eitaa logo
شعر، قصه، معرفی کتاب
3.7هزار دنبال‌کننده
238 عکس
52 ویدیو
9 فایل
قصه، شعر و معرفی کتاب حاصل تلاشی مادرانه بر اساس رویکرد کلیدی و مهم شخصیت محوری از مباحث استاد عباسی ولدی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
استاد محسن عباسی ولدی;محرم متفاوتی داشته باشیم .mp3
زمان: حجم: 4.64M
♨️ 🍃اهل عالم دارد از ره ماه ماتم می رسد هیئتی ها! یا علی دارد محرم می رسد ⁉️چه طوری امسال ماه محرم پربار تری داشته باشیم؟ 🔴 توصیه های ویژه استاد به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم 🔴دو توصیۀ خیلی خیلی مهم دربارۀ کودکان و هیئت 📣📣 📣حتماً بشنوید و برا پدر و مادرا و مسئولین هیئت ها ارسال کنید‌. 🌐 آرشیو برنامه های محرم سایت کتاب فطرت🔻 •┈┈••✾•🏴•✾••┈┈┈• https://ketabefetrat.com/ویژه-برنامه-های-محرم •┈┈••✾•🏴•✾••┈┈┈• 🌐http://ketabefetrat.com 📲 @foroosh_fetrat @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓آیا میشه با روضه هایی که باهاشون انس گرفتیم و اشک ریختیم، زندگی هم کرد؟ ❓یعنی روضه رو گوش بدیم و اشک بریزیم و با اون روضه نقشۀ زندگیمون رو ترسیم کنیم؟ ✅ کتاب «در میانِ روضه هایت زندگی کردن خوش است» این ویژگی رو داره. 📚 این کتاب، کتاب اول از مجموعه ست. 🖋 به قلم: استاد ✳️برای آشنایی بیشتر با این مجموعه ارزنده یه سر به این جا بزنید. 🌐 آرشیو برنامه های محرم سایت کتاب فطرت🔻 •┈┈••✾•🏴•✾••┈┈┈• https://ketabefetrat.com/ویژه-برنامه-های-محرم •┈┈••✾•🏴•✾••┈┈┈• 📚لینک تهیه کتاب با ۱۱ درصد تخفیف 🔻 🌐http://ketabefetrat.com 📲 @foroosh_fetrat @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃پدر و مادرم به فدای تو، ای حسین! چه قدر جانکاه است تحمّل مصیبت تو برای من! کوه هم که باشم، نمی‌توانم این مصیبت را تاب بیاورم. 🍃اشکی که قرن‌هاست از چشممان جاری‌ است، با وجود پرده‌هایی است که بر مصیبت تو انداخته شده. کربلا را از پشت هزاران پرده، به ما نشان داده‌اند. اگر پرده‌ای از این هزاران، کنار می‌رفت، به جای آن که اشک از دیده بچکد، جان از تن می‌پرید. روضه‌ای که ما می‌شنویم، حتّی قطره‌ای از مصیبت شما نیست. 🍃حسین جان! درست است که بدنت زیر سُم اسبان رفت و سرت بالای نی، امّا هر چه باشد و هر جا که باشی، تو عزیز خدایی و ما اگر با این همه بدی نزد خدا جایگاهی داریم، تنها به خاطر نسبتی است که با تو برقرار کرده‌ایم. ما در روضه‌های تو بوی کربلا گرفته‌ایم و هر که بوی کربلا بگیرد، مقرّب درگاه الهی ‌می‌شود. 🍃تو به قدری پیش خدا عزّت یافته‌ای که کوچک‌ترین‌ها، با کمترین نسبتی که با تو پیدا می‌کنند، عزیز می‌شوند و بزرگ. 🍃آقا! ما غم کربلا را به این امید تاب می‌آوریم که روزی خونخواه تو خواهد آمد و انتقام تو را خواهد گرفت. من از خدایی که به تو کرامت داد و مرا به بهانۀ محبّتی که از تو به دل دارم، کرامت بخشید، می‌خواهم افتخاری نصیبم کند. 🍃می‌دانم لباس این افتخار، بلندتر از قامت وجود من است؛ امّا از خدا می‌خواهم توفیق پا به رکابی امامی را نصیبم کند که پرچم قیامش، نقش خون‌خواهی تو را بر پیشانی دارد؛ همان امامی که خدا یاریگر اوست و دُرّی از گنجینۀ اهل بیت محمّد است که درود خدا بر او و خاندانش باد. 📚با حسین تا خدا، گذری بر زیارت عاشورا •┈┈┈┈┈••✾••✾••┈┈┈┈• 📚خرید کتاب با ۱۱ درصد تخفیف🔻 🌐 http://ketabefetrat.com @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
📚 🌱میوۀدل مادر! وقتی به دنیاآمدی،اوّل بار که نگاهم به چشمانت گره خورد، هرگز فکر نمی کردم روزی خواهدرسید که نظاره گر پلک بسته ات باشم. وقتی به دنیاآمدی نمیدانستم که از دوازده ماه سال، تنها شش ماهَش فیض حضور ترا خواهندچشید. چه خوش سلیقه ای اصغر!... ✅ برای خوندن این حکایت دلنشین از زبان حضرت رباب سلام الله علیها کتاب رو حتما مطالعه کنید. 🌀 این کتاب، کتاب سوم از مجموعه ست. 🖋 به قلم: استاد 📚لینک تهیه کتاب با ۱۱ درصد تخفیف 🔻 🌐http://ketabefetrat.com 📲 @foroosh_fetrat @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
1⃣ مهدکودک،‌ یتیمخانۀ دوران مدرن است. پای این یتیمخانه را به مراسم روضه باز نکنیم. بچه‌ها در عزاداری باید در میان بزرگ‌ترها باشند، اشک ریختن و آه کشیدن و بر سر و سینه زدنشان را ببینند. اینها در تربیت معجزه می‌کند. عاقل، خودش را از برکت اعجاز محروم نمی‌کند. 2⃣ بچه‌ها را به می‌فرستیم تا راحت عزاداری کنیم. اصالت رفاه حتی در روضه‌ها؟! بی‌شک بچه‌ها مایۀ جلب رحمت خدا هستند. آقا و خانم مداح! آقا و خانم سخنران! آقای پدر و خانم مادر! با راحت‌طلبی از رحمت‌طلبی غافل نشویم. ‼️ شاید نشر این مطلب از فرهنگ شدن یک اشتباه جلوگیری کند. 3⃣ می‌دانم دو ویراست قبلی سؤالات زیادی در ذهن‌ها تولید می‌کند. به والدین، مسئولین هیئات و منتقدان پیشنهاد می‌کنم قبل از هر نقد و مخالفتی حتماً این دو صوت را گوش کنند. صوت اول: https://eitaa.com/abbasivaladi/12401 صوت دوم: https://eitaa.com/abbasivaladi/12403 علیه السلام ✅ جدید حجت الاسلام عباسی ولدی نشانی صفحه: https://virasty.com/mohsen_abbasivaladi @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
استاد محسن عباسی ولدی14020427 مهدکودک هیئت.mp3
زمان: حجم: 12.11M
💥🎙💥🎙💥🎙💥 ♨️ پاسخ داغ و صریح استاد به نقدهای مخاطبان دربارۀ نظر ایشان در موضوع حضور بچه‌ها در مراسم عزاداری بزرگ‌ترها ۱۴۰۲/۴/۲۷ ••┈┈•༴༅ꙮ ꙮ༴༅•┈┈• ‼️ اگر دو فایل قبلی رو گوش ندادید ، حتماً در اولین فرصت گوش کنید. صوت اول: https://eitaa.com/abbasivaladi/12401 صوت دوم: https://eitaa.com/abbasivaladi/12403 ••┈┈•༴༅ꙮ ꙮ༴༅•┈┈• 📣 مسئولان هیئات، مداحان، منبری‌ها و والدین محترم! حتماً این فایل را گوش کنید! علیه‌السلام @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
استاد محسن عباسی ولدی140204277 شب اول.mp3
زمان: حجم: 19.28M
🏴صلّی اللّه عليک يا ابا عبداللّه الحسين 🔰 دههٔ اوّل ۱۴۰۲ 🎙حجت الاسلام 🎧 موضوع: ✨هیئت بیت المهدی اراک✨ 🍃 شب اول @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
استاد محسن عباسی ولدی14020428 شب دوم.mp3
زمان: حجم: 19.05M
🏴صلّی اللّه عليک يا ابا عبداللّه الحسين 🔰 دههٔ اوّل ۱۴۰۲ 🎙حجت الاسلام 🎧 موضوع: ✨هیئت بیت المهدی اراک✨ 🍃 شب دوم @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
همه ما دوست داریم 🔸 فرزندانمان براساس قاعده های درست تربیت بشوند. 🔸 افراد تاثیرگذاری در محیط اطرافشان باشند. 🔸به چیزهای مهم فکر کنند و دغدغه های بزرگ داشته باشند. 🔸ولایی باشند و به امامشان عشق بورزند. 🔸الگوهای مناسبی برای رشد و تربیت داشته باشد. 🔸دشمنانشان را خوب بشناسند و در زمین دشمن بازی نکنند. 🔸برای ساختن آینده و تمدن اسلامی برنامه داشته باشند. ✅استاد در سخنرانی امسال، با عنوان ، ده شب در هیئت نوجوانان ثارالله برای تمام این ها راهکارهای مطمئن و عملیاتی بیان کردند 👇👇👇 شب اول https://eitaa.com/lalaiekhoda/3276 شب دوم https://eitaa.com/lalaiekhoda/3292 شب سوم https://eitaa.com/lalaiekhoda/3319 شب چهارم https://eitaa.com/lalaiekhoda/3351 شب پنجم https://eitaa.com/lalaiekhoda/3396 شب ششم https://eitaa.com/lalaiekhoda/3397 شب هفتم https://eitaa.com/lalaiekhoda/3403 شب هشتم https://eitaa.com/lalaiekhoda/3421 شب نهم https://eitaa.com/lalaiekhoda/3437 شب دهم https://eitaa.com/lalaiekhoda/3442 🎧سعی کنید صوت‌ها را با نوجوانانتان گوش کنید. ‼️آدرس کانال ما را به دوستانتان هم بدهید 🔻🔻🔻 @lalaiekhoda
🌧 قصه باران 🌧 (ویژه محرم و صفر) کاری از گروه شعر و قصه درمسیرمادری منبع:من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد ۱،صفحه ۵۳۵ 🌿🌿🌿🌿🌿 یکی بود، یکی نبود. شهری بود به نام کوفه. شهری سرسبز که آدم های زیادی در آن زندگی میکردند. یک سال در این شهر، خشکسالی شد. یعنی مدت زیادی باران نیامد. رودخانه‌ها کم آب شدند. چاه ها خشک شدند. علف ها و سبزه ها همه زرد شدند. حیوانات از تشنگی داشتند از بین می‌رفتند. مردم تشنه و کلافه شده بودند. هر روز منتظر بودند یک تکه ابر توی آسمان ببینند ولی هیچ خبری نمی‌شد. تا بادی می‌وزید، می‌گفتند شاید باران بیاد، ولی باز هم خبری نمی‌شد. روزها گذشت، مردم خیلی ناراحت و ناامید شده بودند. زمین های کشاورزی از بی آبی ترک برداشته بودند. محصولات مردم کم کم از بین می‌رفت. همه نگران بودند و نمیدانستند باید چکار کنند. روزی تعداد از مردم توی میدان شهر جمع شدند تا راه حلی پیدا کنند. هر کس چیزی می‌گفت. یکی از آنها گفت: چقدر منتظر باران بمانیم؟ همه چیز دارد از بین میرود؟ دیگری گفت: با حرف زدن که به نتیجه نمی‌رسیم، باید کاری کنیم. یکی گفت: چکار کنیم؟ اصلا مگر می‌شود کاری کرد؟ جوانی از بین جمعیت گفت: تا حالا هر کاری کردیم به جایی نرسیدیم، کاش می‌شد پیش علی بن ابی طالب برویم و از او بخواهیم دعای باران بخوانند. مردم سکوت کردند و با ناامیدی به هم نگاه کردند. دوباره آن جوان گفت: من به خانه علی (ع) میروم. هرکس میخواهد با من بیاید . مردم کمی بعد هم نگاه کردند.بعضی ها گفتند: حالا که او می‌رود خوب است ما هم برویم تا ببینیم چه میشود. عده ای جمع شدند و به طرف خانه علی مولا رفتند. کم کم حدود پانصد نفر آدم جمع شدند. در خانه علی مولا را زدند. علی مولا در را باز کردند. مردم گفتند: ای علی بن ابی طالب! خشکسالی شده، دام ها دارند از بین می‌روند و باغ ها خشک شدند. از شما می‌خواهیم دعا کنید تا باران ببارد. علی مولا نگاهی به مردم کردند و دیدند جمعیت کم کم زیاد می‌شود و گفتند: دعا میکنم. مردم جلو آمدند و نگاهشان را به لب های علی مولا دوختند. علی مولا دستهایشان را بالا بردند تا دعاکنند. اما ناگهان دوباره دست‌هایشان را پایین آوردند و به داخل خانه برگشتند. مردم تعجب کردند. با خود گفتند: چرا علی بن ابی طالب پشیمان شد؟ چرا برگشت داخل خانه؟ ان روز علی مولا مهمان داشتند. امام حسین مهمان خانه پدرشان بودند و داخل خانه نشسته بودند. علی مولا آمدند پیش پسرشان و گفتند: حسین جان! ای نور چشمم! اهل کوفه از خشکسالی خسته و ناامید شده‌اند. آمده اند و میگویند که برایشان دعای باران بخوانم. میشود شما این کار را انجام بدهی؟ برای مردم دعای باران بخوانی؟ امام حسین بلند شدند. لبخند زدند و گفتند: چشم پدرجان! اطاعت میکنم. بعد هردو با هم آمدند بیرون از خانه. علی مولا رو به مردم کردند و گفتند: مردم! شما از من طلب آب و باران کردید. حالا پسرم حسین(ع) اینحاست. او برای شما دعای باران میخواند. کوفیان با تردید به هم نگاه کردند. خیلی ها حتی به استجابت دعای علی مولا هم شک داشتند چه برسد به دعای پسرشان امام حسین😔 اما امام حسین همینطور از بین جمعیت راهشان رو باز کردند و جلو رفتند. رفتند و رفتند تا رسیدند به آخر کوچه. شروع کردند به دعا خواندن. همینطور که دعا می‌خواندند چشم‌هایشان از اشک خیس شد. مردم با تعجب نگاه میکردند. با خود فکر می‌کردند آیا دعای او می‌تواند کاری کند؟ چطور میشود که خدا به دعای کسی باران بفرستد؟ چشم همه به طرف آسمان بود.آسمون هم صاف و آفتابی بود. خبری از ابر و باران نبود. کم کم عده‌ای ناامید شدند و میخواستند برگردند. امام حسین همچنان دعا میخواندند و قطره های اشک که توی چشمان امام حسین جمع شده بود، می‌ریخت روی ریش بلند و خرمایی رنگشان. با صدای بلند دعا را می‌خوانند. هنوز دعای امام حسین تمام نشده بود، که یک دفعه باد شدیدی وزید. هر لحظه شدیدتر میشد. مردم با تعجب گفتند: این باد دیگر چیست؟ همه سرها به سمت آسمان برگشت. باد شدید ابرهای سیاه را آورده بود بالای شهر کوفه. آسمانی که تا همین یکی دو دقیقه پیش صاف و آفتابی بود، پر از ابر های سیاه شد. ابرهای سیاه خوردند به هم و صدای رعد و برق همه جا پیچید. (صدای رعد و برق را تقلید کنیم) باران تندی شروع به باریدن کرد. قطره های درشت باران روی زمین می‌چکید و بوی آن کل شهر کوفه را پر کرده بود. جوی های توی کوچه ها پر از آب شده بود. به کانال شعر،قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇 @gheseshakhsiatemehvari
ببر فُطرس! به همراه سلامم این دعایم را: «حسینم! جَلد خود کن کودکان آشنایم را» به قربان تو و طفلان تو، نسلم، پسرهایم پذیرا باش از من، طفل‌های جانفدایم را به روی سینه‌شان، بر رخت مشکی، بوسه می‌کارم چنین تکمیل خواهم کرد این شب‌ها عزایم را کشیدم گنبدت را، رنگ کرد و بعد بوسیدش برایش رسم کردم مرکز جغرافیایم را برایم آیه آیه می‌سراید مصحفی از عشق به «هیئت» می‌برم بهر عبادت، انبیایم را میان روضه‌ات، می‌آید و هی آب می‌نوشد به انگشتش خریدارست اشک‌ بی‌هوایم را برای روضه، در بر می‌کشم درّ گرانم را برون می‌آورم هرچند از گردن، طلایم را جواهرهای کوچک را برایت هدیه آوردم تمامم! گوهران خُرد پاک پربهایم را! سپردم دست تو تا پا بگیرد زیر این پرچم بیا مردانگی کن! برنگردان بچه‌هایم را ـــــــ شاعر: فهیمه انوری @gheseshakhsiatemehvari