#خاطرات | احتجاج در پاكستان
گردهمايى بسيار مهمى در پاكستان بود. من هم با دعوت در آن جلسه شركت كرده بودم. هرچند بعضىها تعريفهايى دربارۀ #شيعه داشتند، ولى اكثراً علما و دانشمندان اهل سنّت بودند و بر ضدّ شيعه صحبت مىشد.
نوبت به من رسيد، فكر كردم چه بگويم، رفتم پشت تريبون و گفتم: نه شيعه و نه سنّى! همه خوشحال شده و برايم كف زدند.
بعد گفتم: البته براى شيعه بودنم سه دليل از قرآن دارم:
اوّل: قرآن مىفرمايد: « السّابقون السّابقون اولئك المقرّبون» ←حضرت على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام از سابقين هستند و ائمه چهارگانۀ اهلسنت (اعمّ از مالكى، شافعى، حنبلى و حنفى) همه از متأخّرين مىباشند.
دوّم: قرآن مىفرمايد: « و لا تحسبنّ الّذين قُتلوا فى سبيل اللّه امواتا» و « فضل اللّه المجاهدين على القاعدين» ← تمام پيشوايان شيعه، جهاد كرده و در راه خدا شهيد شدهاند، ولى ائمّه چهارگانۀ اهلسنت چطور؟
سوّم: قرآن دربارۀ اهلبيت عليهم السلام مىفرمايد: « انّما يريد اللّه ليُذهب عنكم الرّجس اهلالبيت و يُطهّركم تطهيراً» ← ولى درباره ائمه چهارگانه يك آيه هم نداريم.
👏 دوباره كف زدند و مرا تشويق كردند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آدم تا آدم
در اتريش با گروهى از شيعيان مواجه شدم، رهبر آنها آقاى محمّد لنسل بود كه ابتدا مسيحى و سپس متمايل به ماركسيست و در ميانۀ راه با مطالعۀ اسلام و #انقلاب_اسلامى ايران، #شيعه شده بود و به ايران آمده، دست امام را بوسيده و راهى جبهههاى نبرد شد.
امّا از طرفى با آغاز جنگ افرادى بودند كه اسباب و اثاثيهشان را جمع كرده به تهران و شهرهاى ديگر يا حتّى به خارج رفتند و به نوعى فرار كردند.
ببينيد تفاوت آدم را تا آدم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان | ۹۸
❒ مهمانان علی
╔═ೋ✿࿐
مردی با پسرش به عنوان مهمان بر علی علیه السلام وارد شدند. علی با إکرام و احترام بسیار آنها را در صدر مجلس نشانید و خودش روبروی آنها نشست.
موقع صرف غذا رسید.
غذا آوردند و صرف شد.
بعد از غذا قنبر، غلام معروف علی، حولهای و طشتی و ابریقی برای دست شویی آورد. علی آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشوید.
مهمان خود را عقب کشید و گفت:
«مگر چنین چیزی ممکن است که من دستهایم را بگیرم و شما بشویید».
علی فرمود: «برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نیست، میخواهد عهدهدار خدمت تو بشود، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد، چرا میخواهی مانع کار ثوابی بشوی؟»
باز هم آن مرد امتناع کرد.
آخر علی او را قسم داد که «من میخواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم، مانع کار من مشو.» مهمان با حالت شرمندگی حاضر شد.
علی فرمود: «خواهش میکنم دست خود را درست و کامل بشویی، همان طوری که اگر قنبر میخواست دستت را بشوید میشستی، خجالت و تعارف را کنار بگذار.»
همینکه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمدبن حنفیه گفت:
«دست پسر را تو بشوی. من که پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوی. اگر پدر این پسر در اینجا نمیبود و تنها خودِ این پسر مهمان ما بود من خودم دستش را میشستم؛ اما خداوند دوست دارد آنجا که پدر و پسری هر دو حاضرند، بین آنها در احترامات فرق گذاشته شود.» محمد به امر پدربرخاست و دست پسر مهمان را شُست.
#امام_عسکری وقتی که این داستان را نقل کرد فرمود:
« #شیعه حقیقی باید اینطور باشد.»[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . بحارالانوار، جلد 9، چاپ تبریز، ص 598
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
⎚ #جاذبه_دافعه |
╭ ─━─━─• · · · · · ·
شعار یا روح؟
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
بحث از خارجیگری و خوارج به عنوان یك بحث مذهبی، بحثی بدون مورد و فاقد اثر است؛ زیرا امروز چنین مذهبی در جهان وجود ندارد.
اما در عین حال بحث درباره ی خوارج و ماهیت كارشان برای ما و اجتماع ما آموزنده است؛ زیرا مذهب خوارج هر چند منقرض شده است؛ اما روحاً نمرده است؛ روح «خارجیگری» در پیكر بسیاری از ما حلول كرده است.
لازم است مقدمه ای ذكر كنم:
بعضی از مذاهب ممكن است از نظر #شعار بمیرند ولی از نظر روح زنده باشند، كما اینكه برعكس نیز ممكن است؛ مسلكی از نظر شعار زنده ولی از نظر روح بكلی مرده باشد و لهذا ممكن است فرد یا افرادی از لحاظ شعار تابع و پیرو یك مذهب شمرده شوند و از نظر روح پیرو آن مذهب نباشند و به عكس ممكن است بعضی روحاً پیرو مذهبی باشند و حال آنكه شعارهای آن مذهب را نپذیرفته اند.
مثلاً- چنانكه همه می دانیم- از بدو امر بعد از رحلت نبی اكرم صلیالله علیه وآله، مسلمین به دو فرقه تقسیم شدند: سنی و شیعه.
سنیها در یك شعار و چهارچوب عقیده هستند و شیعه در شعار و چهارچوب عقیده ای دیگر.
#شیعه می گوید: خلیفه ی بلافصل پیغمبر علی علیهالسلام است و آن حضرت علی علیهالسلام را برای خلافت و جانشینی خویش به امر الهی تعیین كرده است و این مقام حق خاص اوست پس از پیغمبر.
و اهل سنت می گویند: اسلام در قانونگذاری خود، در موضوع خلافت و امامت پیش بینی خاصی نكرده است بلكه امر انتخاب زعیم را به خود مردم واگذار كرده است. حداكثر این است كه از میان قریش انتخاب شود.
شیعه بسیاری از صحابه ی پیغمبر را- كه از شخصیتها و اكابر و معاریف به شمار می روند- مورد انتقاد قرار می دهد و اهل سنت، درست در نقطه ی مقابل شیعه از این جهت قرار گرفته اند؛ به هركَس كه نام «صحابی» دارد با خوشبینی افراطی عجیبی می نگرند، می گویند: صحابه ی پیغمبر همه عادل و درستكار بوده اند.
بنای تشیع بر انتقاد و بررسی و اعتراض و مو را از ماست كشیدن است، و بنای تسنن بر حمل به صحت و توجیه و «ان شاء اللّه گربه🐈 بوده است».
در این عصر و زمان كه ما هستیم كافی است كه هركَس بگوید علی علیهالسلام خلیفه ی بلافصل پیغمبر است، ما او را شیعه بدانیم و چیز دیگری از او توقع نداشته باشیم، او دارای هر روح و هر نوع طرز تفكری كه هست باشد!
ولی اگر به صدر اسلام برگردیم به یك روحیه ی خاصی برمی خوریم كه آن روحیه، روحیه ی تشیع است و تنها آن روحیه ها بودند كه می توانستند وصیت پیغمبر را در مورد علی علیهالسلام صددرصد بپذیرند و دچار تردید و تزلزل نشوند.
نقطه ی مقابل آن روحیه و آن طرز تفكر یك روحیه و طرز تفكر دیگری بوده است كه وصیتهای پیغمبر اكرم صلیالله علیه وآله را با همه ی ایمان كامل به آن حضرت، با نوعی توجیه و تفسیر و تأویل نادیده می گرفتند.
و در حقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا به وجود آمد كه یك دسته- كه البته اكثریت بودند- فقط ظاهر را می نگریستند و دیدشان آنقدر تیزبین نبود و عمق نداشت كه باطن و حقیقت هر واقعه ای را نیز ببینند؛ ظاهر را می دیدند و در همه جا حمل به صحت می كردند، می گفتند: عده ای از بزرگان صحابه و پیرمردها و سابقه دارهای اسلام راهی را رفته اند و نمی توان گفت اشتباه كرده اند.
اما دسته ی دیگر - كه اقلیت بودند- در همان هنگام می گفتند: شخصیتها تا آن وقت پیش ما احترام دارند كه به حقیقت احترام بگزارند؛ اما آنجا كه می بینیم اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال می شود، دیگر احترامی ندارند؛ ما طرفدار اصولیم نه طرفدار شخصیتها.
تشیع با این روح به وجود آمده است.
ما وقتی در تاریخ اسلام به سراغ سلمان فارسی و ابوذر غِفاری و مقداد كِنْدی و عمار یاسر و امثال آنان می رویم و می خواهیم ببینیم چه چیز آنها را وادار كرد كه دور علی علیهالسلام را بگیرند و اكثریت را رها كنند، می بینیم آنها مردمی بودند اصولی و اصول شناس، هم دیندار و هم دین شناس.
می گفتند: ما نباید درك و فكر خویش را به دست دیگران بسپریم و وقتی آنها اشتباه كردند ما نیز اشتباه كنیم.
و در حقیقت روح آنان روحی بود كه اصول و حقایق بر آن حكومت می كرد نه اشخاص و شخصیتها.
مردی از صحابهی امیرالمؤمنین علیهالسلام در جریان جنگ جمل، سخت در تردید قرار گرفته بود.
او دو طرف را می نگریست.
از یك طرف علی را می دید و شخصیتهای بزرگ اسلامی را كه در ركاب علی علیهالسلام شمشیر🗡 می زدند و از طرفی نیز همسر نبی اكرم، عایشه را می دید كه قرآن درباره ی زوجات آن حضرت می فرماید: «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» [1](همسران او مادران امّتند) و در ركاب عایشه، طلحه را می دید از پیشتازان در اسلام، مرد خوش سابقه و تیرانداز 🏹 ماهر میدان جنگهای اسلامی و مردی كه به اسلام خدمتهای ارزنده ای كرده است و باز زبیر را می دید خوش سابقه تر از طلحه، آن كه حتی در روز سقیفه از جمله متحصّنین در خانه ی علی بود.
این مرد در حیرتی عجیب افتاده بود كه یعنی چه؟! 😳
آخر علی و طلحه و زبیر از پیشتازان اسلام و فداكاران سخت ترین دژهای اسلام اند؛ اكنون رودررو قرار گرفته اند؟
كدام یك به حق نزدیكترند؟
در این گیر و دار چه باید كرد؟!
توجه داشته باشید!
نباید آن مرد را در این حیرت زیاد ملامت كرد. شاید اگر ما هم در شرایطی كه او قرار داشت قرار می گرفتیم، شخصیت و سابقه ی زبیر و طلحه چشم ما را خیره می كرد.
ما الآن كه علی و عمار و اویس قرنی و دیگران را با عایشه و زبیر و طلحه روبرو می بینیم، مردد نمی شویم چون خیال می كنیم دسته ی دوم مردمی جنایت سیما 👹 بودند یعنی آثار جنایت و خیانت از چهره شان هویدا بود و با نگاه به قیافه ها و چهره های آنان حدس زده می شد كه اهل آتش 🔥 اند؛ اما اگر در آن زمان می زیستیم و سوابق آنان را از نزدیك می دیدیم، شاید از تردید مصون نمی ماندیم.
امروز كه دسته ی اول را بر حق و دسته ی دوم را بر باطل می دانیم، از آن نظر است كه در اثر گذشت تاریخ و روشن شدن حقایق، ماهیت علی علیهالسلام و عمار را از یك طرف و زبیر و طلحه و عایشه را از طرف دیگر شناخته ایم و در آن میان توانسته ایم خوب قضاوت كنیم.
و یا لااقل اگر اهل تحقیق و مطالعه در تاریخ نیستیم، از اول كودكی به ما اینچنین تلقین شده است.
اما در آن روز هیچ كدام از این دو عامل وجود نداشت.
به هر حال، این مرد محضر امیرالمؤمنین علیهالسلام شرفیاب شد و گفت: «اَ یُمْكِنُ اَنْ یَجْتَمِعَ زُبَیْرٌ وَ طَلْحَةُ وَ عائِشَةُ عَلی باطِلٍ؟ » آیا ممكن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع كنند؟ شخصیتهایی مانند آنان از بزرگان صحابه ی رسول اللّه چگونه اشتباه می كنند و راه باطل را می پیمایند؟ آیا این ممكن است؟
علی علیهالسلام در جواب سخنی دارد كه دكتر طه حسین، دانشمند و نویسنده ی مصری، می گوید سخنی محكمتر و بالاتر از این نمی شود؛ بعد از آنكه وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع شد، سخنی به این بزرگی شنیده نشده است [2].
فرمود: اِنَّكَ لَمَلْبُوسٌ عَلَیْكَ، اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ [3].
سرت كلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی شود شناخت. این صحیح نیست كه تو اول شخصیتهایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاسها بسنجی: فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف. نه، اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند.
این حق و باطل است كه باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.
یعنی باید حق شناس و باطل شناس باشی نه اشخاص و شخصیت شناس؛ افراد را (خواه شخصیتهای بزرگ و خواه شخصیتهای كوچك) با حق مقایسه كنی، اگر با آن منطبق شدند شخصیتشان را بپذیری و الاّ نه. این، حرف نیست كه آیا طلحه و زبیر و عایشه ممكن است بر باطل باشند؟
در اینجا علی علیه السلام #معیار حقیقت را خود حقیقت قرار داده است و روح تشیع نیز جز این، چیزی نیست.
و در حقیقت فرقه ی شیعه مولود یك بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی است نه به افراد و اشخاص.
قهراً شیعیان اولیه مردمی منتقد و بت شكن بار آمدند.
علی علیهالسلام بعد از پیغمبر جوانی سی وسه ساله است با یك اقلیتی كمتر از عدد انگشتان، در مقابلش پیرمردهای شصت ساله با اكثریتی انبوه و بسیار.
منطق اكثریت این بود كه راه بزرگان و مشایخ این است و بزرگان اشتباه نمی كنند و ما راه آنان را می رویم. منطق آن اقلیت این بود كه آنچه اشتباه نمی كند حقیقت است؛ بزرگان باید خود را بر حقیقت تطبیق دهند.
از اینجا معلوم می شود چقدر فراوانند افرادی كه شعارشان شعار تشیع است و اما روحشان روح تشیع نیست.
مسیر تشیع همانند روح آن، تشخیص حقیقت و تعقیب آن است و از بزرگترین اثرات آن جذب و دفع است؛ اما نه هر جذبی و هر دفعی (گفتیم گاهی جذب، جذب باطل و جنایت و جانی است و دفع، دفع حقیقت و فضایل انسانی) بلكه دفع و جذبی از سنخ جاذبه و دافعه ی علی علیهالسلام؛ زیرا #شیعه یعنی كپیه ای از سیرتهای علی علیهالسلام. شیعه نیز باید مانند علی علیهالسلام دونیرویی باشد.
این مقدمه برای این بود كه #بدانیم ممكن است مذهبی مرده باشد ولی روح آن مذهب در میان مردم دیگری كه به حسب ظاهر پیرو آن مذهب نیستند بلكه خود را مخالف آن مذهب می دانند، زنده باشد.
مذهب خوارج، امروز مُرده است یعنی دیگر امروز در روی زمین گروه قابل توجهی به نام «خوارج» كه عده ای تحت همین نام از آن پیروی كنند وجود ندارد، ولی آیا روح مذهب خارجی هم مرده است؟
آیا این روح در پیروان مذاهب دیگر حلول نكرده است؟
آیا مثلاً- خدای نكرده- در میان ما، مخصوصاً در میان طبقه ی به اصطلاح مقدس مآب ما، این روح حلول نكرده است؟
زمان امام صادق علیه السلام زمانی بود كه برخورد افكار و آراء و جنگ عقاید شروع شده بود و ضرورت ایجاب می كرد كه امام كوشش خود را در این صحنه و این جبهه قرار دهد.
همیشه باید در این گونه امور به اثر كار توجه داشت.
#سید_الشهداء علیه السلام دانست كه شهادتش اثر مفید دارد، قیام كرد و شهید شد و اثرش هنوز هم باقی است.
#امام_صادق علیه السلام فرصت را برای تعلیم و تأسیس كانون علمی مناسب دید، به این كار همت گماشت. بغداد كه كانون جنبش علمی اسلامی صدر اسلام است در زمان امام صادق علیه السلام بنا شد. ظاهراً ایشان آخر عمر سفری به بغداد آمده است.
اثر امام صادق علیه السلام است كه می بینیم شیعه، در مقدّم سایر فرق، در علوم اسلامی پیشقدم و مؤسس شد و یا لااقل دوش به دوش دیگران حركت كرد و در همه ی رشته ها از ادب و تفسیر و فقه و كلام و فلسفه و عرفان و نجوم و ریاضی و تاریخ و جغرافی كتابها نوشت و رجال بزرگ بیرون داد، عالی ترین و نفیس ترین آثار علمی را به جهان تحویل داد.
اگر امروز می بینیم اصلاح طلبانی به رسمیت مذهب شیعه- بعد از هزار سال- اقرار و اعتراف می كنند به خاطر این است كه #شیعه یك مكتب واقعی اسلامی است و آثار شیعی در هر رشته نشان می دهد كه دیگر نمی توان اتهامات سیاسی به آن بست. این آثار مولود ایمان و عقیده است؛ سیاست نمی تواند اینچنین فقه یا اخلاق یا فلسفه و عرفان یا تفسیر و حدیثی به وجود آورد.
رسمیت امروز شیعه معلول طرز كار و عمل آن روز امام صادق سلام اللّه علیه است.
مقصود این است كه ائمه ی اطهار در هر زمانی، مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر می گرفتند و چون دوره ها و زمانها و #مقتضیات زمان و مكان تغییر می كرد خواه و ناخواه همان طور رفتار می كردند كه مصالح اسلامی اقتضا می كرد و در هر زمان جبهه ای مخصوص و شكلی نو از جهاد به وجود می آمد و آنها با بصیرت كامل آن جبهه ها را تشخیص می دادند.
این تعارضها نه تنها تعارض واقعی نیست، بلكه بهترین درس آموزنده است برای كسانی كه روح و عقل و فكر مستقیمی داشته باشند، جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانی را درك كنند كه چگونه مصالح اسلامی اقتضا می كند كه یك وقت مثل زمان سید الشهداء علیه السلام نهضت آنها شكل قیام به سیف به خود بگیرد و یك زمان مثل زمان امام صادق علیه السلام شكل تعلیم و ارشاد و توسعه ی تعلیمات عمومی و تقویت مغزها و فكرها پیدا كند و یك وقت شكل دیگر.
إِنَّ فِی ذلِكَ لَذِكْری لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی اَلسَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ [1].
______________________
[1] . ق/37
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│💌 @arame_janam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۴۰ - عنایت حسینی و انتقام از قاتل
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
جناب حاج محمد سوداگر که چندین سال در هند بوده اخیرا به شیراز مراجعت کرده است، عجایبی در ایام توقف در هند مشاهده کرده و نقل می نماید.
از آن جمله روزی در بمبئی یک نفر هندو ( بُت🗿پرست ) ملک خود را در دفتر رسمی می فروشد و تمام پول💸 آن را از مشتری گرفته از دفتر خانه بیرون می آید.
دو نفر شیاد که منتسب به مذهب شیعه بودند در کمین او بودند که پولش را بدزدند، هندو می فهمد؛ لذا به سرعت خودش را به خانه می رساند و فورا از درختی 🌳 که وسط خانه بود بالا می رود و پنهان می شود .
آن دو نفر شیاد وارد خانه می شوند هرچه می گردند او را نمی بینند.
به زنش عتاب می کنند می گویند ما دیدیم وارد خانه شد و باید بگویی کجا است؟
زن می گوید نمی دانم؛ پس او را شکنجه و آزار می نمایند تا مجبور می شود و می گوید به حق حسین علیه السلام خودتان قسم بخورید که او را اذیت نکنید تا بگویم.
آن دو نفر بی حیا به حق آن بزرگوار قسم یاد می کنند که کاری به او نداریم جز اینکه بدانیم کجاست.
زن به درخت اشاره می کند؛ پس آنها از درخت بالا می روند و هندو را پایین می آورند و پولها💰 را برمی دارند و از ترس تعقیب و رسوایی، سرش را می برند.
زن بیچاره سر به آسمان می کند و می گوید ای حسینِ شیعه ها ! من به اطمینان قسم به تو، شوهرم را نشان دادم.
ناگاه آقایی ظاهر می شود و با انگشت مبارک، اشاره به گردن آن دو نفر می کند، فوراً سرهای آنها از بدن جدا شده می افتد، بعد سر هندو را به بدنش متصل می فرماید و زنده می شود و آنگاه از نظر غایب می گردد.
مقامات دولتی با خبر می شوند و پس از تحقیق، به اعجاز حسینی علیه السلام یقین می کنند و از طرف حکومت چون #ماه_محرم بود، اطعام مفصلی می شود و قـ🚆ــطار راهآهن برای عبور عزاداران مجانی می شود و آن هندو و جمعی از بستگانش، مسلمان و #شیعه می شوند.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/47531
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
سخن احمد زكی صالح
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در كتاب الامام الصادق آقای مظفر، از احمد زكی صالح- كه از معاصرین است- در مجله ی «الرسالة المصریة» نقل می كند كه نشاط علمی شیعه از تمام فرقه های اسلامی بیشتر بود. (می خواهم بگویم كه معاصرین هم تا چه حد اعتراف می كنند.) این خودش یك مسأله ای است.
ایرانیها این را به حساب خودشان می گذارند، می گویند این نشاط ایرانی بود، در صورتی كه نشاط مربوط به شیعه بود و اكثریت #شیعه هم آن وقت ایرانی نبودند و غیر ایرانی بودند، كه اكنون وارد این بحث نمی شویم.
این مصری می گوید: «وَ مِنَ الْجَلِیِّ الْواضِحِ لَدی كُلِّ مَنْ دَرَسَ عِلْمَ الْكَلامِ اَنَّ فِرَقَ الشِّیعَةِ كانَتْ اَنْشَطَ الْفِرَقِ الْاِسْلامِیَّةِ حَرَكَةً» می گوید هر كسی كه وارد باشد می داند كه نشاط فرقه های شیعه از همه بیشتر بود.
«وَ كانَتْ اُولی مَنْ اَسَّسَ الْمَذاهِبَ الدِّینیَّةَ عَلی اُسُسٍ فَلْسَفِیَّةٍ حَتّی اَنَّ الْبَعْضَ یَنْسُبُ الْفَلْسَفَةَ خاصَّةً لِعَلیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ» (و شیعه اولین مذهب اسلامی بود كه مسائل دینی را بر اساس فكری و عقلی نهاد) و شیعه یعنی امام صادق علیهالسلام.
استدلال حضرت رضا علیهالسلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
برخی به حضرت رضا علیهالسلام اعتراض كردند كه چرا همین مقدار اسم تو آمد جزء اینها؟
فرمود: آیا پیغمبران شأنشان بالاتر است یا اوصیاء پیغمبران؟
گفتند: پیغمبران.
فرمود: یك پادشاه مُشرك بدتر است یا یك پادشاه مسلمان فاسق؟
گفتند: پادشاه مشرك.
فرمود: آن كسی كه همكاری را با تقاضا بكند بالاتر است یا كسی كه به زور به او تحمیل كنند؟
گفتند: آن كسی كه با تقاضا بكند. فرمود: یوسف صدّیق، پیغمبر است، عزیز مصر كافر و مشرك بود، و یوسف خودش تقاضا كرد كه: اِجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ اَلْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ [1]؛ چون می خواست پستی را اشغال كند كه از آن پست حسن استفاده كند؛
تازه عزیز مصر كافر بود، مأمون مسلمان فاسقی است؛
یوسف پیغمبر بود، من وصیّ پیغمبر هستم؛
او پیشنهاد كرد و مرا مجبور كردند. صرف این قضیه كه نمی شود مورد ایراد واقع شود.
حال، حضرت موسی بن جعفری كه صفوان جمّال را كه صرفاً همكاری می كند و وجودش فقط به نفع آنهاست شدید منع می كند و می فرماید: چرا تو شترهایت را به هارون اجاره می دهی، علیّ بن یقطین را كه محرمانه با او سَر و سرّی دارد و شیعه است و تشیع خودش را كتمان می كند تشویق می نماید كه حتماً در این دستگاه باش، ولی كتمان كن و كسی نفهمد كه تو #شیعه هستی؛
وضو را مطابق وضوی آنها بگیر، نماز را مطابق نماز آنها بخوان؛ تشیع خودت را به اشدّ مراتب مخفی كن؛اما در دستگاه آنها باش كه بتوانی كار بكنی.
این همان چیزی است كه همه ی منطقها اجازه می دهد.
هر آدم با مسلكی به افراد خودش اجازه می دهد كه با حفظ مسلك خود و به شرط اینكه هدف، كار برای مسلك خود باشد نه برای طرف، [وارد دستگاه دشمن شوند] یعنی آن دستگاه را استخدام كنند برای هدف خودشان، نه دستگاه، آنها را استخدام كرده باشد برای هدف خود.
شكلش فرق می كند؛
یكی جزء دستگاه است، نیروی او صرف منافع دستگاه می شود؛
و یكی جزءِ دستگاه است، نیروی دستگاه را در جهت مصالح و منافع آن هدف و ایده ای كه خودش دارد استخدام می كند.
به نظر من اگر كسی بگوید این مقدار هم نباید باشد، این یك تعصب و یك جمود بی جهت است.
همه ی ائمه اینجور بودند كه از یك طرف، شدید همكاری با دستگاه خلفای بنی امیه و بنی العباس را نهی می كردند و هر كسی كه عذر می آورد كه آقا بالاخره ما نكنیم کَس دیگر می كند، می گفتند همه نكنند، این كه عذر نشد، وقتی هیچ كَس نكند كار آنها فلج می شود؛
و از طرف دیگر افرادی را كه آنچنان مسلكی بودند كه وقتی در دستگاه خلفای اموی یا عباسی بودند در واقع دستگاه را برای هدف خودشان استخدام می كردند تشویق می كردند چه تشویقی! مثل همین «علیّ بن یقطین» یا «اسماعیل بن بزیع» ؛ و روایاتی كه ما در مدح و ستایش چنین كسانی داریم حیرت آور است، یعنی اینها را در ردیف اولیاء اللّه درجه اول معرفی كرده اند.
روایاتش را شیخ انصاری در مكاسب در مسأله ی «ولایت جائر» نقل كرده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . یوسف/55.
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#حدیث
#امام_کاظم علیهالسلام
✨ امامـ کـاظـم علیهالسلامـ
ليسَ مِن شيعَتِنا مَن خَلا ثُمّ لَم يَرُعْ قلبُهُ.
🎴 #شيعه ما نيست كسى كه در تنهايى و خلوت، دلش ترسان (از خدا) نباشد.
📚 بصائر الدرجات / صفحه٢۴٧
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
گر حسینی گشته ایم و عاشقیم
#شیعه ی درس امام صادقیم
#امام_صادق (علیه السلام)
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیهالسلام
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - -