۱۱ / ۱ ...
پیوند گروه هاى اجتماعى
امام(علیه السلام) در بخش گذشته این عهدنامه اشاره اى اجمالى، جامع و جالب به هفت گروه عمده اجتماعى نموده است.
سپس از اینجا به بعد به شرح وظایف، مسئولیت ها و ویژگى هاى هر یک مى پردازد و از آنجا که نیروى نظامى و انتظامى مهم ترین رکن جامعه است از آن شروع مى کند.
مى فرماید: «اما سپاهیان ـ به اذن پرودگار ـ دژها و پناهگاه هاى رعیت و زینت زمامداران و عزت دین و راه هاى امنیّت اند و قوام رعیت جز به وسیله آنها ممکن نیست»; (فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللهِ، حُصُونُ الرَّعِیَّةِ، وَ زَیْنُ الْوُلاَةِ، وَ عِزُّ(۱) الدِّینِ، وَ سُبُلُ الاَْمْنِ وَ لَیْسَ تَقُومُ الرَّعِیَّةُ إِلاَّ بِهِمْ).
امام(علیه السلام) در این چند جمله کوتاه، پنج اثر مثبت و نتیجه پربار براى وجود لشکریان مؤمن بیان مى فرماید.
نخست اینکه آنها دژهاى رعیت اند.
اشاره به اینکه براى محفوظ ماندن از آسیب دشمنان و خطرات آنها پناهگاهى لازم است و آن پناهگاه لشکریان مقتدرند؛ زیرا هرگونه ضعف و فتور در آنها سبب طمع دشمنان مى شود و انواع مشکلات را براى جامعه مسلمین پدید مى آورد.
در گذشته تاریخ نظر به اینکه سلاح ها بسیار ساده و ابتدایى بود، وجود دژهاى محکم مى توانست جلوى بسیارى از آسیب ها را بگیرد، هرچند امروز با وجود هواپیماهاى جنگى و موشک ها و توپ هاى دوربرد، دژها کارآیى چندانى ندارند.
در جمله دوم آن را زینت زمامداران مى شمرد؛ زیرا زمامدارى در نظر مردم محترم است که صاحب قدرت و نفوذ باشد و قدرت و نفوذ در درجه اوّل از طریق لشکرى نیرومند و سر بر فرمان حاصل مى شود.
جمله سوم که لشکر نیرومند را سبب عزت و قدرت دین مى شمرد، اشاره روشنى به این حقیقت دارد که امور معنوى مردم نیز بدون وجود ارتشى نیرومند سامان نمى پذیرد; بخش مهمى از #امر_به_معروف و #نهى_از_منکر، احقاق حقوق و اجراى حدود و بسط و گسترش عدل و داد نیاز به قدرت و نیرو دارد، آن هم وابسته به لشکرى نیرومند است.
چهارمین جمله که در آن سخن از طرق #امنیّت به وسیله لشکریان نیرومند به میان آمده اشاره به این است که یک لشکر قوى نه تنها دشمنان خارج را به عنوان (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم)(۲) مى ترساند، بلکه دشمنان داخل نیز از او مى ترسند.
یا به این دلیل که جنود در اینجا اعم از نیروى نظامى و انتظامى است و یا اینکه در موارد فوق العاده که نیروى انتظامى از عهده تأمین امنیّت بر نیاید معمولاً نیروى نظامى را در داخل کشور بسیج مى کنند و امنیّت را به وسیله آنها برقرار مى سازند.
جمله پنجم که مى فرماید: قوام رعیت جز به وسیله آنها امکان پذیر نیست، ممکن است به منزله نتیجه گیرى از چهار جمله قبل باشد.
💭 این احتمال نیز هست که جمله مستقلى باشد و آن اینکه در بسیارى از مواقع ارتش ها به یارى مردم مى شتابند; در زلزله ها، سیلاب ها و حوادث تلخِ غیر مترقبه، دولت ناچار است نیروى نظامى را به کمک مردم بفرستد.
آن گاه امام ارتباط این گروه اجتماعى را با گروه هاى دیگر به ترتیب بیان مى کند و در رابطه سپاهیان و عاملان خراج مى فرماید: «سپس استوارى و قوام سپاهیان جز به وسیله خراج امکان پذیر نیست، همان چیزى که براى جهاد با دشمن به وسیله آن تقویت مى شوند و براى اصلاح خود به آن تکیه مى کنند و با آن نیازمندى هاى خویش را برطرف مى سازند»; (ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلاَّ بِمَا یُخْرِجُ اللهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِی یَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَ یَعْتَمِدُونَ عَلَیْهِ فِیمَا یُصْلِحُهُمْ وَ یَکُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ).
از تاریخ اسلام استفاده مى شود که در عصر رسول خدا سپاه و لشکر به شکل یک قشر ممتاز و جداگانه وجود نداشت، بلکه به هنگام نیاز براى مقابله با دشمن، پیر و جوان، کوچک و بزرگ که قدرت داشتند سلاح بردارند اسلحه بر مى داشتند و همراه پیامبر به سوى میدان نبرد مى شتافتند.
غالباً سلاح را خود تهیه مى کردند و مرکب سوارى نیز از خودشان بود.
البته قبل از حرکت به سوى میدان، پیامبر دستور مى داد آذوقه لشکر را از طریق زکات و تبرعاتى که افراد داشتند تهیه کنند.
ولى در زمان هاى بعد که حکومت اسلام گسترش یافت و چاره اى جز مقابله با لشکریان سازمان یافته دشمنان نداشتند، مسلمانان ناچار شدند به سپاه اسلام سازمان دهند و پادگان هایى براى آنها فراهم سازند.(۳) اصولاً شهر کوفه به عنوان «کوفة الجند» شمرده مى شد که خود یک پادگان بزرگ بود.
البته در مواقع حساس افراد عادى نیز به سپاهیان مى پیوستند و به عنوان جهاد فى سبیل الله که وظیفه همه افراد قادر بر جهاد است در کنار سپاهیان مى ایستادند.
۱۱ / ۲ ...
به هر حال یک چنین گروهى که خود را آماده فداکارى براى حفظ حوزه اسلام کرده است باید از نظر معیشت فارغ البال باشد، لذا در اسلام، مالیات خاصى به نام خراج و همچنین سهمى از #زکات به عنوان فى سبیل الله براى آنها قرار داده شده است.
جمله هاى سه گانه اى که در سخن امام آمده مى تواند اشاره به نیازهاى مختلف سپاهیان باشد جمله «الَّذِینَ یَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ» اشاره به نیازهاى مربوط به میدان جنگ از قبیل سلاح و مرکب است.
جمله «وَ یَعْتَمِدُونَ عَلَیْهِ فِیمَا یُصْلِحُهُمْ» اشاره به تأمین ضروریات زندگى است.
جمله «وَ یَکُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ» مى تواند اشاره به امور رفاهى آنها باشد.
بعضى از شارحان این جمله را چنین تفسیر کرده اند: سپاهیان درآمدى داشته باشند که تمام نیازهاى آنها را برطرف سازد.
آن گاه امام ارتباط این دو گروه را با گروه سوم و چهارم و پنجم یعنى قضات و کارگزاران و حساب داران بیان مى کند مى فرماید: «این دو گروه (سپاهیان و خراج گزاران) جز با گروه سومى از قضات و کارگزاران دولت و منشى ها و حساب داران، قوام و استوارى نمى پذیرند؛ زیرا آنها قراردادها را استحکام مى بخشند و مالیات ها را جمع آورى مى کنند و در ضبطِ امور خصوصى و عمومى مورد اعتماد و اطمینان هستند»; (ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِهَذَیْنِ الصِّنْفَیْنِ إِلاَّ بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ وَ الْکُتَّابِ، لِمَا یُحْکِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ(۴)، وَ یَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَ یُؤْتَمَنُونَ عَلَیْهِ مِنْ خَوَاصِّ الاُْمُورِ وَ عَوَامِّهَا).
در واقع امام در این عبارت نورانى خود سه گروه از گروه هاى اجتماعى را در یک صنف ادغام کرده و به عنوان صنف سوم در مقابل دو صنف پیشین; یعنى سپاهیان و جمع آورى کنندگان خراج قرار داده و براى هر کدام از این سه گروه یک اثر مهم اجتماعى ذکر کرده است.
در مورد قضات مى فرماید: آنها قراردادها را استحکام مى بخشند، زیرا اگر نظارت آنها نباشد ممکن است بسیارى از مردم از تعهدات خود سرباز زنند; ولى وجود محاکم عدل سبب مى شود تخلّف نکنند، زیرا از طرف محاکم تحت تعقیب قرار مى گیرند و گرفتار مجازات مى شوند.
براى عمّال; یعنى کارگزاران و فرمانداران و بخشداران مسأله نظارت بر جمع منافع را ذکر فرموده.
درست است که مأموران گردآورى مالیات و خراج به دنبال جمع آن هستند; ولى ناظر بر اعمال آنها عاملان یعنى فرمانداران و بخشدارانند.
فایده وجودى کُتّاب را این شمرده که آنها در ضبط امور عام و خاص و درآمدها و هزینه هاى کشور اسلام مورد اطمینانند.
هنگامى که این سه گروه دست به دست هم دهند امر خراج و مالیات اصلاح مى شود و با اصلاح آن، امر سپاه سامان مى پذیرد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه چنین تصور کرده اند که این سه گروه یک گروه اند و خلاصه در قضات و کارکنان آنها مى شوند و آنچه در جمله هاى سه گانه آمده به قضات باز مى گردد در حالى که به یقین آنها سه گروه اجتماعى هستند که قبلا هم امام به آنها اشاره فرموده و در اینجا نیز براى هر یک وظیفه و برنامه اى ذکر کرده است; ولى به یقین هر سه با هم ارتباط نزدیک و تنگاتنگ دارند و به همین دلیل به عنوان صنف ثالث ذکر شده اند.
🤔 در اینجا این سؤال پیش مى آید که قبلاً امام به دو صنف اشاره کرد و مسأله گردآورى خراج را به عنوان صنف دوم بیان فرمود چگونه در اینجا عمّال باز یکى از سه گروه صنف سوم را تشکیل مى دهند؟
← پاسخ این سؤال آن است که در صدر کلام امام سخن از سپاه بود و کشاورزانى که زمین هاى خراجیه را آباد مى کنند و خراج آن را مى پردازند; ولى در اینجا سخن از کارگزاران دولت; یعنى فرمانداران و بخشدارانى است که بر امر جمع آورى خراج نظارت دارند و مأموران آنها متصدى جمع آن هستند.
توجّه داشته باشید عمّال جمع عامل بارها در کلمات امام به استاندار، فرماندار و بخشدار اطلاق شده است و ناظر به «عامِلینَ عَلَیْها»; (مأموران جمع آورى زکات) که در قرآن مجید در مورد زکات آمده نیست.
تعبیر به «خَوَاصِّ الاُْمُورِ وَ عَوَامِّهَا» اشاره به این است که کار این نویسندگان گاه ثبت و ضبط مسائل سرّى و ما فوق و گاه مربوط به ثبت هزینه ها و درآمدهاى معمولى است.
آنها وظیفه دارند هم اسناد طبقه بندى شده را حفظ کنند و هم درآمدها و هزینه هاى جارى را.
۱۱ / ۳ ...
آن گاه امام(علیه السلام) پیوند گروه دیگرى را با اصناف گذشته بیان کرده مى فرماید: «همه این گروه ها نیز بدون تجار و پیشهوران و صنعتگران سامان نمى یابند (زیرا) آنها (تجار و صنعتگران) وسایل زندگى ایشان (گروه هاى پیشین) را جمع آورى کرده و در بازارها عرضه مى کنند و (گروهى از آنان) وسایل و ابزارى را با دست خود مى سازند که دیگران قادر به آن نیستند»; (وَ لاَ قِوَامَ لَهُمْ جَمِیعاً إِلاَّ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِی الصِّنَاعَاتِ، فِیمَا یَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ(۵)، وَ یُقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ
وَ یَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ(۶) بِأَیْدِیهِمْ مَا لاَ یَبْلُغُهُ رِفْقُ غَیْرِهِمْ).
روشن است که جمله «فِیمَا یَجْتَمِعُونَ...» و «یُقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ» اشاره به تجار و پیشهوران است که کار آنان جمع آورى مواد مورد نیاز مردم از مناطق دور و نزدیک و عرضه کردن آنها در بازارها و گذاشتن آنها در اختیار مصرف کنندگان است; ولى جمله «وَ یَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَیْدِیهِمْ...» اشاره به صنعتگران است که آنها با تلاش و رنج و زحمت وسایل مورد نیاز مردم را با دست هاى خود ـ البته طبق شرایط آن زمان ـ ساخته و پرداخته و در اختیار نیازمندان مى گذارند.
ممکن است بعضى چنین پندارند که تجار نقش مهمى در زندگى انسان ها ندارند; نه کار تولیدى انجام مى دهند و نه زراعت و دامدارى و صنعت.
چگونه امام آنها را از ارکان جامعه شمرده است؟
ولى اگر تاجر، انسانى وظیفه شناس باشد به یقین کارهاى مهمى را انجام مى دهد؛ زیرا از یک سو در هر منطقه اى از جهان چیزهایى است که در مناطق دیگر یافت نمى شود.
اگر همه مردم روى زمین بخواهند از همه برکات الهى استفاده کنند باید گروهى انتقال این مواد مورد نیاز را از نقطه اى به نقطه دیگر به عهده بگیرند و این گروه همان تجارند.
از سویى دیگر حتى در موادى که در یک شهر و یک استان تولید مى شود، تولیدکنندگان غالباً توانایى ندارند آنچه را تولید کرده اند شخصاً به بازار بیاورند و خرده فروشى کنند و به اصطلاح از تولید به مصرف برسانند، بلکه ناچارند محصولات خود را یکجا به کسى که سرمایه کافى دارد بفروشند و آن شخص به پیشهوران جزء بدهد و پیشهوران به طور خرده فروشى به مردم عرضه دارند.
از سوى سوم بسیارى از تولیدات کشاورزى و دامى و صنعتى است که ممکن است در محل تولید قابل جذب نباشد و باید آنها را جمع آورى کرده در بازارهاى دنیا عرضه کنند؛ لذا گروهى باید کار صادرات را به عهده بگیرند و این گروه همان تجارند به خصوص در محصولاتى که حفظ و ذخیره و نگه دارى آنها احتیاج به انبارهاى مجهز دارد که از عهده تولید کنندگان خارج است.
تجار در این سه امر نقش مهمى دارند; یعنى معمولاً این دو واسطه (تجار و پیشه وران) براى گردش صحیح اموال و محصولات مختلف ضرورت دارد.
حال اگر وسائط متعدد شود و هر گروهى بخواهند بدون انجام کارى مثبت بهره بگیرند و بر بهاى اجناس بیفزایند و یا تجار اجناسى را که خریدارى کرده اند احتکار کنند یا دست به دست هم بدهند و بازار سیاه با قیمت هاى کاذب تشکیل دهند، انحراف محسوب مى شود و ارتباطى به اصل مسأله تجارت ندارد.
به همین دلیل در تمام دولت ها وزارت خانه اى به عنوان وزارت بازرگانى و مانند آن براى نظارت بر امر تجارت و حتى کمک به تجار و دادن سرمایه هاى لازم به آنها براى انجام صادرات و واردات وجود دارد که در واقع کار صنعتگران، کشاورزان و دامداران را تکمیل مى کنند.
۱۱ / ۴ ...
آن گاه امام از قشر پایین اجتماع یاد کرده، مى فرماید: «سپس قشر پایین، نیازمندان و از کار افتادگان هستند که لازم است به آنها مساعدت و کمک شود»; (ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ الَّذِینَ یَحِقُّ رِفْدُهُمْ(۷) وَ مَعُونَتُهُمْ).
بدیهى است در هر جامعه اى افرادى هستند که بر اثر پیرى، بیمارى، نقص عضو، حوادث گوناگون، عقب افتادگى ذهنى و مانند آن نمى توانند تولید کننده باشند و تنها مصرف کننده اند.
بسیارى از این گروه به هنگام جوانى و سلامت جسم و روح از تولید کنندگان عمده بودند; ولى بر اثر گذشت زمان به چنین وضعى گرفتار شدند.
نه عقل اجازه مى دهد نه وجدان مى پذیرد که اینها از حمایت هاى اجتماعى حذف شوند؛ به همین دلیل در تمام دنیا براى این گروه حسابى باز مى کنند و بخشى از درآمدهاى حکومت صرف نگهدارى و پذیرایى از آنها مى شود و در اجتماع نیز مراکزى به حمایت از آنها تشکیل مى گردد.
در #اسلام درباره رسیدگى به این گروه توصیه اکید شده و سهم عمده اى از خمس و زکات به آنها تعلق دارد.
افزون بر این چنانچه این گروه نادیده گرفته شوند مشکلات مهمى براى اقشار دیگر جامعه فراهم مى شود.
از یک سو ممکن است آنها براى تأمین زندگى خود دست به کارهاى خلاف یا جنایت ها و عقده گشایى ها بزنند، یا اقشار دیگر از کار خود دلسرد شوند و فکر کنند اگر روزى مانند این گروه شوند به چه مصائبى گرفتار خواهند شد; اما هنگامى که مى ببینند بر فرضِ از کارافتادگى حکومت و جامعه از آنها حمایت مى کنند به آینده خود نگران نخواهند شد.
تعبیر به اهل حاجت و مسکنت اشاره به دو گروه است: اهل حاجت کسانى هستند که فعالیتى دارند; اما درآمدشان کفاف نمى دهد و مسکنت اشاره به از کارافتادگان و زمین گیران است که مطلقاً نمى توانند درآمدى داشته باشند.
آن گاه امام(علیه السلام) بعد از ذکر ارتباط این طبقات اجتماعى با یکدیگر اشاره به نکته مهمى مى کند و مى فرماید: «خداوند در آفرینش خود براى هر یک از این طبقات، وسعتى قرار داده همچنین هر یک بر والى به مقدار اصلاح کارشان حقى دارند»; (وَ فِی اللهِ لِکُلّ سَعَةٌ، وَ لِکُلّ عَلَى الْوَالِی حَقٌّ بِقَدْرِ مَا یُصْلِحُهُ).
اشاره به اینکه تمام این طبقات براى رسیدن به خواسته هاى خود از دو سرچشمه کمک مى گیرند:
نخست سرچشمه آفرینش است که خداوند مواهب و نعمت ها و امکاناتى در این عالم آفریده که هر کدام از این گروه ها مى توانند با تلاش و کوشش و برنامه ریزى از آن بهره مند شوند، این بر حسب جهان تکوین،
و اما از نظر جهان تشریع؛
حکومت اسلامى وظیفه دارد که به همه آنها کمک کند تا به مقاصد خویش برسند؛ زیرا حکومت هم داراى قدرت مالى است و هم قدرت اجرایى و مى تواند از این دو قدرت براى کمک به همه طبقات اجتماعى بهره بگیرد.
سپس در ادامه این سخن درباره این مطلب سخن مى گوید که والى چگونه مى تواند وظیفه خود را در این راه به خوبى انجام دهد مى فرماید: «هرگز والى از عهده اداى آنچه خداوند او را به آن مُلزم ساخته بر نمى آید جز با اهتمام و کوشش و یارى جستن از خداوند و آماده ساختن خویش بر ملازمت حق و شکیبایى و استقامت در برابر آن، خواه امورى باشد که بر او سبک باشد یا سنگین»; (وَ لَیْسَ یَخْرُجُ الْوَالِی مِنْ حَقِیقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللهُ مِنْ ذَلِکَ إِلاَّ بِالاِهْتِمَامِ وَ الاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ، وَ تَوْطِینِ(۲۳۷) نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ، وَ الصَّبْرِ عَلَیْهِ فِیمَا خَفَّ عَلَیْهِ أَوْ ثَقُلَ).
در واقع امام(علیه السلام) سه شرط براى موفقیت والى در انجام وظیفه در برابر گروه هاى اجتماعى ذکر فرموده است:
شرط اوّل #تلاش و کوشش در این راه،
شرط دوم یارى جستن از خدا،
و شرط سوم آماده بودن براى تحمّل مشکلاتى که در این راه هست.
← به یقین هرگاه والى بر خداوند تکیه کند و مخلصانه بکوشد و از مشکلات در طریق انجام وظیفه نهراسد موفق و پیروز خواهد شد.
۱۱/۵ ...
____________
پاورقی :
۱ . «عزّ» واژه «عزيز» که از «عزت» گرفته شده در لغت به معناى هر چيزى است که رسيدن به آن سخت است؛ از اين رو به زمينى که عبور از آن به سختى ايجاد مى شود عَزاز (بر وزن نماز) ناميده مى شود و نيز هر چيزى که بر اثر کميابى دسترسى به آن مشکل باشد به آن عزيز مى گويند.
همچنين افراد قوى و نيرومند که غلبه بر آنها مشکل است يا غير ممکن، عزيز ناميده مى شوند و لذا واژه عزت هم به معناى قدرت و هم به معناى کميابى و هم به معناى گرانبها بودن به کار مى رود.
و در جمله پيشين کلمه عزّ به معناى قدرت است.
۲ . انفال، آيه ۶۰ .
۳ . درباره معناى خراج و مورد آن بحث مشروحى ذيل نامه ۵۱ ذکر کرده ايم.
۴ . «مَعاقِد» جمع «مَعْقِد» بر وزن «مسجد» در اصل به معناى محل گره زدن است سپس به هر معامله و قراردادى به مناسبت اينکه گرهى در ميان طرفين ايجاد مى کند اطلاق شده است و ريشه اصلى آن «عقد» به معناى گره زدن است.
۵ . «مَرافِق» جمع «مرفق» بر وزن «مسجد» و همچنين جمع «مرفق» بر وزن «محور» به معناى امورى است که انسان از آنها منتفع و بهره مند مى شود.
۶ . «التَّرَفُّق» به معناى بهره مند شدن و استفاده کردن است و جمله (ما لايَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ) اشاره به اين است که خداوند استعدادها و موقعيت هاى اجتماعى را مختلف آفريده است; چه بسيار کارهايى که از فردى ساخته است و از فردى ديگر ساخته نيست و نتيجه زندگى اجتماعى همين است که هر کَس بر طبق استعداد و توان خود به کارى مشغول مى شود و ديگران از آن بهره مند مى گردند و در برابر به او بهره مى دهند.
۷ . «رِفْد» به معناى عطا و بخشش و کمک کردن است.
۸ . «توطين» به معناى وادار ساختن بر چيزى است و «توطين نفس» يعنى خويشتن را به کارى وادار کردن. در اصل از ماده وطن گرفته شده گويى انسان آن کار را وطن خويش قرار مى دهد و در آن توقف مى کند. اين واژه گاه به معناى عادت دادن نيز آمده است.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#خاطرات | مهلت آرى، بخشش نه!
در زمان رياست جمهورىِ حضرت آيةاللّه خامنهاى[مدظله العالی]، در خدمت ايشان به عنوان هيأت همراه به يكى از كشورهاى اسلامى رفتم. ايشان به رئيس جمهور آنجا فرمود: بدهى ما را نمىدهيد؟
او در جواب گفت: قرآن مىفرمايد: « ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة » به آدم بدهكار #مهلت دهيد.
ايشان فرمود: تا اينجا را مىپذيرم، امّا قسمت بعد آيه را نخوانيد كه مىفرمايد: « و ان تصدّقوا خيراً لكم» ١اگر ببخشيد بهتر است!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | اقتدار فقيه
مرحوم آيت اللّه ملاعلى كنى به ناصرالدين شاه فرمود: شنيده ام مىخواهى با خانمت به اروپا بروى آنهم بىحجاب! به شما بگويم: اگر با خانمت به اروپا بروى، در برگشتن نه تو را راه مىدهم و نه خانمت را. ضمناً نخستوزيرى كه اين برنامه را ريخته همين الآن بايد استعفا بدهد.
ناصرالدين شاه از ترس، نخستوزير را بركنار و بدون خانمش به اروپا رفت!
#اقتدار | #حجاب
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | همبازى و همرازشدن با فرزند
منزل يكى از محترمين تهران بودم، پسرش از منافقين فرارى بود.
پدر، عالمى وارسته و پسر، منافقى فرارى!
درباره اينكه چطور شد پسرش اينگونه شد، گفت:
به #تربيت پسرم نرسيدم.
از صبح زود تا آخر شب اينجا و آنجا سخنرانى و برنامههاى علمى و تحقيقى داشتم، ولى از فرزندم غافل شدم. الآن چوبش را مىخورم
همه اعضاى خانواده در اين غم مىسوزيم كه چرا بايد جوانى از خانوادۀ ما به اين راه كشيده شود.
الآن مىفهمم كه علىبن ابيطالب عليهما السلام كه فرمود:
هركَس بچهاى دارد، بايد بچه شود يعنى چه؛ يعنى پدرها بايد در خانه ژست پدرى را كنار بگذارند و با بچهها همبازى و همراز شوند.
#فرزند
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | جايگاه كتاب كلاس اوّل
شخصى كتابخانۀ بزرگ و كتابهاى مهمى داشت.
يك كتاب را در جعبهاى بالاى همۀ كتابها گذاشته بود. هركه مىآمد، سؤال مىكرد كتاب داخل جعبه چه كتابى است؟
يكى مىگفت: شايد خيلى قديمى است،
ديگرى مىگفت: لابد جلدش از پوست است
و...
آخر از او پرسيدند: اين چه كتابى است كه اينقدر احترامش را دارى؟
گفت: #كتاب كلاس اوّل است. اگر كتاب اوّل را نمىخواندم، به خواندن كتابهاى بعدى موفّق نمىشدم.
#احترام
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | نماز باران
حدود پنجاه سال قبل در قم مدّت زيادى باران نيامد و خشكسالى مردم را تهديد مىكرد.
مردم جمع شدند و خدمت #آيتاللّه_خوانسارى رسيدند و از ايشان خواستند #نماز_باران بخوانند.
مردم قم به امامت آيت اللّه خوانسارى براى نماز باران حركت كردند.
در آن زمان انگليسىها در قم قرارگاهى داشتند.
وقتى اين حركت را ديدند مسخره كردند و گفتند: آخوندها به جاى نماز باران، نماز برف مىخوانند و برف هم بر سر خودشان مىبارد. (مرادشان عمّامههاى سفيد بود)
امّا به كورى چشم كفّار، بعد از اين نماز، چنان بارانى 🌧 باريد كه سابقه نداشت.
الحمدللّه ربّ العالَمين»
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کدام مظلومیت ؟!؟!؟
😈 صهیونیست های ایرانی تبار
🥀 علی اصغر های فلسطینی، شات شب مافیا هستند.
* حمله ای ضد هزاران حمله ظالمانه قبلی
* خویشتن داری در این شرایط عین نفاق است.
@Aminikhaah_Media
#الله_اکبر | #فلسطین 🇵🇸
#طوفان_الاقصی
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
✨ ختـــم صـــلـوات 📿
در #ختم_صلوات برای تعجیل در فرج #امام_زمان(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) و سلامتی رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) مشارکت بفرمایید.
📿 برای شرکت در این ختم، اینجا را کلیـ🖱️ـک نمائید.
https://EitaaBot.ir/counter/8ceg
تعداد #صلوات تا الان : ۲۶۰۰ صلوات
╭───
│ 🌙 @Mabaheeth
╰──────────
اتَّقِ اللهَ فِی کُلِّ صَبَاح وَ مَسَاء، وَ خَفْ عَلَى نَفْسِکَ الدُّنْیَا الْغَرُورَ، وَ لاَ تَأْمَنْهَا عَلَى حَال، وَ اعْلَمْ أَنَّکَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَکَ عَنْ کَثِیر مِمَّا تُحِبُّ، مَخَافَةَ مَکْرُوه ; سَمَتْ بِکَ الاَْهْوَاءُ إِلَى کَثِیر مِنَ الضَّرَرِ فَکُنْ لِنَفْسِکَ مَانِعاً رَادِعاً، وَ لِنَزْوَتِکَ عِنْدَ الْحَفِیظَةِ وَاقِماً قَامِعاً.
در هر صبح و شام تقواى الهى را پيشه کن.
از دنياى فريبنده بر خويشتن خائف باش و در هيچ حال از آن ايمن مشو. بدان که اگر خويشتن را از بسيارى از امورى که آن را دوست مى دارى به علت ترس از ناراحتى هاى ناشى از آن باز ندارى، هوا و هوس ها تو را به سوى زيان هاى فراوانى خواهد کشاند؛ بنابراين در مقابل نفس سرکش، مانع و رادع و به هنگام خشم و غضب بر نفس خويش مسلّط و غالب باش و ريشه هاى هوا و هوس را قطع کن.
از نامه هاى امام(علیه السلام) به شریح بن هانى است در آن زمان که وى را به عنوان فرماندهى مقدمه لشکر به سوى شام فرستاد.(۱) شرح و تفسیر بر نفس خود مسلط باش امام(علیه السلام) در این عبارات کوتاه و بسیار پرمعنا به «شریح بن هانى» چهار اندرز مهم مى دهد: نخست مى فرماید: «در هر صبح و شام تقواى الهى را پیشه کن»; (اتَّقِ اللهَ فِی کُلِّ صَبَاح وَمَسَاء).
تقوا همان چیزى است که طلیعه همه نصایح و در برگیرنده کلیّه فضایل و بازدارنده از تمام رذایل است.
به همین دلیل بسیارى از نامه ها و خطبه ها با یاد کردى از تقوا شروع مى شود.
در دومین اندرز مى فرماید: «از دنیاى فریبنده بر خویشتن خائف باش و در هیچ حال از آن ایمن مشو»; (وَخَفْ عَلَى نَفْسِکَ الدُّنْیَا الْغَرُورَ، وَلاَ تَأْمَنْهَا عَلَى حَال).
این اندرز نیز در بسیارى از نامه ها و خطبه ها آمده است، زیرا طبق آن حدیث معروف، سرچشمه تمام گناهان حبّ دنیاست: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»(۲)و اگر انسان لحظه اى غافل بماند ممکن است زرق و برق دنیا چنان او را بفریبد که بازگشت از آن مشکل باشد.
در سومین نصیحت مى فرماید: «بدان که اگر خویشتن را از بسیارى از امورى که آن را دوست مى دارى به علت ترس از ناراحتى هاى ناشى از آن باز ندارى، هوا و هوس ها تو را به سوى زیان هاى فراوانى خواهد کشاند»; (وَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَکَ عَنْ کَثِیر مِمَّا تُحِبُّ، مَخَافَةَ مَکْرُوه; سَمَتْ(۳) بِکَ الاَْهْوَاءُ إِلَى کَثِیر مِنَ الضَّرَرِ).
اشاره به اینکه بسیارى از خواسته هاى نفس، خواسته هاى زیان بار است که انسان به هنگام اشتیاق به آن، زیان ها را نمى بیند و لذا امام به او هشدار مى دهد که در عاقبت خواسته هاى نفس همیشه اندیشه کند مبادا گرفتار زیان هاى فراوان آن شود.
مال و مقام و لذات مادى و امثال آن داخل در این بخش از خواسته هاست و اگر این خواسته ها تحت قیادت عقل قرار نگیرد ضررهایش جبران ناپذیر است.
در چهارمین توصیه براى نتیجه گیرى مى فرماید: «بنابراین در مقابل نفس سرکش، مانع و رادع و به هنگام خشم و غضب بر نفس خویش مسلّط و غالب باش و ریشه هاى هوا و هوس را قطع کن»; (فَکُنْ لِنَفْسِکَ مَانِعاً رَادِعاً، وَلِنَزْوَتِکَ(۴)عِنْدَ الْحَفِیظَةِ(۵) وَاقِماً(۶) قَامِعاً(۷)).
پاورقی :
۱. سند نامه: اين نامه را پيش از سيّد رضى «نصر بن مزاحم» در کتاب صفين با اندک تفاوتى نقل کرده است (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۴۳۶).
۲. کافى، ج ۲، ص ۱۳۱، ح ۱۱. امام سجاد(عليه السلام) پيش از ذکر اين حديث مى فرمايد: اين سخنى است که همه پيامبران و علما و دانشمندان گفته اند.
۳. «سَمَتْ» از ريشه «سمو» بر وزن «علو» و به معناى «علو» گرفته شده و در جمله بالا به معناى تسلط آمده است.
۴. «نَزْوَة» از ريشه «نزو» بر وزن «نذر» به معناى پريدن بر چيزى است و به کارهاى ناگهانى اطلاق مى شود.
۵. «الحَفيظَةِ» به معناى غضب است از ريشه «حفظ» به معناى نگهدارى و حراست گرفته شده، به اين دليل که انسان را به نگهدارى چيزى (خواه به حق يا ناحق) وادار مى کند.
۶. «واقِم» از ريشه «وَقْم» بر وزن «وقف» به معناى وادار کردن کسى بر کارى و غلبه نمودن است.
۷. «قامِع» از ريشه «قمع» بر وزن «جمع» به معناى سرکوب کردن گرفته شده است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
دعای جوشن صغیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِلهِی کمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضی عَلَی سَیفَ عَداوَتِهِ، وَ شَحَذَ لِی ظُبَةَ مِدْیتِهِ، وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ، وَ دافَ لِی قَواتِلَ سُمُومِهِ، وَ سَدَّدَ إِلی صَوائِبَ سِهامِهِ، وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَینُ حِراسَتِهِ، وَ أَضْمَرَ أَنْ یسُومَنِی الْمَکرُوهَ، وَیجَرِّعَنِی ذُعافَ مَرارَتِهِ؛
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی اش همیشگی است، خدایا چه بسیار دشمنی که شمشیر دشمنی اش را به روی من کشید و لبه تیغش را برای من تیز کرد و دَم برنده اسلحه اش را باریک ساخت و زهرهای کشنده اش را برای من درهم آمیخت و تیرهای بی خطایش را به سوی من نشانه گرفت و چشم نگهبانش از من به خواب نرفت و پنهان بر آن است تا مرا در معرض امور ناخوشایند قرار دهد و به من بچشاند زهر جگر سوزش را؛
فَنَظَرْتَ إِلی ضَعْفِی عَنِ احْتِمالِ الْفَوادِحِ وَ عَجْزِی عَنِ الانْتِصارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحارَبَتِهِ، وَ وَحْدَتِی فِی کثِیرٍ مِمَّنْ ناوانِی وَ أَرْصَدَ لِی فِیما لَمْ أُعْمِلْ فِکرِی فِی الْإِرْصادِ لَهُمْ بِمِثْلِهِ، فَأَیدْتَنِی بِقُوَّتِک، وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِنُصْرَتِک، وَ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ، وَ خَذَلْتَهُ بَعْدَ جَمْعِ عَدِیدِهِ وَ حَشْدِهِ، وَ أَعْلَیتَ کعْبِی عَلَیهِ؛
خدایا به ناتوانی من نگریستی که تاب حوادث بزرگ را ندارم و درماندگی ام را از انتقام گرفتن از آنکه با ستیزه جویی اش قصد من کرده، دیدی و تنهایی ام را در برابر بسیاری از آنان که آزار مرا اراده کرده اند و در کمین من نشستند، مشاهده کردی و در آنچه اندیشه ام را برضد آنان برای مقابله به مثل بکار نگرفتم، پس مرا به نیرویت حمایت کردی و پشتم را با یاریت محکم نمودی و تیغ او را به نفع من کند کردی و او را پس از جمع آوری نفرات و تجهیزاتش خوار نمودی و مقام و جایگاه مرا بر او برتری دادی؛
وَوَجَّهْتَ ما سَدَّدَ إِلَی مِنْ مَکائِدِهِ إِلَیهِ، وَ رَدَدْتَهُ عَلَیهِ، وَ لَمْ یشْفِ غَلِیلَهُ، وَ لَمْ تَبْرُدْ حَزازاتُ غَیظِهِ، وَ قَدْ عَضَّ عَلَی أَنامِلَهُ، وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْفَقَتْ سَرایاهُ، فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لَایغْلَبُ، وَ ذِی أَناةٍ لَایعْجَلُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِی لِنَعْمائِک مِنَ الشَّاکرِینَ، وَ لِآلائِک مِنَ الذَّاکرِینَ؛
و آنچه را از نیرنگ هایش به سوی من هدف گرفته بود به سوی خودش بازگرداندی و برضد او به کار بستی، ولی عطش کینه اش فرو ننشست و سوزش دل برآمده از خشمش سرد نشد درحالی که از عصبانتیش بر من انگشت به دندان گزید و پشت کرده پا به فرار نهاد و سپاه و نفراتش تارومار شد، پس تو را سپاس ای پروردگار از توانایی ات که شکست نپذیرد و بردباری ات که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا در برابر نعمت هایت از سپاس گزاران و در برابر عطاهایت از یادکنندگان قرار ده؛
إِلهِی وَ کمْ مِنْ باغٍ بَغانِی بِمَکائِدِهِ، وَ نَصَبَ لِی أَشْراک مَصائِدِهِ، وَ وَکلَ بِی تَفَقُّدَ رِعایتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَی إِضْباءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ، انْتِظاراً لِانْتِهازِ فُرْصَتِهِ، وَ هُوَ یظْهِرُ بَشاشَةَ الْمَلَقِ، وَیبْسُطُ وَجْهاً غَیرَ طَلِقٍ،
خدایا چه بسیار متجاوزی که با نیرنگ هایش به من ستم کرد و دام های شکارگیرش را در راهم نهاد و توجه جستجوگرانه اش را بر من گماشت و در کمین من نشست، همچون کمین گذاردن درنده ای برای شکار خویش برای به دست آوردن فرصت مناسب درحالی که خوش رویی چاپلوسانه نشان داده و به سختی گشاده رویی می کرد،
فَلَمّا رَأَیتَ دَغَلَ سَرِیرَتِهِ، وَ قُبْحَ مَا انْطَوی عَلَیهِ لِشَرِیکهِ فِی مِلَّتِهِ، وَ أَصْبَحَ مُجْلِباً لِی فِی بَغْیهِ أَرْکسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ، وَ أَتَیتَ بُنْیانَهُ مِنْ أَساسِهِ، فَصَرَعْتَهُ فِی زُبْیتِهِ، وَ رَدَّیتَهُ فِی مَهْوی حُفْرَتِهِ، وَ جَعَلْتَ خَدَّهُ طَبَقاً لِتُرابِ رِجْلِهِ؛ وَ شَغَلْتَهُ فِی بَدَنِهِ وَ رِزْقِهِ، وَ رَمَیتَهُ بِحَجَرِهِ، وَ خَنَقْتَهُ بِوَتَرِهِ، وَ ذَکیتَهُ بِمَشاقِصِهِ، وَ کبَبْتَهُ لِمَنْخِرِهِ، وَ رَدَدْتَ کیدَهُ فِی نَحْرِهِ، وَ رَبَقْتَهُ بِنَدامَتِهِ، وَ فَسَأْتَهُ بِحَسْرَتِهِ،
پس چون حیله گری نهادش و زشتی پندار نهفته اش را آن هم بر زیان هم کیشش مشاهده نمودی درحالی که به بامداد درآمد به امید آنکه در ستمش بر من هجوم آورد، پس تو او را سرنگون ساختی و ریشه اش را از بیخ وبن برکندی و او را در چاهی که برای من کنده بود و در ژرفای گودالش در انداختی و گونه اش را همپای خاک پایش قرار دادی؛ و او را به جسم و روزی اش سرگرم کردی و او را با سنگ خودش زدی و با زه کمان خودش خفه اش ساختی و با سر نیزه های خودش نابودش کردی و به رو به خاک مذلّت انداختی و حیله اش را به گردنش برگرداندی و به بند پشیمانی گرفتارش کردی و به سبب حسرتش به باد فنایش دادی،
فَاسْتَخْذَأَ وتَضاءَلَ بَعْدَ نَخْوَتِهِ، وَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطالَتِهِ ذَلِیلاً مَأْسُوراً فِی رِبْقِ حِبالَتِهِ الَّتِی کانَ یؤَمِّلُ أَنْ یرانِی فِیها یوْمَ سَطْوَتِهِ، وَ قَدْ کدْتُ یا رَبِّ لَوْلا رَحْمَتُک أَنْ یحُلَّ بِی ما حَلَّ بِساحَتِهِ، فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یغْلَبُ، وَ ذِی أَناةٍ لَایعْجَلُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِی لِنَعْمائِک مِنَ الشَّاکرِینَ، وَلِآلائِک مِنَ الذَّاکرِینَ؛
ازاین رو پس از کبر و نخوتش خوار و کوچک شد و به دنبال گردن فرازی اش پست و فرومایه شد و در بند دامی که روز گردن کشی اش آرزو داشت مرا در میان آن ببیند، اسیر شد و چه نزدیک بود پروردگارا اگر رحمتت نبود بر من فرود آید، آنچه دامن زندگی او را فرا گرفت، پس تو را سپاس پروردگارا که توانای شکست ناپذیری و بردباری شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از سپاس گزاران و در برابر عطاهایت از یادکنندگان قرار بده؛
إِلهِی وَکمْ مِنْ حاسِدٍ شَرِقَ بِحَسْرَتِهِ، وَ عَدُوٍّ شَجِی بِغَیظِهِ، وَ سَلَقَنِی بِحَدِّ لِسانِهِ، وَ وَخَزَنِی بِمُوقِ عَینِهِ، وَجَعَلَنِی غَرَضاً لِمَرامِیهِ، وَ قَلَّدَنِی خِلالاً لَمْ تَزَلْ فِیهِ؟
خدایا چه بسیار حسودی که از روی حسرت برافروخته گشت و دشمنی که به سبب خشمش به سختی اندوهناک شد و مرا با نیش زبانش آزرده ساخت و مژگانش را چون نیزه ای به بدنم فرو برد و مرا هدف تیرهای سرزنش کرد و کاستی هایی را به گردنم انداخت که همواره در خود اوست،
نادَیتُک یا رَبِّ مُسْتَجِیراً بِک، واثِقاً بِسُرْعَةِ إِجابَتِک، مُتَوَکلاً عَلی ما لَمْ أَزَلْ أَتَعَرَّفُهُ مِنْ حُسْنِ دِفاعِک، عالِماً أَنَّهُ لَایضْطَهَدُ مَنْ أَوی إِلی ظِلِّ کنَفِک؛ وَلَنْ تَقْرَعَ الْحَوادِثُ مَنْ لَجَأَ إِلی مَعْقِلِ الانْتِصارِ بِک، فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِک، فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لَایغْلَبُ، وَذِی أَناةٍ لَایعْجَلُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِی لِنَعْمائِک مِنَ الشَّاکرِینَ، وَلِآلائِک مِنَ الذَّاکرِینَ؛
پروردگارا پناه جویانه تو را خواندم، درحالی که اطمینان به سرعت اجابت تو داشتم، توکل کنان به آنچه همواره از خوبی دفاعت می دانستم، با آگاهی به اینکه هرکه رخت به سایه حمایتت کشد، مورد آزار واقع نگردد؛ و کسی که به قلعه مددجویی تو پناه آورد، هرگز حوادث روزگار او را درهم نکوبد، پس به قدرتت مرا از آزار او حفظ کردی، بنابراین تو را سپاس ای پروردگار که توانای شکست ناپذیری و بردباری که هرگز شتاب نکنی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از سپاس گزاران و در برابر عطاهایت از یادکنندگان قرار بده؛
إِلهِی وَ کمْ مِنْ سَحائِبِ مَکرُوهٍ جَلَّیتَها، وَ سَماءِ نِعْمَةٍ مَطَرْتَها، وَ جَداوِلِ کرامَةٍ أَجْرَیتَها، وَ أَعْینِ أَحْداثٍ طَمَسْتَها، وَ ناشِئَةِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَها، وَ جُنَّةِ عافِیةٍ أَلْبَسْتَها، وَ غَوامِرِ کرُباتٍ کشَفْتَها، وَ أُمُورٍ جارِیةٍ قَدَّرْتَها، لَمْ تُعْجِزْک إِذْ طَلَبْتَها، وَ لَمْ تَمْتَنِعْ مِنْک إِذْ أَرَدْتَها، فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لَایغْلَبُ، وَ ذِی أَناةٍ لَایعْجَلُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی لِنَعْمائِک مِنَ الشَّاکرِینَ، وَلِآلائِک مِنَ الذَّاکرِینَ؛
خدایا چه بسیار ابرهای ناملایمات که از فضای زندگی ام زدودی و آسمان نعمتی که بر من باراندی و نهرهای بخشندگی که به سوی من روان ساختی و چشمه های حوادثی که نابود کردی و نهال رحمتی که گستردی و زره عافیتی که بر من پوشاندی و گرداب های گرفتاری که برطرف کردی و امور جاریه ای که مقدّر فرمودی، آنگاه که این امور را پی گیری کردی، درمانده ات نکردند و هر زمان که آن ها را اراده فرمودی از فرمان برداری خودداری ننمودند، پس تو را سپاس ای پروردگار که توانای شکست ناپذیری و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا به نعمت هایت از سپاس گزاران و در برابر عطاهایت از یادکنندگان قرار بده؛
إِلهِی وَ کمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ، وَ مِنْ کسْرِ إِمْلاقٍ جَبَرْتَ، وَ مِنْ مَسْکنَةٍ فادِحَةٍ حَوَّلْتَ، وَ مِنْ صَرْعَةٍ مُهْلِکةٍ نَعَشْتَ، وَ مِنْ مَشَقَّةٍ أَرَحْتَ، لَاتُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ وَهُمْ یسْأَلُونَ، وَ لَا ینْقُصُک ما أَنْفَقْتَ،
خدایا چه بسیار گمان نیکی که جامه عمل پوشاندی و شکستگی نداری را که جبران کردی و بی چیزی توان فرسایی که از من گرداندی و از سقوط هلاکت باری که بلندم کردی و دشواری و سختی که آسان نمودی، تو بازخواست نشوی از آنچه انجام می دهی و دیگران بازخواست شوند و از آنچه هزینه می کنی چیزی کاسته نشود،
وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیتَ، وَلَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ، وَ اسْتُمِیحَ بابُ فَضْلِک فَما أَکدَیتَ، أَبَیتَ إِلّا إِنْعاماً وَ امْتِناناً، وَ إِلّا تَطَوُّلاً یا رَبِّ وَ إِحْساناً، وَأَبَیتُ إِلّا انْتِهاکاً لِحُرُماتِک، وَ اجْتِراءً عَلی مَعاصِیک؛ وَ تَعَدِیاً لِحُدُودِک، وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِیدِک، وَ طاعَةً لِعَدُوِّی وَ عَدُوِّک، لَمْ یمْنَعْک یا إِلهِی وَ ناصِرِی إِخْلالِی بِالشُّکرِ عَنْ إِتْمامِ إِحْسانِک، وَ لَا حَجَزَنِی ذلِک عَنِ ارْتِکابِ مَساخِطِک؛
هر آینه اگر از تو درخواست شد، عطا کردی و اگر درخواست نشد، آغاز در عطا نمودی و از پیشگاه فضلت درخواست احسان شد و تو منع ننمودی و ناخرسند بودی مگر از نعمت بخشی و اصرار بر رساندن عطا و فزون بخشی و احسان ای پروردگار و من هم ناخرسند بودم مگر از شکستن احترام محرّماتت و جسارت بر گناهانت؛ و تجاوز از قوانینت و غفلت از تهدیدت و فرمان بری از دشمنم و دشمنت، ای معبودم و یاورم کوتاهی ام در سپاسگزاری ات تو را از تمام کردن احسانت بر من باز نداشت و این چشم پوشی و بزرگواری، مرا از انجام کارهای مورد خشمت مانع نشد؛
اللّهُمَّ وَ هذا مَقَامُ عَبْدٍ ذَلِیلٍ اعْتَرَفَ لَک بِالتَّوْحِیدِ، وَ أَقَرَّ عَلی نَفْسِهِ بِالتَّقْصِیرِ فِی أَداءِ حَقِّک، وَ شَهِدَ لَک بِسُبُوغِ نِعْمَتِک عَلَیهِ وَجَمِیلِ عادَتِک عِنْدَهُ وَ إِحْسانِک إِلَیهِ، فَهَبْ لِی یا إِلهِی وَسَیدِی مِنْ فَضْلِک ما أُرِیدُهُ إِلی رَحْمَتِک، وَأَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ فِیهِ إِلی مَرْضاتِک، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ سَخَطِک، بِعِزَّتِک وَطَوْلِک؛ وَبِحَقِّ نَبِیک مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ،
خدایا، این است جایگاه بنده ی فرومایه ای که برای تو به یگانگی اقرار کرد و برای خویش به کوتاهی در ادای حق تو و گواهی داد برای تو، به کمال نعمتت بر او و شیوه زیبا و دلنشینت نزد او و احسانت بر او، پس به من ببخش ای خدای من و سرور من از احسانت آنچه را که در راه رسیدن به رحمتت می خواهم، تا نردبانش قرار دهم که از آن به سوی خشنودی ات، بالا روم و با آن از خشمت امان یابم، به حق توانمندی و بی نیازی همیشگی ات؛ و به حق پیامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش)،
فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لَایغْلَبُ، وَ ذِی أَناةٍ لَایعْجَلُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِی لِنَعْمائِک مِنَ الشَّاکرِینَ، وَلِآلائِک مِنَ الذَّاکرِینَ؛
پس تو را سپاس ای پروردگار که توانای شکست ناپذیری و بردباری که شتاب نورزی، درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد و مرا بر نعمت هایت از سپاس گزاران و در برابر عطاهایت از یادکنندگان قرار بده؛
إِلهِی وَ کمْ مِنْ عَبْدٍ أَمْسی وَ أَصْبَحَ فِی کرْبِ الْمَوْتِ، وَ حَشْرَجَةِ الصَّدْرِ، وَ النَّظَرِ إِلی ما تَقْشَعِرُّ مِنْهُ الْجُلُودُ، وَ تَفْزَعُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَ أَنَا فِی عافِیةٍ مِنْ ذلِک کلِّهِ، فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لَایغْلَبُ، وَذِی أَناةٍ لَایعْجَلُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی لِنَعْمائِک مِنَ الشَّاکرِینَ، وَلِآلائِک مِنَ الذَّاکرِینَ؛
معبود من چه بسیار بنده ای که صبح کرد و وارد شب شد، در سختی مرگ و به شدت و تنگی نفس زنان و با نگاه به آنچه بدن ها از دیدنش می لرزد و دل ها از آن بی تاب می شود و من از همه این ها در تندرستی و سلامتی هستم، پس تو را سپاس ای پروردگار، که توانای شکست ناپذیری و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از سپاس گزاران و در برابر عطاهایت از یادکنندگان قرار بده؛
اِلهی وَکمْ مِنْ عَبْدٍ أَمْسی وَأَصْبَحَ سَقِیماً مُوجِعاً فِی أَنَّةٍ وَعَوِیلٍ یتَقَلَّبُ فِی غَمِّهِ لَا یجِدُ مَحِیصاً، وَلَا یسِیغُ طَعاماً وَ لَا شَراباً، وَ أَنَا فِی صِحَّةٍ مِنَ الْبَدَنِ، وَ سَلامَةٍ مِنَ الْعَیشِ، کلُّ ذلِک مِنْک، فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لَایغْلَبُ، وَذِی أَناةٍ لَایعْجَلُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِی لِنَعْمائِک مِنَ الشَّاکرِینَ، وَلِآلائِک مِنَ الذَّاکرِینَ؛
خدای من چه بسا بنده ای که به شامگاهان و صبحگاهان در آمد، بیمار و دردمند، در ناله و فریاد، در اندوهش به خود می پیچید و راه گریزی نمی یافت و خوردنی و نوشیدنی گوارایی نمی خورد و من در تندرستی و سلامت زندگی هستم، همه این ها از توست، پس تو را سپاس ای پروردگار توانای شکست ناپذیر و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمت هایت از سپاس گزاران و در برابر عطاهایت از یادکنندگان قرار بده؛