eitaa logo
قلمزن
501 دنبال‌کننده
719 عکس
125 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
✅به بهانه تولید و پخش یک مجموعه تلویزیونی با محوریت زنان موفق روستایی! سراغ که می‌روید حتی نوع کارآفرین و یا به تعبیر ما و رسانه، نوع موفقش، باز هم هوای روستا را داشته باشید حریم فرهنگی و اجتماعی روستا، حریم و روستا، دوربین، این موجودِ و وقتی وارد روستا می‌شود باید تعهد بدهد که نکند که وارد نکند که پایش را از گلیمش نکند که نباشد که نباشد گمان نکنید اگر کمک کنید که زن روستایی مقابل دوربین، صحبت کند، به او و روستا کرده‌اید، گمان نکنید اگر به توانمند شدن زن روستایی کمک کنید و مردش را کنید، برای زندگی‌اش قدمی برداشته‌اید، گمان نکنید اگر زن روستایی را با و ناخن کاشته و لاک‌‌زده نشان بدهید، چهره از روستا نشان داده‌اید، مراقب باشید مراقب باشیم در مداخلاتِ و و حتی ، و همه‌ی شهرنشینی را چراغ چشمک‌زنی برای روستایی نکنیم که دودش علاوه بر چشم روستا و روستایی در چشمان خطابین ما هم خواهد رفت! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
کوچولوی 390 روزه من! حالا دیگر دستت را از دیوار رها میکنی و تندتند برمی‌داری، آنقدر وقت قدم برداشتن می‌شوی و بلندبلند می‌خندی که از شدت هیجان کنترلت را از دست می‌دهی و می‌افتی و باز می‌خندی، برای تو همین رفتن‌هاست، همین از نگاه ما کوچک، همین موفقیت‌های کودکانه، اما حقیقت این است که توفیقات سن‌و‌سال تو عجیب است، شگرف، از حالتی به حالتی، از شکلی به شکلی، شیوه راه رفتن را تغییر می‌دهی، شیوه نشستن، شیوه غذا خوردن، شیوه آوا و اصوات متنوع را تولید کردن، دم به دم، از مختصات سن توست! حالا یا همان محیط بیرون برای تو جذاب‌ترین مکان است، دلت می‌خواهد، دلت محیط‌های تازه را می‌طلبد، دیگر خانه برایت است و برای فراتر رفتن، میکنی، حالا حیاط برایت یک بزرگ است و راضی‌ات می‌کند، اما خیلی زود، مکان‌های بزرگتر هم برایت خواهند شد و روزی دیگر به چشمت نخواهد آمد! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
جنگل، ردّ پای "باران" است... این روزهای طبیعت را از دست ندهیم. 📸 مشهد مقدس - بهار ١۴٠٣ @ghalamzann
*انتشار عمومیِ یک پاسخ خصوصی دخترکم! از تاریک بودن اطرافت نوشته‌ای از اینکه چیزی دیده نمی‌شود از اینکه واضح نیست از اینکه نمیدانی چطور قدم برداری و آیا راهی که می‌روی درست است یا نه، نوشته‌ای احساس میکنی که بوی خدا نمی‌دهی و با همه‌ی این‌ها، نوشته‌ای حالت خوب است و همه چیز هم! از شوخی شیرینت می‌گذرم که مثلا می‌خواهی بگویی "همه چی آرومه من چقدر خوشحالم"، اما راستش را بخواهی، بقیه حرفهایت را دوست دارم، نه اینکه به تشویش وجودت راضی باشم، نه، اما این نگرانی‌ها، این جوش و خروش مداومی که داری، این خوف و رجایی که از وقتی شناختمت، همراه توست، نعمات بزرگی هستند، تو معمولی زندگی کردن را انتخاب نکرده‌ای، تو خواسته‌ای هر روزت قدمی به جلو باشد، تو برنامه مراقبه داری و مداوم خودت را رصد میکنی، تو حواست به خودت هست، به جلو رفتن‌هایت، به رشد کردن‌ها یا درجا زدن‌هایت، تو ارزش زندگی را فهمیده‌ای و می‌دانی که اصلا چرا آفریده شدی و باید به کجا برسی... و اینها همه، مزیت‌های تو دخترک ١٧ ساله من است. کاش همه‌ی دخترانی که در چشم و ابرو و حالت مو و شکل ناخن‌شان، دنبال مزیت می‌گردند، می‌دانستند که حلاوت این رسیدن‌‌ها، این درک و دریافت‌ها، این جوشیدن‌ها و خروشیدن‌ها، در سن و سال شما چقدر متفاوت است، چقدر نگاه‌تان را عمیق می‌کند، چقدر پرِ پرواز می‌دهد و چقدر انتظارتان را از زندگی متفاوت می‌کند. رحمت خدا بر پدر و مادرت... 🌱 یادت باشد تا زمانی که بالا و پایین شدنت را احساس می‌کنی، یعنی دلت بیدار است و زنده‌ای... و آرزو می‌کنم هرگز روزی را تجربه نکنی که روزمرگی‌ها خوابت کنند و متوجه مسیر سینوسی حرکتت نباشی! خداوند تو را و همه‌ی همسالانت را برای خودش بردارد و برای خودش برساند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
درب پشتی راه آهن به یک کوچه باز می‌شود، یادم نیست اینجا را قبلا دیده‌ام یا خیر... ١۵ سال گذشته است و مانند یک مسافر نابلد وارد کوچه می‌شوم، خیابان سپاه... چمدان را با یکدست می‌کشم و با دست دیگر کیفم را گرفته‌ام، مردانی که ردیف ایستاده‌اند، هی صدا می‌زنند تاکسی؟ خانم تاکسی؟ جواب رد می‌دهم. اول صبح است و طراوت بهاری هوای شهری که سالهاست تنفس نکرده‌ام، دلم می‌خواهد تا حرم پیاده بروم، از کسی می‌پرسم چقدر راه است، می‌گوید پیاده ١٠ دقیقه، روی نرم‌افزار می‌زنم، می‌گوید ٣۵ دقیقه! کمی دیگر می‌روم، زمان زیادی ندارم، اول وقت باید سر کلاس باشم، قید پیاده‌روی را می‌زنم، تاکسی می‌گیرم، یک پراید سفید که راننده جوانی دارد و اتفاقا اصلا خیابان‌های این شهر را بلد نیست، نابلدتر از من... هی می‌رود و نمی‌رسد و هی دور می‌زند، می‌گوید از روی نرم‌افزار می‌شود راهنمایی کنید؟! می‌گویم اهل این شهر نیستید؟ می‌گوید نه، مادرم مریض است آمدیم اینجا ماندگار شدیم، نرم افزار را روشن میکنم، می‌رود و می‌رود تا بالاخره پای پل حرم پیاده‌ام می‌کند. خیلی راه آمده است، کرایه را بیشتر می‌گذارم و می‌دهم، قبول نمی‌کند، می‌گذارم روی صندلی ماشین پیاده می‌شوم، سریع می‌آید و پول را در جیب چمدان فرو می‌کند، می‌گویم لااقل کرایه واقعی را که حرفش را زدیم، بگیرید، می‌گوید داخل ضریح بیندازید، بعد می‌گوید صبر کنید، از داخل داشبورد ماشین، مشتش را پر از آلوچه می‌کند و می‌آورد، جا ندارم تحویل بگیرم، در کیفم را باز می‌کنم می‌ریزد روی وسایل داخل کیفم و می‌گوید از درخت خودمان است، برای حاجتم دعا کنید. می‌آیم سمت پله‌ها، دوباره پیاده می‌شود و می‌آید که در بالا بردن چمدان کمک کند، نمی‌پذیرم و اجازه نمی‌دهم، دوباره می‌گوید برای حاجتم دعا کنید... راه می‌افتم و چمدان را تحویل امانتی می‌دهم و وارد حرم می‌شوم، عرض ادب و زیارت و نماز... جانماز را که باز می‌کنم داخلش دوتا آلوچه کوچک و سبز است، آلوچه‌های راننده تاکسی داخل جانماز هم راه یافته‌اند! خداوند حاجتش را روا کند... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
برایت رها شدن خواسته‌ام و پیوستن و جاری شدن، برایت مسیری روشن خواسته‌ام خالی از اغیار، خالی از تعلّقات، سرشار از جوشش و رویش، و عاقبتی که خیر باشد و مقصدی که رضایت او... 🌱 @ghalamzann
دخترک اهل کتاب و اهل قلم من! راستش را بخواهی دیگر حتی به گرد خواندنِ نوشتن‌هایت هم نمی‌رسم، چه کسی تصور می‌کرد آن دخترک ٩ ساله‌ی تازه به تکلیف رسیده که با چادر سفید و تورتوری جشن تکلیفش به مسجد می‌آمد، یک روز بشود تو، تویی که این همه بزرگ و متفکر شده‌ای، این‌ همه می‌خوانی و این همه می‌نویسی، انرژی‌ات آن روزها تمام نمی‌شدند، این روزها چه میکنی با انرژی‌هایت؟! از کتاب‌هایی که خواندی، گفتی، و از دومین شعری که سرودی، راستش دلم برای آن سال‌های خودم تنگ شد، برای همان تشنگی‌ها، سیراب‌نشدن‌ها، کتاب خواندن‌ها، نوشتن‌ها و شعرسرودن‌ها... شعرت قشنگ بود، هنوز وزن مقبولی ندارد، اما از نگاه من، وزن، شرط دوم شعر است، شرط اول، دلی‌ست که به آگاهی رسیده باشد و حتی لرزیده باشد، کلماتی که حرف را برسانند و احساسی که از جان تراویده باشد، اینها که باشند، وزن هم روزی درست می‌شود و جای نگرانی نیست! از خداوند برای وجود پر از محبتت، خیر می‌خواهم، برای دغدغه‌هایت، مسیری هموار، برای دلتنگی‌هایت، آرامش و برای سرگشتگی‌هایت، پاسخی که تو را به مقصد برساند و عاقبتت را روشن کند... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
یک مجموعه مستند زیبا برایمان ساخته‌اند، برای ما اهالی آسیا، مردمان مشرق زمین! این مجموعه چالشی ایجاد می‌کند بین حیوانات خطرناک آسیا، آنها را یکی یکی معرفی می‌کند و بر اساس خون‌آشام‌تر بودن و خطرناک‌تر بودن‌شان، به آنان نمره می‌دهد و در نهایت ١١ امتیاز بالا را معرفی می‌کند. نام مستند: ٧٢ جانور خطرناک آسیا نریشن ابتدایی مستند: "آسیا مهد عرفان‌های فلان و محل جنگ‌های بهمان..." و بعد معرفی جانوران خطرناک آغاز می‌شود! و ما از شبکه‌هایمان داریم پخش می‌کنیم و خوشحال هم هستیم، چون اگر غیر این باشد با برچسب رایج و موثر مواجه می‌شویم (که این روزها دهان هر حقیقت‌گویی را می‌بندد و وجدان هر مسئول مرتبطی را آسوده می‌کند)!... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
بنده به آقای مهندس کاظم معتمدی‌فر(کد ٢٢) رأی خواهم داد. مجلس شورای اسلامی در مسیر اصلاح شرایط اقتصادی کشور، به نیروی متخصص نیازمند است. (٢١ اردیبهشت پای صندوق‌های رأی) ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز به نام توست دختر! روزی که باید بخندی شمع فوت کنی کیک بخوری هدیه بگیری و صورتت گل بیندازد امروز به نام توست دختر! اما چه کسی بگوید مبارکت باشد چه کسی موهایت را شانه بزند چه کسی شاخه گلی دستت بدهد هدیه‌ات را از چه کسی بگیری؟ امروز اگر چه به نامِ توست دختر! ریحانه‌ی خلقت! لطیف‌ترین موجود دنیا! کوچک‌ترین مادر! اما ایمان دارم که فردا و فرداها متعلق به توست و خداوند حق مظلوم را می‌گیرد، ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فیلم پرویزخان را با دختران در سینما در شرایطی دیدم که دوره اکران آن گذشته بود و با رزرو سالن اختصاصی و اکران اختصاصی موفق به دیدنش شدیم و بعد از تماشا، آن‌چه به شدت متحیرم کرد، اکران خاموش و بی‌سروصدای این فیلمِ جالبِ توجه و ارزشمند بود! یک فیلم که دوره‌ای تاریخی و متفاوت از را روایت می‌کند، فیلمی که می‌خنداند، می‌گریاند و اضطراب و انتظار و خشم و غرور و افتخار را همزمان تجربه میکنی، فیلمی که نوجوان‌ها دوستش دارند، خصوصا پسرها احتمالا بیشتر، (چند پسر نوجوان ردیف پشتی ما آنقدر به هیجان آمده بودند که علاوه بر دست زدن، پاهایشان را هم به زمین می‌کوباندند!) اگر نوجوان دارید برای دیدن فیلم درنگ نکنید، اگر ندارید، باز هم درنگ نکنید، اصلا بچه‌های محله‌هایتان را جمع کنید و فیلم را برایشان اکران کنید، در مدرسه و دانشگاه و مساجد فیلم را اکران کنید و حال خوبی که ایجاد می‌کند، انتشار دهید. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
کوچولوی ۴١٠ روزه‌ی من! هنوز به ما آدم بزرگها نمی‌توانی حرف بزنی و این احتمالا اذیتت می‌کند، تو فکر می‌کنی داری شبیه بزرگترها می‌زنی و از اینکه گاهی حرفت را نمی‌فهمند شاید تعجب می‌کنی، تو همه‌ی تلاشت را می‌کنی با اشاره و آوا و حرکات صورت و دهان تا منظورت را برسانی اما واقعیت این است که تو آدم بزرگها حرف نمی‌زنی و اگر گاهی نمی‌فهمیم یا دیر می‌فهمیم، ما را ببخش! دریافت من این است که شما کوچولوها حتی وقتی عجیب‌ترین را برای نام یک شیء می‌کنید، مطمئن هستید که درست کرده‌اید و نمی‌دانید که آنچه می‌گویید، فقط مخلوق شماست و دیگران حتی مثل شما نمی‌توانند آن را کنند و این اتفاق شگرفی است، مثلا اگرچه یکی از دوست‌داشتنی‌ترین پدیده‌های دنیا برای توست، اما تو برای گفتن نام توپ، آوای عجیبی را ایجاد می‌کنی که تکرارش برای آدم بزرگها سخت است و تو هربار با آن را تکرار می‌کنی و چقدر به انتخابت مطمئن هستی! پسرکم انتخاب‌های بعدی‌ات و خواهند شد و خدا کند برای همه‌ی آنها به لطف خداوند، همین‌قدر قدم برداری... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترم! نازنینم در هرجای دنیا! مي‌دانم است! حتی اصلا است مشت‌هایت حتی می‌شوند و چين‌های پیشانی‌ات زیاد، چیزی در دلت اصلا می‌ریزد وجودت پر از فریاد و می‌شود می‌دانم! اما همین است که هست، و این منم که انتخاب می‌کنم قدر و اندازه‌ی حُرمتم را و هویتم را... و شأن و منزلتم را... برایت آرزو میکنم و خودت که خودت را بدانی همه‌ی دنیا قدر و احترامت را خواهد دانست🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
برای سلامتی تیم ریاست جمهوری کشورمان... آیت‌الکرسی و سوره حمد و سیل صلوات لطفا 🙏
آمدم ای شاه پناهم بده...
چهل و چندسال گذشته است از زمانی که (نخوانید تندروها یا عده‌ای قلیل، بخوانید مردم) حکومت شاهنشاهی را تغییر بدهند، دادند، شدند، کشیدند... و تغییر دادند. چهل و چندسال گذشته است و اتفاقات و و بر جان و پیکره این سرزمین فرود آمده و هر بار عده‌ای فکر کرده‌ایم که همه چیز دیگر شده است! دهه شصت، سال‌هایی که بر مردم گذشت، پی‌درپی، ، ، ، امام و اتفاقات تلخی که یکی پس از دیگری بر شانه‌های مردم نشست و هر بار به گفته بزرگترها امید عده‌ای ناامید شد و دلهایی لرزید که نکند مملکت شده و بازی را باخته است! اما در چه اتفاقی افتاد؟! مسیری که کشور در این سال‌ها طی کرده است به گفته دوست و دشمن، مسیری با مثال‌زدنی بوده است، رتبه‌ای که در موضوعات مختلف کسب کرده، جایگاه آن، آن، کم‌نظیر آن، موثری که دارد، و جرأتی که در دفاع از در دنیا ایجاد کرده است و همه‌ی فاکتورهای و ... آری ما از دست دادن مردانِ مرد این سرزمین هستیم، داریم، داریم، اما نداریم، دلمان نشده، قدم‌هایمان نلرزیده، پشت‌مان خم نشده... ما مردمانِ پیروزِ روزهای سختیم🌱 "دلی سربلند و سری سربه‌زیر ازین دست عمری به سر برده‌ایم" ف. حاجی وثوق @ghalamzann
حوالی عصر، خبر حادثه منتشر می‌شود اما هنوز هیچکس نمی‌داند دقیقا چه اتفاقی افتاده است، از بدترین تصورات تا امیدوارانه‌ترینش در ذهن همه مرور می‌شود، دعا، سیل صلوات، آیت‌الکرسی، امید و امید، حال کسی خوب نیست، در راهروی پخش این سو و آن سو می‌رویم، به امید آمدن یک خبر خوب، که احوال پریشان همه را خوب کند، اما خبری در کار نیست، روال کار رسانه اینطور وقت‌ها آماده شدن است، یعنی سخت‌ترین کار ممکن، یعنی بنشینی و آیتم آماده کنی برای خبری که ممکن است برسد! و این خارج از تحمل است، در شرایطی که همه دست به دعا هستند و امیدوار که حتما چیزی نیست و حتما به سلامت تمام می‌شود، تو و همکارانت باید آیتم عزاداری آماده کنید و به استقبال بدترین نتیجه احتمالی بروید! فشار روی همه زیاد است و فرصتی برای آرامش نیست، آقای تدوین‌گر می‌پرسد برای این فوتوکلیپ، این موسیقی مناسب است؟! نگاه می‌کنم بغضم می‌ترکد: اما قرار نیست اتفاقی بیافتد! می‌گوید چاره چیست باید آماده کنم! فشار بیشتر شده است، حس تلخ سیزدهم دی ماه و همه‌ی روزهای بد دیگر... تسبیح از دستم نمی‌افتد، امیدم زیاد است، زیرنویس‌های شبکه خبر هیچ خبر مشخصی ندارند، به سراغ آقای مدیر می‌روم، هنوز غروب نشده، "خبری دارید و نمی‌گویید؟!"... سری تکان می‌دهد، به اتاق پای سیستم برمی‌گردم، تصویر رئیس جمهور با آن لباس سفید در ضریح مطهر امام رئوف است که دارد غبارروبی می‌کند و اشک می‌ریزد، می‌نشینم و بغضم را رها می‌کنم، همکاری که پای سیستم کناری است اتاق را ترک می‌کند تا راحت باشم، راحت!!... ما کاملا سوگوار هستیم، گریه امان نمی‌دهد، حال هیچکس خوب نیست، اما حجم کار زیاد است تا پاسی از شب، حالا دیگر از خرما و کشمش تعارفی همکار کناری هم کاری برنمی‌آید، حجم حادثه کار خودش را کرده است و اجباری که برای خویشتنداری هست و فشاری که جمع مظلوم همکارانم دارند تحمل می‌کنند و تا صبح ادامه دارد! صبح حوالی ساعت ٨... نوار مشکی گوشه قاب شبکه قرار می‌گیرد، مجری برنامه صبح، "انا لله و انا الیه راجعون" می‌گوید و بغض‌ در رژی پخش می‌ترکد، حالا خبر منتشر شده است، حالا همه عزادار و سیاه‌پوشِ از دست دادنِ مردِ بی‌ادعایی هستند که بعد از یک عمر دویدن و خدمت‌کردن، خداوند سنگینی بار تهمت‌ها و زحمت‌ها را از شانه‌ی مردانه‌ی او برای همیشه برداشته است...🌱✨ ف. حاجی وثوق @ghalamzann
این روزهایمان اینگونه می‌گذرد که هر گروهی را در شبکه‌های اجتماعی باز می‌کنی، به یک پویش تازه دعوتت می‌کنند، همه با هم فلان درخواست را امضا کنید، با فلان شماره تماس بگیرید، به فلان سرشماره پیامک بزنید و و و... شاید داغ‌ترینش پویش تماس با ١۶٢ و اعتراض به استفاده از نظرات طیف مقابل رئیس جمهور بعد از شهادت ایشان در است! وقتی می‌گوییم اجازه دهید رسانه ملی تریبون همه اقشار برای انعکاس حرفهایشان برای رئیس جمهور باشد و اجازه دهید که رسانه کارش را در راستای و انجام دهد و اینکه شنیدن اوصاف شهید از زبان مخالفین ایشان هم خوب است، هر نوع فکتی را از دکتر فلان و حاج آقا فلان می‌آورند که ببینید اینها هم به صداوسیما معترض هستند! امروز حاج آقا از علمای بزرگ مشهد در برنامه به طور مشخص و دقیق درباره این پویش صحبت کردند و درباره فرمایش امام رضا علیه‌السلام نسبت به نفرین وحدت‌شکنان و درباره غلط بودن این پویش... پیشنهاد می‌کنم ببینید و برای دوستان‌تان هم ارسال بفرمایید: https://telewebion.com/live/tv3?e=0xd20e68e (از دقیقه 33 به مدت ٢ دقیقه) البته اگر حوصله کنید و کل فایل را بشنوید صحبت‌های خوبی درباره رئیس جمهور شهید خواهید شنید🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
آفتاب دارد غروب می‌کند آقای و هنوز تابوت شما به محل دفن نرسیده، مردم از قبل از نماز ظهر در خیابان و حرم مطهر جمع شده‌اند و هنوز نرفته‌اند! آفتاب دارد غروب می‌کند و مردم هنوز دارند برای شما عزاداری می‌کنند، بچه‌های کوچک داخل کالسکه، خیل انبوه نوجوان و جوانان، پیرمردان و پیرزنان عصا به دست... همه و همه سیاه پوشیده‌اند، گریه می‌کنند و دلشان نمی‌خواهد شما بروید! آقای رئیس‌جمهور! نمی‌دانم چطور زندگی کردید، چقدر دستگیری کردید، چقدر گره باز کردید، چقدر خدمتگزاری کردید، نمی‌دانم از اخلاص آن بالا چه نمره‌ای گرفته‌اید که اینطور برای شما قیامتی به پا شده!! آقای رئیس‌جمهور! مگر این مردم طعم گرانی را نچشیده‌اند؟! مگر مشکل معیشتی ندارند؟ این چه رازیست در خون بندگان خالص خدا که چون بریزد، عالَمی را به هم می‌ریزد؟! خداحافظ آقای رئیس‌جمهور! تاریخ یادش خواهد ماند که هرقدر با دروغ خواستند تحریفش کنند، نشد، و شما سربلند رفتید، و خوش به احوال‌تان... 🌱✨ ف. حاجی وثوق @ghalamzann
همه چیز را نمی‌توان گفت، درباره همه چیز نمی‌شود با صراحت حرف زد، اما فضای بی‌در و پیکر مجازی کاری می‌کند که ناچار شوی بنویسی و بگویی اگرچه موجب تکفیرت شود! ▫️شما را به خدا دست بردارید از احساسات مردم، بگذارید در مسیر درست خودش حرکت کند، بگذارید به موقع و به اندازه محزون شویم به موقع و به اندازه بشکنیم به موقع و به اندازه دچار غلیان شویم بگذارید آنچه خداوند در وجود ما قرار داده به موقع و درست و به اندازه در خدمت حرکت و پویایی و رشد ما و جامعه قرار بگیرد. ▫️حادثه خودش آنقدر سنگین و گران و جبران‌ناشدنی هست و شهید و شهیدان آنقدر ارزشمند و خالص و ناب و ثابت شده هستند که نیازی به داستان‌سرایی و بازی با احساسات نباشد، ▫️این‌همه داستان در بازی اعداد و تاریخ‌ها و شماره فلان آیه و فلان خطبه و فلان روز و فلان سال و فلان خواب و فلان تعبیر، والله کفایت است! ▫️قصه فلان چله را در فلان دوره برداشتن و به انتخاب فلان رسیدن مردم را از کجا آوردید؟! به خدا سوگند پرجمعیت شدن مسیر حق نیازمند قصه‌های ما نیست، نیازمند اخلاص و صداقت و تلاش ماست و شهدا معلول همین شاخص‌ها بودند نه هیج چیز دیگر! ▫️احساساتی کردن مردم اگرچه گاهی نتیجه مطلوب موردنظر را می‌دهد اما یادمان باشد مردمی که با احساساتی شدن، در مسیر حق قدم بردارند با احساساتی شدن هم از مسیر حق خارج می‌شوند، والسلام! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
اتاق انتظار دکتر ٣ ساعت! زمان می‌برد و این زمان طولانی یک فرصت کامل برای معاشرت، گفتگو و حتی تماشای سلوک آدم‌هاست! خانم جوان و زیبایی کنارم نشسته با فرزند کوچکی در بغل که جثه فلج و غیرمعمول دارد! زن به شکل عجیبی با کودکش مشغول تمرین است، دهانش را با دستش حرکت می‌دهد و هی آرام می‌گوید ماامممااان... بااابببا... کودک هم تلاش می‌کند و آواهایی می‌سازد و مادر با ذوقی وافر تشویقش می‌کند و در پاسخ به سوال کسی می‌گوید کودکش با همین تمرینات پیشرفت جدی داشته است! کودک چهار پنج ساله خانواده دیگری می‌آید جلوی زن می‌ایستد و شروع به حرف زدن می‌کند، زن با حوصله عجیبی، با کودک مشغول گفتگو می‌شود، گفتگو آن‌قدر جذاب است که کودک دل نمی‌کَند، جایم را به کودک می‌دهم که کنار این خانم مهربان بنشیند و خودم می‌نشینم روبرویشان و تماشا میکنم زن را با آن رنج بزرگی که در چشمان من گریبانگیرش هست، با آن حوصله عجیبش، روی خوش و صبوری حیرت‌انگیزش! من دارم با بغض یکی از خداوند را تماشا می‌کنم یکی از جهان خلقت را و دارم فکر می‌کنم ما با نعمات فراوانی که داریم چقدر حالمان خوب است و چقدر شاکریم؟! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
لطفا را عزل کنید! @ghalamzann
هدایت شده از بارانی‌ها
📣 کانون فرهنگی_تربیتی دخترانه باران برگزار می‌کند: «دوره تابستانه کلاس‌های دخترانه باران» 🔻ویژه دختران ۸ تا ۱۵ سال 💥کلاس های متنوع و کاربردی👇 🔸 رنگی‌رنگی بیاموزیم🎨 🔹 مهارت حل مسئله🧮 🔸 تدبر در قرآن✨ 🔹 هویت دخترانه🧕🏻 🔸روایت انسان🌸 🔹من و اطرافیانم👥 🔸و کلاس‌های مختلف دیگر 🔹کلاس‌های ویژه مهارتی انتخابی🍭 🔸هیئت و دورهمی‌های دخترانه🎊 ⏳«ثبت نام فقط تا ۱۵ خردادماه»‼️ 🔻برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر، وارد لینک زیر شوید👇 ▫️ثبت نام کلاس های تابستانه کانون فرهنگی تربیتی دخترانه باران ✔️ ~~~~~~~~~~~~~ 🌿کلاس های دخترانه باران🌧 ✨@dokhtaraneh_baran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"خدا با ما که دلتنگیم سرسنگین نخواهد شد..." آقاسید مرتضی آوینی فرموده بود "مرغ عشق، است که در آتش می‌زید نه آن‌كه رنگين‌كمان می‌پوشد و در بوستان‌های عافيت، شكر می‌خورد و شكرشكنی می‌كند..." ققنوسی در آتش سوخته است و قفنوس‌ها از دل آتش زاده می‌شوند، ما برای بزرگ آماده می‌شویم، بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم... 🌱✨ @ghalamzann