eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
274 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
253 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارتِ خوراکی‌ها برای اربعین رفتم فقط تا پای جان خوردم زیارت شد فراموشم در آنجا بی‌امان خوردم در آنجا خوانِ برکت بود در هر گوشه گسترده به پاسِ این‌همه برکت، نشستم مثلِ خان خوردم چه فیضی بردم از این اربعین ،جای شما خالی به قدرِ چند صد میلیون، کبابِ رایگان خوردم به رسمِ جان‌فشانی در مسیر اربعین،بوده که من هر خوردنی دیدم در آنجا، جان‌فشان خوردم نکردم دست هر کس گفت مهمان باش را کوتاه شدم در خانه‌ی او یک دو روزی میهمان، خوردم نگفتم این غذا ایرانی است و آن عراقی، هیچ به یک موکب از این خوردم، به یک موکب از آن خوردم اگر چه انفرادی رفته بودم این سفر اما به هر موکب که رفتم، قدرِ چندین کاروان خوردم نگو از قهوه و چایی، فراوان بود هر جایی نه یک چایی که در هر وعده چندین استکان خوردم نهادم هستی خود را ، برای چند شاورما خدا را شکر از آن نیز در حد توان خوردم کباب ماهیِ عالی دل و دین از کف من برد دو پرس از آن به دست آوردم و با چند نان خوردم در آنجا هر چه شد خوردم، دوتا گونی نخود خوردم به قدرِ خرجِ چندین سالِ خود در این زمان خوردم نمی‌دانستم اصلا چیست حتی یک غذا ،گاهی ولی از آن دو تا کاسه برای امتحان خوردم شدم از التماساتِ دعای دوستان ، غافل به جایِ آن فقط جایِ تمامِ دوستان، خوردم
طنزک آن روز که ما تِلو تِلو می خوردیم شیرِ شتر و کباب گُو می خوردیم از این همه فست فودها خسته شدیم ای کاش کمی ،،اوشین پلو،،می خوردیم کیوانی دفاع مقدس اوشین پلو
ترکش پلو همیشه نان جوُ را دوست دارم کباب گوشت گوُ را دوست دارم من از شام و ناهار توی جبهه فقط «ترکش پلو» را دوست دارم کیوانی دفاع مقدس
چنین گفت رستم به فرزند خویش به بالابلند و به دلبند خویش دلیری نه امروز جنگیدن است نیاز وطن امر زاییدن است! برو زن بگیر و نگو چیست زن اگر که شعار تو باشد وطن نترس از تورم، نترس از دلار نشان ده کمی مردی و اقتدار چنین شد که سهراب با یک نظر به حجله روان شد به دست پدر دل رستم از کار خود شاد بود دگر فکرش از غصه آزاد بود به سهراب جانش شبی پند داد به آوردنِ بچه سوگند داد دو سالی گذشت و نیامد خبر پریشان شد از انتظارش پدر شبی باز جویا شد این خواسته که این انتظار عمر من کاسته چو سهراب پند پدر را شنید به چشمانش از غصه اشکی دوید که بابا نداری خبر از دلم بیا تا بگویم من از مشکلم که زن‌ها نه زنهای دیروزی‌اند حسابی خفن گشته! امروزی‌اند بگوید که دارد از این اجتناب که بچه بگیرد از او خورد و خواب ندارد دگر وقت این کارها نکرده اثر در دلش زارها بگوید که این هیکل خوش تراش به حرف تو باشم شود آش و لاش! رود کوه و بعدش رود باشگاه دهد زهر چشمم فقط با نگاه بگیرد هی از بچه‌ات امتحان دهد درس یوگا و فن بیان ندارد نظر چون به حال وخیم شب و روز دارد برایم رژیم! خوراکم شده پاستا و سالاد از آن قورمه سبزی تو یاد باد! کند امر بر شستن ظرف‌ها به هنگام جارو بگیرم عزا! اگر پهلوانم به پیش پدر شدم موش بابا نداری خبر! که کشته دم حجله او گربه را کشیده به این هیکلم سمبه را! پروین جاویدنیا
شعر طنز اندر احوال واوضاع انتخابات دوباره شد زمان انتخابات زمان وعده وقول و مکافات یکی گوید وکیل المردمم من در این اوضاع شیرتوشیرگُمم من یکی گوید که چون احمد نژادم شب وروز فکر قسط و عدل ودادم یکی گوید که هستم انقلابی وشب ها می شوم من آفتابی یکی گوید که عضو جمعنایم به فکر عضویت در شانگهایم یکی گوید که طوفان می کنم من معیشت را فرآوان می کنم من یکی گوید رفیق قالیبافم بدون شک و شبهه ،صافِ صافم یکی گوید رییس بانک بودم و توی جبهه روی تانک بودم یکی گوید منم طوفان اقصی که از جا می کَنَم کاخ ستم را همه هستند در فکر مساوات به فکر چاپ عکس وتنبلیغات یکی گوید همیشه می خروشم وحامی فقیر ودستفروشم یکی گوید که من فوق لیسانسم به فکر اقتصاد آس و پاسم یکی درد ویکی درمان پسنده یکی هم دنبال شاسی بلنده یکی گوید که من فکر حجابم وشب ها زیر نور آفتابم یکی گوید ز حزب اعتدالم توی مجلس همیشه بی خیالم یکی گوید ز حزب باد هستم ندارم غصه ای تا شاد هستم یکی گوید به فکر اقتصادم ودارای سه تا جیب گشادم یکی هشتک زند مبنایی ام من یکی گوید ولی شانا یی ام من همه با وعده های هیچ در پیچ کنند این ملت بیچاره را گیچ یکی در می کند از خود مواسات یکی دنبال ختم است و ملاقات یکی در فکر قوم و خویش ِ خویش است یکی دنبال بوتاکس است وریش است ولی «مردم» شما هشیار باشید! به فکر کاندید بیدار باشید! کسی که دنبال قفل و کلید است! یقین دانید از نسل یزید است! هر آنکه در عمل آزاده باشد به فکر مردم بیچاره باشد بصیرت بهترین راه نجات است همیشه رهگشای مشکلات است همه با چشم باز وبا بصیرات نماییم بهترین را انتخابات کیوانی انتخاباتی بهمن ۱۴۰۲
در "اینستا" پاک بودن شیوه پیغمبری‌ست ورنه هر گبری به"ایتا" می‌شود پرهیزگار
طنز انتخاباتی گر رسد پایم به مجلس یک زمان کارهای ناب و نادر می‌کنم اول از هر چیز فکر منشی و بعد آن فکر مباشر می‌کنم دور از چشمان آقازاده‌ها بچه‌ام را زود مبصر می‌کنم چون ننه پا درد دارد روز و شب فکر یک لیفان و شوفر می‌کنم! یک زمان موهای خود را لخت لخت روز بعدش طبق مُد فر می‌کنم! هفت نسل بعد خود را با دلار از خیال آسوده خاطر می‌کنم این میان هم فکر مردم هستم و این و آن را هی مقصر می‌کنم! فی‌المثل حتما برای عابران در خیابان فکر قاطر می‌کنم! نان مردم گر که آجر شد، به جد من اشاره سمت شاطر می‌کنم جای نفت از کوری چشم فضول تا فرانسه فضله صادر می‌کنم! هر کجا دیدم که شیری چکه کرد فکر تفلون یا که واشر می‌کنم از گرانی قلبتان چون ایستاد دکتر و آمپول حاضر می‌کنم! پیش‌بینی‌ها برای سکته و بخش سی‌سی‌یو و ویلچر می‌کنم! کار فرهنگی که بیخ ریش ماست! بحث‌ها با قشر شاعر می‌کنم چون کلاسش هست بالا این قلم دوستی با جیب ناشر می‌کنم گر که «بی‌شوخی» شدم دعوت به طنز خنده را با حفظ ظاهر می‌کنم! پروین جاویدنیا
..اندر احوالات شب عید وگرانی ای وای خدا عید شد و وقت خرید است پس لرزه ی این زلزله امسال شدید است یکسال از این عمر گرانمایه ی ما رفت از بار گرانی ، کمرِ کوه خمیده ست گوش فلک از وعده بسیار شده کَر از هر شنیدیم همه وعده وعید است گفتند شب عید شب شادی وعشق است ما را صفِ عشق تو به بازار کشیده ست چِل سال سرِ صف همگی صاف نشستیم گفتند بشین ،غصه نخور سال جدید است هر کس چو مغول سفره ما بُرد به یغما بی شک پدرش نیز زابنا' یزید است تحریم هر آن کس که کند کشور ما را آن خیر ندیده به خدا خیر ندیده ست از لشکر اقوام شب عید ،چپ وراست عیدانه بگیرید که هنگامه ی عید است از مردم ما بودن در صحنه عجب نیست از دولت ما وعده ی بسیار بعید است یارانه ی ما قیمت یک کیسه برنج است از مرغ نگویید که از سفره پریده ست یارانه ی ما قطع شد امسال خدا یا بی یاور ویارانه کجا عید سعید است از سفره ی هفت سینی ما مانده یکی سین آن سین ِ همان سوره ی قرآن مجید است -کیوانی عیدانه
نقیضه سرایی شعر حافظ "نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی"" وتوی کوچه وبازار هَمَش ول باشی بروی سمت شمال وبا زن وبچه خود تا شب سیزده به در بر لب ساحل باشی شب عید است شب شادی و شیدایی وعشق نکند باز در اندیشه باطل با شی خوشکلی هست سرآغاز هزاران مشکل سعی کن پیش خودت خوش تیپ وخوشکل باشی وحشی بافقی واهلی وپروین نشدی لااقل سعی نما بهلول عاقل باشی دل تو رفت اگر در پی دلداری چند دل به دست آر که چون صائب وبیدل باشی چار چرخ دل تو باز اگر پنچر شد بهتر آن است در این مرحله بکسل باشی فکر ارزان شدن مرغ شب عید مبا ش چاره آن است که دنبال فلافل باشی ای به قربان دل هر چه که دیوانه بوَد توی این دوره چه خوب است خُل وچِل باشی آرزو کن که دلت شاد شود 'این کافی ست نه که در آرزوی جوجه و شنسل با شی کیوانی بهاره
هم دست و پاچلفتی و هم ریزه میزه‌ام با این وجود، عاشق مدح و مجیزه‌ام عاقل‌ترین مدیر در این مملکت منم من را به این نتیجه رسانده غریزه‌ام با نیت رییس شدن توی پاستور از عنفوان کودکی‌ام پاستوریزه‌ام هستم به یاد مردم محروم کشورم وقتی که در پیاده‌رویِ شانزلیزه‌ام بر صفرهای فیش حقوقم قسم که من با هر فساد خرد و کلان در ستیزه‌ام حالا دوباره آمده‌ام نامزد شوم چون عاشق عمل به همین یک فریضه‌ام
شعر طنز اندر احوال واوضاع انتخابات دوباره شد زمان انتخابات زمان وعده وقول و مکافات یکی گوید رییس المردمم من در این اوضاع آشفته گُمم من یکی گوید که چون احمد نژادم شب وروز فکر قسط و عدل ودادم یکی گوید که هستم انقلابی وشب ها می شوم من آفتابی یکی گوید که عضو جمعنایم به فکر عضویت در شانگهایم یکی گوید که طوفان می کنم من معیشت را فرآوان می کنم من یکی گوید رفیق قالیبافم بدون شک و شبهه ،صافِ صافم یکی گوید رییس بانک بودم و توی جبهه روی تانک بودم یکی گوید منم طوفان اقصی که از جا می کَنَم کاخ ستم را همه هستند در فکر مساوات به فکر چاپ عکس وتنبلیغات یکی گوید همیشه می خروشم هوادار فقیر ودستفروشم یکی گوید که من فوق لیسانسم به فکر اقتصاد آس و پاسم یکی درد ویکی درمان پسنده یکی هم دنبال شاسی بلنده یکی گوید که من فکر حجابم وشب ها زیر نور آفتابم یکی گوید ز حزب اعتدالم ولیکن من همیشه بی خیالم یکی گوید که من خیلی جدیدم وحتیٰ بی چکُش یا بی کلیدم یکی گوید ز حزب باد هستم ندارم غصه ای تا شاد هستم یکی گوید به فکر اقتصادم ودارای سه تا جیب گشادم یکی هشتک زند مبنایی ام من یکی گوید ولی شانا یی ام من همه با وعده های هیچ در پیچ کنند این ملت بیچاره را گیچ یکی در می کند از خود مواسات یکی دنبال ختم است و ملاقات یکی در فکر قوم و خویش ِ خویش است یکی دنبال بوتاکس است وریش است ولی «مردم» شما هشیار باشید! به فکر کاندید بیدار باشید! کسی که دنبال قفل و کلید است! یقین دانید از نسل یزید است! هر آنکه در عمل آزاده باشد به فکر مردم بیچاره باشد بصیرت بهترین راه نجات است همیشه رهگشای مشکلات است همه با چشم باز وبا بصیرات نماییم بهترین را انتخابات کیوانی انتخاباتی
چنین گفت رستم به فرزند خویش به بالابلند و به دلبند خویش دلیری نه امروز جنگیدن است نیاز وطن امر زاییدن است! برو زن بگیر و نگو چیست زن اگر که شعار تو باشد وطن نترس از تورم، نترس از دلار نشان ده کمی مردی و اقتدار چنین شد که سهراب با یک نظر به حجله روان شد به دست پدر دل رستم از کار خود شاد بود دگر فکرش از غصه آزاد بود به سهراب جانش شبی پند داد به آوردنِ بچه سوگند داد دو سالی گذشت و نیامد خبر پریشان شد از انتظارش پدر شبی باز جویا شد این خواسته که این انتظار عمر من کاسته چو سهراب پند پدر را شنید به چشمانش از غصه اشکی دوید که بابا نداری خبر از دلم بیا تا بگویم من از مشکلم که زن‌ها نه زنهای دیروزی‌اند حسابی خفن گشته و موذی‌اند! بگوید که دارد از این اجتناب که بچه بگیرد از او خورد و خواب ندارد دگر وقت این کارها نکرده اثر در دلش زارها! بگوید که این هیکل خوش تراش به حرف تو باشم شود آش و لاش! رود کوه و بعدش رود باشگاه دهد زهر چشمم فقط با نگاه بگیرد هی از بچه‌ات امتحان دهد درس یوگا و فن بیان ندارد نظر چون به حال وخیم شب و روز دارد برایم رژیم! خوراکم شده پاستا و سالاد از آن قورمه سبزی تو یاد باد! کند امر بر شستن ظرف‌ها به هنگام جارو بگیرم عزا! اگر پهلوانم به پیش پدر شدم موش بابا نداری خبر! کشیده به این هیکلم سمبه‌ها که کشته دم حجله او گربه را! پروین جاویدنیا @parvin_javidnia1359
تفننات شاعرانه 🔸یکی از مشغولیت‌ها و سرگرمی‌های شاعرانِ عرب بازی با اشعار بوده. این بازی گاهی به حدی می‌رسیده که مثلاً شعر را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کردند که چه از ابتدای شعر بخوانیم چه از انتهای آن، حروف یکسانی را ببینیم. 🔸در میان شاعران فارسی‌سرا، قاآنی یکی از آن شاعرانی است که از این‌گونه بازی‌ها و لفّاظی‌ها در اشعارش دیده می‌شود. نمونه‌ای از آن را در اینجا آوردم و بعضی حروفش را جدا کردم تا راحت‌تر خوانده شود. پیشنهاد می‌کنم آن را با صدای بلند بخوانید: پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن می‌شنیدم که بدین نوع همی راند سخن کای ز زلفت صـ صـ صبحم شا شا شام تاریک وی ز چهرت شا شا شا مم صـ صـ صبح روشن تـ تـ تریاکیم و بی شـ شـ شهد لـ لبت صـ صـ صبر و تا تا تابم ر ر رفت از تـ تـ تن طفل گفتا مـ مـ من را تـ تو تقلید مکن گـ گـ گم شو ز برم ای کـ کـ کمتر از زن مـ مـ می‌خواهی مـ مشتی به کـ کلت بزنم که بیفتد مـ مـ مغزت مـ میان د دهن پیر گفتا و و والله که معلومست این که که زادم من بیچاره ز مادر الکن هـ هـ هفتاد و هـ هشتاد و سه سالست فزون گـ گـ گنگ و لا لا لالم به‌ خـ خلاق زمن طفل گفتا خـ خدا را صـ صـ صدبار شـ شکر که برستم به جهان از مـ ملال و مـ محن مـ مـ من هم گـ گـ گنگم مـ مـ مثل تـ تـ تو تـ‌ تـ‌ تو هم گـ گـ گنگی مـ مـ مثل مـ مـ من سجادسرگلی
ترکش پلو همیشه نان جوُ را دوست دارم کباب گوشت گوُ را دوست دارم من از شام و ناهار توی جبهه فقط «ترکش پلو» را دوست دارم کیوانی دفاع مقدس
همسرم! از چه روی خاموشی سر خود را در آور از گوشی پس چرا مثل قبل‌ها دیگر با من و بچه‌ها نمی‌جوشی خبری نیست مثل سابق از قیمه و کله‌پاچه و سوشی مُردم از بس که حاضری خوردم با توام آی دلبرم، کوشی؟ بس که درگیر لایک و کامنتی چند وقتی‌ست پاک مدهوشی * معده‌ام را گرسنگی خورده‌ست ناف بنده به مهره‌ها پیوست ظهر که چای و گل‌کلم خوردیم شام هم باز نان و نوشابه‌ست با غذاهای عالی سرکار نیمی از بنده رفته است از دست چون حریفانِ توی "کال آفَت"* خورده است این حقیر از تو شکست بس که غرقی در این فضای کذا کِشتی ما به خاک تیره نشست * خسته‌ام از عذابِ مهجوری نه نگاهی و نه شر و شوری در کنارم نشسته‌ای اما گویی از بنده مایل‌ها دوری ای چراغ هِزارِ خانه‌ی من چند وقتی‌ست تار و کم نوری نکند گشته وقت تعویضت؟! تا مجدد به پا کنم سوری (همسرم در جواب می‌گوید حرف‌هایی قبیح و منشوری) * ای زبانت به تیزی شمشیر دلبرم! حرف بنده را بپذیر در مجازی مواظب خود باش لای انبوه حقه و تزویر هکری با پیامکی ساده می‌کند گوشی تو را تسخیر تا بجنبی به خود دگر شده‌ای با همان یک پیام غافلگیر ناگهان فیلم‌های شخصیمان می‌شود در فضای نت همه‌گیر آلبوم عکس‌های فانتزیت می‌رود از مراغه تا کشمیر * پسرم! نور دیده‌ی بابا دمی از آن اتاق بیرون آ دل بکَن لحظه‌ای از اینترنت تا ببینیم روی ماهت را (ناگهان بانگ "جیرِ" در آمد) پسرم آمدی!؟ تویی آیا؟! آن دگر چیست بین ابرویت؟ شده‌ای عینهو بُت بودا کرده‌ای توی بینیت حلقه چون اهالی شاخ آفریقا پسرم با افاده می‌گوید: بس عقب مانده‌اید از دنیا نصب زنجیر و حلقه در صورت مد شده توی ایکس و اینستا * پسرم! شیرِ خفته‌ در بیشه برو در فکر کسب یک پیشه کاشکی مد شود در اینستا هنر و فکر و کار و اندیشه با کتاب و مقاله پز بدهند نه گل و زهرماری و شیشه می‌زند کار‌های ناهنجار بر درخت اصالتت تیشه این درخت قدیمیِ سرسبز این درخت سترگ با ریشه * ای نگاهت برای من مورفین نور چشمم! بیا کمی بنشین می‌شوی با چنین چَک و پوزی مایه‌ی طعنه‌های آن‌و این نرو دنبال هر در پیتی نکن از این مجازیون تمکین گرگ الحاد و شرک و بی‌دینی توی این "پیج‌ها" نموده کمین پسرم! چون پدر موجه باش با وقار و مودب و سنگین تا نگردی از ارث من محروم با سر و وضع خود نکن همچین *کال‌آف: بازی اینترنتی شعر برگزیده در بخش عمومی دومین جشنواره ملی دادخند مهرماه ۱۴۰۳
بهزیستی نوشته بود: شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد. شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم. اما ، هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم عزیز ریاضی ام که همیشه می گفت: گوساله ، بتمرگ!! سپید
حقوق بی بشر گفته یارو! «وقت از نو دیدن است» داده تکلیفی که وضعش روشن است! می شود اوضاع حتما خوب‌تر نانمان هم بعد از آن در روغن است! با رسانه می‌دهد جولان الاغ! جای افسارش ولی پیراهن است! با همان اخبار جعلی شب به شب حامی حق و حقوقات زن است! کرده تلقین «حقتان از نفت کو؟! دبه‌ آوردی؟که وقت بردن است!» گفته تنبان را بکش بالا پسر گرچه تنبان شما مال من است! پادشاه لُخت را تمجید کن! هر کسی گفته حقیقت، کودن است! از حقوق بی بشر تعریف کن هی بگو حرفم دقیق و متقن است! سگ بگردان در محل با افتخار دست بیکاران وبال گردن است! در حراجِ دل نترس از بی‌«رِلی»! در «اینستا» صد هزاران مخ‌زن است! حتماً از وجدان خود عذری بخواه! چون که فعلاً فصل خوشه چیدن است! چشمایت را که شستی بعد از آن خار اگر دیدی بگو که سوسن است! روح خود را مفت ارزانی بکن چون که عصر جلوۀ جسم و تن است! می‌رسد هنگامۀ عریانی‌ات! هر که جز این گفته حتماً دشمن است! بی گمان هرکس نخواهد غیر از این قلب او از سنگ نه تیرآهن است! @parvin_javidnia1359
«طنز یلدایی» امشب شب درازیست یلداست مثل اینکه! تا صبح شادمانی برپاست مثل اینکه! هنگام عصر رفتم بازار میوه_آجیل دیدم کمی جلوتر دعواست مثل اینکه جنجال بود و غوغا در صفِ بال و گردن! گفتم دخالت من بی‌جاست مثل اینکه! رفتم کمی جلوتر پسته که جای خود داشت حتی خرید تخمه رویاست مثل اینکه! آنجا انار قرمز دارد هزار ناز و در بین میوه‌ها هم والاست مثل اینکه! در آن ته مغازه با هیبت عجیبی! یک کوه هندوانه!🍉 پیداست مثل اینکه یک دسته موز خوش رنگ 🍌 چشمک زد آن طرف‌تر! دیدم که قیمتش وای بالاست مثل اینکه! سیب گران 🍎 نشسته با پرتقال نافی 🍊 او صاحبِ عیار و فتواست مثل اینکه! آن سو لبوی داغ و این سو کباب بره_ غارتگر و حبیب دل‌هاست مثل اینکه! در این میانه دیدم یک بستهٔ نخودچی_ با جیبمان ایاق و با ماست مثل اینکه! اینجور شد که یخ زد تا مغز استخوانم! باید به خانه برگشت سرماست مثل اینکه! پروین جاویدنیا
خانه در حالتِ مُحاصره است وضعیت زرد و پُر مخاطره است عمّه با خاله در مخابره است ننه سرگرمِ در مشاوره است ● میهمانان سواره آمده اند ● گَلّه ای، بی قواره آمده اند با دو نیسان و با سه تا پیکان هُرّه کَش تا شدند مهمانان کفتری پر کشید رو ایوان زرخی انداخت صاف در گلدان ● نه فقط یک دقیقه بیشتر است ● شب یلدا تولّدی دگر است روی کرسی بساطِ آجیل است دور کرسی که جمعِ فامیل است آشِ رشته درونِ پاتیل است میوه؛ موز و انار و ازگیل است ● البته هندوانه و پُفِ فیل ● چیده گشته مقابلِ پاستیل ننه جون تو نخِ زری رفته با تامّل، نه سرسری رفته ماه در زیر روسری رفته رونق از چهرهء پری رفته ● ننه اهلِ خلوص می باشد ● در پیِ یک عروس می باشد از گرانی پدر سخن ها گفت کلماتی قشنگ و زیبا گفت سخنی چند بی محابا گفت آخرش هم به طعنه بابا گفت: ● دولتِ ما نظاره گر باشد ● از غمِ خلق بی خبر باشد کرد دایی مسائلی تحلیل که خداوند گفته در انجیل رزق باشد به دستِ میکائیل پس گرانیست کارِ اسرائیل ● شبِ یلدا شبِ سیاسی شد ● میهمانی عجب اساسی شد آ تقی هندوانه را که بُرید زد تعارف که بچّه ها بخورید به بزرگان بقیّه را سپُرید! منتها گفت با ولع نخورید ● راه بندان، صفِ توالت شد ● آش با هندوانه کتلت شد تازه گُل کرده بود محفلِ مان موج می زد صفا به ساحلِ مان برق رفت از تمام منزلمان تا شود دیدنی شمایلمان ● گفت بابا که هیچ هُل نکنید ● خودتان را ضعیف و شُل نکنید ساعت از نیمه شب گُذر کرده شب یلدا کنون سفر کرده ننه از خستگی دمر کرده خانه روشن شده، قمر کرده ● شب یلدا تمام خاطره شد ● غم و اندوهمان مصادره شد ✍ محمد خوش آمدی @Tanzvanatanz110 🔴