eitaa logo
📚📖 مطالعه
86 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
105 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
۴. امام(علیه السلام) در بیان کلیدهاى این خزاین رحمت، چنین مى فرماید: «سپس خداوند کلیدهاى🔐 خزاینش را با اجازه اى که به تو درباره درخواست از او عطا کرده، در دست تو قرار داده است»; (ثُمَّ جَعَلَ فِی یَدَیْکَ مَفَاتِیحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَکَ فِیهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ). از این تعبیر روشن مى شود که دعا و مسئلت از پیشگاه خداوند، اثر عمیقى در نیل به خواسته ها و بهره مندى از خزاین بى پایان پروردگار دارد و نقش دعا را بیش از پیش روشن مى سازد. البتّه دعا با شرایطش؛ از جمله این که انسان آنچه در توان دارد به کار گیرد و براى آنچه از توان او خارج است به دعا متوسل گردد. سپس نتیجه مى گیرد: «پس هرگاه خواسته اى داشته باشى مى توانى به وسیله دعا درهاى نعمت پروردگار را بگشایى و باران رحمت او را فرود آورى»; (فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ، وَ اسْتَمْطَرْتَ شَآبِیبَ(۱۷) رَحْمَتِهِ). روشن است که خزاین پروردگار همان مجموعه نعمت هاى مادى و معنوى اوست و کلید درهاى این خزاین دعاست. در بیان دیگرى، امام(علیه السلام) نعمت هاى خدا را به باران رحمت و حیات بخش تشبیه مى کند که با دعا انسان مى تواند آن را از آسمانِ لطف خداوند بر زمین وجود خویش فرود آورد. در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است: «الدُّعَاءُ مَفَاتِیحُ النَّجَاحِ وَ مَقَالِیدُ الْفَلاَحِ وَ خَیْرُ الدُّعَاءِ مَا صَدَرَ عَنْ صَدْر نَقِیّ وَ قَلْب تَقِیّ; دعاها کلیدهاى پیروزى و وسیله گشودن قفل🔒 هاى رستگارى است و بهترین دعا دعایى است که از سینه پاک و قلب با تقوا برخیزد».(۱۸) ❓در اینجا سؤال مهم و معروفى است که امام(علیه السلام) بلافاصله به پاسخ آن مى پردازد و آن اینکه چرا بسیارى از دعاهاى ما به اجابت نمى رسد یا اجابت آن مدت هاى طولانى به تأخیر مى افتد; اگر دعا کلید درهاى رحمت خداست چرا این کلید همیشه در را نمى گشاید یا دیر مى گشاید؟ در حالى که آیاتى که دعا را کلید اجابت مى شمرد از شمول اطلاق بهره مند است; در یک جا مى فرماید: «(ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُم); مرا بخوانید تا (دعاى) شما را اجابت کنم»(۱۹) در جاى دیگر مى فرماید: «(وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادى عَنِّى فَإِنِّى قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعان); و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم».(۲۰) امام(علیه السلام) در پاسخ این سؤال به چهار نکته اشاره مى کند: نخست اینکه گاه مى شود که نیّت دعا کننده آلوده است و از قلب پاک و شستشو یافته از گناه سرنزده است; مى فرماید: «و هرگز نباید تأخیر اجابت دعا تو را مأیوس کند؛ زیرا بخشش پروردگار به اندازه نیّت (بندگان) است»; (فَلاَ یُقَنِّطَنَّکَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ، فَإِنَّ الْعَطِیَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّیَّةِ). در حدیث بالا که از کتاب کافى نقل شد نیز خواندیم که دعایى به اجابت مى رسد که از سینه پاک 💚 و قلب پرهیزکار💖 برخیزد؛ بنابراین اگر بخشى از دعا به اجابت رسد و بخشى نرسد معلول آلودگى نیّت بوده است و روایاتى که مى گوید یکى از شرایط استجابت دعا توبه از گناه است نیز به همین معنا اشاره دارد. حضرت به دومین مانع اشاره کرده و مى فرماید: «گاه مى شود که اجابت دعا به تأخیر مى افتد تا اجر و پاداش درخواست کننده بیشتر گردد و عطاى آرزومندان را فزون تر کند»; (وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْکَ الاِْجَابَةُ، لِیَکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لاَِجْرِ السَّائِلِ، وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الاْمِلِ). به بیان دیگر خداوند اجابت دعاى بنده اش را به تأخیر مى اندازد تا بیشتر بر در خانه او باشد و نتیجه فزون ترى نصیب او گردد و این نتیجه علاقه اى است که خدا به او دارد. آن گاه درباره سومین مانع چنین مى فرماید: «گاه مى شود چیزى را از خدا مى خواهى و به تو داده نمى شود در حالى که بهتر از آن در کوتاه مدت یا دراز مدت به تو داده خواهد شد یا آن را به چیزى که براى تو بهتر از آن است تبدیل مى کند»; (وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّیْءَ فَلاَ تُؤْتَاهُ، وَ أُوتِیتَ خَیْراً مِنْهُ عَاجِلاً أَوْ آجِلاً). اشاره به اینکه گاه چیز کوچکى از خدا مى خواهى و خداوند به مقتضاى عظمتش و گستردگى رحمتش آن را به تو نمى دهد و از آن برتر را زود یا دیر در اختیار تو مى گذارد; مانند کسى که به سراغ شخص کریمى مى رود و از او  تقاضاى خانه محقر معینى مى کند و او درخواستش را نمى پذیرد; اما بعداً خانه اى وسیع و آباد و مرفه در اختیار او مى گذارد. سپس حضرت از علت چهارم سخن مى گوید که از مهم ترین علت هاست و مى فرماید: «گاه چیزى از خدا مى خواهى که اگر به آن برسى مایه هلاک دین توست (خداوند آن را از تو دریغ مى دارد و چیزى بهتر از آن مى دهد)»; (أَوْ صُرِفَ عَنْکَ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَکَ، فَلَرُبَّ أَمْر قَدْ طَلَبْتَهُ فِیهِ هَلاَکُ دِینِکَ لَوْ أُوتِیتَهُ).
۵. بسیارى از ما بر اثر بى اطلاعى از عواقب امور گاه چیزهایى را با اصرار و با تمام وجود از خدا مى خواهیم در حالى که مایه هلاکت و بدبختى ما مى شود. خداوند که عالِم به عواقب امور است دعاى ما را به اجابت نمى رساند; ولى ما را دست خالى هم برنمى گرداند و چیزى که صلاح ماست مى بخشد. قرآن مجید نیز اشاره اى به این معنا دارد که مى فرماید: «(وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ); چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است; و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است».(۲۱) در حدیثى نیز از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که خداوند مى فرماید: «قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ عِبَاداً لاَ یَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلاَّ بِالْغِنَى وَ السَّعَةِ وَ الصِّحَّةِ فِی الْبَدَنِ فَأَبْلُوهُمْ بِالْغِنَى وَ السَّعَةِ وَ صِحَّةِ الْبَدَنِ فَیُصْلِحُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَعِبَاداً لاَ یَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلاَّ بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ السُّقْمِ فِی أَبْدَانِهِمْ فَأَبْلُوهُمْ بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ السُّقْمِ فَیُصْلِحُ عَلَیْهِمْ أَمْرَ دِینِهِمْ; بعضى از بندگان من افرادى هستند که اصلاح امر دین آنها جز به غنا و گستردگى زندگى و صحت بدن نمى شود، از این رو امر دین آنها را به وسیله آن اصلاح مى کنم و بعضى از بندگانم هستند که امر دین آنها جز با نیاز و مسکنت و بیمارى اصلاح نمى شود، لذا امر دین آنها را با آن اصلاح مى کنم و آنان را به وسیله آن مى آزمایم».(۲۲) در طول تاریخ و حتى در زمان صحابه (صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى(علیهم السلام) نیز نمونه هاى روشنى از آن دیده شده که بعضى از افراد کم ظرفیت پیوسته از خدا به وسیله پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) یا امامان معصوم(علیهم السلام) تقاضاى وسعت مى کردند و بعد از اصرار که در حق آنها دعا شد وسعت روزى به طغیان و سرکشى آنها انجامید و حتى بعضى از آنان تعبیراتى گفتند که بوى ارتداد مى داد، همان گونه که در داستان معروف ثعلبة بن حاطب انصارى آمده است که پیوسته از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تقاضاى دعا براى مال فراوان مى نمود. پیغمبر(صلى الله علیه وآله) که وضع حال و آینده او را مى دانست به او فرمود: «قَلِیلٌ تُؤَدِّی شُکْرَهُ خَیْرٌ مِنْ کَثِیر لاَ تُطِیقُه; مقدار کمى که شکرش را بتوانى ادا کنى بهتر از مقدار زیادى است که توانایى اداى حقش را نداشته باشى» آیا بهتر نیست به پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) تأسى جویى و به زندگى ساده اى بسازى؟ اما ثعلبه دست بر دار نبود. سرانجام پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حق او دعا کرد و ثروت کلانى به ارث از جایى که امیدش را نداشت رسید; گوسفندانى خرید که زاد و ولد فراوانى کردند آنچنان که نگاهدارى آنها در مدینه ممکن نبود. ناچار به بادیه هاى اطراف مدینه روى آورد و آنچنان سرگرم زندگى مادّى شد که بر خلاف رویه او که در تمام نمازهاى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) شرکت مى کرد، نماز جماعت و حتى نماز جمعه را نیز ترک کرد. پس از مدتى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مأمور جمع آورى را نزد او فرستاد تا زکات اموالش را بدهد او از پرداخت خوددارى کرد و به اصل تشریع زکات اعتراض نمود و گفت: این چیزى مثل جزیه اى است که از اهل کتاب گرفته مى شود، ما مسلمان شده ایم که از پرداخت جزیه معاف باشیم. هنگامى که این خبر به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)رسید دو بار فرمود: «یا وَیْحَ ثَعْلَبَةَ; واى بر ثعلبه».(۲۳) آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه سخنان خود در یک نتیجه گیرى روشن مى فرماید: «بنابراین باید تقاضاى تو از خدا همیشه چیزى باشد که جمال و زیباییش براى تو باقى بماند و وبال و بدیش از تو برود (بدان مال دنیا این گونه نیست) مال براى تو باقى نمى ماند و تو نیز براى آن باقى نخواهى ماند»; (فَلْتَکُنْ مَسْأَلَتُکَ فِیمَا یَبْقَى لَکَ جَمَالُهُ، وَ یُنْفَى عَنْکَ وَبَالُهُ; فَالْمَالُ لاَ یَبْقَى لَکَ وَ لاَ تَبْقَى لَه). نکته: شرایط استجابت دعا بعضى چنین مى پندارند که تعبیراتى نظیر: «(ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُم); مرا بخوانید تا (دعاى) شما را اجابت کنم»(۲۴) هیچ قید و شرطى ندارد و انسان هر دعایى که مى کند باید انتظار داشته باشد که از لطف خدا به اجابت رسد در حالى که چنین نیست.
۶. در روایات متعدّدى که از معصومان(علیهم السلام) به ما رسیده براى اجابت دعا شرایط متعدّدى ذکر شده است از جمله توبه و پاکى قلب💖 ; (علیه السلام) مى فرماید: «إِیَّاکُمْ أَنْ یَسْأَلَ أَحَدٌ مِنْکُمْ رَبَّهُ شَیْئاً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ حَتَّى یَبْدَأَ بِالثَّنَاءِ عَلَى اللهِ وَ الْمِدْحَةِ لَهُ وَ الصَّلاَةِ عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ ثُمَّ الاِْعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ وَ التَّوْبَةِ ثُمَّ الْمَسْأَلَةِ; مبادا هیچ یک از شما از خدا درخواستى کند مگر اینکه نخست حمد و ثناى او را بجا آورد و درود بر پیغمبر و آلش بفرستد سپس به گناه خود نزد او اعتراف (و توبه) کند سپس دعا نماید».(۲۵) دیگر اینکه دعا کننده باید در پاکى زندگى خود به ویژه پرهیز از غذاى حرام و کسب حرام بکوشد، همان گونه که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُسْتَجَابَ دُعَاؤُهُ فَلْیُطَیِّبْ مَطْعَمَهُ وَ مَکْسَبَه; کسى که دوست دارد دعایش مستجاب گردد باید غذا و کسب خود را از حرام پاک کند».(۲۶) در حالى که بسیارى از مردم به هنگام دعا نه توبه مى کنند و نه از غذاهاى آلوده یا مشکوک پرهیزى دارند، باز هم اجابت تمام دعاهایشان را انتظار مى کشند. نیز از شرایط دعا، تلاش و کوشش در مسیر و است; آنها که شاهد مناظر گناه هستند و عکس العملى نشان نمى دهند، نمى توانند انتظار استجابت دعا داشته باشند. همان گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: «وَ لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسَلِّطَنَّ اللهُ شِرَارَکُمْ عَلَى خِیَارِکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَهُمْ; باید امر به معروف و نهى از منکر کنید و گر نه خداوند بدان را بر نیکان شما مسلّط مى کند آن گاه هر چه دعا کنند مستجاب نخواهد شد».(۲۷) در حدیث آمده است که شخصى نزد امیرمؤمنان(علیه السلام) آمد و از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت: با اینکه خدا فرموده دعا کنید من اجابت مى کنم، پس چرا ما دعا مى کنیم و به اجابت نمى رسد؟ امام(علیه السلام) در آن حدیث هشت شرط براى استجابت دعا بیان فرمود که بخشى از آن در احادیث بالا آمده است.(۲۸) براى توضیح بیشتر به کتاب «مفاتیح نوین» صفحه ۲۱ تا ۲۵ و تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه (وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى...)(۲۹) مراجعه کنید. ____________ ➖ پاورقی : ۱ . فرقان، آيه ۷۷. ۲ . غافر، آيه ۶۰. ۳ . نساء، آيه ۳۲. ۴ . يوسف، آيه ۹۷. ۵ . «لَمْ يُناقِشْکَ» از ريشه «مناقشه» به معناى دقت و سخت گيرى در حساب است و به همين جهت به مناظره و مباحثه دقيق، مناقشه گفته مى شود. ۶ . «نُزُوع» به معناى جدا شدن از چيزى است، از اين رو به حالت انسان در لحظات نزديک به مرگ حالت «نزع» گفته مى شود؛ زيرا لحظه جدايى روح از جسم است. ۷ . «الاستعتاب» در بخش هجدهم از همين وصيّت نامه تفسير شد. ۸ . نور، آيه ۳۱. ۹ . شورى، آيه ۲۵. ۱۰ . کهف، آيه ۵۸. ۱۱ . زمر، آيه ۵۳ . ۱۲ . فرقان، آيه ۷۰. ۱۳ . انعام، آيه ۱۶۰. ۱۴ . «افضيت» از ريشه «افضاء» و «فضا» گرفته شده و به معناى وصول به چيزى است; گويى در فضاى او وارد شده است. ۱۵ . «ابثثته» از ريشه «بَثّ» به معناى پراکنده ساختن گرفته شده و اينجا به معناى افشا کردن و ظاهر نمودن است. ۱۶ . شعراء، آيه ۷۸-۸۱ . ۱۷ . «شَآبيب» جمع «شؤبوب» بر وزن «بهلول» به معناى رگبار⚡️ و بارش تند⛈ است و گاه به معناى هرگونه شدت مى آيد. ۱۸ . کافى، ج ۲، ص ۲۶۸، ح ۲. ۱۹ . غافر، آيه ۶۰. ۲۰ . بقره، آيه ۱۸۶. ۲۱ . بقره، آيه ۲۱۶. ۲۲ . کافى، ج ۲، ص ۶۰، ح ۴. ۲۳ . تفسير مجمع البيان و قرطبى و طبرى و تفسير نمونه و کتب ديگر، ذيل آيات شريفه ۷۵ تا ۷۸ از سوره توبه. ۲۴ . غافر، آيه ۶۰. ۲۵ . مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۲۱۶، ح ۱۱ و کتب متعدّد ديگر. ۲۶ . بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۳۷۲. ۲۷ . کافى، ج ۵، ص ۵۶، ح ۳. ۲۸ . سفينة البحار، ج ۱ بحث دعا. ۲۹ . بقره، آيه ۱۸۶. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⎚ سیری در علیهم السلام | ۵ ╭ ─━─━─• · · · · · · ❒ صلح امام حسن علیه‌السلام (۲) ◣ تفاوتهای شرایط زمان امام حسن علیه السلام و شرایط زمان امام حسین علیه السلام ◣ عوامل دخیل در قیام امام حسین علیه السلام و مقایسه ی آن با شرایط زمان امام حسن علیه السلام ◣ مواد قرارداد ◣ پرسش و پاسخ ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2- شرایط زمان امام حسن علیه السلام و تفاوت آن با شرایط زمان امام حسین علیه السلام بسم اللّه الرّحمن الرّحیم بحث ما درباره ی علیه السلام بود. در جلسه ی پیش كلیاتی در مسأله ی جنگ و صلح از نظر اسلام و از نظر فقه اسلامی بالخصوص عرض كردیم كه به طور كلی و هم تاریخ اسلام نشان می دهد كه برای امام و پیشوای مسلمین در یك شرایط خاصی جایز است و احیاناً لازم و واجب است كه قرارداد صلح امضا كند، همچنانكه پیغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله رسماً این كار را در موارد مختلف انجام داد؛ هم با اهل كتاب در یك مواقع معینی قرارداد صلح امضا كرد و هم حتی با مشركین قرارداد صلح امضا كرد، و در مواقعی هم البته می جنگید. و بعد، از فقه اسلامی كلیاتی ذكر كردم و به اصطلاح استحسان عقلی عرض كردیم كه این مطلب معقول نیست كه بگوییم یك دین یا یك سیستم (هرچه می خواهید اسمش را بگذارید) اگر قانون جنگ را مجاز می داند، معنایش این است كه [آن را] در تمام شرایط [لازم می داند] و در هیچ شرایطی صلح و به اصطلاح همزیستی یعنی متاركه ی جنگ را جایز نمی داند؛ كمااینكه نقطه ی مقابلش هم غلط است كه یك كسی بگوید اساساً ما دشمن جنگ هستیم به طور كلی و طرفدار صلح هستیم به طور كلی. ای بسا جنگها كه مقدمه ی صلح كاملتر است و ای بسا صلحها كه زمینه را برای یك جنگ پیروزمندانه، بهتر فراهم می كند. اینها كلیاتی بود كه در جلسه ی پیش عرض كردیم. بعد قرار شد كه در باره ی این موضوع صحبت كنیم كه وضع زمان امام حسن علیه‌السلام چه وضعی بود و آن شرایط چه شرایطی بود كه امام حسن علیه السلام در آن شرایط صلح كرد و در واقع مجبور شد كه صلح كند، و نیز این شرایط با شرایط زمان امام حسین علیه‌السلام چه تفاوتی داشت كه امام حسین علیه‌السلام حاضر نشد صلح كند. تفاوت خیلی فراوان و زیادی دارد. حال من جنبه های مختلفش را برایتان عرض می كنم، بعد آقایان خودشان قضاوت كنند.
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا مظلومیت علیه السلام از اباعبدالله علیه السلام بیشتر است؟ 🎙 آیت الله علیه السلام @motahari_ir ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
تفاوتهای شرایط زمان امام حسن علیه السلام و شرایط زمان امام حسین علیه السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ اولین تفاوت این است كه امام حسن علیه‌السلام در مسند خلافت بود و معاویه هم به عنوان یك حاكم (گو اینكه تا آن وقت خودش، خودش را به عنوان خلیفه و امیرالمؤمنین نمی خواند) و به عنوان یك نفر طاغی و معترض در زمان امیرالمؤمنین علیه‌السلام قیام كرد، به عنوان اینكه من خلافت علی را قبول ندارم، به این دلیل كه علی كشندگان عثمان را كه خلیفه ی بر حق مسلمین بوده پناه داده است و حتی خودش هم در قتل خلیفه ی مسلمین شركت داشته است؛ پس علی خلیفه ی برحق مسلمین نیست. معاویه خودش به عنوان یك نفر معترض و به عنوان یك دسته ی معترض تحت عنوان مبارزه با حكومتی كه برحق نیست و دستش به خون حكومت پیشین آغشته است [قیام كرد] . تا آن وقت ادعای خلافت هم نمی كرد و مردم نیز او را تحت عنوان «امیرالمؤمنین» نمی خواندند؛ همین طور می گفت كه ما یك مردمی هستیم كه حاضر نیستیم از آن خلافت پیروی كنیم. امام حسن علیه‌السلام بعد از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مسند خلافت قرار می گیرد. معاویه هم روز به روز نیرومندتر می شود. به علل خاص تاریخی، وضع حكومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در زمان خودش- كه امام حسن علیه‌السلام هم وارث آن وضع حكومت بود- از نظر داخلی تدریجاً ضعیفتر می شود به طوری كه نوشته اند بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، به فاصله ی هجده روز (كه این هجده روز هم عبارت است از مدتی كه خبر به سرعت به شام رسیده و بعد معاویه بسیح عمومی و اعلام آمادگی كرده است) معاویه حركت می كند برای فتح عراق. در اینجا وضع امام حسن علیه‌السلام یك وضع خاصی است؛ یعنی خلیفه ی مسلمین است كه یك نیروی طاغی و یاغی علیه او قیام كرده است. كشته شدن امام حسن علیه‌السلام در این وضع یعنی كشته شدن خلیفه ی مسلمین و شكست مركز خلافت. مقاومت امام حسن علیه‌السلام تا سرحد كشته شدن نظیر مقاومت عثمان بود در زمان خودش، نه نظیر مقاومت امام حسین علیه‌السلام. امام حسین علیه‌السلام وضعش وضع یك معترض بود در مقابل حكومت موجود [1]؛ اگر كشته می شد- كه كشته هم شد- كشته شدنش افتخارآمیز بود، همین طور كه افتخارآمیز هم شد. اعتراض كرد به وضع موجود و به حكومت موجود و به شیوع فساد و به اینكه اینها صلاحیت ندارند و در طول بیست سال ثابت كردند كه چه مردمی هستند، و روی حرف خودش هم آنقدر پافشاری كرد تا كشته شد. این بود كه قیامش یك قیام افتخارآمیز و مردانه تلقی می شد و تلقی هم شد. امام حسن علیه‌السلام وضعش از این نظر درست معكوس وضع امام حسین علیه‌السلام است؛ یعنی كسی است كه در مسند خلافت جای گرفته است، دیگری معترض به اوست، و اگر كشته می شد خلیفه ی مسلمین در مسند خلافت كشته شده بود و این خودش یك مسأله ای است كه حتی امام حسین علیه‌السلام هم از مثل این جور قضیه احتراز داشت كه كسی در جای پیغمبر و در مسند خلافتِ پیغمبر كشته شود. ما می بینیم كه امام حسین علیه‌السلام حاضر نیست كه در مكه كشته شود، چرا؟ فرمود: این احترام مكه است كه از میان می رود؛ به هر حال مرا می كشند، چرا مرا در حرم خدا و در خانه ی خدا بكشند كه هتك حرمت خانه ی خدا هم شده باشد؟! ما می بینیم امیرالمؤمنین علیه‌السلام در وقتی كه شورشیان در زمان عثمان شورش می كنند [2]فوق العاده كوشش دارد كه خواسته های آنها انجام شود نه اینكه عثمان كشته شود. (این در نهج البلاغه هست.) از عثمان دفاع می كرد، كه خودش فرمود من اینقدر از عثمان دفاع كردم كه می ترسم گنهكار باشم: «خَشیتُ اَنْ اَكونَ اثِماً» [3]. ولی چرا از عثمان دفاع می كرد؟ آیا طرفدار شخص عثمان بود؟ نه، آن دفاع شدیدی كه می كرد، می گفت من می ترسم كه تو خلیفه ی مقتول باشی. این برای عالم اسلام ننگ است كه خلیفه ی مسلمین را در مسند خلافت بكشند؛ بی احترامی است به مسند خلافت. این بود كه می گفت اینها خواسته های مشروعی دارند، خواسته های اینها را انجام بده، بگذار اینها برگردند بروند. از طرف دیگر امیرالمؤمنین علیه‌السلام نمی خواست به شورشیان بگوید كاری نداشته باشید، حرفهای حق خودتان را نگویید، حالا كه این سرسختی نشان می دهد پس شما بروید در خانه هایتان بنشینید كه قهراً دست خلیفه بازتر باشد و بر مظالمش افزوده شود. این حرف را هم البته نمی زد و نباید هم می گفت؛ اما این را هم نمی خواست كه عثمان در مسند خلافت كشته شود، و آخرش هم علیرغم تمایل امیرالمؤمنین علیه‌السلام [این امر واقع شد]. پس اگر امام حسن علیه‌السلام مقاومت می كرد نتیجه ی نهایی اش- آن طور كه ظواهر تاریخ نشان می دهد- كشته شدن بود؛ اما كشته شدن امام و خلیفه در مسند خلافت، ولی كشته شدن امام حسین علیه‌السلام كشته شدن یك نفر معترض بود. این یك تفاوت شرایط زمان امام حسن علیه السلام و شرایط زمان امام حسین علیه السلام.
تفاوت دومی كه در كار بود این بود كه درست است كه نیروهای عراق یعنی نیروهای كوفه ضعیف شده بود؛ اما این نه بدان معنی است كه بكلی از میان رفته بود و اگر معاویه همین طور می آمد یكجا فتح می كرد، بلاتشبیه آن طور كه پیغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله مكه را فتح كرد، به آن سادگی و آسانی؛ با اینكه بسیاری از اصحاب امام حسن علیه‌السلام به حضرت كردند و منافقین زیادی در كوفه پیدا شده بودند و كوفه یك وضع ناهنجاری پیدا كرده بود كه معلول علل و حوادث تاریخی زیادی بود. یكی از بلاهای بزرگی كه در كوفه پیدا شد مسأله ی پیدایش خوارج بود كه خود خوارج را امیرالمؤمنین علیه‌السلام معلول آن فتوحات بی بند و بار می داند، آن فتوحاتِ پشت سر یكدیگر بدون اینكه افراد یك تعلیم و تربیت كافی بشوند، كه در نهج البلاغه هست: مردمی كه تعلیم و تربیت ندیده اند، اسلام را نشناخته اند و به عمق تعلیمات اسلام آشنا نیستند آمده اند در جمع مسلمین، تازه از دیگران هم بیشتر ادعای مسلمانی می كنند. به هر حال در كوفه یك چند دستگی پیدا شده بود. این جهت را هم همه اعتراف داریم كه دست كسی كه پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیست، بازتر است از دست كسی كه پایبند این جور چیزهاست. معاویه در كوفه یك پایگاه بزرگی درست كرده بود كه با پول💰 ساخته بود. جاسوسهایی كه مرتب می فرستاد به كوفه، از طرفی پولهای 💸 فراوانی پخش می كردند و وجدانهای افراد را می خریدند و از طرف دیگر پراكنی های زیاد می كردند و روحیه ها را خراب می نمودند. اینها همه به جای خود، در عین حال اگر امام حسن علیه‌السلام ایستادگی می كرد یك لشكر انبوه در مقابل معاویه به وجود می آورد، لشكری كه شاید حداقل سی چهل هزار نفر باشد، و شاید- آن طور كه در تواریخ نوشته اند- تا صد هزار هم امام حسن علیه‌السلام می توانست لشكر فراهم كند كه تا حدی برابری كند با لشكر جرّار صد و پنجاه هزار نفری معاویه. نتیجه چه بود؟ در صفّین، امیرالمؤمنین علیه‌السلام- كه در آن وقت نیروی عراق بهتر و بیشتر هم بود- هجده ماه با معاویه جنگید؛ بعد از هجده ماه كه نزدیك بود معاویه شكست كامل بخورد، آن نیرنگِ قرآن سر نیزه بلند كردن را اجرا كردند. اگر امام حسن علیه‌السلام می جنگید، یك جنگ چند ساله ای میان دو گروه عظیم مسلمین شام و عراق رخ می داد و چندین ده هزار نفر مردم از دو طرف تلف می شدند بدون آنكه یك نتیجه ی نهایی در كار باشد. احتمال اینكه بر معاویه پیروز می شدند- آن طور كه شرایط تاریخ نشان می دهد- نیست، و احتمال بیشتر این است كه در نهایت امر شكست از آنِ امام حسن علیه‌السلام باشد. این چه افتخاری بود برای امام حسن علیه‌السلام كه بیاید دو سه سال جنگی بكند كه در این جنگ از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم كشته بشوند و نتیجه ی نهایی اش یا خستگی دو طرف باشد كه بروند سر جای خودشان و یا مغولبیت امام حسن علیه‌السلام و كشته شدنش در مسند خلافت؟ اما امام حسین علیه‌السلام یك جمعیتی دارد كه همه ی آن هفتاد و دو نفر است. تازه آنها را هم مرخص می كند، می گوید می خواهید بروید بروید، من خودم تنها هستم. آنها ایستادگی می كنند تا كشته می شوند، یك كشته شدن صد در صد افتخارآمیز. ◽️ پس این دو تفاوت عجالتاً در كار هست: یكی اینكه امام حسن علیه‌السلام در مسند خلافت بود و اگر كشته می شد، خلیفه در مسند خلافت كشته شده بود، و دیگر اینكه نیروی امام حسن علیه‌السلام یك نیرویی بود كه كم و بیش با نیروی معاویه برابری می كرد و نتیجه ی شروع این جنگ این بود كه این جنگ مدتها ادامه پیدا كند و افراد زیادی از مسلمین كشته شوند بدون اینكه یك نتیجه ی نهایی صحیحی به دنبال داشته باشد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] حالا من كاری ندارم كه در این جهت تفاوتی هست كه امام حسین علیه‌السلام معترضِ برحق بود و امام حسن علیه‌السلام امام برحق و معترضش معترض باطل؛ وضع را از نظر اجتماعی عرض می كنم. [2] كه بحق هم شورش كرده بودند، یعنی اعتراضهایشان همه بجا بود (سنیها هم، اكنون قبول دارند كه معترضین به عثمان اعتراضهایشان بجا بود) و لهذا علی علیه السلام در دوره ی خلافتش هم اینها را گرامی می داشت. در میان معترضین و قَتَله ی عثمان افرادی مثل محمدبن ابی بكر و مالك اشتر بودند، و اینها بعدها از خواص و از خصّیصین امیرالمؤمنین علیه‌السلام شدند چنانكه قبل از آن هم بودند. [3] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 240 ╭═══════๛- - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
22.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ ببینید | ماجرای عجیب صلح امام حسن (علیه السلام) 🎚️ به یک ابهام تاریخی برای همیشه 🔍 حقایقی کمتر شنیده شده از (علیه السلام) 👈 به طور مثال آیا می‌دانستید امام حسن (علیه السلام) جاسوسان معاویه را گردن زدند؟ 🤔 آیا می‌دانستید سپاه (علیه السلام) با عده‌ای کمتر بر سپاه معاویه پیروز شده بودند؛ اما چه شد که صلح رقم خورد؟! 🎙️ دکتر غلامی ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
عوامل دخیل در قیام امام حسین علیه السلام و مقایسه ی آن با شرایط زمان امام حسن علیه السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در سایر شرایط نیز خیلی با یكدیگر فرق داشتند. سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است. هر كدام از این سه عامل را كه ما در نظر بگیریم می بینیم در زمان امام حسن علیه‌السلام به شكل دیگر است. عامل اول كه سبب قیام امام حسین علیه‌السلام شد این بود كه حكومت ستمكار وقت از امام حسین علیه‌السلام بیعت می خواست: «خُذِ الْحُسَیْنَ بِالْبَیْعَةِ اَخْذاً شَدیداً لَیْسَ فیهِ رُخْصَةٌ» حسین را بگیر برای بیعت، محكم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی، حتماً باید بیعت كند. از امام حسین تقاضای بیعت می كردند. از نظر این عامل، امام حسین علیه‌السلام جوابش فقط این بود: نه، بیعت نمی كنم، و نكرد. جوابش منفی بود. امام حسن علیه‌السلام چطور؟ آیا وقتی كه قرار شد با معاویه صلح كند، معاویه از امام حسن علیه‌السلام تقاضای بیعت كرد كه تو بیا با من بیعت كن (بیعت یعنی قبول خلافت) ؟ نه، بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضای بیعت نباشد و ظاهراً احدی از مورخین هم ادعا نكرده است كه امام حسن علیه‌السلام یا كسی از كسان امام حسن یعنی امام حسین(علیهماالسلام)، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن علیه‌السلام آمده باشد با معاویه بیعت كرده باشد. ابداً صحبت بیعت در میان نیست. بنابراین مسأله ی بیعت- كه یكی از عواملی بود كه امام حسین علیه‌السلام را وادار كرد مقاومت شدید بكند- در جریان كار امام حسن علیه السلام نیست. عامل دوم قیامِ امام حسین علیه‌السلام دعوت كوفه بود به عنوان یك شهر آماده. مردم كوفه بعد از اینكه بیست سال حكومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل كردند واقعاً بیتاب شده بودند، كه حتی می بینید بعضی معتقدند كه واقعاً در كوفه یك زمینه ی صددرصد آماده ای بود و یك جریان غیر مترقَّب اوضاع را دگرگون كرد. 🗞 مردم كوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین علیه‌السلام و اعلام آمادگی كامل می كنند. حال كه امام حسین علیه‌السلام آمد و مردم كوفه یاری نكردند، البته همه می گویند پس زمینه كاملاً آماده نبوده، ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین علیه‌السلام به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، مسلّم در مقابل تاریخ محكوم بود؛ می گفتند یك زمینه ی بسیار مساعدی را از دست داد. و حال آنكه در كوفه ی امام حسن علیه‌السلام اوضاع درست بر عكس بود؛ یك كوفه ی خسته و ناراحتی بود، یك كوفه ی متفرّق و متشتّتی بود، یك كوفه ای بود كه در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود، كوفه ای بود كه ما می بینیم امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روزهای آخر خلافتش مكرر از مردم كوفه و از عدم آمادگی شان شكایت می كند و همواره می گوید: خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حكومتی مسلّط كن كه شایسته ی آن هستند تا بعد اینها قدر حكومت مرا بدانند. اینكه عرض می كنم «كوفه ی آماده» یعنی بر امام حسین علیه‌السلام اتمام حجتی شده بود. نمی خواهم مثل بعضی ها بگویم كوفه یك آمادگی واقعی داشت و امام حسین علیه‌السلام هم واقعاً روی كوفه حساب می كرد. نه، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین علیه‌السلام شد كه فرضاً هم زمینه آماده نباشد، او نمی تواند آن را نادیده بگیرد. 🤔 از نظر امام حسن چطور؟ از نظر امام حسن علیه‌السلام اتمام حجت بر خلاف شده بود؛ یعنی مردم كوفه نشان داده بودند كه ما آمادگی نداریم. آنچنان وضع داخلی كوفه بد بود كه امام حسن علیه‌السلام خودش از بسیاری از مردم كوفه محترِز بود و وقتی كه بیرون می آمد- حتی وقتی كه به نماز می آمد- در زیر لباسهای خود زره می پوشید برای اینكه خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر كشته شدن ایشان وجود داشت، و یك دفعه حضرت در حال نماز بود كه به طرفش تیراندازی شد ولی چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود تیر كارگر نشد، و الاّ امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند. پس، از نظر دعوت مردم كوفه كه بر امام حسین علیه‌السلام اتمام حجتی بود و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می داد، در مورد امام حسن علیه‌السلام بر عكس، اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم كوفه تقریباً عدم آمادگی شان را اعلام كرده بودند.