#هرروزیک_آیه
✨إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
✨يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِنْ
✨تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿۹﴾
✨كسانى كه ايمان آورده و كارهاى
✨شايسته كرده اند پروردگارشان به
✨پاس ايمانشان آنان را هدايت مى كند
✨به باغهاى پر ناز و نعمت كه از زير
✨پاى آنان نهرها روان خواهد بود
✨در خواهند آمد (۹)
📚 سوره مبارکه یونس
✍ آیه ۹
مداحی آنلاین - نماهنگ بنویس حسین - مجتبی رمضانی.mp3
3.16M
مینویسم حسین میخونم کربلا
سر و سامونم و درمونم کربلا
به حق فاطمه بنویس اسم منو
فی یوم الاربعین میون زائرا
#جاماندگان💔
#استودیویی🔊
10_روز تا #اربعین🏴
#مجتبی_رمضانی🎙
بیا تا قدر یک دیگر بـدانیم
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چـرا از دل نرانیم
( حضرت مولانا..)
🍃🌸🍃🌸🍃
آوردهاند که روزی ابوریحان بیرونی به همراه یکی از شاگردانش جهت مطالعه و بررسی ستارگان از شهر محل سکونتش بیرون شد و در بیابان کنار یک آسیاب بیتوته نمود
تا اینکه غروب شد و کمی هم از شب گذشت که آسیابان بیرون آمد و خطاب به ابوریحان و شاگردش گفت که میخواهد درب آسیاب را ببندد اگر میخواهید داخل بیایيد همین الان با من داخل شوید چون من گوشهایم نمیشنود و امشب هم باران می آید شما خیس میشوید و نصف شب هم هر چقدر درب را بزنید من نمیشنوم و شما باید زیر باران بمانید!
ناگهان شاگرد ابوریحان سخنان آسیابان را قطع کرد و گفت مردک چه میگویی؟
اینکه اینجا نشسته بزرگترین دانشمند و ریاضیدان و همچنین منجم حال حاضر دنیاست و طبق محاسبات ایشان امشب باران نمیآید!
آسیابان گفت به هر حال من گفتم كه گوشهايم نمیشنود و شب اگر شما درب را بزنید من متوجه نمیشوم.
شب از نیمه گذشت، باران شدیدی شروع به باریدن کرد و ابوریحان و شاگردش هر چه بر درب آسیاب کوفتند آسیابان بیدار نشد که نشد تا اینکه صبح شد و آسیابان بیرون آمد و دید که شاگرد و اُستاد هر دو از شدت سرما به خود میلرزند و هر دو با هم به آسیابان گفتند که تو از کجا میدانستی که دیشب باران ميآيد؟
آسیابان جواب داد من نمیدانستم سگ من میداند!
شاگرد ابوریحان گفت آخر چگونه سگ میداند که باران میآید؟
آسیابان گفت چون هر شبی که قرار است باران بیاید سگ به داخل آسیاب میاید تا خیس نشود!
ناگهان صدای ابوریحان بلند شد و گفت خدایا آنقدر میدانم که میدانم به اندازه یک سگ، هنوز نمیدانم
#ابوریحانبیرونی
👌🌹👌🌹👌
📜 حکایت طاووسی که پرهایش را
میکند...
🦚 طاووسی در دشت پرهای خود را می كَند
و دور می ريخت.
دانشمندی از آنجا می گذشت، از طاووس
پرسيد : چرا پرهای زيبايت را می كنی؟
چگونه دلت مي آيد كه اين لباس زيبا را
بِكَنی و به ميان خاك و گل بيندازی؟
🦚 پرهای تو از بس زيباست مردم برای
نشانی در ميان قرآن می گذارند يا با آن
بادبزن درست میكنند. چرا ناشكری
میكنی؟
🦚 طاووس مدتی گريه كرد و سپس به
دانشمند گفت: تو فريب رنگ و بوی ظاهر
را می خوری. آيا نمی بينی كه به خاطر
همين بال و پر زيبا، چه رنجی می برم؟
🦚 هر روز صد بلا و درد از هرطرف به من
می رسد. شكارچيانِ بی رحم برای من
همه جا دام می گذارند، تيراندازان برای
بال و پر من به سوی من تير می اندازند.
🦚 من نمی توانم با آنها جنگ كنم پس بهتر
است كه خود را زشت و بد شكل كنم تا
دست از من بردارند و در كوه و دشت آزاد
باشم.
🦚 پر زيبا دشمن من است. زيبايان
نمیتوانند خود را بپوشانند. زيبایی نور
است و پنهان نمی ماند. من نمیتوانم
زيبایی خود را پنهان كنم، پس بهتر است
آن را از خود دور كنم.
🔻 برگرفته از دفتر پنجم مثنوی معنوی
#حکایت
#مولوی
✨🍀🌼🌸🍀✨
📌 چهار چیز که بازگرداندن آنها محال است
چارچیز است آنکه بعد از رفتنش
از محالات است باز آوردنش
چون حدیثی رفت ناگه بر زبان
یا که تیری جست بیرون از کمان
باز چون آری حدیث گفته را؟
کس نگرداند قضای رفته را
باز کی گردد چو تیر انداختی؟
همچنین عمری که ضایع ساختی
هرکه بی اندیشه گفتارش بود
پس ندامتهای بسیارش بود
تا نگفتی میتوانی گفتنش
چون بگفتی کی توان بنهفتنش؟
عمر را میدان غنیمت هر نفس
چون روَد دیگر نیاید باز پس
هیچ کس از خود قضا را رد نکرد
هر که راضی از قضا شد بد نکرد
هر که میخواهد که باشد در امان
مُهر میباید نهادن بر دهان
میسزد گر عمر را داری عزیز
چون رود پیشش نخواهی دید نیز
🔻 برگرفته از پندنامه عطار نیشابوری
#عطار
🌷 بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادست
☘ بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست
🌷 غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود
☘ ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست
🌷چهگویمت که به میخانه دوش مست
و خراب
☘ سروشِ عالَمِ غیبم چه مژدهها دادست
🌷 که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره نشین
☘ نشیمن تو نه این کُنجِ مِحنت آبادست
🌷 تو را ز کنگرهی عرش میزنند صَفیر
☘ ندانمت که در این دامگه چه افتادست
🌷 نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
☘ که این حدیث، ز پیرِ طریقتم یادست
🌷 غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد
☘ که این لطیفهی عشقم ز رهروی یادست
🌷 رضا به داده بده وز جَبین گره بگشای
☘ که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست
🌷 مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد
☘ که این عَجوز، عروسِ هزاردامادست
🌷 نشان عهد و وفا نیست در تبسمِ گل
☘ بنال بلبل بی دل که جای فریادست
🌷 حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ؟
☘ قبولِ خاطر و لطفِ سخن خدادادست
🔻 غزل ۳۷ از دیوان حافظ
#حافظ
در وصف تو بسیار سرودیم و ندیدی
یک عمر غزلخوان تو بودیم و ندیدی
با دیدنت ای خاطرهی خوش، همگان را
از خاطرهی خویش زدودیم و ندیدی
ای دلزده از سردی آغوش زمانه!
ما این همه آغوش گشودیم و ندیدی
موهای تو شعرند و همین چند غزل را
از دفتر شعر تو ربودیم و ندیدی
چون گَرد که پنهان شده از گردش چشمت
هستیم و نمیبینی، بودیم و ندیدی
#سجاد_سامانی
📕سالیان
ضربالمثلهای جهان
📚به میوهای که خودبهخود از درخت میافتد، سنگ نینداز.
(اسلواکیایی)
📚به من بگو چه افرادی را دوست داری، تا بگویم که کیستی.
(آمریکایی)
📚به هر کس خدا زن میدهد، بردباری هم میدهد.
(آلمانی)
📚بیپول، بیبرادر است.
(یوگسلاویایی)
📚بیکاری، ریشهی تمام مفاسد است.
(فرانسوی)
📚بیکاری، شاهد شو؛ پول داری، ضامن شو.
(آذربایجانی)
📚بیماری، سواره میآید و پیاده میرود.
(بلژیکی و دانمارکی)
📚بیماری فقرا را، کار درمان میکند و بیماری اغنیا را، پزشک.
(لهستانی)
📚📚📚📚📚
فرهنگ جامع ضربالمثلهای ایران و جهان، دکتر مسعود هاشمی، ص ۹۰ - ۹۲.
#ضربالمثلهایجهان
#مسعودهاشمی