامِ شهدِ گلهای آسیا را، شهری که مثلِ لانه‌ی زنبورِ انگبین، تا آسمان کشیده و شهدِ آن: دلار یک روز، در هُرمِ آفتابِ کدامین تموز، مومِ تو آب خواهد گردید، ای روسپی عجوز ؟ @ghalamhaye_bidar