eitaa logo
📚📖 مطالعه
69 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
946 ویدیو
72 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  آرام جان 🎧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی بهشت می وزد از کربلای تو ای صد هزار جان گرامی فدای تو السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین | ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀💔 صلی الله علیک یا اباعبدالله...🏴 علیه‌السلام علیه‌السلام ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌐 @Mabaheeth
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 📖 🎙️ شهید محراب آیت‌الله حاج سید عبدالحسین رضوان الله تعالی علیه 🕌 مسجد جامع شیراز 🗓️ محرم۱۴۰۲ ه.ق | آبان ۱۳۶۰ ه‌.ش 📖 مَتْنِ دُعٰایِ کُمَیل ╭─── │ 🌙 @Mabaheeth ╰──────────
۱۹ - توسل به و فرج قریب ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جناب حاج محمد حسن ایمانی گفتند زمانی امر تجارت مرحوم پدرشان آقای علی اکبر مغازه ای مختل شد و گرفتار مُطالبات بسیار و نبودن قدرت بر ادا شدند، در آن اوان جناب عالم ربانی مرحوم حاج شیخ محمد جواد بیدآبادی که در داستان اول و چهارم از ایشان ذکری شد از اصفهان به قصد شیراز حرکت نمودند و چون آن بزرگوار مورد علاقه و ارادت مرحوم والد بودند در شیراز منزل ما وارد می شدند. به مرحوم والد خبر رسید که آقای بیدآبادی به آباده رسیده اند. مرحوم والد گفت: در این هنگامِ شدتِ گرفتاری، آمدن ایشان مناسب نبود. چون ایشان به زرقان می رسند، پنج تومان اضافه می دهند و مَرکب تندروی کرایه می نمایند تا اینکه قبل از ظهر روز جمعه به شیراز برسند و را بجا آورند ( چون آن بزرگوار سخت مواظب مستحبات بودند خصوصاً غسل جمعه که از سُنن أکیده است ) و خلاصه پیش از ظهر جمعه وارد منزل شدند و هنگام ملاقات مرحوم والد با ایشان، فرمودند بی موقع و بی مناسبت نیامدم، شما از امشب با تمام اهل خانه سرگرم خواندن سوره مبارکه انعام شوید به این تفصیل که بین الطلوعین مشغول قرائت شوید و آیه : ﴿ وَ رَبُّکَ اْلغَنِیُّ ذُوالرَّحْمَهِ ﴾ را تا آخر، 202 مرتبه تکرار کنید به عدد اسماء مبارکه رب و محمد و علی علیه السلام پس به حمام رفته و غسل جمعه را بجا آوردند و به منزل مراجعت فرمودند و ما از همان شب شروع به خواندن کردیم؛ پس از دو هفته فرج شد و از هرجهت رفع گرفتاریها گردید و تا آخر عمر مرحوم والد، در کمال رفاه و آسایش بودیم. https://eitaa.com/mabaheeth/45812 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ۹ 📜 متن : وَ أَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِیمِ کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الاِْسْلاَمِ أَحْکَامِهِ وَ حَلاَلِهِ وَ حَرَامِهِ، لاَ أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَى غَیْرِهِ. ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ یَلْتَبِسَ عَلَیْکَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِیهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِی الْتَبَسَ عَلَیْهِمْ، فَکَانَ إِحْکَامُ ذَلِکَ عَلَى مَا کَرِهْتُ مِنْ تَنْبِیهِکَ لَهُ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ إِسْلاَمِکَ إِلَى أَمْر لاَ آمَنُ عَلَیْکَ بِهِ الْهَلَکَةَ وَ رَجَوْتُ أَنْ یُوَفِّقَکَ اللهُ فِیهِ لِرُشْدِکَ وَ أَنْ یَهْدِیَکَ لِقَصْدِکَ فَعَهِدْتُ إِلَیْکَ وَصِیَّتِی هَذِهِ. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
🗞️ : ↓↓↓↓↓↓ 📄 ... و چنين ديدم که در آغاز، کتاب خدا را همراه تفسير و اصول و احکامش و حلال و حرام آن، به تو تعليم دهم و تو را به سراغ چيزى غير از آن (که ممکن است منشأ گمراهى شود) نفرستم؛ سپس از اين ترسيدم که آنچه بر مردم بر اثر پيروى هوا و هوس و عقايد باطل مشتبه شده و در آن اختلاف کرده اند، بر تو نيز مشتبه گردد لذا روشن ساختن اين قسمت را بر خود لازم دانستم هرچند مايل نبودم آن (شبهات) را آشکارا بيان کنم ولى ذکر آنها نزد من محبوب تر از آن بود که تو را تسليم امرى سازم که از هلاکت آن ايمن نباشم. اميدوارم خداوند تو را در طريق رشد و صلاح، دهد و به راهى که در خورِ توست هدايتت کند به همين دليل اين وصيتم را براى تو بيان کردم. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
 شرح و تفسیر گرچه این بخش از کلام امام(علیه السلام) (بخش نهم) عطف بر جمله اى است که در بخش قبل آمد، جمله (أنْ یَکُونَ ذلِکَ) و از این نظر مى بایست یک بخش منظور شود; ولى چون امام(علیه السلام) در اینجا بر مسائل مربوط به قرآن و تعلیمات کتاب الله تکیه کرده، آن را به صورت بخش مستقلى قرار دادیم مى فرماید: «و چنین دیدم که در آغاز، کتاب خدا را همراه تفسیرش و اصول و احکامش و حلال و حرام آن به تو تعلیم دهم و تو را به سراغ چیزى غیر از آن (که ممکن است منشأ گمراهى شود) نفرستم»; (وَأَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِیمِ کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَتَأْوِیلِهِ، وَشَرَائِعِ(۱) الاِْسْلاَمِ أَحْکَامِهِ، وَحَلاَلِهِ وَحَرَامِهِ، لاَ أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَى غَیْرِهِ). شک نیست که عالى ترین تعلیمات اسلام از عقاید و احکام و اخلاق، در قرآن است و سنّت پیغمبر و معصومان(علیهم السلام) شرحى است بر فروع و مسائل مربوط به آن، لذا امام(علیه السلام) به هنگام تربیت فرزندش از قرآن شروع مى کند و به همه مسلمانان تعلیم مى دهد که آموزش فرزندان را از قرآن آغاز کنند تا گرفتار وسوسه هاى شیاطین جن و انس نشوند. منظور از «تأویل» در اینجا تفسیر قرآن است، زیرا در قرآن مطالبى است که گاه به اجمال بیان شده و در اینجا توضیح و تفسیر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و امام(علیه السلام) و آگاهانى را که از قرائن حالیه و مقامیه آگاهند، مى طلبد و منظور از شرایع اسلام در اینجا عقاید اسلامى است به قرینه اینکه احکام بعد از آن ذکر شده است، هرچند شرایع و شریعت به اصول و فروع هر دو اطلاق مى شود و تعبیر به «حَلاَلِهِ وَحَرَامِهِ» توضیحى است براى احکام، زیرا عمده احکام مربوط به حلال و حرام است، هرچند احکام دیگرى از قبیل مستحبات و مکروهات و احکام وضعیه نیز دارد. جمله «لاَ أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَى غَیْرِهِ» اشاره به این است که من تمام حقایق دین را خالى از هرگونه خطا و اشتباه در قرآن مى بینم، لذا تو را به سراغ راه هاى مشکوک در عقاید و احکام نمى فرستم، زیرا مى دانیم در صدر اسلام بر اثر نفوذ افکار التقاطى بسیارى از مسلمانان جذب مذاهب باطل در اصول و فروع شدند; افکار التقاطى را چسبیدند و آیات قرآن را مطابق خواسته هاى خود تفسیر به رأى کردند و در احکام اسلام به سراغ قیاس و استحسان و اجتهادات ظنى که هیچ کدام پایه محکمى نداشت رفتند و در مسائل فرعى گرفتار اشتباهات و بدعت هایى شدند و جمله هاى بعد از این جمله شاهد و گواه این معناست. آن گاه امام(علیه السلام) به نکته دیگرى اشاره مى کند و مى فرماید: «سپس از این ترسیدم که آنچه بر مردم بر اثر پیروى هوا و هوس و عقاید باطل مشتبه شده و در آن اختلاف نموده اند، بر تو نیز مشتبه گردد به همین دلیل روشن ساختن این قسمت را بر خود لازم دانستم، هرچند مایل نبودم آن (شبهات) را آشکارا بیان کنم ولى ذکر آنها نزد من محبوب تر از آن بود که تو را تسلیم امرى سازم که از هلاکت آن ایمن نباشم»; (ثُمَّ أَشْفَقْتُ(۲) أَنْ یَلْتَبِسَ عَلَیْکَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِیهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَآرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِی الْتَبَسَ عَلَیْهِمْ، فَکَانَ إِحْکَامُ ذَلِکَ عَلَى مَا کَرِهْتُ مِنْ تَنْبِیهِکَ لَهُ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ إِسْلاَمِکَ إِلَى أَمْر لاَ آمَنُ عَلَیْکَ بِهِ الْهَلَکَةَ). چکیده کلام امام(علیه السلام) این است که من در این وصیّت نامه خود به نفى آرا و عقاید باطله، با دلیل و برهان پرداختم گرچه طرح عقاید باطله و شبهات منحرفان خوشایند نیست; ولى ضرورت ایجاب مى کند که آنها را طرح کنم و پاسخ آنها را روشن سازم، زیرا این کار بهتر از آن است که بر آن پرده پوشى کنم و یک روز تو گرفتار آن شوى و پاسخ آن را نداشته باشى. این دغدغه اى است که همه معلمان و مربیان آگاه دارند که اگر شبهاتِ گمراهان را مطرح نکنند بیم آن مى رود که شخصِ مورد تربیت روزى گرفتار آن شود، بنابراین سعى مى کنند آن شبهات را به صورت حدّاقل عنوان کنند و پاسخ قاطع آن را بگویند. این جمله ممکن است ادامه گفتار امام(علیه السلام) راجع به قرآن مجید و اهمّیّت آن باشد و مى خواهد بفرماید: من از قرآن دلایل بطلان این عقاید فاسد را به تو تعلیم مى دهم تا گرفتار شبهات فاسدان و مفسدان نشوى. این احتمال نیز وجود دارد که جمله مستقلى باشد; یعنى افزون بر اینکه لازم دیدم کتاب الله و تفسیر آن و احکام حلال و حرام را به تو تعلیم دهم، لازم دیدم به کمک دلیل عقل، به نقد آراى باطله و عقاید فاسده، برخیزم و تو را از افتادن در دام منحرفان رهایى بخشم. تعبیر به «ثُمَّ أَشْفَقْتُ» با توجّه به کلمه «ثمّ» که اشاره به مطلب تازه اى است، با تفسیر دوم مناسب تر است.
به گفته مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود، تعبیرات امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه بار دیگر بر این حقیقت تأکید مى کند که امام به عنوان امامت و امام حسن مجتبى(علیه السلام) به عنوان جانشین امام(علیه السلام) در اینجا مطرح نیست، بلکه به عنوان پدرى دلسوز در برابر فرزندى نیازمند به تعلیم و تربیت، این سخنان را بیان فرموده، زیرا همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد امام حسن(علیه السلام) در آن زمان بیش از سى سال از عمر مبارکش مى گذشت. آیا امکان دارد که امام(علیه السلام) تا آن زمان به او تعلیم قرآن نداده باشد و از آراى باطله او را آگاه نکرده باشد؟! امام حسن مجتبى(علیه السلام)نخست در آغوش پدر و سپس در کنار او همواره حضور داشت و افزون بر استماع خطبه هاى فصیح و بلیغ پدر از تعلیمات ویژه نیز برخوردار بود. امام(علیه السلام) در آخرین جمله این بخش، ابراز امیدوارى مى کند که وصایاى او در فرزندش کاملا مؤثر گردد مى فرماید: «امیدوارم خداوند تو را در طریق رشد و صلاح، توفیق دهد و به راه راستى که در خورِ توست هدایتت کند، به همین دلیل این وصیتم را براى تو بیان کردم»; (وَرَجَوْتُ أَنْ یُوَفِّقَکَ اللهُ فِیهِ لِرُشْدِکَ(۳)، أَنْ یَهْدِیَکَ لِقَصْدِکَ(۴)، فَعَهِدْتُ إِلَیْکَ وَصِیَّتِی هَذِهِ). از این تعبیر امام(علیه السلام) «فَعَهِدْتُ إِلَیْکَ وَصِیَّتِی هَذِهِ» استفاده مى شود که آنچه در این نُه بخش از وصیّت نامه آمده در واقع جنبه مقدماتى داشته است و هدف این بوده که فرزند خود را کاملاً براى پذیرش وصایاى اصلى که بعدا مى آید آماده سازد که بدون آماده سازى، نتایج مطلوب حاصل نخواهد شد.   پاورقی : ۱ . «شرايع» جمع «شريعت» در اصل به معناى محلى است که از آنجا به کنار نهر مى رسند، زيرا معمولا سطح نهرها پايين تر از سطح زمين است، لذا براى دسترسى به آب، کناره نهر را مى شکافند و به صورت شيب دار يا پله درست مى کنند تا مردم به راحتى بتوانند دسترسى به آن پيدا کنند. سپس اين واژه به آنچه خداوند آن را مقرر دانسته و بيان فرموده اعم از عقايد و احکام و اخلاق، اطلاق شده است و ارتباط آن با معناى اصلى روشن است، زيرا ايمان و تقوا و صلح و عدالت همچون آب حيات است که راه وصول به آن، شريعت الهى است. ۲ . «شفقة» در اين گونه موارد معمولا مرادف با خوف شمرده مى شود در حالى که به گفته بعضى از ادبا معناى اصلى آن توجّه به چيزى است آميخته به ترس يا به تعبير ديگر خوف و ترسى است که با محبّت و احترام و اميد آميخته باشد، زيرا در اصل از ريشه شفق که به معناى روشنايى روز آميخته به تاريکى شب گرفته شده است. منتها هرگاه اين واژه با «من» متعدى شود جنبه خوف در آن غلبه دارد (مانند عبارت بالا) و هرگاه با «فى» و «على» متعدى شود، خوف در آن غلبه دارد. مثل اينکه انسان به دوستش بگويد: اَنَا مُشْفِقُ عَلَيْکَ يعنى من از سرانجام کار تو بيمناکم. ۳ . واژه «رشد» در فارسى امروز به معناى نمو اطلاق مى شود; ولى در اصل لغت، به معناى راه يافتن به مقصد است و جمله «راشداً مَهْدِياً» که دعاى هنگام بدرقه است; يعنى به مقصودت برسى و هدايت شوى. ۴ . «قصد» گاه به معناى نيّت مى آيد و گاه به معناى پيمودن راه راست و معتدل و خالى از افراط و تفريط است و «قَصْدُ السبيل» به معناى جاده اى است که انسان را به مقصد مى رساند.
های نهج البلاغه و نیز از نامه اى امام(علیه السلام) به معاویه است.(۱)
همان گونه که از عنوان نامه پیداست امام(علیه السلام) این نامه را در جواب نامه اى نوشته است که از سوى معاویه به آن حضرت بعد از جنگ نهروان و کشتن خوارج خدمت آن حضرت فرستاده شد. به گفته ابن ابى الحدید امام(علیه السلام) در این نامه تلویحا اشاره به حدیث معروف (صلى الله علیه وآله) مى کند که به آن حضرت فرمود: «أُمِرْتُ بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ; من مأمور شدم به پیکار با پیمان شکنان و ظالمان و از دین خارج شدگان».(۲) و در بیان دیگرى آمده است: «أَمَرَ رَسُولُ اللهِ عَلِىّ بن ابى طالب بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِین».(۳) بنابراین معاویه که از این حدیث باخبر بود با دیدن جنگ هاى جمل و نهروان مى بایست از خواب غفلت بیدار مى شد، چرا که سخن پیامبر درباره على(علیه السلام)و جنگ هاى او کاملا به وقوع پیوسته بود و از این رو امام نامه را چنین آغاز مى کند، مى فرماید: «اما بعد از حمد و ثناى الهى زمان آن فرا رسیده است که تو از مشاهده حقایقِ روشن با چشم بینا بهره مند گردى (و ادعاهاى باطل خود را کنار بگذارى)»; (أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ آنَ(۴) لَکَ أَنْ تَنْتَفِعَ بِاللَّمْحِ(۵) الْبَاصِرِ(۶) مِنْ عِیَانِ الاُْمُورِ، فَقَدْ سَلَکْتَ مَدَارِجَ(۷) أَسْلاَفِکَ بِادِّعَائِکَ الاَْبَاطِیلَ). منظور از «مَدَارِجَ أَسْلاَف» همان برنامه هاى ابوسفیان در مقابله با پیغمبر اسلام و مسلمین و برافروختن آتش هاى جنگ هاى متعدد بر ضد مسلمانان است و همچنین جد مادرى معاویه «عتبة بن ربیعه» و دایى اش «ولید بن عتبه» است که همه از سران کفر، شرک، بُت پرستى🗿 و بوده اند. «ولى (مع الاسف) تو همان مسیر گذشتگان خود را با ادعاهاى باطل و ورود در دروغ و فریب افکنى و اکاذیب مى پیمایى و آنچه بالاتر از شأن توست به خود نسبت مى دهى و به آنچه بدان نباید برسى (و شایسته آن نیستى) دست مى افکنى»; (وَ اقْتِحَامِکَ(۸) غُرُورَ الْمَیْنِ(۹) وَ الاَْکَاذِیبِ، وَ بِانْتِحَالِکَ(۱۰) مَا قَدْ عَلاَ عَنْکَ، وَ ابْتِزَازِکَ(۱۱) لِمَا قَدِ اخْتُزِنَ(۱۲) دُونَکَ). منظور از ادعاى باطل همان ادعاى خلافت است که معاویه در شام براى خود بیعت گرفت و منظور از ورود در دروغ، فریب افکنى و اکاذیب، ادعاى خون خواهى عثمان و مظلوم بودن طلحه و زبیر و عایشه است و منظور از نسبت دادن چیزى که در شأن او نیست به خود و دست انداختن به آنچه حق او نیست همان حکومت مصر و شام است که انتظار داشت امام آن دو را به او واگذار کند و آن را شرط بیعت قرار داده بود. و جمله «وَ ابْتِزَازِکَ ...» به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه مى تواند اشاره به بیعتى باشد که معاویه براى خود براى خلافت از اهل شام گرفت.(۱۳) طبرى در کتاب خود در حوادث سال ۶۰ هجرى نقل مى کند که معاویه از اهل شام در این سال در ماه ذى القعده بعد از پایان کار حکَمین به عنوان خلافت پیامبر بیعت گرفت در حالى که قبلاً براى مطالبه خون عثمان از آنها بیعت گرفته بود.(۱۴) این احتمال نیز داده شده که منظور امام بیعت گرفتن معاویه نسبت به مطالبه خون عثمان باشد؛ زیرا این کار در حد او نیست; این گونه خون ها را صاحبان خون (در درجه اوّل فرزندان) از امام مسلمانان مطالبه مى کنند; معاویه 😈 نه از اولیاى دم بود و نه امام المسلمین و در واقع همان طور که امام مى فرماید همه اینها براى فرار از پذیرش حق; یعنى بیعت با امیرمؤمنان على(علیه السلام) بود. این تعبیراتِ گویا و حساب شده پرده را از روى مغالطه کارى هاى معاویه در نامه اش برمى دارد و هدف نهایى او را که رسیدن به حکومت به ناحق مصر و شام یا حکومت بر قاطبه مسلمانان است برمى دارد. امام نیّات فاسد واقعى او را آشکار مى سازد، هرچند بر خردمندان نه در آن زمان و نه در این زمان مخفى و پنهان نبوده و نیست. آن گاه امام دلیل این ادعاى باطل را چنین بیان مى کند و مى فرماید: «همه این کارها براى فرار از حق و انکار چیزى بود که پذیرش آن از گوشت و خونت براى تو لازم تر بود و نیز براى این بود که از چیزى که گوش تو شنیده و سینه ات از آن پر شده فرار کنى»; (فِرَاراً مِنَ الْحَقِّ، وَ جُحُوداً لِمَا هُوَ أَلْزَمُ لَکَ مِنْ لَحْمِکَ وَ دَمِکَ، مِمَّا قَدْ وَعَاهُ سَمْعُکَ وَ مُلِئَ بِهِ صَدْرُکَ). منظور از فرار از حق و انکار چیزى که از گوشْت و خون براى معاویه لازم تر بوده است همان بیعت عمومى مهاجران و انصار و توده هاى مردم با على(علیه السلام)بود به اضافه مطالبى که معاویه با گوش خود درباره آن حضرت از پیغمبر شنیده بود؛ زیرا او در ماجراى غدیر حضور داشت و نص بر امامت على را از پیغمبر شنید و نیز در غزوه تبوک حاضر بود و حدیث معروف نبوى «أنْتَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى; تو نسبت به من همچون هارون برادر موسى نسبت به موسى هستى» و سخنان دیگرى درباره على(علیه السلام) ادامه دارد ...
... را که پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله با آن، او را در همه جا ستوده بود شنیده بود یا با چشم خود صحنه ها را دیده بود. بدیهى است شنیدن بیعت عمومى مسلمانان با على و آن سخنان بسیار روشن از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) این فریضه قطعى را براى معاویه فراهم ساخته بود که در نخستین فرصت با امام بیعت کند و در برابر او تسلیم شود; ولى معاویه دروغ هایى به هم بافت و بر خلاف خواسته مسلمانان قیام کرد و از مردم شام براى خود بیعت گرفت(۱۵) و سنگ زیربناى تفرقه و جدایى در میان مسلمانان را که مایه جنگ هاى داخلى شد نهاد. آن گاه امام با صراحت به او مى گوید: «آیا بعد از روشن شدن حق چیزى جز گمراهى آشکار وجود دارد و آیا بعد از بیان واضح چیزى جز مغلطه کارى و شبهه افکنى تصور مى شود؟»; (فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ الْمُبِینُ، وَ بَعْدَ الْبَیَانِ إِلاَّ اللَّبْسُ؟(۱۶)). چه گمراهى از این آشکارتر که بیعت عام مسلمانان را نادیده بگیرد و کسى که تا آخرین لحظه پیروزىِ اسلام، خودش و خاندانش در صفوف کفر و دشمنان بوده بخواهد بر جاى پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله تکیه زند و لباس خلافت او را در تن بپوشد. به گفته ابن ابى الحدید اگر ما سخنان شیعه را درباره نصب على(علیه السلام) به خلافت در را قبول نکنیم ـ که نمى کنیم ـ پیامبر سخنان فراوانى در هزار مورد درباره على علیه‌السلام بیان فرمود که مقدم بودن او را بر سایرین روشن مى سازد; از جمله اینکه فرمود: «حَرْبُکَ حَرْبى; جنگ با تو جنگ با من است» و فرمود: «أنا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتَ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتَ أللّهُمَّ عادِ مَنْ عاداهُ وَ والِ مَنْ والاهُ; من با کسى که با تو سر جنگ داشته باشد سر جنگ دارم و با هرکَس صلح کنى صلح مى کنم خداوندا! آن کَس که او را دوست دارد دوست بدار و آن کَس که او را دشمن دارد دشمن بدار»(۱۷) آیا همه این امور را نادیده گرفتن و به فراموشى سپردن چیزى جز ضلال مبین است؟! جمله امام «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ ...» برگرفته از تعبیر قرآن مجید است که در سوره یونس بعد از بیان نعمت هاى واضح خداوند مى فرماید: (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ).(۱۸) در ذیل نامه ۱۶ (جلد نهم همین کتاب) این جمله را از حسن بصرى نقل کردیم که مى گفت: چهار چیز در معاویه بود که حتى اگر تنها یکى از آنها را داشت، موجب هلاکت (اخروى) وى مى شد: نخست اینکه امر حکومت را با شمشیر 🗡 به دست گرفت در حالى که بقایاى صحابه و صاحبان فضیلت که از او برتر بودند وجود داشتند. دوم اینکه فرزند شراب🍷 خوارش را که لباس ابریشمین مى پوشید و طنبور 🪕 مى زد، خلیفه بعد از خود کرد. سوم اینکه ادعا کرد زیاد برادر من است در حالى که پیغمبر فرموده بود: فرزند به پدر رسمیش ملحق مى شود و نصیب فرد زناکار سنگ است. چهارم اینکه حجر بن عدى (آن مرد پاک ایمان) را به قتل رساند.(۱۹) آن گاه امام(علیه السلام) براى تأکید و توضیح بیشترى درباره آنچه پیش از این بیان کرده است مى فرماید: «بنابراین از اشتباه کارى و غلط هایى که در آن است بپرهیز؛ زیرا از دیر زمانى فتنه پرده هاى سیاه خود را گسترده و ظلمتش بر دیده هایى پرده افکنده است»; (فَاحْذَرِ الشُّبْهَةَ وَ اشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا، فَإِنَّ الْفِتْنَةَ طَالَمَا(۲۰) أَغْدَفَتْ(۲۱)جَلاَبِیبَهَا(۲۲) وَ أَغْشَتِ(۲۳) الاَْبْصَارَ ظُلْمَتُهَا). تعبیر به «شبهه» ممکن است اشاره به اشتباه افکنى معاویه😈 در مورد خون عثمان باشد که آن را به على(علیه السلام) بدون هیچ دلیلى نسبت مى داد و جمله «اشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا» نیز مى تواند اشاره به همین موضوع باشد که معاویه این شبهه افکنى را گسترش داد تا در تمام شام شایع شد. این احتمال نیز وجود دارد که منظور از جمله مزبور این است که از شبهه بپرهیز و همچنین از آثار ناشى از شبهه و یا اینکه از شبهه بپرهیز و از اینکه آن را همچون لباسى در بر کنى و همه جا از بهانه خون خواهى عثمان براى پیشبرد اهداف نامشروعت بهره گیرى.(۲۴) منظور از «فتنه» همان اختلاف و شکافى است که معاویه در جهان اسلام افکنده بود; نخست از شامیان براى خون خواهى عثمان بیعت گرفت و مدتى بعد، براى خلافت و آنها را از خلیفه به حق مسلمانان جدا ساخت. در مسأله خلافت بدعتى که سابقه نداشت ایجاد کرد و به دنبال او سایر بنى امیّه همان طریقه نادرست وى را در پیش گرفتند و خلفا را یکى بعد از دیگرى به زور تعیین کردند و بر مسلمانان تحمیل نمودند که اوّلین پایه شوم آن بیعت گرفتن براى فرزندش یزید (علیه اللعنة) بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پاورقی : ۱. سند نامه: در کتاب مصادر نهج البلاغه سند ديگرى غير از نهج البلاغه براى اين نامه ذکر نشده است جز اينکه از قرائن کلمات ابن ابى الحديد، استفاده مى کند منبع ديگرى در دسترس او بوده که هم نامه معاويه به امام را در آن ديده و هم پاسخ امام را (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۴۶۰). ۲. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۷، ص ۲۴ (اين حديث در لسان العرب نيز در ريشه «قسط» نقل شده است). ۳. مستدرک الصحيحين، ج ۳، ص ۱۳۹. ۴. «آنَ» فعل ماضى است از ريشه «أيْن» بر وزن «عين» به معناى نزديک شده و وقتش فرا رسيده است. ۵. «اللّمْح» در اصل به معناى درخشيدن برق است سپس به معناى نگاه کردن سريع آمده است. ۶. «الباصِر» به معناى نگاه دقيق است و اين دو واژه «لمح» و «باصر» هنگامى که با هم به کار مى رود مفهومش اين است که با يک نگاه دقيق و سريع چيزى را نگريستن. ۷. «مَدارج» جمع «مَدْرَجه» به معناى گذرگاه است. ۸. «اقتحام» به معناى ورود در چيزى بدون مطالعه است و بعضى به معناى ورود در چيزى با قدرت و شدت گرفته اند و بعضى آن را به معناى ورود در کارهاى سخت و خوفناک تفسير کرده اند (تفسير اوّل از معجم الوسيط و تفسير دوم از مجمع البحرين و تفسير سوم از مفردات راغب است و تمام اين تفسيرها در عبارت بالا مى تواند جمع باشد). ۹. «المَيْن» در بسيارى از کتب لغت به معناى دروغ ذکر شده، بنابراين «اکاذيب» (جمع اکذوبه) تأکيدى بر آن است و بعضى گفته اند: «مَيْن» غالباً با «کذب» ذکر مى شود و استعمال آن به تنهايى کمتر است. اين احتمال نيز وجود دارد که «مين» اشاره به اصل دروغ باشد و «اکاذيب» اشاره به انواع دروغ. ۱۰. «انْتِحال» به معناى ادعا کردن چيزى است که تعلق به گوينده ندارد و گاه به معناى اعتقاد به چيزى داشتن و آن را به عنوان مذهب خود پذيرفتن آمده است و در جمله بالا به همين معنا به کار رفته است. ۱۱. «ابْتِزاز» در اصل به معناى ربودن يا دزديدن آمده است و ضرب المثلى در عرب است که مى گويد: «من عزّ بزّ» يعنى کسى که غلبه کند اشيا را از ديگران مى ربايد. ۱۲. «اختُزِنَ» يعنى ذخيره شده است و «اخْتُزِنَ دُونَک» يعنى براى ديگرى ذخيره شده است از ريشه «خَزَنَ» به معناى چيزى را در جايى ذخيره کردن. ۱۳. فى ظلال، ج ۴، ص ۱۶۶. ۱۴. تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۳۹. ۱۵. فى ظلال، ج ۴، ص ۱۶۶. ۱۶. «لَبْس» بر وزن «درس» به معناى پرده پوشى و اشتباه کارى است. (ماضى آن «لَبَسَ» بر وزن «ضَرَبَ» است) و «لُبْس» بر وزن «قفل» به معناى پوشيدن لباس است (و ماضى آن «لَبِسَ» بر وزن «حسب» است) و «لُبْسة» به معناى شبهه آمده است. ۱۷. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۸، ص ۲۴. ۱۸. يونس، آيه ۳۲. ۱۹. کامل التواريخ، ج ۳، ص ۴۸۷. ۲۰. «طالَما» يعنى در زمانى طولانى اين کار تحقق يافته است (توجّه داشته باشيد که «طال» فعل است و به گفته شارح کافيه «ما» ممکن است زائده و يا کافّه باشد). ۲۱. «أغْدَفَتْ» به معناى فرو افکندن و رها ساختن است. اين واژه در مورد فرو افکندن پرده يا نقاب بر صورت نيز به کار مى رود. ۲۲. «جَلابيب» جمع «جِلباب» بر وزن «مفتاح» (به کسر جيم و فتح آن به معناى چادر و پارچه اى است که تمام بدن را مى پوشاند و به پيراهن بلند و گشاد نيز اطلاق شده است). ۲۳. «أَغْشَت» از ريشه «غَشَيان» بر وزن «غليان» در اصل به معناى پوشاندن و احاطه کردن است و در جمله بالا به همان معناى پوشاندن آمده است. ۲۴. در صورت اوّل و دوم فاعل «اشتمال» ضمير «ها» است که اشتمال اضافه به آن شده است و در احتمال سوم فاعل «اشتمال» معاويه است و ضمير «ها» که به شبهه برمى گردد مفعول آن است.
شرح و تفسیر امام(علیه السلام) در این بخش از نامه نخست به سراغ ظاهر نامه و سپس به محتواى آن مى پردازد، زیرا معاویه در نامه خود الفاظى در کنار هم گذاشته بود که خود را فصیح و بلیغ نشان دهد و به پندارش با کلمات امام رقابت کند امام مى فرماید: «نامه اى از تو به من رسید که پر بود از یک سلسله پشت هم اندازى و سخنان بى محتوا و در آن از صلح و سلامت خبرى نبود. در اساطیر و سخنان افسانه گونه ات هیچ اثرى از دانش و عقل به چشم نمى خورد»; (وَقَدْ أَتَانِی کِتَابٌ مِنْکَ ذُو أَفَانِینَ مِنَ الْقَوْلِ ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ السِّلْمِ(۱)، وَأَسَاطِیرَ(۲) لَمْ یَحُکْهَا(۳) مِنْکَ عِلْمٌ وَلاَ حِلْمٌ). «الأفانین» جمع «أفْنان» و آن جمع «فِنَن» به معناى اسلوب است; یعنى نامه تو از اسلوب هاى مختلف و ناهمگونى تشکیل شده بود. جمله «ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ السِّلْمِ» اشاره به این است که هیچ اثرى از خیرخواهى و سلامت در آن وجود نداشت. بعضى از شارحان نیز «سلم» را در اینجا به معناى اسلام دانسته اند; یعنى نشانه هاى اسلام در نامه تو دیده نمى شد. تعبیر به «أَسَاطِیرَ لَمْ یَحُکْهَا ...» اشاره به این است که الفاظ و جمله هایى که در نامه ات به هم بافته بودى از علم و عقل نشأت نگرفته بود، بلکه مجموعه اى از شیطنت ها را در الفاظى ناموزون ریخته بودى که نشانه جهل و بى خبرى نویسنده اش بود. آن گاه امام به محتواى نامه مى پردازد که هدف اصلى معاویه از آن تکیه زدن بر تخت قدرت و خلافت مسلمانان و حد اقل آن حکومت بر شام و مصر دو بخش عظیم وبسیار مهم از کشور اسلامى بود مى فرماید: «تو همچون کسى هستى که در زمینى سست و صعب العبور فرو رفته و یا همچون کسى که در دخمه هاى تاریک زیرزمینى راه خود را گم کرده است ومى خواهى به نقطه اى برسى که (از مرتبه ات بسیار برتر و) رسیدن (به آن) دشوار و نشانه هایش ناپیداست; مقامى که عقابان بلندپرواز را یاراى صعود به آن نیست وهمطراز ستاره عیوق (از ستارگان دوردست آسمان) است»; (أَصْبَحْتَ مِنْهَا کَالْخَائِضِ(۴) فِی الدَّهَاسِ(۵) وَالْخَابِطِ(۶) فِی الدِّیمَاسِ(۷)وَتَرَقَّیْتَ إِلَى مَرْقَبَة(۸) بَعِیدَةِ الْمَرَامِ، نَازِحَةِ(۹) الاَْعْلاَمِ، تَقْصُرُ دُونَهَا الاَْنُوقُ(۱۰) وَیُحَاذَى بِهَا الْعَیُّوقُ(۱۱)). امام با تشبیهات زیبا و مثال هاى گویا این نکته را به معاویه گوشزد مى کند که مقام خلافت مسلمانان هرگز به او نمى رسد و هیچ گاه شایستگى آن را ندارد; تقوایى در سرحد عصمت مى خواهد که ذره اى از آن در وجود معاویه نبود و علم و دانشى فوق العاده مى طلبد که در معاویه عُشرى از اعشار آن وجود نداشت و زیرا او مجموعه اى بود از مکر و خدعه و بى تقوایى; گاه او را به کسى تشبیه مى کند که مى خواهد از شن زارى عبور کند و پاهایش تا زانو در آن فرو رفته و گاه به کسى که مسیر خود را از دخمه هاى زیرزمینى انتخاب کرده و گاه به پرنده ناتوان و شکسته بالى که مى خواهد خود را به جایگاه عقاب بر فراز کوه ها برساند و یا به اوج آسمان ها در کنار ستاره عیّوق قرار گیرد و با این همه ضعف و ناتوانى این همه بلندپروازى راستى عجیب است; گاه حکومت مصر و شام را مى خواهد و گاه جانشینى على بن ابى طالب را. سپس امام(علیه السلام) در برابر تقاضاهاى معاویه در امر حکومت دست رد بر سینه این نامحرم زده و به صورت قاطعانه مى فرماید: «پناه به خدا مى برم از اینکه که تو پس از من سرپرست و پیشواى مسلمانان گردى و امور آنها را سامان دهى و یا اینکه من در این باره براى تو نسبت به (سرپرستى) یک تن از آنان قرارداد و عهدى امضا کنم»; (وَحَاشَ لِلَّهِ(۱۲) أَنْ تَلِیَ لِلْمُسْلِمِینَ بَعْدِی صَدْراً أَوْ وِرْداً(۱۳)، أَوْ أُجْرِیَ لَکَ عَلَى أَحَد مِنْهُمْ عَقْداً أَوْ عَهْداً!!). به این ترتیب امام معاویه را از اینکه امتیاز حکومت شام و مصر به او داده شود و یا بعد از امام به خلافت مسلمانان منصوب گردد براى همیشه مأیوس مى سازد. نصر بن مزاحم در صفین مى نویسد هنگامى که نماینده على بن ابى طالب «جریر بن عبد الله» به شام نزد معاویه رفت تا براى آن حضرت بیعت بگیرد، معاویه به منزل جریر آمد گفت: من فکرى کرده ام. جریر گفت: بگو ببینم. گفت: به على بنویس که حکومت شام و مصر را در اختیار من بگذارد و هنگامى که وفات او فرا رسد بیعت هیچ کس را بعد از خودش بر گردن من ننهد. در این صورت من تسلیم او مى شوم و مى نویسم که خلافت حق اوست. جریر گفت: آنچه مى خواهى بنویس من هم مى نویسم. معاویه این مطلب را خدمت على(علیه السلام)نوشت (و با نامه جریر به خدمت على(علیه السلام)فرستادند) امام در پاسخ به جریر مرقوم داشت که پیش از این «مغیرة بن شعبه» نیز چنین پیشنهادى را به من کرده بود که حکومت شام را به معاویه دهم.
این در هنگامى بود که من در مدینه بودم من خوددارى کردم و امیدوارم که خداوند هرگز مرا چنان نبیند که گمراهان را یاور خود انتخاب کرده باشم.(۱۴) آن گاه امام(علیه السلام) در سخن نهایى خود به معاویه هشدار مى دهد مى فرماید: «از هم اکنون تا دیر نشده خود را دریاب و براى خویشتن چاره اندیش، زیرا اگر کوتاهى کنى تا زمانى که بندگان خدا (و لشکریان حق) به سوى تو به پا خیزند درهاى چاره به رویت بسته خواهد شد و چیزى که امروز از تو قبول مى شود آن روز مقبول نخواهد بود. و السلام»; (فَمِنَ الآْنَ فَتَدَارَکْ نَفْسَکَ، وَانْظُرْ لَهَا، فَإِنَّکَ إِنْ فَرَّطْتَ حَتَّى یَنْهَدَ(۱۵) إِلَیْکَ عِبَادُاللهِ أُرْتِجَتْ(۱۶) عَلَیْکَ الاُْمُورُ، وَمُنِعْتَ أَمْراً هُوَ مِنْکَ الْیَوْمَ مَقْبُولٌ، وَالسَّلاَمُ). امام این نصیحت مشفقانه را به معاویه مى کند که تا دیر نشده از خواب غفلت بیدار گردد و در برابر حق تسلیم شود و بیعت امام را بپذیرد که در این صورت ممکن است گناهان گذشته او مورد عفو قرار گیرد; ولى اگر این فرصت بگذرد و از آن استفاده نکند و لشکر اسلام بر او چیره شوند دیگر پشیمانى و ندامت سودى نخواهد داشت و توبه از اعمال گذشته از او پذیرفته نخواهد شد و به راستى اگر وسوسه هاى «عمرو بن عاص» در میان گروهى از افراد جاهل و نادان از لشکر کوفه تأثیر نکرده بود تشکیلات معاویه به کلى در هم کوبیده مى شد و آنچه را امام در ذیل این نامه آورده است تحقق مى یافت. قابل توجّه اینکه امام نامه را با سلام پایان مى دهد تا نصیحت خیرخواهانه آخر نامه در معاویه مؤثر واقع شود; ولى از آنجا که معاویه باد غرور در سر داشت و عطش مقام و حکمرانى همه وجودش را پر کرده بود به علاوه کینه هاى پیشین مربوط به کشته شدن بستگان نزدیکش در جنگ هاى اسلامى به دست تواناى على(علیه السلام)را فراموش نکرده بود، این نامه در دل او اثر نکرد و همچنان به راه نادرست خود ادامه داد. پاورقی : ۱. براى «سِلم» چند معنا ذکر شده است: سلامت، صلح و اسلام و در اينجا مناسب همان معناى اوّل و دوم است; يعنى نامه تو نه نشانه اى از صلح طلبى داشت و نه سلامت روح و فکر. ۲. «اَساطير» جمع «اسطوره» به حکايات و داستان هاى خلافى و دروغين گفته مى شود که در قرآن مجيد از زبان کفار تکرار شده و هميشه آن را با اوّلين توصيف مى کردند تا بگويند دعوت انبيا خرافاتى است که تازگى هم ندارد; ولى اين واژه مفهوم عامى دارد که اشاره به مطالب سست و بيهوده و بى ارزش است و در کلام امام نيز همين معنا اراده شده و بعضى گفته اند: «اَساطير» جمع جمع است; يعنى «اساطير» جمع «اسطار» و «اسطار» جمع «سطر» است و «سطر» در اصل به معناى «صف» آمده است و چون «اساطير» خرافاتى است که پشت هم مى اندازند اين واژه بر آن اطلاق شده است. ۳. «يَحُکْها» از ريشه «حياکة» به معناى بافتن است و در جمله بالا اشاره به اين است که معاويه در نامه خود مطالب بى اساس و دور از منطقى را به هم بافته بود. ۴. «الخائِض» به معناى فرو رفته از ريشه «خَوْض» بر وزن «حوض» در اصل به معناى وارد شدن تدريجى در آب است، ولى بعداً به هرگونه ورود در چيزى و يا حتى شروع به چيزى اطلاق شده است. ۵. «الدِّهاس» به معناى زمين بسيار سستى است که پاى انسان در آن فرو مى رود و عبور از آن بسيار مشکل است. ۶. «الخابِط» به معناى گم کرده راه و يا کسى که کورکورانه و بدون اطلاع کارى را انجام مى دهد. ۷. «الدِّيماس» به معناى محل تاريک و يا دخمه هاى زير زمينى است. ۸. «مَرْقَبَة» به معناى محل بلند و به محل ديده بانى و رصدخانه نيز اطلاق مى شود. ۹. «نازِحَة» به معناى دور و دوردست و همچنين دور کننده است از ريشه «نَزْح» بر وزن «فتح» به معناى دور شدن و دور کردن است و به همين جهت اين واژه بر کشيدن آب از چاه نيز اطلاق مى شود و به آن «نَزْح بئر» مى گويند، بنابراين «نازِحَة الأعلام» يعنى چيزى که نشانه هاى آن دور است. ۱۰. «الأنُوق» به معناى عقاب است و گاه به سيمرغ که پرنده اى افسانه اى است نيز اطلاق مى شود و از آنجايى که اهمّيّت فوق العاده اى براى تخم خود قائل است بر بالاى قله هاى کوه ها رفته و در آنجا تخم گذارى مى کند. ۱۱. «العَيُّوق» ستاره معروفى است که بسيار دوردست به نظر مى رسد و در کنار کهکشان يا ستاره ثريا ديده مى شود و ضرب المثل است در دورى. ۱۲. «حاش لله» در اصل «حاشى لله» بوده و «حاشى» به معناى «کنارگيرى کرد» است. اين جمله به معناى مبادا، خدا نکند، به خدا پناه مى برم، به کار مى رود. ۱۳. «صَدْراً أوْ وِرْداً» ورد به معناى وارد شدن بر آبگاه و صدر به معناى خارج شدن از آن است و تعبير به «صدراً أو ورداً» به معناى دخالت کردن و سرپرستى نمودن امور است.
۱۴. صفين، ص ۵۲ با اندکى تلخيص. ۱۵. «يَنْهد» از ريشه «نهود» بر وزن «صعود» به معناى برآمدن، بلند شدن و برخاستن گرفته شده است. ۱۶. «أُرْتِجَت» از ريشه «اِرتاج» و «رَتْج» بر وزن «رنج» به معناى غفل کردن و بستن گرفته شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 شرح و بررسی 🎙️ حجت الاسلام ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
📃 + شرح و بررسی حجت الاسلام امینی خواه 🎧 جلسه اول | دوم | سوم | چهارم | پنجم | ششم | هفتم | هشتم | نهم | دهم | یازدهم | دوازدهم | سیزدهم | چهاردهم | پانزدهم | شانزدهم | هفدهم | هجدهم | نوزدهم | بیستم | بیست و یکم | بیست و دوم | بیست و سوم | بیست و چهارم | بیست و پنجم | بیست و ششم | بیست و هفتم | بیست و هشتم | بیست و نهم | سی ام | سی و یکم | سی و دوم | سی و سوم | سی و چهارم | سی و پنجم | سی و ششم | سی و هفتم | سی و هشتم | سی و نهم | ⁉️ پرسش و پاسخ جلسه اول | جلسه دوم ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -