eitaa logo
شعر، قصه، معرفی کتاب
3.7هزار دنبال‌کننده
223 عکس
43 ویدیو
9 فایل
قصه، شعر و معرفی کتاب حاصل تلاشی مادرانه بر اساس رویکرد کلیدی و مهم شخصیت محوری از مباحث استاد عباسی ولدی
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر کودکانه درباره ی شهادت حضرت مسلم و ورود کاروان به کربلا 🌿🌿🌿 (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 خداروشکر دوباره شد محرم هیئت میگیریم همه زیر پرچم لباس مشکی می پوشیم که آقا دست بکشه دوباره رو سر ما خونه حسینیه میشه از امشب ذکر حسین حسین داریم روی لب امشب، شب دومِ ماهه غمه هر چی براش گریه کنیم باز کمه اماممون همراه خانواده‌ش با کاروان پاک و صاف و ساده ش میان به خاک کربلا، میرسن با خوبیاشون به خدا میرسن یه کوچولوی شیش ماهه تو آغوش رقیه‌ی سه ساله رفته پهلوش علیِ اکبر هواشونو داره عموشونم شبا تا صب بیداره یه عالمه خانم با عمه زینب قرآن میخونن توی خیمه، هرشب شبا که ساکت میشه کلِ صحرا امام‌ حسین حرف میزنه با خدا چی میگه؟ میگه ای خدای دانا راهو نشون بده به ما آدما امام حسین خودش چراغ راهه ماه تموم تو شب‌های سیاهه مردم کوفه نامه‌ها نوشتن تو نامه از ظلم بدا نوشتن آقا، پسرعموشو راهی کرده تا ببینه تو سختیا کی مَرده؟ مسلمِ اسم پِیکِ خوبِ آقا که داشته دو تا پسر باخدا تنها گذاشتن کوفیا، مسلمو شهید کردن آدم بدا، مسلمو تشنه تو غربت به شهادت رسید بدقولیا کارو به اینجا کشید مردم کوفه قولا رو شکستن دل به طلا و پول و دنیا بستن شهید شدن مسلم و طفلان اون به بچه‌هاش حتی ندادن امون الهی که ما هم مثِ دوطفلان شهید بشیم برا امام زمان کاشکی برا اماممون شهید شیم ایشاالله پیش زهرا رو سفید شیم حضرت زهرا! تو که بهترینی! با خدای مهربون همنشینی! سینه‌زنی مو به تو هدیه میدم به مهربونیِ توئه امیدم پرچم زدم برا حسین، تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه در باره حر آزاده (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 ما آدما گل باغ بهشتیم دور از بدی و از کارای زشتیم اگه یه کار اشتباهی کردیم باید به سمت خوبیا برگردیم خدای مهربون ما رو دوست داره برا همه راه نجات میذاره خدا برای ما گشوده آغوش که باز بیایم و حرفاشو بدیم گوش امام حسین که کشتی نجاته همون که هیئتاش پره نشاطه تو روز عاشورا به دشمنا گفت از لطف و مهربونی خدا گفت گفت که اگه کسی پشیمون شده از کارای بدش گریزون شده بیاد! خدا میبخشه زود و ساده بیاد! بهشت براش میشه آماده بدی‌هارو میبره و زود به جاش یه عالمه خوبی میشونه براش یهو یکی از میون دشمنا بیرون زد و اومد به سمت آقا سرش پایین بود و دلش با امام شجاع و آزاده بود و با مرام به آقا گفت میشه منو ببخشی؟ تویی که مثل خورشید میدرخشی! نور تو تابیده به قلب تارم به جز شرمندگی چیزی ندارم اون آدم شجاع قصه "حر" بود دلش از عشق پاک آقا پر بود امام حسین سریع و ساده، بخشید حر رفت و شد برا امامش شهید الهی که ما هم شبیه حر شیم از عشق بچه‌های زهرا، پر شیم حضرت زهرا مادر ما هم هست خونه‌ی ما خونه ی زهرا هم هست مادر مهربون ما بچه ها! مهرتو بخشیده به ماها، خدا اگه ما اشتباهی، کاری کردیم با حرفامون بدی رو یاری کردیم دستمونو بگیر یه کم محکم تر ما رو به سمت نور و خوبی ببر شما که سر میزنی هرشب به ما بکن برامون همین امشب دعا سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونی توئه امیدم پرچم زدم برا حسین تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره عبدالله بن حسن😭 (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 خدا که ما رو کامل آفریده یه عالمه نعمت به ما بخشیده عقل و زبون و گوش و چشم زیبا مو و دهان و بینی و دست و پا کاش نعمتای اونو قدر بدونیم تو راه نورانی حق بمونیم حتی اگه کوچولوئیم، مفیدیم برای آینده ماها امیدیم شبیه عبدالله برای آقا میشیم برای حق و خوبی، فدا امام حسن داشت یه پسر کوچولو مهربون و خداشناس و خوش رو وقتی امام حسین دیگه تنها شد عبدلَُّله از عمه ی خود جدا شد دستشو محکم از تو دستاش کشید به سمت جمعیت تو میدون دوید سمت عمو دوید و فریاد کشید: از عموجونم همتون دور بشید خیالتون عموم نداره همراه؟ هست پسر امام حسن، عبدالله امام حسین زخمی روی زمین بود موقع یاری امام و دین بود یه نانجیب شمشیرشو برد بالا تا بزنه امام حسینو، اما... یه دست کوچیک و شجاع، سپر شد چشمای مهربون آقا، تر شد عبدالله از امام حسین کرد دفاع کوچیک بود اما مهربون و شجاع پیش خدا و بابا روسفید شد رو سینه‌ی امام حسین شهید شد امام مجتبی! امام کریم! فدای بچه‌هات الهی بشیم کریم اهل بیت که مهربونی برام مث امام علی میمونی بخشندگی رو یاد بده به ما هم دعا بکن برای ما، شما هم سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونی توئه امیدم برا حسین پرچم زدم تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعرکودکانه درباره ی قاسم ابن الحسن😭 (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 امشب امام مجتبی بچه ها میاد و دست میکشه رو سر ما میگی چرا؟ آخه شب قاسمه چشمای دنیا به لب قاسمه امام حسین پرسیده عشق عمو چجوریه برات شهادت؟ بگو! قاسم شبیه بابا، خیلی مَرده عجب جوابی رو آماده کرده! میگه عمو، مثل عسل شیرینه اشکو تو چشمای عموش میبینه امام میگه نرو به سمت میدون عزیزکم! تو خیلی هستی جوون قاسم امانت امام حسن بود برا حسین شبیه جون و تن بود قاسم میبوسه دستای آقا رو واسطه میکنه پیشش بابا رو میگه منم میخوام شبیه اکبر سیراب بشم با دستای پیمبر امام اونو با چشم تر فرستاد جونشو قاسم برای خدا، داد منم یکی رو میشناسم شبیهش که تو بهشت حتما میشینه پیشش حاج قاسم شجاع با محبت جونشو داد تا که باشه امنیت کاش مهمون امیرالمومنین شه با قاسم بن حسن همنشین شه امام علی! تو که ولی مایی مثل بابا برای مومنایی تو که به قلب و روح ما امیری ازت میخوام که دستمو بگیری منم ببر بشون کنار خوبا بشم رفیق و دوست و یار خوبا دوستای با خدا برام تو جور کن قلبمو توی سختیا صبور کن سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونی توئه امیدم پرچم زدم برا حسین تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی حضرت علی اصغر (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 خدا به ما دلای مهربون داد خوبی رو با حسین به ما نشون داد یکی که هم شجاعه هم آزاده هم با محبته هم با اراده امام حسین یه طفل کوچولو داشت محبت فراوونی به او داشت کودک آقا تشنه بود تو صحرا نی‌نی چقد آب میخوره بچه‌ها؟ امام بغل کردش و دادش تکون اومد به سمت دشمنا تو میدون گفت کی از این طفلکی داره کینه کسی لبای خشکشو میبینه؟ به چندتا قطره حتی سیراب میشه کم میشه داغی گلوش، خواب میشه اگه که رحم و مهربونی دارین برای این کوچولو آب بیارین ولی چه فایده، قلب اونا سنگ بود روح اونا سیاه و پست و تنگ بود لقمه‌های حروم توی دلاشون رحمی نذاشته بود دیگه براشون علی اصغر مث لاله، پرپر رفت به بهشت، تو آغوش پیامبر از این بی رحمی، قلب مولا گرفت ولی سرش رو زودی بالا گرفت دل اماما غرق مهر و نوره قلب اونا تو سختیا صبوره گفت خدای بزرگ که بهترینی من میدونم داری منو میبینی راضی میشم به هرچی خواستی برام فدای راه تو بشن بچه‌هام ما بچه‌ها، فدایی اصغریم تو سایه‌ی محبت مادریم حضرت زهرا مادر شیعه‌هاس چادر مشکیش رو سر شیعه‌هاس حضرت مادر! بهمون نظر کن از هیئت کوچیکمون گذر کن دستی بکش رو سر ما تو هیئت نگا بکن به ماها با محبت سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونی توئه امیدم پرچم زدم برا حسین تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی حضرت علی اکبر (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 خدا برای اینکه جمع بمونیم گفته تو مسجدا نماز بخونیم نماز، جماعتش خوبه بچه‌ها اول ساعتش خوبه بچه‌ها تو مسجد محله، جمع میشیم تا با هم تشکر بکنیم از خدا یکی اذان میگه با صوت زیبا میگه همه بیاین برای دعا تو روز عاشورا علی اکبر با صدای بهشتی چون پیمبر موقع ظهر اذانو گفت تو میدون نماز خیلی مهم بوده براشون! اول وقت امام نمازشو خوند علی اکبر کنار باباش موند شبیه پیغمبره قد و بالاش صورت و قلب مهربون و صداش امام که دلتنگ پیامبر میشد با دیدن علی چشاش تر میشد راه میره اکبر تا که توی صحرا بوی پیامبر میپیچه همه جا علی اجازه خواست بره به میدون امام سریع اجازه داد به ایشون اگرچه تشنه، اما قهرمان بود عشق امام حسین و شیعیان بود رفت و چه زیبا با بدیها جنگید تا اینکه موقع شهادت رسید تشنه بود و با دستای پیامبر سیراب شد و شد به فدای پدر ما هم شبیه علی اکبریم عاشق راه و رسم پیغمبریم وقتی که اسم ایشونو شنیدیم یک صلوات به آقا هدیه میدیم پیامبر مهربون خدایی! میدونم عاشق ما بچه‌هایی! پیش خدا برای ما دعا کن اگه که گم شدیم مارو صدا کن به چشمامون اشک مث بارون بده به دست ما سینه‌زنا جون بده سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونی توئه امیدم پرچم زدم برا حسین تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی حضرت عباس علیه السلام (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 ما بچه‌ها مثل گل اناریم باید به خوبا احترام بذاریم بزرگترا، معلما و دوستا مهمتر از همه مامان و بابا ولی میون آدما تو دنیا از همه بهترن کیا؟، اماما حضرت عباس داداشِ امام بود شبیه ماهِ کامل و تمام بود با اینکه بود برادرِ امامش حتی "داداش" نگفت توی کلامش می گفت یا سیدی! می‌گفت یا مولا! راه نمی‌رفت جلوتر از اون آقا تو عاشورا که آب تو خیمه کم بود حضرت عباس، صاحب عَلَم بود ولی امام گفت که برو آب بیار برای بچه های بی تاب بیار حضرت عباس نورِ چِشم آقا گفت چَشم و رفت آب بیاره، بچه ها! حرف امامو روی چشماش گذاشت نشست رو اسب و زودی مشکو برداشت دشمنا از قدرت اون ترسیدن آخه شجاعتش رو خوب میدیدن شمشیر می‌زد می‌گفت اگه که دستام قطع بشه، باز حامیِ دینِ خدام زخمی شد اما آب آورد، توی راه مشکشو تیر زدن! دیگه کشید آه خدا گرفت دستاشو، اما آسون توی بهشت دو بال گذاشت به‌جاشون امام حسین رسید بالای سرش دید که میاد رایحه‌ی مادرش عباس می‌کرد "مادر، مادر" زمزمه فهمید که راضیِ ازش فاطمه الهی از ما راضی باشه مادر هر روز بشیم از روز قبلی بهتر حضرت زهرا، ما زیرِ سایتیم توی بهشت ایشاالله همسایتیم سیا می پوشیم برای حسینت کاش می‌شدیم فدا، جای حسینت سینه‌ی ما رو نورِ ایمان بده سلامتی به بابا مامان بده سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونیِ توئه امیدم پرچم زدم برا حسین تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی امام حسین علیه السلام (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 اسم امام حسین، روی زبونم قدرِ محرما رو خوب میدونم تو هئیتِ باصفای بچه‌ها خیلی چیزا رو یاد دادن به ماها عبدالله و عباس و حر و مسلم همه شدن برای ما، معلم آقا امام حسین توی کربلا بود سرور و امیدِ قلب اونا آخرِ کار، امام دیگه تنها بود دلش پر از محبت خدا بود غریب و تشنه، یک تنه تو میدون دشمنا از این‌همه خوبی، حیرون دلِ آقا اگرچه غرق غم بود اگرچه افتاده رو خاک، عَلَم بود از اینکه راضیه خدا، راضی بود می‌رفت بهشت، پیشِ خدا خیلی زود الهی که ماهم یه روز شهید شیم ظلم اگه بود، مبادا ناامید شیم ظلم و ستم، تو این جهان، زیاده ولی ما حق و میشناسیم چه ساده غربتِ بچه‌های پاک و معصوم می‌کنه زود مسیر حق و معلوم غزه، یمن، بچه‌های فلسطین به دستِ دشمنای پستِ بی‌دین، شدن دقیقا شبیه کربلا کشته می‌شن شبانه روز بچه ها راهِ غذا و آبا رو می‌بندن به غصه‌های بچه ها می‌خندن ماها ولی، یار امام‌زمانیم همیشه دوستدار امام زمانیم میاد آقا، یه روزی و کنارش می‌شیم ما بچه‌ها رفیق و یارش می ریم یه روز به جنگ صهیونیستا می‌گذره راهِ غزه، از کربلا امام حسین، دشمن ظالما بود الگوی کاملی برای ما بود ما هم به دشمنا امون نمی‌دیم این‌طوری پیش مولا روسفیدیم امام حسین، تو نور قلب مایی! عشقِ همیشگیِ بچه‌هایی ما سینه می‌زنیم برای مظلوم از عاشورا یاد می‌گیریم یه مفهموم: اینکه بدی رو دور کنیم از جهان بشیم همه یار امام زمان سینه‌مونو برات سپر می‌کنیم به سمت خوبیا سفر می‌کنیم از اولِ ماهِ خوبِ محرم سینه زدیم همه، زیرِ یه پرچم سینه‌زنیمو به تو هدیه می‌دم به مهربونی توئه امیدم آقا برات پرچم زدم تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی شهادت حضرت مسلم و ورود کاروان به کربلا 🌿🌿🌿 (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 خداروشکر دوباره شد محرم هیئت میگیریم همه زیر پرچم لباس مشکی می پوشیم که آقا دست بکشه دوباره رو سر ما خونه حسینیه میشه از امشب ذکر حسین حسین داریم روی لب امشب، شب دومِ ماهه غمه هر چی براش گریه کنیم باز کمه اماممون همراه خانواده‌ش با کاروان پاک و صاف و ساده ش میان به خاک کربلا، میرسن با خوبیاشون به خدا میرسن یه کوچولوی شیش ماهه تو آغوش رقیه‌ی سه ساله رفته پهلوش علیِ اکبر هواشونو داره عموشونم شبا تا صب بیداره یه عالمه خانم با عمه زینب قرآن میخونن توی خیمه، هرشب شبا که ساکت میشه کلِ صحرا امام‌ حسین حرف میزنه با خدا چی میگه؟ میگه ای خدای دانا راهو نشون بده به ما آدما امام حسین خودش چراغ راهه ماه تموم تو شب‌های سیاهه مردم کوفه نامه‌ها نوشتن تو نامه از ظلم بدا نوشتن آقا، پسرعموشو راهی کرده تا ببینه تو سختیا کی مَرده؟ مسلمِ اسم پِیکِ خوبِ آقا که داشته دو تا پسر باخدا تنها گذاشتن کوفیا، مسلمو شهید کردن آدم بدا، مسلمو تشنه تو غربت به شهادت رسید بدقولیا کارو به اینجا کشید مردم کوفه قولا رو شکستن دل به طلا و پول و دنیا بستن شهید شدن مسلم و طفلان اون به بچه‌هاش حتی ندادن امون الهی که ما هم مثِ دوطفلان شهید بشیم برا امام زمان کاشکی برا اماممون شهید شیم ایشاالله پیش زهرا رو سفید شیم حضرت زهرا! تو که بهترینی! با خدای مهربون همنشینی! سینه‌زنی مو به تو هدیه میدم به مهربونیِ توئه امیدم پرچم زدم برا حسین، تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه در باره حر آزاده (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 ما آدما گل باغ بهشتیم دور از بدی و از کارای زشتیم اگه یه کار اشتباهی کردیم باید به سمت خوبیا برگردیم خدای مهربون ما رو دوست داره برا همه راه نجات میذاره خدا برای ما گشوده آغوش که باز بیایم و حرفاشو بدیم گوش امام حسین که کشتی نجاته همون که هیئتاش پره نشاطه تو روز عاشورا به دشمنا گفت از لطف و مهربونی خدا گفت گفت که اگه کسی پشیمون شده از کارای بدش گریزون شده بیاد! خدا میبخشه زود و ساده بیاد! بهشت براش میشه آماده بدی‌هارو میبره و زود به جاش یه عالمه خوبی میشونه براش یهو یکی از میون دشمنا بیرون زد و اومد به سمت آقا سرش پایین بود و دلش با امام شجاع و آزاده بود و با مرام به آقا گفت میشه منو ببخشی؟ تویی که مثل خورشید میدرخشی! نور تو تابیده به قلب تارم به جز شرمندگی چیزی ندارم اون آدم شجاع قصه "حر" بود دلش از عشق پاک آقا پر بود امام حسین سریع و ساده، بخشید حر رفت و شد برا امامش شهید الهی که ما هم شبیه حر شیم از عشق بچه‌های زهرا، پر شیم حضرت زهرا مادر ما هم هست خونه‌ی ما خونه ی زهرا هم هست مادر مهربون ما بچه ها! مهرتو بخشیده به ماها، خدا اگه ما اشتباهی، کاری کردیم با حرفامون بدی رو یاری کردیم دستمونو بگیر یه کم محکم تر ما رو به سمت نور و خوبی ببر شما که سر میزنی هرشب به ما بکن برامون همین امشب دعا سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونی توئه امیدم پرچم زدم برا حسین تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره عبدالله بن حسن😭 (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 خدا که ما رو کامل آفریده یه عالمه نعمت به ما بخشیده عقل و زبون و گوش و چشم زیبا مو و دهان و بینی و دست و پا کاش نعمتای اونو قدر بدونیم تو راه نورانی حق بمونیم حتی اگه کوچولوئیم، مفیدیم برای آینده ماها امیدیم شبیه عبدالله برای آقا میشیم برای حق و خوبی، فدا امام حسن داشت یه پسر کوچولو مهربون و خداشناس و خوش رو وقتی امام حسین دیگه تنها شد عبدلَُّله از عمه ی خود جدا شد دستشو محکم از تو دستاش کشید به سمت جمعیت تو میدون دوید سمت عمو دوید و فریاد کشید: از عموجونم همتون دور بشید خیالتون عموم نداره همراه؟ هست پسر امام حسن، عبدالله امام حسین زخمی روی زمین بود موقع یاری امام و دین بود یه نانجیب شمشیرشو برد بالا تا بزنه امام حسینو، اما... یه دست کوچیک و شجاع، سپر شد چشمای مهربون آقا، تر شد عبدالله از امام حسین کرد دفاع کوچیک بود اما مهربون و شجاع پیش خدا و بابا روسفید شد رو سینه‌ی امام حسین شهید شد امام مجتبی! امام کریم! فدای بچه‌هات الهی بشیم کریم اهل بیت که مهربونی برام مث امام علی میمونی بخشندگی رو یاد بده به ما هم دعا بکن برای ما، شما هم سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونی توئه امیدم برا حسین پرچم زدم تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی حضرت علی اصغر (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 خدا به ما دلای مهربون داد خوبی رو با حسین به ما نشون داد یکی که هم شجاعه هم آزاده هم با محبته هم با اراده امام حسین یه طفل کوچولو داشت محبت فراوونی به او داشت کودک آقا تشنه بود تو صحرا نی‌نی چقد آب میخوره بچه‌ها؟ امام بغل کردش و دادش تکون اومد به سمت دشمنا تو میدون گفت کی از این طفلکی داره کینه کسی لبای خشکشو میبینه؟ به چندتا قطره حتی سیراب میشه کم میشه داغی گلوش، خواب میشه اگه که رحم و مهربونی دارین برای این کوچولو آب بیارین ولی چه فایده، قلب اونا سنگ بود روح اونا سیاه و پست و تنگ بود لقمه‌های حروم توی دلاشون رحمی نذاشته بود دیگه براشون علی اصغر مث لاله، پرپر رفت به بهشت، تو آغوش پیامبر از این بی رحمی، قلب مولا گرفت ولی سرش رو زودی بالا گرفت دل اماما غرق مهر و نوره قلب اونا تو سختیا صبوره گفت خدای بزرگ که بهترینی من میدونم داری منو میبینی راضی میشم به هرچی خواستی برام فدای راه تو بشن بچه‌هام ما بچه‌ها، فدایی اصغریم تو سایه‌ی محبت مادریم حضرت زهرا مادر شیعه‌هاس چادر مشکیش رو سر شیعه‌هاس حضرت مادر! بهمون نظر کن از هیئت کوچیکمون گذر کن دستی بکش رو سر ما تو هیئت نگا بکن به ماها با محبت سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونی توئه امیدم پرچم زدم برا حسین تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی حضرت علی اکبر (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 خدا برای اینکه جمع بمونیم گفته تو مسجدا نماز بخونیم نماز، جماعتش خوبه بچه‌ها اول ساعتش خوبه بچه‌ها تو مسجد محله، جمع میشیم تا با هم تشکر بکنیم از خدا یکی اذان میگه با صوت زیبا میگه همه بیاین برای دعا تو روز عاشورا علی اکبر با صدای بهشتی چون پیمبر موقع ظهر اذانو گفت تو میدون نماز خیلی مهم بوده براشون! اول وقت امام نمازشو خوند علی اکبر کنار باباش موند شبیه پیغمبره قد و بالاش صورت و قلب مهربون و صداش امام که دلتنگ پیامبر میشد با دیدن علی چشاش تر میشد راه میره اکبر تا که توی صحرا بوی پیامبر میپیچه همه جا علی اجازه خواست بره به میدون امام سریع اجازه داد به ایشون اگرچه تشنه، اما قهرمان بود عشق امام حسین و شیعیان بود رفت و چه زیبا با بدیها جنگید تا اینکه موقع شهادت رسید تشنه بود و با دستای پیامبر سیراب شد و شد به فدای پدر ما هم شبیه علی اکبریم عاشق راه و رسم پیغمبریم وقتی که اسم ایشونو شنیدیم یک صلوات به آقا هدیه میدیم پیامبر مهربون خدایی! میدونم عاشق ما بچه‌هایی! پیش خدا برای ما دعا کن اگه که گم شدیم مارو صدا کن به چشمامون اشک مث بارون بده به دست ما سینه‌زنا جون بده سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونی توئه امیدم پرچم زدم برا حسین تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی حضرت عباس علیه السلام (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 ما بچه‌ها مثل گل اناریم باید به خوبا احترام بذاریم بزرگترا، معلما و دوستا مهمتر از همه مامان و بابا ولی میون آدما تو دنیا از همه بهترن کیا؟، اماما حضرت عباس داداشِ امام بود شبیه ماهِ کامل و تمام بود با اینکه بود برادرِ امامش حتی "داداش" نگفت توی کلامش می گفت یا سیدی! می‌گفت یا مولا! راه نمی‌رفت جلوتر از اون آقا تو عاشورا که آب تو خیمه کم بود حضرت عباس، صاحب عَلَم بود ولی امام گفت که برو آب بیار برای بچه های بی تاب بیار حضرت عباس نورِ چِشم آقا گفت چَشم و رفت آب بیاره، بچه ها! حرف امامو روی چشماش گذاشت نشست رو اسب و زودی مشکو برداشت دشمنا از قدرت اون ترسیدن آخه شجاعتش رو خوب میدیدن شمشیر می‌زد می‌گفت اگه که دستام قطع بشه، باز حامیِ دینِ خدام زخمی شد اما آب آورد، توی راه مشکشو تیر زدن! دیگه کشید آه خدا گرفت دستاشو، اما آسون توی بهشت دو بال گذاشت به‌جاشون امام حسین رسید بالای سرش دید که میاد رایحه‌ی مادرش عباس می‌کرد "مادر، مادر" زمزمه فهمید که راضیِ ازش فاطمه الهی از ما راضی باشه مادر هر روز بشیم از روز قبلی بهتر حضرت زهرا، ما زیرِ سایتیم توی بهشت ایشاالله همسایتیم سیا می پوشیم برای حسینت کاش می‌شدیم فدا، جای حسینت سینه‌ی ما رو نورِ ایمان بده سلامتی به بابا مامان بده سینه زنیمو به تو هدیه میدم به مهربونیِ توئه امیدم پرچم زدم برا حسین تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی امام حسین علیه السلام (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 اسم امام حسین، روی زبونم قدرِ محرما رو خوب میدونم تو هئیتِ باصفای بچه‌ها خیلی چیزا رو یاد دادن به ماها عبدالله و عباس و حر و مسلم همه شدن برای ما، معلم آقا امام حسین توی کربلا بود سرور و امیدِ قلب اونا آخرِ کار، امام دیگه تنها بود دلش پر از محبت خدا بود غریب و تشنه، یک تنه تو میدون دشمنا از این‌همه خوبی، حیرون دلِ آقا اگرچه غرق غم بود اگرچه افتاده رو خاک، عَلَم بود از اینکه راضیه خدا، راضی بود می‌رفت بهشت، پیشِ خدا خیلی زود الهی که ماهم یه روز شهید شیم ظلم اگه بود، مبادا ناامید شیم ظلم و ستم، تو این جهان، زیاده ولی ما حق و میشناسیم چه ساده غربتِ بچه‌های پاک و معصوم می‌کنه زود مسیر حق و معلوم غزه، یمن، بچه‌های فلسطین به دستِ دشمنای پستِ بی‌دین، شدن دقیقا شبیه کربلا کشته می‌شن شبانه روز بچه ها راهِ غذا و آبا رو می‌بندن به غصه‌های بچه ها می‌خندن ماها ولی، یار امام‌زمانیم همیشه دوستدار امام زمانیم میاد آقا، یه روزی و کنارش می‌شیم ما بچه‌ها رفیق و یارش می ریم یه روز به جنگ صهیونیستا می‌گذره راهِ غزه، از کربلا امام حسین، دشمن ظالما بود الگوی کاملی برای ما بود ما هم به دشمنا امون نمی‌دیم این‌طوری پیش مولا روسفیدیم امام حسین، تو نور قلب مایی! عشقِ همیشگیِ بچه‌هایی ما سینه می‌زنیم برای مظلوم از عاشورا یاد می‌گیریم یه مفهموم: اینکه بدی رو دور کنیم از جهان بشیم همه یار امام زمان سینه‌مونو برات سپر می‌کنیم به سمت خوبیا سفر می‌کنیم از اولِ ماهِ خوبِ محرم سینه زدیم همه، زیرِ یه پرچم سینه‌زنیمو به تو هدیه می‌دم به مهربونی توئه امیدم آقا برات پرچم زدم تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
داستانی به مناسبت شهادت حضرت رقیه(س) مناسب بالای ۹سال نویسنده:زهرا محقق کاری از گروه و شعر و قصه درمسیرمادری منابع: داستان فرات: بحارالانوار، جلد ۴۴، صفحه ۲۶۶ داستان تولد امام حسین(ع): الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، جلد ۱، صفحه ۲۵۲ داستان دعای باران: من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد ۱،صفحه ۵۳۵ 🌿🌿🌿🌿🌿 این حسین کیست که عالم همه دیوانهٔ اوست؟! همه چیز از آن روز شروع شد. همان روزی که جبرئیل مأمور شد تا بهترین اسم را برای بهترین نوزاد روی زمین به خانواده اش برساند. ماموریت بزرگی بود. تنها که نمیشد بیاید، فرشته های دیگر همیشه منتظر چنین فرصتی بودند. هزارتایشان همسفر جبرئیل شدند تا باهم پرواز کنند و به خانه مولایشان بیایند. مگر اتفاق کوچکی بود؟ نوه پیامبر به دنیا آمده بود..... پسر امیر المومنین.... عشق فاطمه... در آسمان ها ولوله ای برپا بود. شده بود نور علی نور... همه از آمدنش به وجد آمده بودند... پدرش حیدر کرار بود و پدربزرگش پیامبر رحمت.... و نوازش مادرانه بانوی دو عالم در کنارش بود... و برادرش سرور جوانان اهل بهشت... چه عنایتی ازین بالاتر؟! پس جبرئیل به همراه هزار فرشته با شعف و شادمانی از آسمان به خانه امیر المومنین رسیدند. و نام حسین را که از طرف خدای بزرگ انتخاب شده بود برای نوه عزیز پیامبر هدیه آوردند. قرار بود حسین بشود ثارالله، بشود کشتی نجات. ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه. اما این سکان دار سفینه النجاه کیست؟! مگر کسی هست که حسین را نشناسد؟؟ حسین پسر علی بن ابی طالب است. پسر همان کسی که وقتی ظلم و ستم معاویه را که آن زمان حاکم شام بود، دید طاقت نیاورد و او را از کار برکنار کرد. و معاویه با شنیدن این خبر خشمگین شد و سپاهش را برای جنگ با علی بن ابی طالب به صف کرد. پادشاه حیله گری که برای بالا بردن جایگاه و موقعیت خودش دست به هرکاری می زد. فقط از دست چنین گرگ صفتی بر می آمد که آب رود فرات را بر علی و سپاهیانش ببندد. اما در سپاه امیرالمومنین چه خبر بود؟؟ حسن و حسین و مالک اشتر همه برای علی، جان می دادند. معاویه می دانست که با چه فرماندهان جنگی طرف است، برای همین می خواست ترس و نگرانی اش را از جنگ، با بستن آب به روی سپاه علی بپوشاند. حتی فکر روبرو شدن با این سه فرمانده شجاع، برایش وحشتناک بود. معاویه حق داشت. فرماندهان سپاه علی از تشنگی و گرسنگی هیچ هراسی نداشتند. برای آنها شکست معنایی نداشت، یا پیروزی در جنگ یا شهادت. اما علی بن ابی طالب قضیه اش فرق می کرد... درست برعکس معاویه از جنگ هیچ ترسی نداشت و می خواست همه افراد سپاهش هم کنار خودش قوی شوند، رشد کنند. پس در چند فراخوان از سپاهیانش خواست تا به جنگ با سپاه معاویه بروند و رود فرات را پس بگیرند. یک بار، دوبار، سه بار... تلاش کردند اما نشد که نشد. کم کم لشگر علی همه تشنه شدند. باید کاری می کردند. اما اصلا شما بگویید! مگر می شود حسین جایی باشد و طاقت بیاورد کسی تشنه بماند؟ با اجازه پدر، حسین بن علی سوار بر اسب شد و با چند حرکت، سپاه ستمگر معاویه را که راه آب را بسته بودند، از پای درآورد. فریاد الله اکبر که بلند شد، همه لشگریان علی فهمیدند که پیروز میدان کیست؟! و آن جا بود که شجاعت حسین بن علی هم مثل پدرش مثال زدنی شد. لشگریان علی از مردم کوفه بودند... همان مردمی که می دانستند وقتی گره کوری به کارشان بیفتد، تنها کسی که می تواند کمک شان کند امام جامعه شان است. پس آن هنگام که در کوفه خشکسالی شد و مردم از باریدن باران ناامید شدند، به نزد علی رفتند و خواهش و تمنا کردند تا برایشان دعای باران بخواند. علی بن ابی طالب درخواست شان را قبول کرد، حتی دستانش را برای دعا بالا برد اما یادش به حسینش که افتاد، تصمیمش عوض شد... ـــــــــ ادامه در پیام بعدی👇👇 ـــــــــــــ به کانال شعر،قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇 @gheseshakhsiatemehvari
🌧 قصه باران 🌧 (ویژه محرم و صفر) کاری از گروه شعر و قصه درمسیرمادری منبع:من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد ۱،صفحه ۵۳۵ 🌿🌿🌿🌿🌿 یکی بود، یکی نبود. شهری بود به نام کوفه. شهری سرسبز که آدم های زیادی در آن زندگی میکردند. یک سال در این شهر، خشکسالی شد. یعنی مدت زیادی باران نیامد. رودخانه‌ها کم آب شدند. چاه ها خشک شدند. علف ها و سبزه ها همه زرد شدند. حیوانات از تشنگی داشتند از بین می‌رفتند. مردم تشنه و کلافه شده بودند. هر روز منتظر بودند یک تکه ابر توی آسمان ببینند ولی هیچ خبری نمی‌شد. تا بادی می‌وزید، می‌گفتند شاید باران بیاد، ولی باز هم خبری نمی‌شد. روزها گذشت، مردم خیلی ناراحت و ناامید شده بودند. زمین های کشاورزی از بی آبی ترک برداشته بودند. محصولات مردم کم کم از بین می‌رفت. همه نگران بودند و نمیدانستند باید چکار کنند. روزی تعداد از مردم توی میدان شهر جمع شدند تا راه حلی پیدا کنند. هر کس چیزی می‌گفت. یکی از آنها گفت: چقدر منتظر باران بمانیم؟ همه چیز دارد از بین میرود؟ دیگری گفت: با حرف زدن که به نتیجه نمی‌رسیم، باید کاری کنیم. یکی گفت: چکار کنیم؟ اصلا مگر می‌شود کاری کرد؟ جوانی از بین جمعیت گفت: تا حالا هر کاری کردیم به جایی نرسیدیم، کاش می‌شد پیش علی بن ابی طالب برویم و از او بخواهیم دعای باران بخوانند. مردم سکوت کردند و با ناامیدی به هم نگاه کردند. دوباره آن جوان گفت: من به خانه علی (ع) میروم. هرکس میخواهد با من بیاید . مردم کمی بعد هم نگاه کردند.بعضی ها گفتند: حالا که او می‌رود خوب است ما هم برویم تا ببینیم چه میشود. عده ای جمع شدند و به طرف خانه علی مولا رفتند. کم کم حدود پانصد نفر آدم جمع شدند. در خانه علی مولا را زدند. علی مولا در را باز کردند. مردم گفتند: ای علی بن ابی طالب! خشکسالی شده، دام ها دارند از بین می‌روند و باغ ها خشک شدند. از شما می‌خواهیم دعا کنید تا باران ببارد. علی مولا نگاهی به مردم کردند و دیدند جمعیت کم کم زیاد می‌شود و گفتند: دعا میکنم. مردم جلو آمدند و نگاهشان را به لب های علی مولا دوختند. علی مولا دستهایشان را بالا بردند تا دعاکنند. اما ناگهان دوباره دست‌هایشان را پایین آوردند و به داخل خانه برگشتند. مردم تعجب کردند. با خود گفتند: چرا علی بن ابی طالب پشیمان شد؟ چرا برگشت داخل خانه؟ ان روز علی مولا مهمان داشتند. امام حسین مهمان خانه پدرشان بودند و داخل خانه نشسته بودند. علی مولا آمدند پیش پسرشان و گفتند: حسین جان! ای نور چشمم! اهل کوفه از خشکسالی خسته و ناامید شده‌اند. آمده اند و میگویند که برایشان دعای باران بخوانم. میشود شما این کار را انجام بدهی؟ برای مردم دعای باران بخوانی؟ امام حسین بلند شدند. لبخند زدند و گفتند: چشم پدرجان! اطاعت میکنم. بعد هردو با هم آمدند بیرون از خانه. علی مولا رو به مردم کردند و گفتند: مردم! شما از من طلب آب و باران کردید. حالا پسرم حسین(ع) اینحاست. او برای شما دعای باران میخواند. کوفیان با تردید به هم نگاه کردند. خیلی ها حتی به استجابت دعای علی مولا هم شک داشتند چه برسد به دعای پسرشان امام حسین😔 اما امام حسین همینطور از بین جمعیت راهشان رو باز کردند و جلو رفتند. رفتند و رفتند تا رسیدند به آخر کوچه. شروع کردند به دعا خواندن. همینطور که دعا می‌خواندند چشم‌هایشان از اشک خیس شد. مردم با تعجب نگاه میکردند. با خود فکر می‌کردند آیا دعای او می‌تواند کاری کند؟ چطور میشود که خدا به دعای کسی باران بفرستد؟ چشم همه به طرف آسمان بود.آسمون هم صاف و آفتابی بود. خبری از ابر و باران نبود. کم کم عده‌ای ناامید شدند و میخواستند برگردند. امام حسین همچنان دعا میخواندند و قطره های اشک که توی چشمان امام حسین جمع شده بود، می‌ریخت روی ریش بلند و خرمایی رنگشان. با صدای بلند دعا را می‌خوانند. هنوز دعای امام حسین تمام نشده بود، که یک دفعه باد شدیدی وزید. هر لحظه شدیدتر میشد. مردم با تعجب گفتند: این باد دیگر چیست؟ همه سرها به سمت آسمان برگشت. باد شدید ابرهای سیاه را آورده بود بالای شهر کوفه. آسمانی که تا همین یکی دو دقیقه پیش صاف و آفتابی بود، پر از ابر های سیاه شد. ابرهای سیاه خوردند به هم و صدای رعد و برق همه جا پیچید. (صدای رعد و برق را تقلید کنیم) باران تندی شروع به باریدن کرد. قطره های درشت باران روی زمین می‌چکید و بوی آن کل شهر کوفه را پر کرده بود. جوی های توی کوچه ها پر از آب شده بود. به کانال شعر،قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇 @gheseshakhsiatemehvari
🖤شعرهای کودکانه عاشورایی🖤 شاعر: خانم فهیمه انوری 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت مسلم ابن عقیل https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/759 🏴🏴🏴🏴🏴 ورود کاروان امام حسین علیه السّلام به کربلا https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/761 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت رقیه سلام الله علیها https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/763 🏴🏴🏴🏴🏴 جناب حر ابن یزید ریاحی https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/766 🏴🏴🏴🏴🏴 عبدالله ابن حسن علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/781 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت علی اصغر علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/783 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت علی اکبر علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/786 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت عباس علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/790 🏴🏴🏴🏴🏴 امام حسین علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/793 این اشعار زیبا رو به دوستانتون هدیه بدید🖤 به کانال شعر،قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇 @gheseshakhsiatemehvari
شعر کودکانه درباره ی امام حسین علیه السلام (مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت آشنا شدن) برای آشنایی با مبحث شخصیت محوری استاد عباسی ولدی درکانال زیر وارد شوید👇 @shakhsiatemehvari 🏴🏴🏴🏴 اسم امام حسین، روی زبونم قدرِ محرما رو خوب میدونم تو هئیتِ باصفای بچه‌ها خیلی چیزا رو یاد دادن به ماها عبدالله و عباس و حر و مسلم همه شدن برای ما، معلم آقا امام حسین توی کربلا بود سرور و امیدِ قلب اونا آخرِ کار، امام دیگه تنها بود دلش پر از محبت خدا بود غریب و تشنه، یک تنه تو میدون دشمنا از این‌همه خوبی، حیرون دلِ آقا اگرچه غرق غم بود اگرچه افتاده رو خاک، عَلَم بود از اینکه راضیه خدا، راضی بود می‌رفت بهشت، پیشِ خدا خیلی زود الهی که ماهم یه روز شهید شیم ظلم اگه بود، مبادا ناامید شیم ظلم و ستم، تو این جهان، زیاده ولی ما حق و میشناسیم چه ساده غربتِ بچه‌های پاک و معصوم می‌کنه زود مسیر حق و معلوم غزه، یمن، بچه‌های فلسطین به دستِ دشمنای پستِ بی‌دین، شدن دقیقا شبیه کربلا کشته می‌شن شبانه روز بچه ها راهِ غذا و آبا رو می‌بندن به غصه‌های بچه ها می‌خندن ماها ولی، یار امام‌زمانیم همیشه دوستدار امام زمانیم میاد آقا، یه روزی و کنارش می‌شیم ما بچه‌ها رفیق و یارش می ریم یه روز به جنگ صهیونیستا می‌گذره راهِ غزه، از کربلا امام حسین، دشمن ظالما بود الگوی کاملی برای ما بود ما هم به دشمنا امون نمی‌دیم این‌طوری پیش مولا روسفیدیم امام حسین، تو نور قلب مایی! عشقِ همیشگیِ بچه‌هایی ما سینه می‌زنیم برای مظلوم از عاشورا یاد می‌گیریم یه مفهموم: اینکه بدی رو دور کنیم از جهان بشیم همه یار امام زمان سینه‌مونو برات سپر می‌کنیم به سمت خوبیا سفر می‌کنیم از اولِ ماهِ خوبِ محرم سینه زدیم همه، زیرِ یه پرچم سینه‌زنیمو به تو هدیه می‌دم به مهربونی توئه امیدم آقا برات پرچم زدم تو خونم دعا بکن که هیئتی بمونم 🏴🏴🏴🏴 شاعر: فهیمه انوری کاری از گروه شعروقصه درمسیرمادری @gheseshakhsiatemehvari
🖤شعرهای کودکانه عاشورایی🖤 شاعر: خانم فهیمه انوری 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت مسلم ابن عقیل https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/759 🏴🏴🏴🏴🏴 ورود کاروان امام حسین علیه السّلام به کربلا https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/761 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت رقیه سلام الله علیها https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/763 🏴🏴🏴🏴🏴 جناب حر ابن یزید ریاحی https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/766 🏴🏴🏴🏴🏴 عبدالله ابن حسن علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/781 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت علی اصغر علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/783 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت علی اکبر علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/786 🏴🏴🏴🏴🏴 حضرت عباس علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/790 🏴🏴🏴🏴🏴 امام حسین علیه السّلام https://eitaa.com/gheseshakhsiatemehvari/793 این اشعار زیبا رو به دوستانتون هدیه بدید🖤 به کانال شعر،قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇 @gheseshakhsiatemehvari