eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
94 دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
12.7هزار ویدیو
706 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱🌱🌱 ✨کهن شود همه کس را به روزگار ارادت ✨مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت ✨گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت ✨کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت ✨مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد ✨که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت ✨شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان ✨تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت ✍سعدی
🧡✨🧡 باز باران با ترانه می‌خورد بر بام خانه... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟🍃 یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین پس چه شد؟ دیگر کجا رفت؟ خاطرات خوب و شیرین باز باران، بی ترانه بی هوای عاشقانه بی نوای عارفانه در سکوت ظالمانه خسته از مکر زمانه غافل از حتی رفاقت حاله ای از عشق و نفرت🍁 اشک‌هایی طبق عادت قطره هایی بی طراوت روی دوش آدمیت می‌خورد بربام خانه... ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ、、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽヽ` باز باران با ترانه می‌خورد بر بام خانه🦋 🌻 @pandparsi🌻
بکس مپسند رنجی کز برای خویش نپسندی بدوش کس منه باری که خود بردنش نتوانی
چه خوشست مـن بمیرم به ره ولای مهدی سر و جـان بـها ندارد که کنم فدای مهدی همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان کـه یکـی دقـیقه بینم رخ دلگشای مهدی نه هوای کعبه دارم نه صفا و مروه خـواهـم که ندارد این مکان‎ها به خدا صفای مهدی چـه کـنم چـه چـاره سازم کـه دل رمـیده من نـکـنـد هـوای دیگر به جز از هـوای مهدی من دل‎شکسته هر دم به امید در نشستم کـه مگـر عـیـان ببینم رخ دلـشگای مهدی
🌸چادر زهرا🌸 🍃‏ای به راه و رسم زهرا مفتخر از حیا چادر گذاری روی سر 🍃می روی دنبال او با معرفت تا رسی بر اوج ممکن بر بشر 🍃اوج می گیری به ایمان وعمل می کنی نخل وجودت پر ثمر 🍃علم و ایمان و حیا و حجب تو قیمتت افزون کند از هر گهر 🍃در جهان رنگ رنگ مد پرست نیست جز چادر تو را مد نظر 🍃چادرت محفوظ می‌دارد تو را فتنه ها را می گذاری پشت سر 🍃از حجاب زن بگو هر دم امین تا کند از لطف حق در دل اثر
مـرا خٖـود با تـو سِـرى در ميان است وگـرنـه روى زيـبـا در جهان هست وجــودى دارم از مــهــرت گـدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست
🌷شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزد شمع می میرد و او بار دگر می سوزد یک نفر مثل درختان سپیدار بلند در خیالش همه شب بین دو در می سوزد سلام الله علیها
🔻دل 🪞خواهی که شود دل تو چون آئینه 🪞ده چیز برون کن از میان سینه 🪞حرص و دغل و بخل و حرام و غیبت 🪞بغض و حسد و کبر و ریا و کینه
🌱🌱🌱🌱🌱 ✨کهن شود همه کس را به روزگار ارادت ✨مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت ✨گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت ✨کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت ✨مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد ✨که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت ✨شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان ✨تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت ✍سعدی
🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁 زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شِمُرش نیست امّید، که همواره نفس بر گردد گر دو صد عمر شود پرده نشین در معدن، خصلتِ سنگِ سیه نیست که گوهر گردد نه هر آنرا که لقب، بوذر و سلمان باشد راست کردار ، چو سلمان و چو بوذر گردد نخورَد هیچ توانگر، غمِ درویش و فقیر مگر آنروز که خود ، مُفلس و مُضطر گردد مرو آزاد، چو در دام تو صیدی باشد مشو ایمن، چو دلی از تو مکدّر گردد نه هر آن غنچه که بشکفت، گل سرخ شود نه هر آن شاخه که بَررَست، صنوبر گردد گر که کار آگهی، از بهر دلی کاری کن تا که کار دل تو نیز ، میسّر گردد... 🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁
هر کس هر آنچه دیده اگر هر کجا تویی  یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی در تو خدا تجلی هر روزه می‌کند  «آیینه تمام نمای خدا» تویی میلاد تو تولد توحید و روشنی است  ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی چیزی ندیده‌ام که تو در آن نبوده‌ای  تا چشم کار می‌کند ای آشنا! تویی نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار  سرچشمه فقاهت آل عبا تویی غیر از علی نبود کسی همطراز تو  غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی تو با علی و با تو علی روح واحدید  نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟ ایمان خلاصه در تو و مهر تو می‌شود  مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی زمزم ظهور زمزمه‌های زلال توست  مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است  سوگند خورده است که خیرالنسا تویی شوق تلاوت تو شفا می‌دهد مرا  ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی آن راز سر به مهر که «حافظ» غریب‌وار  می‌گفت صبح زود به باد صبا تویی هنگام حشر جز تو شفاعت کننده نیست  تنها تویی شفیعه روز جزا تویی در خانه تو گوهر بعثت نهفته است  راز رسالت همه انبیا تویی «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» بی تو چه می‌کنند؟ تویی کیمیا تویی قرآن ستوده است تو را روشن و صریح  یعنی که کاشف همه آیه‌ها تویی درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد  آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم  ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی مرتضی امیری اسفندقه
🍁☕️ دردِ عشقی کشیده‌ام که مَپُرس زهرِ هجری چشیده‌ام که مَپُرس گشته‌ام در جهان و آخرِِ کار دلبری برگزیده‌ام که مپرس آن چنان در هوایِ خاکِ دَرَش می‌رود آبِ دیده‌ام که مپرس من به گوشِ خود از دهانش دوش سخنانی شنیده‌ام که مپرس سویِ من لب چه می‌گَزی که مگوی لبِ لعلی گَزیده‌ام که مپرس بی تو در کلبه ی گداییِ خویش رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس همچو حافظ، غریب در رَهِ عشق به مَقامی رسیده‌ام که مپرس
♥️🍃 دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند: یکی آنکه اندوخت و نخورد و دیگری آنکه آموخت و نکرد 🌱❤️
کار همه راست، آن چنان که بباید حال شادیست، شاد باشی، شاید انده و اندیشه را دراز چه داری؟ دولت خود همان کند که بباید رای وزیران ترا به کار نیابد هر چه صوابست بخت خود فرماید چرخ نیارد بدیل تو ز خلایق و آن که ترا زاد نیز چون تو نزاید ایزد هرگز دری نبندد بر تو تا صد دگر به بهتری نگشاید
با بستن موهات، هوا گشت سپید بوی گل مریم از نفسهات وزید لبخند تو امید به دنیا بخشید خورشید ز پشت چشم‌های تو دمید
خوش آن دلی که گذر سوی کربلا بکند مس وجود از آن خاک، کیمیا بکند خوش آن نسیم که از خاک نینوا آید خوش آن غریب که منزل به کربلا بکند هوای باغ بهشت است، خاک کوی حسین وطن، خوش آن‌که در آن خاک جان‌فزا بکند اگر مَلَک به کف آرد، غبار روضۀ او به چشم خویشتن آن خاک، توتیا بکند غلام همّت آنم که در محبّت دوست تن و سر و زن و فرزند و جان، فدا بکند چو بهر ما، سر و فرزند و جانِ شیرین داد ز آب شور، دریغ از چه چشم ما بکند؟ چه کم شود ز جلال حسین؟ اگر روزی ز لطف، گوشۀ چشمی سوی «هما» بکند
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد آن که پرنقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
خوشا آنان که جانان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند
شد قیام امام در خرداد آن که زد بر سر ستم فریاد او که محو خدا سراپا بود بنده خاص در همه ابعاد بهر نابودی رژیم پلید یک تنه در برابرش استاد داد فرمان ولی برای قیام بحر نابود کردن بیداد حوزه‌های علوم دینی را خواسته تا کنند استمداد گفت:‌ای عالمان بپا خیزید که به اسلام و دین کنید امداد همه از جای خود خروشیدند تا که از بند غم شوند آزاد ملتی که برای آزادی از خدا کرده بود استمداد تا کند یاری ولی فقیه شد خروشان علیه استبداد تا قیام امام برپا شد خون به پا کرد شاه بد بنیاد از جنایات آن پلید لعین کشته‌ها پشته روی هم افتاد شد سرانجامِ کار پیروزی نعمتی را که حق تعالی داد گشت تفسیر سوره والفجر آیه «ربک لبالمرصاد» از وجود امام و خون شهید زنده دین گشت و کشورم آباد یاد آرم من از شهیدانی که خدا عزّشان به عالم داد تا ابد زنده اند و جاویدان نام آن‌ها نمی‌رود از یاد ما همه رهرو شهیدانیم پیرو رهبریم و مرد جهاد کی شود مهدی از سفر آید تا که گردد حکومتش ایجاد ناطقا تا نفس تو را باقی است از شهیدان حق نما انشاد صلوات و درود بی پایان بر امام و همه شهیدان باد
☘ بر طاق ایوان فریدون نبشته بود: جهان ای برادر نمانَد به کس دل اندر جهان‌آفرین بند و بس مکن تکیه بر مُلکِ دنیا و پشت که بسیار کس چون تو پرورد و کُشت چو آهنگِ رفتن کند جانِ پاک چه بر تخت مُردن، چه بر روی خاک ☘
📖" سیمرغ " تنت قافست و جانت هست سیمرغ ز سیمرغی تو محتاجی بـه سی مرغ حجاب کوه قافت آرد و بس چو منعت می‌کند یک نیمه شو پس بـه جز نامی ز جان نشنیده‌ای تو وجود جان خود تن دیده‌ای تو همه عالم پر از آثار جان اسـت ولی جان از همه عالم نهانست تو سیمرغی ولیکن در حجابی تو خورشیدی ولیکن در نقابی ز کوه قاف جسمانی گذر کن به دار الملک روحانی سفر کن
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزردۀ گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد.. در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی‌قامت بلند مباد در آن بساط که حُسن تو جلوه آغازد مجال طعنۀ بدبین و بدپسند مباد هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز جان او سپند مباد..
ای نفسِ خرّمِ بادِ صبا از برِ یار آمده‌ای، مرحبا! قافلهٔ شب چه شنیدی ز صبح؟ مرغِ سلیمان چه خبر از سبا؟ بر سرِ خشم است هنوز آن حریف؟ یا سخنی می‌رود اندر رضا؟ از درِ صلح آمده‌ای یا خِلاف؟ با قدمِ خوف رَوم یا رَجا؟ بارِ دگر گر به سرِ کویِ دوست بگذری ای پیکِ نسیمِ صبا گو رمقی بیش نمانْد از ضعیف چند کُنَد صورتِ بی‌جان بقا؟ آن‌همه دل‌داری و پیمان و عهد نیک نکردی که نکردی وفا لیکن اگر دورِ وصالی بُوَد صلح فراموش کند ماجرا تا به گریبان نرسد دستِ مرگ دست ز دامن نکنیمت رها دوست نباشد به حقیقت که او دوست فراموش کند در بلا خستگی اندر طلبت راحت است درد کشیدن به امیدِ دوا سر نتوانم که برآرم چو چنگ ور چو دفم پوست بدرّد قَفا هر سَحر از عشق دمی می‌زنم روزِ دگر می‌شنوم بر ملا قصهٔ دردم همه عالَم گرفت در که نگیرد نفسِ آشنا؟ گر برسد نالهٔ سعدی به کوه کوه بنالد به زبانِ صدا
💢شعر حافظ درباره خدا در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می بینی و من خانه خدا می بینم خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن فکر دور است همانا که خطا می بینم سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب این همه از نظر لطف شما می بینم هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال با که گویم که در این پرده چه ها می بینم کس ندیده ست ز مشک ختن و نافه چین آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید که من او را ز محبان شما می بینم