هدایت شده از لالایی خدا
0304Nesa 95-96.mp3
15.87M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✨میلاد سراسر نور امام مهربانی ها، امام حسن عسکری علیه السلام بر همه شما عزیزان مبارک باد✨
#لالایی_خدا ۳۰۴
#سوره_نساء آيه ۹۶ - ۹۵
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
قسمت چهل و نهم
(#ایلیا_و_حیفیا ۳)
📣📣دوستای خوب لالایی خدا
♨️ امشب عمو عباسی براتون یه شگفتانه دارن😉
حتماحتما ویژه برنامه امشب رو گوش بدید😍
♨️ برای همدردی با آرتین حتما در پویش #برای_آرتین شرکت کنید.
@lalaiekhoda
قصه عرب بادیه نشین
(از فضایل و مناقب پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) و حضرت فاطمه زهرا(س))
✅نویسنده: زهرا محقق
✅کاری از گروه نویسندگی در مسیر مادری
✅ تلخیصی از قصه عرب بادیه نشین از آقای محسن نعما، کتاب ریحانه پیامبر
منبع:بحارالأنوار جلد۴۳،صفحه۶۹؛
کتاب تاریخ فاطمه والحسن و الحسین باب۳
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
به نام خدا
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
بیابون پر بود از خیمه های سیاه که هر قبیله ای برای خودشون برپا کرده بودن.
قبیله بنی سلیم یکی از همین قبیله ها بودن که اصلا از پیامبر خوششون نمیومد و همیشه سر جنگ و دشمنی باایشون داشتن.
یکی از جوون های این قبیله یه روز تصمیم گرفت که به مدینه و پیش پیامبر بره.
آخه کلی حرف نگفته تو دلش داشت که قلبشو پر از خشم و نفرت کرده بود.
پس شروع به حرکت کرد و وقتی که توی راه تشنه اش شد و کنار برکه آب توقف کرد و یه سوسمار رو تو برکه دید، خندید و اون سوسمار رو همراه خودش به مدینه برد!!!
بالاخره بعد کلی راه رفتن، اون جوون رسید به مدینه.
پیامبر با دوستاشون مشغول نماز خوندن تو مسجد بودن پس اون جوون هم به مسجد اومد.
بعد نماز جوون عرب دیگه نتونست صبر کنه و بالاخره حرف دلشو زد.
و گفت: ای محمد! آیا تو همون جادوگر دروغگویی هستی که فکر میکنی خدا تو رو انتخاب کرده تا پیامبر همه باشی؟
اگر نگران حرفای مردم قبیله ام نبودم همین الان با شمشیرم تو رو میکشتم!!
این بار اولی نبود که پیامبر خدا، این حرفهای نابجا رو میشنید.
اما با مهربونی خطاب به اون مرد گفت:
ای جوون! به خدای یکتا ایمان بیار و حرفای من رو قبول کن.
اگر مسلمون بشی، ما همه مثل برادر تو هستیم.
اما اون جوون عرب که خیلی مغرور تر از این حرفا بود، حرف پیامبر رو قبول نکرد و گفت:
من به تو ایمان نمیارم مگر اینکه این سوسمار به تو ایمان بیاره!!
همه مردم مسجد تعجب کردن، با خودشون گفتن:
این دیگه چه حرفیه؟؟ مگه سوسمار میتونه حرف بزنه؟؟
تو همین موقع سوسمار روی زمین شروع به حرکت کرد.
و پیامبر با آرامش به سوسمار گفتن:
ای سوسمار بیا نزدیک من و بگو من چه کسی هستم؟؟
اینجا بود که همه با تعجب منتظر این بودن که ببینن سوسمار جواب پیامبر رو میده یا نه؟؟
که دیدن بله! سوسمار با اجازه خدا، به طرف پیامبر برگشت و زبون باز کرد و شروع کرد به صحبت کردن.
و به پیامبر گفت:
تو محمد بن عبدلله و پیامبر خدا هستی.
پیامبر دوباره از سوسمار پرسیدن:
تو چه کسی رو میپرستی ؟
و سوسمار دوباره جواب داد:
من خدای بزرگ و مهربون رو میپرستم که یک دونه کوچیک رو میتونه از دل خاک بیرون بیاره و سبز کنه و ابراهیم رو دوست و خلیل خودش قرار میده!
و بعد سوسمار گفت:
و ای رسول خدا! تو همون پیامبر خوبی هستی که از طرف خدا اومدی تا ما رو از بت پرستی نجات بدی و راه درست و کار درست رو به ما یاد بدی.
اون جوون عرب که با شنیدن این حرفها خیلی خیلی تعجب کرده بود، سرشو انداخت پایین و باخودش گفت:
ببین این حیوون بی عقل چطوری درباره پیامبر خدا حرف میزنه اونوقت من.....!!!
و بعد همونجا دست بیعت به پیامبر داد و مسلمون شد!
و حالا وقتش شده بود که اون جوون تازه مسلمون شده، مهربونی و محبت پیامبر رو ببینه.
با پیشنهاد پیامبر قرار شد که هرکدوم از دوستای ایشون کمی به این مرد جوون کمک کنن و بهش لباس و شتر و غذا برسونن.
سلمان قول غذا رو به این مرد جوون داده بود.
اما وقتی از مسجد اومد بیرون، با خودش گفت:
من که پول و غذایی ندارم که به این مرد بدم! حالا چیکار کنم؟؟
من به رسول خدا قول دادم!
اما یه دفعه یادش اومد که تنها کسی که میتونه بهش کمک کنه، حضرت فاطمه است.
#شخصیت_محوری
#قصه
#قصه_عرب_بادیه_نشین
#فضایل_حضرت_زهرا
#مناقب_پیامبر
#فضایل
#مناقب
@gheseshakhsiatemehvari
ادامه ی قصه ی* عرب بادیه نشین*👇👇👇
سلمان با خوشحالی به طرف خونه حضرت فاطمه حرکت کرد و وقتی رسید اونجا داستان مسلمون شدن اون مرد رو برای ایشون تعریف کرد و ازشون کمک خواست.
حضرت فاطمه بااینکه خودشون و بچه های عزیزشون چند روزی بود که هیچ غذایی نتونسته بودن بخورن، بازم درخواست سلمان رو قبول کردن.
قرار شد سلمان با گرو گذاشتن پیراهن باارزش حضرت فاطمه مقداری جو و خرما بخرن تا حصرت فاطمه برای اون مرد جوون نون بپزن.
بالاخره سلمان جو و خرما رو خرید.
بوی نون تازه کل حیاط رو پر کرده بود، بچه ها هم گرسنه بودن، سلمان دوست داشت مقداری از نون ها رو به بچه ها بده، اما مادر این بچه ها، دختر پیامبر بود، هدیه ای که در راه خدا داده بود رو پس نمیگرفت.
پس ازون نون و خرما ها، چیزی برای خودشون برنداشت.
سلمان ازین همه مهربونی و ساده زیستی هم تعجب کرده بود و هم خوشحال شده بود.
بالاخره از حضرت فاطمه تشکر کرد و به سمت مسجد رفت.
شتر و لباس و غذا برای اون مرد جوون آماده بود.
پیامبر هدیه ها رو با مهربونی تقدیم اون مرد کردن و اون مرد بعد کلی تشکر، راهی قبیله خودش شد.
خبر بخشش بی نظیر حضرت فاطمه به پیامبر هم رسیده بود.
برای همین ایشون به خونه دخترشون رفتن تا از احوالشون باخبر بشن.
وقتی پیامبر فهمیدن که خانواده دخترشون سه شبانه روز غذایی برای خوردن نداشتن اما بااین وجود دست سلمان رو رد نکرده بودن و غذایی برای اون مرد جوون آماده کرده بودن، هم خیلی ناراحت شدن و هم خیلی خوشحال ازین همه بخشندگی و فداکاری.
پیامبر به سراغ نوه هاشون رفتن و حضرت فاطمه هم مشغول نماز شدن...
بعد نماز دستای مبارک حضرت فاطمه به آسمون بلند شد تا دعا کنن.
و بعد دعای اون حضرت، یه غذای بهشتی از آسمون برای ایشون فرود اومد.
وقتی پیامبر، معجزه غذای بهشتی دخترشون رو به چشم خودشون دیدن، خدا رو شکر کردن.
این رفتار پر از مهر و محبت پیامبر خدا و دختر عزیزشون باعث شد هم اون مرد عرب صحرانشین مسلمون بشه و هم با دعوت اون، ۴٠٠٠ نفر از افراد قبیله اش تو یک روز، با شنیدن از رفتار و منش پیامبر و دوستان شون، مسلمون بشن و این بود برکت این محبت و بخشندگی.
@gheseshakhsiatemehvari
ترجمه ی تحسین شده از طرف مقام معظم رهبری
صحیفه ی سجادیه
با ترجمه محمد مهدی رضایی
نشر جمال
ترجمهای از صحیفه سجادیه که رهبر انقلاب آن را تحسین کردند:
https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=36368
ـــــــــــــــ
بعضی از دوستان (بعد از شرکت در دوره قصه من و خدا)
درخواست معرفی ترجمه ای روان و البته دقیق از صحیفه ی سجادیه داشتن
این ترجمه یه گزینه ی عالیه👌
#معرفی_کتاب
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
📣 #محسن_عباسی_ولدی در میان پنج نویسنده پرفروش نمایشگاه بین المللی کتاب ۱۴۰۱
🔹در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم:
آرمان من عالمگیر شدن سبک زندگی بر اساس وحی است.
میخواهم مردم بدانند که با دین میشود زندگی کرد.
🔻متن کامل مصاحبه 🔻
https://tn.ai/2799268
🌐 لینک خرید کتاب👇
http://ketabefetrat.com
@abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
14010808 آقا و افول آمریکا.mp3
17.73M
📛 دربارۀ افول موریانه وار آمریکا چه میدانید؟
⚠️ تفاوت نظام محاسباتی ما با مقام معظم رهبری چه خطری دارد؟
🎙 چهارمین تبیین ۴۱ دقیقهای
استاد #محسن_عباسی_ولدی
‼️این صوت میتواند پنجرۀ جدیدی به روی شما باز کند.
🎧 حتما تا آخر گوش کنید و نشر بدید...
#قطعه_صوتی
#جهاد_تبیین #افول_آمریکا
#ایران_قوی #از_تبیین_تا_قیام
@abbasivaladi
با ادامه ی بحث مهم چهطوری بچهها رو با خدا آشنا کنیم؟
درخدمتتون هستیم🌹
حتما بحث رو دنبال کنید ان شاءالله درادامه درباره ی راهکارها هم صحبت میشه❤️
راهکارهایی ساده که قبلا هم درکانال ارائه شده☺️
@gheseshakhsiatemehvari
مشکل اصلی خیلی از پدر مادرا تو تربیت چیه؟!
ـــــــــــــ
حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه بفرمایید🙏
(از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
#طعم_شیرین_خدا
#جلد_ششم
#استاد_عباسی_ولدی
@gheseshakhsiatemehvari
یک سؤال خیلی کلیدی!:
اول باید رابطهی آدم با خدا درست بشه تا نماز بخونه،یا باید نماز بخونه تا رابطهش با خدا درست بشه؟
ـــــــــــــ
حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه بفرمایید🙏
(از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
#طعم_شیرین_خدا
#جلد_ششم
#استاد_عباسی_ولدی
@gheseshakhsiatemehvari
کاری که باعث خراب شدن رابطه ی بچه ها با خدا میشه!!!
ـــــــــــــ
حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه بفرمایید🙏
(از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
#طعم_شیرین_خدا
#جلد_ششم
#استاد_عباسی_ولدی
@gheseshakhsiatemehvari
رابطه ی بچه ها با خدا چهجوریه؟
آیا طبق اعتقادات ما بچهها هیچ درکی از خدا ندارن؟
ـــــــــــــ
حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه بفرمایید🙏
(از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
#طعم_شیرین_خدا
#جلد_ششم
#استاد_عباسی_ولدی
@gheseshakhsiatemehvari
فطرت
سرمایه ی بینظیر تربیت...
ــــــــــــــ
حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه بفرمایید🙏
(از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
#طعم_شیرین_خدا
#جلد_ششم
#استاد_عباسی_ولدی
@gheseshakhsiatemehvari
وظیفه ی پدر و مادر تو تربیت چیه؟
ادامه دارد...
ــــــــــــــ
حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه بفرمایید🙏
(از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
#طعم_شیرین_خدا
#جلد_ششم
#استاد_عباسی_ولدی
@gheseshakhsiatemehvari
چه طوری بچه ها رو باخدا آشنا کنیم؟
با ادامه ی این بحث مهم درخدمتتون هستیم❤️
اما...
همش از درد گفتیم
یه کم هم از درمان بگیم و
اشاره ای کنیم
و ان شاءالله دوستان علاقه مند
به مجموعه کتاب
طعم شیرین خدا مراجعه کنن😊
جلد ششم
درس دوم
یه سوال مهم:
باید عبادت خدا
رو به بچه ها یاداوری کرد
یا
بزرگی خدا رو؟
جواب این سوال تو مسیر تربیت خیلی تعیین کننده ست...
#طعم_شیرین_خدا
#عبادت
#معبود
@gheseshakhsiatemehvari
یه اشتباه خیلی بزرگ...! 😱
🍃🍃🍃
درک بزرگی معبود که نتیجه ی توجه به نعمتای خداست
حالت خشوع رو تو وجود ادم ایجاد می کنه
دیگه عبادت برامون سنگین نمیشه...
ـــــــــــــ
حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه بفرمایید🙏
(از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
#طعم_شیرین_خدا
#جلد_ششم
#استاد_عباسی_ولدی
@gheseshakhsiatemehvari
اون وقت میبینید
چقدر نماز خوندن براتون راحت می شه
این قاعده فقط برای نماز نیست...
حالا یه سوال:
تو روش تربیت دینی امروزی،
به عبادت بها داده میشه
یا به معبود؟...
😔😔😔
ـــــــــــــــــ
حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه کنید🙏
(از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
#طعم_شیرین_خدا
#جلد_ششم
#استاد_عباسی_ولدی
@gheseshakhsiatemehvari
هیچ راهی، برا تربیت دینی بچه ها راحت تر از این نیست که...
ما بزرگترا شرمنده میشیم
و بچه ها عاشق میشن... ❤️❤️❤️
بیاید
تصمیم بگیریم
از امروز توجه دادن به نعمتای خدا رو تو تربیت بچه هامون یه اصل قرار بدیم.
✅ این بحث مهم ادامه دارد...
ــــــــــــــــ
حتما عکس رو بازکنید و متن رو مطالعه کنید🙏
(از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
#طعم_شیرین_خدا
#جلد_ششم
#استاد_عباسی_ولدی
@gheseshakhsiatemehvari
قصه عروسی بابرکت
از مناقب حضرت فاطمه زهرا(س)
نویسنده : زهرا محقق
شاعر: پریسا غلامی
منبع: الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، جلد 2، صفحه 538
کاری از گروه شعر و قصه درمسیر مادری
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
تو خونه یهودی ها، انگار خبرایی بود.
چند روزی میشد که این خونه خیلی شلوغ بود.
قرار بود یهودی ها یه مهمونی برپا کنن. یه عروسی خیلی بزرگ.
همه تو رفت وآمد بودن.
یه نفر یه سینی رو بالای سرش گرفته بود و داشت راه میرفت.
اون یکی یه دیگ بزرگ رو با کمک چند نفر، می برد داخل خونه.
یکی داشت حیاط رو آب و جارو میکرد.
خلاصه هرکس یه جوری مشغول کارای عروسی بود.
داخل خونه، چند تا خانوم با لباسای گرون قیمت کنار هم نشسته بودن و باهم صحبت میکردن.
قرار بود با همدیگه تصمیم بگیرن که عروسی چطور برگزار بشه؟؟
خونه پر بود از صدای پچ پچ اون زن ها.
میون این حرف ها، یکی از زن های یهودی که دشمن مسلمون ها بود، یه حرف تازه ای زد.
اون گفت:
من یه فکری دارم. حالا که میخوایم جشن عروسی برپا کنیم و شاد و خوشحال باشیم، بهتره که تو این عروسی، به مسلمون ها هم نشون بدیم که ما یهودی ها چقدر بهتر ازونا هستیم و بهشون فخر بفروشیم.
زن های دیگه تعجب کردن.
اونا همیشه فکر میکردن که از مسلمونا خیلی بهترن.
ولی حالا یکی پیدا شده بود که میگفت تو عروسی این برتری و بهتر بودن رو به رخ مسلمونا بکشن؟
یکی شون پرسید: چطوری اینکارو بکنیم؟
زن اولی گفت:
فاطمه دختر محمد، پیامبر مسلمون ها رو به عروسی دعوت میکنیم.
تا جایی که ما میدونیم، فاطمه هروقت به کوچه و خیابون میاد، با لباس های ساده و معمولی دیده میشه.
حتما اگه به عروسی هم دعوت بشه، باز هم همون لباس های معمولی رو میپوشه.
ولی ما همه لباس های گرون قیمت و زیبا داریم و جواهرات ما از همه قشنگ تره.
ما میتونیم وقتی که فاطمه با اون لباس ها به عروسی اومد، مسخره اش کنیم.
اینطوری همه میفهمن که یهودی ها خیلی بهتر از مسلمون ها هستن.
زن های یهودی که اونجا بودن همه خوشحال شدن و گفتن آااااااافرین خیلی فکر خوبیه.
هم عروسی میگیریم، هم اینکه به مسلمونا میفهمونیم که دین یهودی ها خیلی بهتر از مسلموناست چون سر و وضع ما خیلی بهتر از اوناست.
باید به این قوم تازه مسلمون
بفهمونیم که برتره دینمون
دین یهود برتر و بهترینه
فاطمه رو دعوت کنیم ببینه
اونها قرار گذاشتن که با پیامبر عزیز ما صحبت کنن و از ایشون اجازه بگیرن تا دخترشون فاطمه به عروسی بیاد.
یکی از مردهای یهودی پیش حضرت محمد(ص) اومد و قضیه عروسی رو برای ایشون تعریف کرد.
پیامبر عزیز ما هم تا زمانی که دشمنان شون تصمیم به جنگ نداشتن، باهاشون خوش برخورد بودن برای همین با خوش رویی گفتن من با علی صحبت میکنم.
پیامبر به خونه علی مولا و دختر عزیزشون فاطمه(س) ، رفتن و بعد از سلام و احوال پرسی، قضیه عروسی رو برای علی مولا گفتن.
علی مولا هم گفتن فاطمه جان خودش تصمیم بگیره چیکار کنه.
اگه دوست داشت میتونه به عروسی بره.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
شب که شد دوباره پیامبر به خونه علی مولا و فاطمه جان شون اومدن.
حضرت فاطمه(س) لباساشون رو پوشیده بودن که به عروسی برن.
با پدرشون خداحافظی کردن ولی قبل از این که حضرت فاطمه(س) از در خونه بیرون برن، یه اتفاق خوب برای پیامبر افتاد.
همه جا نورانی شد و جبرئیل، فرشته خوب خدا پیش پیامبر اومدن.
پیامبر جبرییل رو خیلی دوست داشتن.
جبرئیل با احترام زیاد جلو اومدن و به پیامبر(ص) سلام دادن.
پیامبر (ص) هم وقتی ایشون رو دیدن خیلی خوشحال شدن و جواب سلام شون رو دادن.
وقتی که پیامبر خوب نگاه کردن دیدن که همراه جبرئیل یه چیز بزرگ و نورانی هست.
جبرئیل گفتن:
ای رسول خدا، من از طرف خدا مامور شدم تا یه رازی رو برای شما بگم.
زن های یهودی امشب نقشه کشیدن تا خودشون بهترین لباس هاشون رو بپوشن و وقتی فاطمه با لباس های ساده رفت به عروسی، ایشون رو مسخره کنن.
بعد جبرئیل اون چیز بزرگ و درخشان رو به پیامبر دادن و گفتن:
این یه لباس زیبای بهشتی هست که خدا برای فاطمه فرستاده.
این رو به فاطمه بده تا بپوشه و به عروسی بره.
گفت به پیامبر خدا جبرئیل
بفرما این بسته نورو بگیر
این لباس آدمای بهشته
لباسای دنیا پیشش چه زشته
پیامبر هم خوشحال ازین اتفاق، اومدن بیرون اتاقی که نشسته بودن ودیدن که حضرت فاطمه(ع) دارن صورت بچه های عزیزشون، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) رو می بوسن تا برن از خونه بیرون.
پیامبر با خوشحالی، به سمت دخترشون رفتن و فرمودن:
فاطمه جان! عزیز دلم!
بفرما این لباس رو بگیر عزیزم برای توئه.
حضرت فاطمه(س) با دیدن اون لباس خیلی خوشحال شدن.
#شخصیت_محوری
#قصه
#قصه_عروسی_با_برکت
#فضایل_حضرت_زهرا
#فضایل
#مناقب
به کانال شعر،قصه و معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
ادامه قصه عروسی بابرکت👇👇
چه لباس زیبا و قشنگی بود.
چه جنس لطیف و مرغوبی داشت!!
چقدر با بقیه لباسا فرق میکرد و دیدنش آدمو به ذوق میآورد. 😍😍
پیامبر گفتن :
فاطمه جان این لباس رو همین الان برادرم جبرئیل برای تو از بهشت آورد و گفت
زن های یهودی تصمیم دارن لباس های ساده تو رو امشب تو عروسی مسخره کنن.
این لباس رو بپوش و برو به عروسی.
فاطمه جان این مهمونی یه دامه
خیال زنهای یهود چه خامه
بیا بگیر حالا بکن تو بر تن
نشانه خدا همین پیراهن
**
آخه بچه ها میدونید، یهودی ها فکر میکردن که هرکس لباس گرون تر و قشنگ تری بپوشه حتما آدم بهتریه.
برای همین پیامبر جون ما اون لباس رو به دختر عزیزشون دادن تا بپوشن و با رفتنشون به عروسی، به اونا نشون بدن که مسلمونا حتی اگر لباس خیلی زیبا هم داشته باشن، همون آدم قبل هستن و بهتر بودن آدما به لباسشون نیست.
*
حضرت فاطمه(س) که نقشه زنای یهودی رو فهمیدن، لباس زیبای بهشتی رو پوشیدن و به سمت عروسی حرکت کردن.
زن های یهودی همه منتظر بودن تا حضرت فاطمه(س) وارد مجلس بشن و ایشون رو مسخره کنن.
بالاخره حضرت فاطمه(س) وارد شدن.
زن های یهودی وقتی چشمشون افتاد به حضرت فاطمه(س)، تو دلشون خندیدن و منتظر بودن که ایشون چادر خودشون رو از سرشون بردارن تا لباساشون رو مسخره کنن.
اما وقتی حضرت فاطمه(س) چادرشون رو برداشتن، همه زن های یهودی از تعجب از جا بلند شدن!!
چشماشون میخواست از حدقه بزنه بیرون!!
حتی زبونشون هم بند اومده بود و نمیتونستن حرفی بزنن!
یه لباس بی نهایت زیبا و خوش رنگ که تن حضرت فاطمه(س) بود.
با خودشون گفتن این چه لباسیه ؟ ؟
چقدر قشنگه؟؟؟
چه رنگی داره؟؟
چه جنس لطیفی داره؟!
چرا ما که این همه لباس های زیبا وگرون قیمت میپوشیم تا حالا همچین لباسی ندیدیم؟؟
حتی شبیه این لباس رو تن هیچکس ندیدیم!
وای خدا جون این کیه مثل ماهه!
مثل ستاره تو شب سیاهه!
این لباسه یا موجای تو دریاس؟
نورانیه، شاید یه تیکه الماس؟
پارچه اون از جنس مرواریده؟
کسی تا حالا مثل اینو دیده؟
این حرفا رو زیر لب با خودشون میگفتن و بعضیا هم براشون سوال شده بود که اگه این لباس عجیب و زیبا و دوست داشتنی، برای فاطمه است، پس چرا فاطمه انقدر عادی برخورد میکنه؟؟
چرا انقدر آروم و ساکت وارد خونه شد و رفتارش مثل همیشه است؟؟
چرا از لباسش هیچ حرفی نمیزنه؟؟
یعنی نمیخواد به خانوما فخر بفروشه با لباسش؟؟
ببین به پز دادن میلی نداره
دوست نداره دلی رو درد بیاره
زیبایی داده به لباس فاطمه
از ساده بودن نداره واهمه
محو لباسش نشو برگرد اینجا
غرق خودش شو نه لباس زیبا
بالاخره یکی از خانوما شروع کرد به صحبت کردن.
گفت فاطمه این لباس زیبا رو از کجا آوردی؟؟
حضرت فاطمه جواب دادن:
این لباس رو پدرم برای من آورده.
دوباره اون خانوم پرسید:
خب پدرت از کجا این لباس رو آورده؟؟
حضرت فاطمه لبخندی زدن و با همون آرامش همیشگی شون گفتن:
این لباس رو جبرئیل، فرشته خوب خدا، از بهشت برای پدرم آورده.! 😊
بهشت؟؟؟؟ ؟؟!!!!!!
زن های یهودی واقعا درست شنیده بودن؟
حضرت فاطمه گفت اون لباس خاص و زیبا و دوست داشتنی از بهشت براش اومده؟؟
دوباره زمزمه زن ها شروع شد.
یه نفر از خانوما داشت به خانوم کناری اش میگفت معلومه فاطمه زن خیلی بزرگ و محترمی هست که خدا از بهشت برای اون لباس میفرسته.
حتما فاطمه دختر پیامبر خداست. وگرنه چرا باید از بهشت براش همچین هدیه ای بیاد؟؟
ما تا الان اشتباه میکردیم.
مسلمونا درست میگفتن. 😔😔
این که ما برتریم چه اشتباهه!
مثل نفس کشیدن ته چاهه!
درست میگن این مردم مسلمون
با این لباس خدا به ما داد نشون
*
لابلای پچ پچ های خانم ها، یه دفعه یکی از خانم ها خودش رو جلوی پای حضرت فاطمه(س) به زمین انداخت.
بعد ازون نفر دوم به پای حضرت زهرا(ع) افتاد.
و بعد ازونا نفر سوم و چهارم و... به پای حضرت افتادن.
اصلا انگار یادشون رفته بود که قبل ازین که حضرت فاطمه رو ببینن با هم چه تصمیمی گرفته بودن؟؟؟
اونا میخواستن حضرت فاطمه(س) رو مسخره کنن اما حالا انقدر سریع به پای ایشون افتاده بودن که حتی حضرت فاطمه هم نتونست جلوشون رو بگیره.
بعد ازین که اون خانوما جلوی پای حضرت کمر خم کردن و به زمین افتادن، همه اونایی که سجده کرده بودن، شهادتین گفتن و گفتن اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمد رسول الله و با گفتن این شهادتین، مسلمون شدن.
غرق توام، محو توام فاطمه
میدم به این اشتباهم خاتمه
مسلمونم مسلمونم مسلمون
ممنونتم ای خدای مهربون
عروسی اون روز، بزرگترین و بهترین عروسی بود که یهودی ها تا اون موقع گرفته بودن.
یهودی هایی که حالا دیگه مسلمون شده بودن.
حالا شده این مهمونی عروسی
حالا شده نوبت دیده بوسی
بهترین عروسیِ توی دنیا
وقتی همه باشن بنده ی خدا
@gheseshakhsiatemehvari
چه طوری بچه ها رو متوجه نعمتای خدا کنیم تا عاشق خدایی بشن که تو فطرتشون باهاش آشنان؟
خداقوت به استاد عباسی ولدی
که ما رو با چنین رویکرد نابی آشنا کردند
واقعا این مبحث یک بحث بسیار مهم و اساسی در تربیت هست👌
ابتدای بحث
✅اما ادامه ی بحث...
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
✅✅✅ شکر الهی و بچه ها
1⃣بحث شکر و حمد اونقدر مهمه که به این راحتی نمیشه ازش گذشت.
اگر واقعاً کسی بتونه حمد رو اونطوری که اهل بیت گفتن تو زندگیش انجام بده همه زندگیش روبه راه میشه چه زندگی دنیایش و چه زندگی معنوییش.
یاد نعمت ها و یادآوری اونا، جزئی از دینداریه.
دینداری رو دو دسته خیلی خراب میکنند یک دسته کسانی هستند که از دین یه تیکه رو قیچی کردن و دارن اون رو به عنوان همه دین معرفی میکند،
دسته دوم کسانی هستند که از ترس دسته اول، اون تیکه های باقی مانده از دین رو به مردم نشون نمیدن
بیاییدبا یادآوری نعمتها نذاریم یک تیکه مهم از دین نگفته و مهجور بمونه.
یادآوری نعمت و شکر اون، برا کوچیک و بزرگ مون لازم و ضروریه
این رو هم باید بدونیم که
اگه بچهها از کوچیکی شاکر خدا تربیت بشن رشد اخلاقی و معنوی شون خیلی سرعت میگیره❤️
#طعم_شیرین_خدا_۶
#استاد_عباسی_ولدی
#تربیت_فرزند
#شکر
#تربیت_دینی
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari
2⃣رفیق کردن بچهها با خدا واقعاً کار آسونیه
ولی متاسفانه ما ها فطرت دست نخورده و پاک بچه ها رو با آموزشهای اشتباه و پیچ در پیچ داغون می کنیم و بعدش هم وقتی بزرگ میشه توقع داریم به همه امور دینی پایبند باشند😐
واقعیت اینه که با خیلی از روشهایی که ماها برای تربیت دینی بچه ها به کار می بریم هم لقمه را از پشت سر تو دهن میذاریم و هم نتیجهای به جز فراری شدن آنها از دین نمیگیریم.
در حالی که تربیت دینی بچهها اونقدری که یه عده ای فکر میکنند پیچیده نیست
✅✅✅ یکی از راههای اصلی تربیت دینی و توحیدی بچهها توجه دادن اونا به نعمتای خداست که بهتره حتی از خردسالی شروع بشه باید بچه ها از همون کوچیکی یاد بگیرند که به نعمت ها فکر کنن.
‼️بچه هایی که اهل تفکر بار نمیان خطر خیالاتی شدنشون تو بزرگسالی خیلی زیاده خیلی از ماها همین بلا سر مون اومده. ‼️
#طعم_شیرین_خدا_۶
#استاد_عباسی_ولدی
#شکر
#تربیت_دینی
به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari