eitaa logo
قلمزن
439 دنبال‌کننده
680 عکس
108 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
فرموده‌اند اعجاز می‌کند، آنقدر که وقتی محبتت به کتاب خدا بیشتر می‌شود، در هدایتت تاثیر بیشتر می‌گذارد و حتی قدرت آدمی را در حفظ قرآن بالاتر می‌برد، آنها که آیات الهی را حفظ می‌کنند، هرقدر محبتشان نسبت به کتاب خدا افزون می‌شود، حفظ برایشان راحت‌تر اتفاق می‌افتد. توصیه استاد این است که گاهی به رسم به پیشگاه کتاب خدا، آن را و رو به قبله بخوانید تا این ادب برای شما ایجاد کند و نشانه ابراز محبت و ارادت ویژه باشد. : علامه حسن‌زاده آملی : هرروز یک آیه و چند آیه خواندن از هرازگاهی زیاد خواندن، برایمان بهتر است، "روخوانی به تنهایی کفایت نیست، پس نخوانم تا نوبت تفسیرخوانی برسد" یک وسوسه است برای آنکه توفیق خواندن و انس با کتاب خدا را برای همیشه از دست بدهیم. @ghalamzann
در اعجاز باز فرموده‌اند اگر بلد نیستید قرآن بخوانید، آن را باز کنید و با محبت به صفحاتش نگاه کنید! این محبت نجات دهنده است‌، این را بزرگانی که راه را رفته‌اند، شهادت داده‌اند. توصیه استاد این است که با کتاب خدا حتی در حد خواندن آن آشنا شویم و تصور نکنیم که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این را وسوسه شیطان نامیده‌اند! ایشان می‌فرمایند اگر محبت داشته باشی، همین خواندن کلمات ظاهری قرآن در روح و جانت اثر می‌گذارند، نامه‌ی محبوب، محبوب است، حتی اگر عاشق، مفاد آن را نداند! : امام خمینی رحمه الله علیه : هرروز یک آیه و چند آیه خواندن از هرازگاهی زیاد خواندن، برایمان بهتر است، "روخوانی به تنهایی کفایت نیست، پس نخوانم تا نوبت تفسیرخوانی برسد" یک وسوسه است برای آنکه توفیق خواندن و انس با کتاب خدا را برای همیشه از دست بدهیم. @ghalamzann
از صبح که خبر درگذشت آمد، تمام نوشته‌های چندماه اخیرش پیش چشمم مرور می‌شوند، از همان وقتی که فهمیده بود بیمار است، از همان اولین ملاقات‌هایش با دکتر و بیمارستان، وقتی در گفتگوی با دکتر از خدا و معنویت حرف زده بود و دکتر بیشتر پرسیده بود، از همان نوشته‌اش درباره مرگ که تاکید کرده بود حرف زدن از ، دلیل بی‌نشاط بودن نیست، از حال خوب‌تر اول بیماری‌اش و همه‌ی بالا و پایین شدن‌هایش، از روزهایی که کم‌کم چهره‌اش تغییر کرد و با همان چهره همچنان برنامه را اجرا می‌کرد، از آن روزی که گریمور صداوسیما گفته بود باید دیگر بوتاکس به صورتش تزریق کند تا تصویرش بهتر باشد، از روزی که دیگر دلش نمی‌خواست از خودش عکس بگذارد و عکس‌هایش شده بودند پنجره و سقف و دیوار، یعنی دقیقا "پی او وی" مستمر بیماری که روی تخت خوابیده است. از آنجا که نوشته بود از یک جایی به بعد کادر درمان دیگر به عنوان انسان نگاهت نمی‌کنند و چقدر این عبارت دردناک بود همان موقع، از آنجا که از چت کردن با ادمها  بوی مرگ می‌شنود، آدم‌هایی که تا دیروز رهایت نمی‌کردند و حالا دیگر حوصله‌ات را ندارند و در سوال و جواب با تو به یک یا دو جمله ثابت بسنده میکنند! از آن روز پدر و دختری‌شان که دخترکش خواسته بود هر سال همان روز اسمش باشد روز پدر و دختری، از آن تابلویی که در مشهد دیده بود و رویش نوشته شده بود "سازمان فروش حیات و ایمان" و گفته بود همان دو چیزی که کم دارم و لازم دارم و دلش برای مشهد تنگ شده بود... از صبح تمام اینها برایم مرور می‌شوند و مردی که دیدم تا آخرین لحظه تلاش کرد و زندگی کرد و حتی با همان چهره درهم تنیده و مچاله جلوی دوربین آمد. مسعود دیانی مرگ‌آگاه بود یا نه، درست نمی‌دانم اما من با مطالعه هر کدام از نوشته‌های آخرش، حتی آنها که در اوج بیچارگی و اضطرار و اشک نوشته شدند، به فکر می‌کردم، همان چیزی که لازمش داریم اما یک ترس موهوم، همیشه از ما دورش کرده است. و اینکه ادم‌بزرگها مرگ را پایان‌بخش زندگی نمی‌دانند که ارزش‌بخش زندگی است! مرور چندماه آخر زندگی‌اش را به همه پیشنهاد میکنم و در یک پرانتز به کادر درمان بیمارستان‌ها، به پزشکان و پرستاران بخش‌های ویژه، به آنها که شاید نمی‌دانند آدمیزاد حتی در لحظات پایانی عمرش، را ادراک می‌کند و نمی‌خواهد ناامید شود. خدا نکند ما آن کسی باشیم که را از آدمی بگیریم که هنوز از خداوند فرصت برای این دنیایش می‌خواهد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
("دچار" باید بود دچار یعنی عاشق و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک "دچار" آبی دریای بیکران باشد... 🌱) شما دخترها خواستید از دنیای و و برایتان بگویم و اینکه وابستگی‌ها خوب هستند یا بد، و اینکه با اذیت‌های ناشی از دچار شدن و وابستگی‌ها چه باید کرد؟! یکبار در اعتکاف درباره‌اش با هم حرف زدیم و بیشترش می‌شود این که دنیای محبت و مهرورزی یکی از نعمات بی‌بدیل خداوند است، آنقدر این دنیا قدرت دارد و آنقدر می‌تواند کارهای بزرگ انجام دهد که شاید هیچ رقیب و بدیلی نداشته باشد. محب خودش را به محبوب شبیه می‌کند، پس هر قدر محبوب، حقیقی‌تر باشد و خدایی‌تر، دچار این محبوب شدن، سازنده‌تر می‌شود و راهگشاتر، برای همین است که باید تلاش کنیم دل را به جایی گره بزنیم که جای محکمی باشد و آن طرفش را خود خدا نگه داشته باشد تا هیچوقت جدا نشود و خدای ناکرده زمین نخوریم. دیده‌اید مثلا وقتی به آقا دل می‌بندید، چطور دلتان می‌خواهد حتی حرف‌زدن‌هایتان شبیه او باشد و کارهایتان؟!... این اعجاز محبت است که وقتی کسی لطف خدا شاملش می‌شود و دلش اینطور جاها گیر می‌کند، بیش از منبر و نصیحت و توصیه، راه را پیدا می‌کند و راهی می‌شود! پس محبوب داشتن خوب است و این محبوب‌های کوچکتر، راه را برای رسیدن به محبوب‌های بزرگتر و بزرگتر باز می‌کنند تا به محبت ناب و خالص و اصلی مارا برسانند 🌱 اما وابستگی که خودش را بعد از دلبستگی می‌رساند، همان بخش اذیت‌کننده دنیای محبت است و البته معمولا از آن گریزی نیست اما باید برایش فکر و طرح و برنامه داشت. وابستگی را اگر رها کنیم و برایش فکری نکنیم می‌شود علت غمگین بودن و افسرده شدن و حتی متوقف شدن، در حالی که محبت باید راه بیندازد و حرکت ایجاد کند. پس اگر دیدید محبتی حال حرکت را از شما گرفته، به دادش برسید و تلاش کنید در آن نمانید که محبت قرار است پله باشد، نردبان باشد، بالابر باشد، نه اینکه چاله باشد و مرداب و محل گیرافتادن و فشل شدن! محبوب باید راه‌اندازی کند، قرار نیست در محبوب‌ها آن هم محبوب‌های دنیایی بمانیم و حرکت از یادمان برود، قرار است دست بقیه را هم بگیریم و جماعت شویم و راه بیفتیم تا از دستمان نرود. شگفتی‌های دنیای محبت را نمی‌شود در صفحات محدود خلاصه کرد اما می‌شود یک گفت و راه افتاد و رنج دوری از محبوب را با انجام کارهای خوب، با شبیه‌تر شدن به او، با جلو رفتن و نماندن، التیام بخشید و دل را آرام کرد که دل آدمیزاد وقتی متصل می‌شود باید موتورش را روشن کرد تا در رنج‌های مداوم نماند و وابستگی‌ها برایش غم نیاورند. در آدمها ماندن، اسمش محبت نیست، با آدمها حرکت کردن و راه افتادن و اهل عمل شدن، عین محبت است... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
با همکلاسی‌هایشان فرق دارند، شاید هم آنها با این‌ها... نمی‌دانم، اما این تفاوت‌ها فرصت‌ها و تهدیدهایی را ایجاد کرده که دخترها به لطف خدا خوب از پس همه چیز دارند برمی‌آیند. مدارس ویژگی‌های خاص خودشان را دارند و این خاص بودن، هم برای کادر تربیتی و آموزشی و هم برای خود دانش‌آموزان شرایط متفاوتی را ایجاد می‌کند. اما دخترها مسیر خوبی را طی کرده‌اند، با ، با ، با دیدن نقاط دوستانشان، با خودشان از آنها، بدون ، با ایجاد فرصت‌های نابی که فقط با و دوران می‌شود به آن رسید. دخترها دغدغه‌های شیرینی دارند، احساس مسئولیت‌های بزرگ، دل‌نگرانی‌های ارزشمند، همت‌های والا و تلاش‌های مستمر... دارند به خودشان می‌رسند: می‌خوانند، اهل عالم هستند، از مدد می‌گیرند، اهل و پرس و جو هستند، اهل و ... و دارند نتیجه زحمات و دویدن‌ها را می‌بینند و می‌چشند و آدم چقدر دلش می‌خواهد جای آنها باشد🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
"مست عشق" شاید می‌خواسته برگی از عالم را به تصویر بکشاند، شاید می‌خواسته بگوید که دنیای برای آنها که نچشیده باشند، آنقدر دور از ذهن و هضم و دریافت است که به قضاوت و تهمت و کنایه و عداوت، محکومش می‌کنند، شاید می‌خواسته بگوید که اسراری در عالم وجود دارند که اگر به درک و فهم ما نمی‌آیند، حق‌ نیست که انکارشان کنیم، شاید می‌خواسته بگوید که اسرار میان محب و محبوب را نه می‌توان گفت و نه می‌توان شنفت، اصلا شاید می‌خواسته چیزی را روایت کند که هنوز کسی نتوانسته آن را آن‌طور که هست بگوید، شاید می‌خواسته خیلی چیزهای دیگر را هم بگوید، ✅اما حقیقت این است که نتوانسته! حقایقی در عالم وجود دارند که نمی‌شود گفت که نباید گفت که نباید سراغ‌شان رفت که و "مستِ عشق" جسورانه این کار را کرده است، نیت سازنده را نمی‌دانم اما هرچه بوده، جرأت عجیبی به خرج داده است و پای سینما را به دنیایی باز کرده که سنخ و جنس متفاوتی دارد. می‌گویند فیلم بر اساس رمان ساخته شده که امید دارم اینگونه نباشد، شاید اگر اساس و پایه این فیلم، یک رمان و نبود و شاید اگر آقای فتحی به سراغ مفهوم می‌رفت، نتیجه رنگ و عطر متفاوتی پیدا می‌کرد، علی ای‌ حال، "مستِ عشق" یک بسته ترکیبی شتاب‌زده از فلاش‌بک‌ها و فلاش‌فورواردهای پی در پی است که خط داستان را می‌کند و در همین شلوغی‌ها می‌خواهد به مهم‌ترین موضوع عالم هستی بپردازد! "مستِ عشق" اشکالات متعدد دارد و به جهت هم کاملا است و شاید فیلمساز تقصیر چندانی نداشته باشد، وقتی حجم و وزن و قوت یک قصه را به هیچ شکلی نتوان در یک بسته محدود سینمایی ارائه کرد و نتیجه این بشود که نه بتواند مولوی را نشان بدهد و نه بتواند تصویر درستی از شمس ارائه کند! و مهم‌تر از همه اینها، فیلم طوری ساخته شده که هر کسی با هر جهان‌بینی و ایدئولوژی خاصی که دارد بتواند از ظن خود بشود یار ماجرا و دریافت‌های خودش را داشته باشد، اما باید توجه کرد که انتشار وقتی بدون تخصص و دانش اتفاق بیفتد، می‌تواند تیغ دولبه‌ای باشد که حتی و ایجاد کند! و در پایان واقعیت این است که امروز آن‌قدر آدم‌ها از هجمه‌های دنیا هستند که یک رنگ و بوی کم‌رنگ هم پایشان را به سینما باز می‌کند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann