eitaa logo
قلمزن
504 دنبال‌کننده
720 عکس
125 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
این دختر کوچولو را کسی می‌شناسد؟ خیر، مدل لباس یک مزون کودک نیست، فرزند یکی از سلبریتی‌ها هم نیست، بلاگر هم نیست، متعلق به هیچ شیرخوارگاهی هم نیست و قرار نیست به فرزندی گرفته شود. احتمالا کمتر از یک‌سال دارد. تعداد دندان‌هایش این‌طور نشان می‌دهند. کسی او را می‌شناسد؟! بگذارید بگویم، این کوچولو به دلیل ترسیدن از صدای انفجار در ، قلب‌ش ناگهان ایستاد، ضربان قلبش متوقف شد، فقط ترسید و از دنیا رفت، آیا تابحال ترس کوچولوها را دیده‌اید؟! اما نامردهای دنیا هم‌چنان اعتراضی ندارند و سکوت کرده‌اند! و شما که این مطلب را می‌خوانید، اگر فقط ناراحت شدید و غصه خوردید، باید بدانید که فایده‌ای ندارد چون امروز دیگر غصه خوردن کفایت نمی‌کند... 🔸سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون آنان که ظلم و ستم کردند، به زودی خواهند دانست که به کجا بازخواهند گشت. (الشعراء - آیه ٢٢٧) ✍ ف. حاجی وثوق @ghalamzann
امروز هیئت دختران جمع‌شان جمع بود، این‌بار برای انجام یک کار مهم، کوچک و بزرگ‌شان چندساعت دور هم نشستند و با دقت و خلاقیت، کارهایی کردند کارستان، یازده دانه سیاه، یازده دانه سفید، یازده دانه سبز کنار هم روی نخ قرمز تسبیح قرار می‌گرفتند و منگوله قرمز به آن وصل می‌شد تا هر کدام‌شان بشوند تسبیح و بروند در موکب‌ها هدیه بشوند به زائران پیاده‌ی امام رضا علیه‌السلام... امروز خوب و روشن و دوست‌داشتنی گذشت، کنار دهه هشتادی‌ها و دهه نودی‌هایی که قدم‌های بزرگ برمی‌دارند، تبرّی و تولّی را تمرین می‌کنند و مسیر رشد و بزرگ شدن‌ را به جماعت می‌گذرانند. و مربیانی دارند به غایت دلسوز و دغدغه‌مند و دور از سروصدا و حواشی، خداوند عاقبت این جمع را نورانی و سبز و متعالی و پر خیر و برکت قرار دهد🌱 ✍ ف. حاجی وثوق (دهه پایانی ماه صفر ١۴٠٣ - مشهد) @ghalamzann
"سلام مجدد خواهر بزرگوار شرمنده از مزاحمت های مکرر هر زمان موکب نیازمند هزینه شد لطفا بمن اطلاع دهید هستند دلهای بیقراری که برای میزبانی مهمانان امام رئوف منتظر نشانه ای هستد تا دلخوش دارند که دعوت شده اند 😭😭 تا چه قبول افتد و چه در نظر آید" ایشان را درست نمی‌شناسم، سهم‌شان را برای موکب زائرین پیاده پرداخت کرده‌اند، هرجا نیازی هست، کمک موثر و کارگشا دارند، باز چنین پیامی ارسال می‌کنند. اینان همسایگان خَلَف آقای رأفت و مهربانی، حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام هستند... 🌱✨ (دنیا و آخرت‌شان آباد و نورانی) @ghalamzann
قلمزن
#مشهدی‌ها_مهمان_داریم ▫️اربعین‌رفته‌ و نرفته‌ها! وقت میزبانی و خدمت ما فرا رسیده، موکب‌هایی راه ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پذیرایی از زائران پیاده توسط دختران نوجوان و جوان دهه هشتادی در موکب احباب‌الرضا علیه‌السلام خداوند از همه‌ی کسانی که سهمی داشتند، بپذیرد🌱 @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗✏️طرح تهیه برای کودکان نیازمند 🔸در هنگام بازگشایی مدارس، هیچ چیزی به قدر نوشت‌افزار جدید برای یک کودک جذاب و خوشحال‌کننده نیست. 🔹 شما می‌توانید در تهیه ابزار تحصیلی کودکان نیازمند مشارکت کنید یا از آنچه فرزند شما اضافه دارد، اهدا نمایید. 🔸برآورد یک بسته متوسط شامل 3 دفتر و مداد و خودکار و پاک کن و تراش برای ابتدایی تقریبا ٧٠ و برای دبیرستان تقریبا ١٠٠ هزار تومان است. شما چند کودک را می‌توانید خوشحال کنید؟ 🔹شماره کارت خیریه فقط تا اول مهر به این حرکت ارزشمند اختصاص خواهد داشت:
5892107046373190
(شماره قابل کپی شدن می‌باشد) @kheiriyehnofel
برای شام فرداشب موکب نیازمند ١٠٠٠ بشقاب خورش خوری هستیم کسی می‌تواند امانت برساند؟
دوستان محترم رسانه‌ای! هر کجا هستید، آب دستتان هست زمین بگذارید و شتاب کنید برای تولید محصول و انعکاس آن‌چه این روزها در مواکب و مسیرهای می‌گذرد، دنیای عجیب و حیرت‌انگیزی دارند مواکب، آن‌چه برای انجام داده‌اید، مقبول حق، اما از روزهای پایانی و اتفاقاتی که در همسایگی علیه‌السلام رقم می‌خورد غافل نشوید که رونوشتی از اعجاز و اربعین است و بر ماست ثبت و انعکاسش، حیف است نباشید، حیف است کم باشید، حیف است کم بگذارید، در مواکب اتفاقات شیرینی دارد رقم می‌خورد، خادمین و دارند غوغا می‌کنند، همین نسلی که خیلی وقت‌ها معایبش را گفته‌اند، بیایید محاسنش را نشان دهید، بیایید خادمین بی‌نام و نشان دهه هشتادی را در مواکب پیدا کنید، بیایید قشنگی‌های این نسل را فریاد بزنید. قصه‌های یک به یک زائرین را دریابید، مواکب پر از روایت‌های ناب هستند، مبادا غافل بمانیم که فرصت در همین چندروز پایانی است. ✍ ف. حاجی وثوق (مشهدالرضا علیه‌السلام) @ghalamzann
بچه‌ها مسیرهای طولانی را چندروز پیاده آمده‌اند، زیارت‌شان را هم رفته‌اند، لحظه‌ای هم نمی‌نشینند، بعد از چند بازی نشستنی و رنگ آمیزی و... حالا نوبت به گل‌کوچیک رسیده است، ۵ گل که خوردند دروازه‌بان را عوض کردند و مهدیه رفت داخل دروازه، این‌که پسرها یک دختر را داخل دروازه گذاشتند، جالب است، تا اینجای کار مهدیه چندبار توپ را گرفته است، باید دید تا آخر بازی چه می‌کند... ⚽️ ✍ ف. حاجی وثوق (موکب زائران پیاده امام رئوف) @ghalamzann
این نقاشی نرجس است، او مثلا یک طوطی کشیده است، دختر کوچولوی ۴ ساله‌ای که تقریبا نابیناست. یک عینک صورتی با شیشه‌های ضخیم دارد که نمی‌دانم چه کمکی به او می‌کند. نرجس شیرین‌زبان است، خودش می‌گوید از تهران آمده‌اند روستای بی‌بی‌جانش و از آنجا پیاده آمده‌اند مشهد برای زیارت، نرجس از بچه‌های دیگر کم نمی‌آورد، کنار آنها نقاشی می‌کشد، می‌پرسم چه کشیدی؟ می‌گوید طوطی... بعد نقاشی‌اش را می‌دهد برایش نگه دارم و می‌گوید "خاله مواظب باشین باد نقاشی منو نبره"، بعد مدادرنگی صورتی را می‌گیرد و در حالی‌که به جای دیگری نگاه می‌کند چندخط روی کاغذ می‌کشد و می‌گوید "نوشتم یازهرا" و می‌خواهد آن را به بچه‌ها نشان بدهم، همین کار را می‌کنم، حمید که از او بزرگ‌تر است با صدای بلند می‌گوید "کو کجاست" و نرجس می‌گوید "نمی‌بینی مگه" حمید می‌گوید "دروغگو"! آرام به حمید می‌گویم "نرجس نمی‌بینه فکر میکنه نوشته، نباید بهش بگی دروغگو"، حمید متوجه می‌شود و خیلی غیرت‌مندانه می‌گوید "دیدم چقدر خوب نوشتی"! نرجس ریز می‌خندد و نقاشی ادامه پیدا می‌کند... 🎨 ✍ ف. حاجی وثوق (موکب زائران پیاده امام رئوف) @ghalamzann
برای ظهر امروز نیاز به نیروی داوطلب برای توزیع ساندویچ در یکی از ورودی های مشهد برای زائران پیاده است. لطفا اگر کسی امکانش را دارد اطلاع بدهید، متشکرم
ناظره خانم یکی از زائران پیاده است، پیرزنی که زیر آفتاب روی موکت داخل حیاط موکب نشسته و پاهایش را دراز کرده است. کنارش می‌نشینم و خداقوتی می‌گویم و می‌پرسم چرا توی آفتاب نشستید، می‌گوید سردم شد آمدم اینجا گرم شوم، می‌پرسم از کجا آمدید؟ می‌گوید اسلام آباد، می‌پرسم از آنجا پیاده آمدید؟ می‌گوید نههه آنجا که راه زیاد است، آمدیم تربت جام، از آنجا پیاده آمدیم (و این توضیح را طوری با حسرت می‌دهد که گویی کارش را ناقص انجام داده که از خود اسلام آباد نیامده است!) بعد زانویش را با دست مالش می‌دهد، می‌پرسم درد دارید؟ آرام می‌گوید در راه زمین خوردم دوبار، پایم زخم شده، کسی نفهمد. می‌پرسم چرا مادر؟! بیا برویم اتاق بهداری، پایت را ببینند، آرام می‌گوید نمی‌خواهم هم‌‌کاروانی‌ها بفهمند، به من می‌خندند و دیگر مرا با خودشان نمی‌آورند و بغض می‌کند! با خجالت می‌گویم من فاطمه سادات هستم جای دخترت، بیا برویم بهداری کسی متوجه نمی‌شود. به گریه می‌افتد و می‌گوید اتفاقا اسم دخترم فاطمه سادات است، الان زنگ زد حالم را پرسید، چیزی نگفتم که نگران نشود، اگر بدانند دیگر نمی‌گذارند بیایم، من هر سال آمده‌ام... و با صدای بلند گریه می‌کند. کم آورده‌ام، آن‌قدر که نمی‌دانم اینجا در مقابل ناظره خانم، این پیرزن اسلام‌آبادی دقیقا که هستم و در دنیای متفاوت این‌ها چه‌کاره‌ام!! راضی می‌شود پایش را ببینم، از روی زانو تا پایین زخم است، می‌گوید خیلی سوزش دارد و اذیتم می‌کند، باز راضی‌اش می‌کنم که دور از چشم بقیه به بهداری بیاید، چادرش را روی صورتش می‌گیرد که کمتر دیده شود، پیرزن از این‌که زمین خورده خجالت می‌کشد و من و همه‌ی دنیا داریم در زمین فرو می‌رویم... ✍ ف. حاجی وثوق (موکب احباب‌الرضا علیه‌السلام) @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کنار دیوار نشسته‌ام و داریم با یکی از دخترها گپ می‌زنیم، زهرا سادات که از نوجوانان خادم است، می‌آید و می‌پرسد شما می‌توانید با لهجه مشهدی حرف بزنید؟ می‌گویم یک چیزهای اندکی بلدم، می‌گوید می‌شود بیاییم کنار شما با لهجه حرف بزنیم؟ استقبال می‌کنم و می‌آید و نوجوانان زائر هم کم کم می‌آیند و می‌نشینند. می‌گویم حالا که اینطور شد هرکسی با لهجه شهر خودش حرف بزند، از روستاهای قوچان و چالوس هم داریم و از روستاهای تربت و از نیشابور... بچه‌ها اول هی می‌خندند و انگار دارند استنداپ اجرا می‌کنند، اما کم‌کم عادی می‌شود، روستایی‌ها راحت‌تر و با اعتماد به نفس بیشتری حرف می‌زنند و حلقه خوبی شکل می‌گیرد و البته هنوز هستند کسانی که مقاومت می‌کنند مثل مریم که با وجود روستایی بودن تلاش می‌کند لهجه‌اش را مخفی کند و می‌گوید ما معمولی و تهرانی حرف می‌زنیم! تفاوت لهجه‌ها قشنگ است و تلاشی که این‌بار بچه‌ها می‌کنند برای آن‌که بهتر و درست‌تر با لهجه صحبت کنند و ایرادهای هم را می‌گیرند. این برخلاف همیشه است که بچه‌ها از لهجه پرهیز دارند و دوستش ندارند. ساعت خوبی می‌گذرد، دوست‌های تازه پیدا می‌کنیم و بچه‌ها به هم متصل می‌شوند. ✍ ف. حاجی وثوق (موکب زائران پیاده امام رئوف) @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر شهرهای دیگر کشور یا شبکه‌های دیگر رسانه ملی دارند حلول ربیع‌الاول را تبریک می‌گویند، اینجا، مشهد، در همین لحظات(ساعت ٢١) همچنان بیدار و عزادار است و خیابان‌های منتهی به حرم مطهر مملو از جمعیت پیاده، در نقاط مختلف مردم شمع روشن کرده‌اند و شهر، تصویر باشکوهی از جماعت و کثرت و عظمت را به نمایش گذاشته است. (خیابان شیرازی مشهد مقدس) @ghalamzann
برای اردوی که ان شاء الله از ٢٧ تا ٣٠ شهریور در روستاهای محروم برگزار می‌شود، نیاز به خانم هست، چنانچه پرستار داوطلب هستید یا کسی را برای این موضوع می‌شناسید، لطفا اطلاع بدهید.
با مشارکت در تهیه لوازم‌التحریر برای کودکان نیازمند، هم شادی را به آنان هدیه می‌دهیم، هم باری از روی دوش پدران و مادران آنها برمی‌داریم. بسته‌های ٨۵ تومانی و ٨٣ تومانی، بسته‌های کامل‌تری هستند که برای دوره ابتدایی و دبیرستان قرار است تهیه شوند، خوشا آنان که در هر خیری، سهمی حتی کوچک دارند 🍀 5892107046373190 (فقط تا ابتدای مهرماه) @kheiriyehnofel
هدایت شده از گوشه دل:)!
4_5803216418577062808.mp3
1.93M
گاهی مرا‌ نگاهی کنی رد شوی بس است‌:)🌱
قلمزن
گاهی مرا‌ نگاهی کنی رد شوی بس است‌:)🌱
آنان که بی‌کس‌اَند به یک در زدن خوشند...🌱
دوست ١۴ ساله‌ی من! تو همیشه بودی و هستی و این خوب بودن ربطی به میزان رابطه‌ات با هیچکس ندارد جز همان کسی که تازه از دیدارش برگشته‌ای😉 خوب بودنِ ما وابسته است: به اندازه‌ی نزدیک شدن‌مان به بندگان خدا، به اندازه‌ی شبیه شدن‌مان، به اندازه‌ی در مسیر بودن‌مان، به قدری که اولویت‌های زندگی را بشناسیم قدر و و را بدانیم تا به بطالت نگذرند تا خرج بیهودگی‌ها نشوند تا از دست‌مان نروند، همین‌ها را که مراقبت کنی همان خوبِ همیشگی خواهی ماند به امید خدای مهربان...🌱✨ ف. حاجی وثوق @ghalamzann
من اما وسط همه‌ی حلاوت‌های موکب و بچه‌ها و پیرزن‌ها و همه و همه، دلم برای سوخت، دخترک کلاس ششمی زبل و زرنگی که موهایش حنایی بود و از روستاهای قوچان آمده یود. رنگ صورتش سبزه قشنگی بود، از آن مدل‌ها که زمینه طلایی دارند انگار و آفتاب‌سوختگی ناشی از مسیر پیاده‌روی هم نتوانسته بود روی زیبایی صورتش اثر بگذارد. دور هم که نشسته بودیم قرار شد هر کسی بگوید از صبح که بیدار می‌شود چه کارهایی انجام می‌دهد، فقط فاطمه بود که ساعت ٨ صبح بیدار می‌شد، کارهای خانه را می‌کرد، غذا درست می‌کرد و تا ساعت ۵ در خدمت خانه بود، بعد می‌رفت کمی با دوستانش در روستا وقت می‌گذراند و باز برمی‌گشت و دختر خانه می‌شد، اما دلم برای این بخش زندگی فاطمه نسوخت، چرا که دختر توانمند روستایی بود و از هر انگشتش هنری می‌چکید. صحبت درس و مدرسه که شد، فاطمه گفت معلوم نیست بتواند وارد دبیرستان شود، پرسیدم چرا؟ گفت برای دبیرستان باید بروند قوچان و معلوم نیست پدرش اجازه بدهد. گفتم یعنی دخترها وارد دبیرستان نمی‌شوند؟ گفت فقط آنها که اجازه داشته باشند، پرسیدم درست چطور است؟ گفت خیلی خوب، ریاضی نمره خوب می‌آورم، گفت ما در کلاس با پسرها می‌نشینیم، قاسم درس نمی‌خواند، نمره نمی‌گیرد اما مدرسه مجبور است به همه نمره بدهد، گفت قاسم قرار است به دبیرستان برود! گفتم فاطمه باید بروی، باید درست را بخوانی، حداقل دبیرستان را تمام کن، قول بده! با خجالت لبخند زد و گفت باید ببینم چطور می‌شود. روز آخر هم که داشتند می‌رفتند، دلم قرار نداشت بغلش کردم و گفتم فاطمه قول بده که به دبیرستان می‌روی، این شماره من، نشد زنگ بزن، قول بده که زنگ می‌زنی... با خجالت فقط گفت خیلی شما را دوست دارم و خداحافظی کرد و رفت! و من دلم برای فاطمه خیلی سوخت... ✍ ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دوستان همراه لطفا توجه بفرمایید خانه هم‌بازی یک دوره متفاوت و جدید برگزار می‌کند که موضوع و سرفصل‌های ویژه و منحصر بفرد دارد، از آن موضوعاتی که به شدت جای پرداختنش در آموزش‌ها و یادگیری‌ها و اگر سرفصل‌ها را ببینید و در دوره شرکت بفرمایید متوجه می‌شوید که چقدر ضرورت‌ش وجود داشته و دارد. الحمدلله دوستان مجموعه لطف کرده و به بنده یک کد معرف دادند که ٣۵ درصد را شامل حال افرادی می‌کند که قصد شرکت در دوره دارند. لطفا اطلاعیه زیر را مطالعه بفرمایید و در صورت تمایل و دریافت کد تخفیف پیام بدهید تا برای شما ارسال شود. ✅ این دعوت و این اطلاع‌رسانی، هیچ‌گونه وجه مادی یا معنوی برای دعوت‌کننده ندارد، صرفا به جهت ارزشمندی محتوا و فرصت، اتفاق افتاده است. ف. حاجی وثوق @ghalamzann