با نام تو انسان؛ لباس نو به تن کرد
وحدانیت، عرفان؛ لباس نو به تن کرد
یک نورِ ممتد کرد مکه را احاطه
خورشید، شد تابان؛ لباس نو به تن کرد
شد ذکر گل: صَلوا علیکَ یامحمد(ص)
با نم نم ِ باران لباس نو به تن کرد
آتشکده خاموش شد اما به عشقت
روشن شد آتشدان؛ لباس نو به تن کرد
تا آمدی...بر خاک افتادند بت ها
با دستِ تو "ایمان" لباس نو به تن کرد
دریاچهٔ ساوه کویری شد ولیکن
سرتاسرِ ایران؛ لباس نو به تن کرد
فردایِ میلادِ تو دیدم کاخ کسری-
آباد شد...ایوان؛ لباس نو به تن کرد
در جشن میلاد تو ای پیغمبرِ وحی
اسلام ِ جاویدان؛ لباس نو به تن کرد
در عرش، خادم شد برایت جبرائیل و
بینِ فرشتگان؛ لباس نو به تن کرد
از تو هراسان و به قصدِ امّتِ تو
آماده شد شیطان؛ لباس نو به تن کرد*
در صبحِ میلادت به همراه ملائک
مثل علی(ع)...سلمان؛ لباس نو به تن کرد
تا حضرتِ آدم به دیدار تو آمد
با توبه از عصیان؛ لباس نو به تن کرد
تازه-مسلمان تا که از چشمت شفا یافت
فوراُ پس از درمان؛ لباس نو به تن کرد!
* هنگام ولادت پیامبر اسلام(ص)
ابلیس(پدر شیطانها) جیغ و فریاد بلندی کشید که همه شیطانها به گرد او جمع شده، پرسیدند:ای سرور ما چه حادثه ای تو را این گونه بیتاب و وحشتزده کرده است؟ ابلیس در جواب گفت: وای بر شما! امشب وضع آسمان و زمین پریشان و دگرگون شده، و این نشانه بروز حادثه بزرگی است که از زمان عروج عیسی(ع) به آسمان، چنین حادثه ای رخ نداده است. در همه جهان پراکنده شوید و جستجو کنید تا ببینید این حادثه چیست؟
شیاطین در سراسر زمین به جستجو پرداخته سپس نزد ابلیس آمده و گفتند: چیز تازه ای نیافتیم. ابلیس گفت: من خود برای جستجوی آن حادثه سزاوارترم. آنگاه به شکل گنجشکی درآمد و از جانب کوه حراء به مکه وارد شد. جبرئیل به او نهیب زد: «بازگرد، خدا تو را لعنت کند.»
ابلیس: ای جبرئیل! یک سؤال از تو دارم؛ حادثه ای که امشب رخ داده چیست؟
جبرئیل: محمّد(ص) چشم به جهان گشوده است.
ابلیس: آیا من در آن بهره ای دارم؟ [می توانم او را فریب دهم؟]
جبرئیل: نه، هرگز.
ابلیس: آیا در امّت او راه نفوذی دارم؟
جبرئیل: آری
ابلیس: به همین اندازه خشنود شدم
📚منتهى الامال، شیخ عباس قمی،ج۱،ص۲۱
📚بحار،ج۱۵، ص۲۵۸- آیینه عبرت،ص۲۵۵
#اللهم_صل_علی_محمدوآل_محمدوعجل_فرجهم
#ولادت_حضرت_ختم_المرسلین_مبارکباد
#دخیلک_یا_أبا_الزهرا_س_یا_محمد_ص
#مرضیه_عاطفی
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی
یکسر به کانال ما بزن 👌
🌷فقط رباعی و تک بیت
حتما حالت خوب میشه
یکبار امتحان کن🌷
❤️کاش جای بوسهاش میماند بر پیشانیام
با خدا بودن نشان از مِهر میخواهد نه مُهر!❤️
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
حال من..
ترکیبی از سکوت شب و بی قراری ام
معجونی از صبوری و چشم انتظاری ام
معنای دل سپردگی است ' حال من
مفهوم درد عاشقی و غمگساری ام
ابری تر از همیشه شده حال و روز من
رنگ خزان گرفته ' رخ نو بهاری ام
مانند موج ' دست به دامان چشم تو
مانند رود ' سمت نگاه تو جاری ام
دلخوش به اینکه میرسم آخر به دامنت
اینکه تو هم شبیه منی دوست داری ام
ترسم همیشه بود که نامهربان شوی
یا که میان حادثه ها ' واگذاری ام
ای نازنین بهار ' کجا می روی ؟ بمان
من را چگونه دست خزان می سپاری ام
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
برای وصف تو باید قلم صاحب قدم باشد
همیشه نام تو بر سر در خانه علم باشد
جهان ما را به نامت می شناسد وای بر ما که
تو را «شیخ الائمه» شیعه نشناسد، ستم باشد
«حنیفه» می کند شاگردیت را چون «مفضَّل» ها
هنر آموز درگاهت ،«هشام بن حکم» باشد
علی با ذوالفقارش حافظ اسلام احمد شد
و مکتب خانه ات مثل همان تیغ دو دم باشد
شدی صادق که از کذاب ها باشی جدا مولا
برای حفظ دین اما دلت لبریز غم باشد
چه می ترسند بعضی ها ز قال الباقر و صادق
و می خواهند نسل پر فروغ شیعه کم باشد
تویی فرزند ابراهیم و در آتش نمی سوزی
اگر نمرود های این زمان صدها رقم باشد
به کوری دو چشم دشمنان اثنی عشر هستیم
اگرچه مرقد «شیخ الائمه» بی حرم باشد...
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#یا_جعفر_بن_محمد_الصادق
@golchine_sher
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن
خوبدیدن شرط انسانبودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن
دل شود روشن ز شمع اعتراف
با کس ار بد کردهای حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچکس را هیچجا رسوا مکن
زر به دست طفل دادن ابلهی است
اشک را نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید یا آیینه باش
هر چه عریان دیدهای افشا مکن
ای بس آبادی که بوم یوم شد
بر سر یک مشت گل دعوا مکن
چون خدا بر تو خدایی میکند
اضطراب از روزیِ فردا مکن
متحد گردید و طوفان شد نسیم
دوستی با بیسر و بیپا مکن
پشت بر محراب دل کردن خطاست
قامتت را جای دیگر تا مکن
چون به شمعی میرسی پروانه باش
وز نگاه این و آن پروا مکن
پیش بیرنگان که مست حیرتاند
گر دو رنگی میکنی با ما مکن
گر ز آب برکه میترسی پریش!
دعوی غواصیِ دریا مکن
#بهرام_سیاره
#پریش_شهرضایی
@golchine_sher
خورشید آسمان نبوت محمد است
آیینه دار صبح سعادت محمد است
تنها بهانه ای که خداوند برشمرد
در راستای قصه ی خلقت محمد است
منشور عدل و وحدت و ایمان ،سرشت او
صاحب لوای دین و شریعت محمد است
نوری که از نگاه فرا مهر رحمتش
تابیده بر تباهی و ظلمت محمد است
از سوی حق به عرش برین این ندا رسید:
حسن ختام گنج رسالت ،محمد است
جبریل بر فراز حرا باشکوه خواند
افلاکیان،چکامه ی بعثت ،محمد است
ما را که از حساب قیامت ملال نیست
تا پیشوای رافت و رحمت ،محمد است
#سحر_کاظمی
#عضوکانال
#ولادت
#محمدرسول_الله_ص
@golchine_sher
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
#علیرضا_بدیع
@golchine_sher
همچو پروانه پریدی و پرت سوخته شد
دست و پا تا کمر و فرق سرت سوخته شد
مادرت نَه ، که تمام وطن ازداغ تو سوخت
جگر پیر وجوان ، با جگرت سوخته شد
تا ابد زنده ای و نام قشنگت جاوید
گرچه اعماق وجود پدرت سوخته شد
سوختی تا که نسوزد بشر از بی مهری
و نگویند زنی در نظرت سوخته شد
همچو فهمیده تو را سن کمت نیست عجیب
نوجوان بودی و مردانه ترت سوخته شد
راستی درس شجاعت تو کجامی خواندی
مهر شد مدرسه با این خبرت سوخته شد
یا علی گفتی و مردانه به آتش چو خلیل
سرد شد آتش جانت ، اگرَت سوخته شد
شعله ها پیش تو شرمنده گلستان نشدند
تو سرافراز شدی گرچه سرت سوخته شد
#سمیه_پرویزی
#عضو_کانال
#قهرمان_ملی
#نوجوان_دانش_آموز
#شهید_علی_لندی
#اول_مهر_۱۴۰۰
علی لندی نوجوان فداکار ایذهای که برای نجات جان ۲ نفر از همسایهها خودش رابه خطر انداخت و دچار سوختگی شدید شده بودودراولین روز مهر۱۴۰۰
جان به جان آفرین تسلیم کرد.
@golchine_sher
نیمی از جان مرا بردی ، محبت داشتی
نیم باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی
بر زمین افتادم و دیدم به سویم می دوی
دست یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی
خانه ای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی
چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی
ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته است کاش
اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی
من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع
کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی
#سجاد_سامانی
@golchine_sher
با خاطراتت میکشم مانند یک پَرگار
یک خط قرمز دورِ این اندیشه و افکار
عشق تو را در سینه دارم همچو زندانی!
هر روز در من میشود تکثیر و پر تکرار
در خلوت چشمان تو تا بستری از درد
هر شب تماشا میکنم خود را بروی دار
سهم من از این عشق باید سوختن باشد!
چون آتشی در دل بسوزم زیر این آوار
حتی غزل درمان این زخم عمیقم نیست!
بعد از تو میماند جهانم پشت یک دیوار...
#الهه_نودهی
#عضوکانال
@golchine_sher