eitaa logo
گلچین شعر
13.4هزار دنبال‌کننده
578 عکس
224 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
من آن موجم که سر بر صخره های سرد می کوبم دوای بی کسی این است وقتی گرم ساحل نیست @golchine_sher
دلداده شدم آه که تقصیر من اینست دیوانه و دیوانه و تصویر من اینست تقدیر مرا بسته به عشق تو نوشتند ممنون توام عشق که تقدیر من اینست کوهیست میان من و دامان تو باید فرهاد شوم قصه و تدبیر من اینست در ماذنه ها نام تو مهمان لبم بود قامت به رخت بستم و تکبیر من اینست سرمشق مرا نام بلند تو نوشتند سرمشق چنین بود که تحریر من اینست یک تار سر زلف تو را داد به دستم فهمید که تنها ره تسخیر من اینست @golchine_sher
خوش به حال عاشقی که در کلاس انتظار در تمام عمر خود یک لحظه هم غیبت نداشت @golchine_sher
آقای اشک های شب جمکران شدی از آن زمان که مهدی صاحب زمان شدی فصل بهار کم شده از سال های ما آن دم که با نبودن کبری نهان شدی سرما بساط آمدنش جفت و جور شد وقتی به پشت ابر دل آسمان شدی تو آرزوی دست زمین رو به آسمان اول دعای یاس بدون نشان شدی بیش از هزار جمعه گذشت و نیامدی افسانه ای برای شب کودکان شدی بر سفره ی تمام یتیمان شهرمان ای رزق بی حساب خدا آب و نان شدی نه استعاره ای و جناسی نه صنعتی ای شعر در امید وصالش خزان شدی @golchine_sher
دل سرگشته گرفتار کسی هست که نیست سالها هست که بیمار کسی هست که نیست مهر بر لب زده و داغ به پیشانی خود جمعه ها دفتر اسرار کسی هست که نیست مانده ام خیره به نجوای شب پنجره ها جاده هم در پی دیدار کسی هست که نیست غیبتش بیشتر از حوصله ی شهر شده شهر در کوشش انکار کسی هست که نیست قرن ها می گذرد ثانیه ها می خوانند کعبه انگار عزادار کسی هست که هست @golchine_sher
زندگی تصنیف زیبای کتاب عاشقیست عشق مثل وحی در یک لحظه نازل می شود @golchine_sher
زندگی تصنیف زیبای کتاب عاشقیست عشق مثل وحی در یک لحظه نازل می شود @golchine_sher
از همان کودکیم مشق دلم شد علمش روزیم بود فقط لقمه ی نانی ز کمش درس اول که به من داد سحر حضرت دوست کربلا بود و حرم بود و حسین بود و غمش گرچه دورم ز بغل کردن شش گوش حرم دل خوشم بر سحر وصل و عطا و کرمش در دو دنیا به خدا هیچ کسی مثل تو نیست آن که سرخست غروب از گذر خون و دمش حال من خوب نشد درد من از حد بگذشت چشم من مانده به راه کف پا و قدمش دست من را برسانید به شش گوش حسین خسته ام از شب دنیای بدون حرمش @golchine_sher
تاریکی دعای مرا پر ستاره کن امشب برای نوکر خود استخاره کن بین تمام زمزمه ها ی حرم کمی دیوان دردهای مرا هم نظاره کن من مستمند حال حرم بودم از قدیم دورم ز تو برای دلم فکر و چاره کن عشقی که می کِشد دل عاشق کُشنده است دارم ز دست می روم آخر اشاره کن اصلا کلاف زندگیم را به دست بگیر آقا تمام عمر مرا خود اداره کن تقدیر من اگر که فراقت نوشته اند این لوح را به دست خودت پاره پاره کن @golchine_sher
تکلیف ندارد دل من از غم و شادی گویی که هوای دلم انگار بهار است @golchine_sher
لانه کرده یا کریمی روی بام شانه اش حاتم طایی نشسته در مسیر خانه اش دست خالی هر که آمد بر در بیت الحسن دست خالی بر نگردد از در شاهانه اش بس نمک دارد رخش، دنیا نمک گیرش شده پر شده ماه خدا در نیمه از پیمانه اش حیدر و زهرا و احمد جمع کل مجتباست ماه می گردد به گرد چهره ی ماهانه اش نور،اعجاز خدا در شمع روی مجتبی کهکشان ها بوده اند از ابتدا پروانه اش شهد شیرین عسل مدیون نام مجتبی مور برکت می کند از نام او هر دانه اش او رفیق بی رفیقان و پناه بی پناه بی کسان را نیست جایی جز در کاشانه اش فکر زنجیری کنید بر عاقل مجنون شده فکر زنجیری برای عاشق دیوانه اش @golchine_sher
تمام شهر فهمیدند مسلمان بودن او را و نان آور برای مستمندان بودن او را کتاب رنج عمرش را کسی با تیغ وا کرده و زهرا دید بعد از خود پریشان بودن او را درین دنیا و آن دنیا مرتب در تکاپو بود زمین تا عرش دانستند مهمان بودن او را صدای خنده ی تزویر صدای گریه ی تقوا و دنیا بار دیگر گفت برهان بودن او را یتیمی را بغل می کرد و حالش زیر و رو می شد جهان می دید یک چشمه ز انسان بودن او را @golchine_sher
سحر از ناله ی جبریل جهان ریخت به هم ضربه ای امد و ابروی کمان ریخت به هم اشک محراب به سرخی زد و خون می بارید از زمین خوردن حق کون و مکان ریخت به هم شهر در بستر خود بود ستونش افتاد شهر با ناله ی یا فاطمه جان ریخت به هم تن مجروح پدر را پسری با خود برد روضه تکرار شد و عرش و جنان ریخت به هم مثل زهرا دو قدم رفت ولی باز نشست دخترش دید و چنین مویه کنان ریخت به هم رد یک عمر خجالت به زمین پیدا بود خاطری زنده شد و خاطرشان ریخت به هم @golchine_sher
باید به دست عشق مسلمانمان کنید اینگونه آمدیم که سلمانمان کنید شرط وصال نیست بجز رنج انتظار در انتظار صبح پریشانمان کنید گم گشته ایم و راه به جایی نمی بریم با اشک آمدیم که احسانمان کنید از بس طبیب وار به ما لطف می کنید بیمار گشته ایم که درمانمان کنید یک صبح می رسد با بانگ و یک قیام از جانب حجاز که مهمانمان کنید ما دل سپرده ایم ای روزگار سخت هرگز نمی شود پشیمانمان کنید @golchine_sher
خنده تو خانه ی قلب مرا اوار کرد لحن شادت دیده را از خواب غم بیدار کرد عصمت چشمان من را چشم تو بر باد داد عشق، دنیای خیالات مرا پر بار کرد شوق زاهد بودنم را شهر می داند ولی مسجد چشمان تو زهد مرا انکار کرد من هوای دیدنت را دور کردم از خودم دل ولی هر بار بر دیدار تو اصرار کرد کار من بالا گرفته با خیال روی تو آنقدر که عقل با دل تا سحر پیکار کرد @golchine_sher
تصور می کنم یک گنبد زرد طلایی را رواق و صحن و ایوان شلوغِ با صفایی را تصور می کنم باب الحسن را صحن قاسم را کبوترهای جلد چهار قبر اِنَّمایی را و سقاخانه ای که شعبه ای از نهر کوثر هست و بارانی که می خواند سرود آشنایی را تصور می کنم آئینه کاری های ایوان را و چشمانی که دارد در خودش شوق گدایی را تصور می کنم یک پنجره فولاد و دستی که به آغوشش کشیده قفل های بی نوایی را تصور می کنم صادق ترین رویای صادق را بهشتی که نسیمش می دهد بوی خدایی را بقیعی می کشم در خاطرم که می رسد روزی به صحنش می کشد صدها هزاران کربلایی را @golchine_sher
هم پای گریه جز دل سنگ صبور نیست وقتی که پای رفتن و نای عبور نیست تفسیر شمس و فجر و قمر بود عاشقی عشقی که می رسد به خدا جز شعور نیست شب های جمعه موعد چشمان عاشق است شب های جمعه جز تب فیض حضور نیست دق می کند شقایق و جان می کند زمین مرهم به داغ اعظم حق جز ظهور نیست آن دم که قسمت دل و دلداده هجر شد آن دم که در سیاهی دل شوق نور نیست مَن زارِ تو به زخم فراق التیام شد حالا حرم برای دل خسته دور نیست از قبله گاه ری به حسین می رسد دلی که پای رفتنش به شب روضه جور نیست @golchine_sher
قسم بر مشت های محکم طفلان با ایمان قسم بر آیه های انتقام مصحف قرآن قسم بر اشک های جاری از چشمان مادرها به کودک های زخمی از هجوم خدعه شیطان قسم بر انتفاضه،قدس بر مردان با غیرت به ترس لانه کرده بر دل قابیل این دوران قسم بر شاخه زیتون افتاده به روی خاک قسم بر دیده های داغدار تا ابد گریان که صبح قدس می اید اگرچه دیر اما زود سحر می آید و جاریست در شهر خدا فرقان @golchine_sher
سینه سنگین و هوا بوی محرم دارد دست من نیست اگر چشم ترم غم دارد آسمان هم نفس باد صبا می بارد مادری آمده امّا کمری خم دارد بی عبا در وسط کوچه کسی می آید پیرمردی که امامه به سرش کم دارد نفسش تنگ شده راه گلو می گیرد او که عالم ز کفش منّت مرهم دارد مثل مادر وسط شعله ی در می ماند شهر امروز گمان میل جهنّم دارد پا برهنه پس مرکب دل شب می آید روی صورت اثر سیلی محکم دارد خاطرش آمده انگار اسیریّ حرم زیر لب ها دل شب روضه دمادم دارد   @golchine_sher
خدا آزاد کرد شهری که دنیا را تکان می داد خدا خود را به شهر جانفشانی هانشان می داد سراپا غبطه بود آنجا ملک وقتی که شاهد بود خدا با دست خود بر هر شهیدش آب و نان می داد اگر زخمی اگر خونین اگر هر کوچه اش گلزار خدا درس بقا در صبر را بر آسمان می داد میان قاب عکس مسجدی لبریز جانبازی شکوه استواری را به چشمان زمان می داد خودش می برد با عزت تن خونین عاشق را و در جنت کنار کربلایی ها مکان می داد حماسه در حماسه از شلمچه تا دل کارون خدا می دید مادر را که در راهش جوان می داد خدا دلهای خواب مانده در آغوش دنیا را به خرمشهر و خونین شهر صد باره تکان می داد @golchine_sher
باید برای غایب حاضر دعا کنیم تنهاترین امید جهان را صدا کنیم باید برای وقت پریدن کنار او از عشق و انتظار پری دست و پا کنیم از دست رفته ایم بدین حال لازم است هر لحظه شکوه از غم این ماجرا کنیم با اینکه در هوای غریبی نشسته ایم اصلا نشد که یادی از آن آشنا کنیم در راه عشق شرط بقا آن که جان خویش از قید زرق و برق به دنیا رها کنیم از هرچه غیر خاطر او هست خسته‌ایم اصلا چگونه با دل خون گشته تا کنیم؟ «خورشید را برای ظهور آفریده‌اند» باید که فکر چاره ی این ابرها کنیم وقتی دوای درد جهانی ظهور اوست باید برای فصل ظهورش دعا کنیم @golchine_sher
در بند بود همت مردان روزگار قبل از تو ای طلیعه ی مردان با وقار سوز هوای سرد زمستان گرفته بود از باغ های ما ثمرهای بی شمار تو باغبان شدی که بهاران رسد ز راه منصور حق شدی به غزل های سر به دار نازل شده دوباره به شوق قیام تو والشمس و فجر و تین و علق هود و انفطار نمرود رفت هیبت فرعون شکسته شد دنیا رسید با تو به آغوش انتظار خرداد فصل کوچ شد بعد آن غروب آئینه ها شدند ز داغت پر از غبار تاریخ تو نوشت چنین بر دل زمان از ظلم خالی است تن سبز این دیار @golchine_sher
خرداد زنده کرد شکوه بهار را بر ما سپرد روشنی اقتدار را بشکست شام ظلمت و از نور پر نمود دنیای مردمان شب انتظار را می رفت تا به ساحل دریا قدم زند رودی که داشت شوق وصال نگار را از دشت سبز و سرخ ورامین خبر رسید اسلام زنده کرد دوباره وقار را بر جامه ی سپید گل سرخ قد کشید با خون مجاب کرد تن بی قرار را خرداد بود و نیمه ی ماه و خروش عدل تاریخ می نوشت شروع بهار را اثر برگزیده مسابقه ملی ستارگان درخشان ورامین @golchine_sher
چقدر روضه تو مثل روضه حسن است تو در سرای خود و غربت تو در وطن است به کاظمین تو بسته دخیل عرش خدا همیشه مثل حسن از کرامتت سخن است نشسته بر جگرت زهر و زهر با خود گفت چقدر این جگر پاره پاره پر محن است به روی بام و تن و آفتاب و اشک خدا چقدر بال کبوتر به روی این بدن است شبیه داغ حسن یا شبیه داغ حسین گریز مجلس تو ذکر شاه بی کفن است کشیده شال عزا روی دوش خود مشهد که صاحب غم تو حضرت ابالحسن است @golchine_sher
عروسک های سرگردان روی اب را دیدم به لطف بمب، چشم باز غرق خواب را دیدم گلوی مرد رنگین پوست را در زیر پا گاهی نگاه کودک آواره بی تاب را دیدم حقوق مردمان غزه در صبرا مشخص شد به زور اسلحه در شهر فتح الباب را دیدم هزاران کودتا نیرنگ خدعه مکر پی پایان و مرگ ساعت ۱ در شب مهتاب را دیدم به لطف ان سگ وحشی داعش مسلک غربی میان سامرا موصل حلب ارعاب را دیدم عراق و سوریه افغان و پاکستان و ایران نه جهانی در حقوق غرق در گرداب را دیدم @golchine_sher