eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🛑 تلنگر_و_تفکر .... ‼️این که ارواحنافداه به ما اعتنا نمی‏كند، هر چه فرياد می‏زنيم و صدايش می‏كنيم جواب‌مان را نمی‏دهد، براى اين است كه می‌داند ما بچّه ایم و اهل بازى هستيم می‌خواهيم آقا هم بيايد و با ما هم بازى شود. يكى از دوستان می‏گفت: در جمكران خوابم برده بود آقا تشريف آوردند، من گفتم: آقا جان در قديم كسى به جمكران نمی ‏آمد حالا شما خيلى دوست و طرفدار داريد. حضرت فرمود: بيا با هم برويم. در همان عالم رؤيا ايشان از افراد سؤال می‌‏كردند که چرا به جمكران آمده ‏اید؟ هر كسى يك چيزى می‏گفت، يكى میگفت: قرض دارم. يكى می‏گفت: بختم بسته شده می‏خواهم ازدواج كنم و... فقط دو سه نفر گفتند: 👌آمده ‏ايم قلب امام زمانمان را از خود راضى كنيم. همه‏ اين ها رفته‏ اند تا يك همبازى بزرگترى پيدا كنند. 👌اگر پيرمردى بنشيند با يك ماشين پلاستيكى بازى كند همه میگوئيد: او ديوانه شده، اين كار شايسته او نيست. امّا چرا براى بچّه دو ساله شايسته است؟ چون عقلش نمى رسد. 👌اكثر كارهايى كه ما می‏كنيم شايسته‏ ما نيست، عمل صالح نيست. اگر از چشم ائمّه‏ اطهار عليهم ‏السلام نگاه كنيم كارهايمان را صالح نمی‌بينيم. ❗️با اين همه كينه‏ توزى، حسادت ، بخل ، صفات رذیله كه ما داريم چگونه امام زمان ارواحنافداه به ما اعتنا كند؟ 👈فكر كنيد در محفلى نشسته‏ ايد كه چهارده نفر شخصيّت هاى بزرگ و با عظمت نشسته ‏اند خداى تعالى هم هست در اين جا ما با اين صفات رذيله از آن  بچّه ی دو ساله كوچك تر هستيم. آخر تو با چه بازى می‏كنى؟ با پول بازى می‏كنى ولو ميليادها تومان باشد؟ 👈اينها شايسته شما نيست. تو را خدا خلق كرده خليفه‏ اللّه بشوى.     «إِنَّما الحَياةُ الدُّنْيا لَعِـبٌ وَلَهْوٌ» يعنى اين است و جز اين نيست كه همه دنيا بازى بيهوده است. دلتان را به چه چيز خوش كرده‌‏ايد؟ اين كه می‏بينيد به ما محل نمیگذارند براى همين است. 👈 شما حتى میخواهيد حضرت ‌بقیةالله ارواحنافداه را ببينيد و به همه فخر بفروشيد، افتخار كنيد؟! يعنى با ملاقات حضرت هم بازى می‏كنيم!!       📗کتاب انوار صاحب الزّمان📚 .
چ‌سری‌تواقبال‌من_۲۰۲۳_۰۲_۱۴_۰۸_۰۵_۱۲_۲۷۸.mp3
3.34M
‍ ‍📃 🖊 🖊 ۱۴۰۱_۱۴۴۳ 🖊 حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را چه سریه تو اقبال من که اومدی به دنبال من تموم دنیا مال تو کربلا مال من کربلا یا کربلا من که شروع زندگیم با تربت کرببلاست حسن ختامشم ایشالله نجف تو ایوون طلاست آرامش امروز آسایش فردا تنها با حسینه نرو هیچ جا چه سریه تو مسیر تو تموم عالم اسیر تو من از همون بچگی شدم نمک گیر تو چه سریه تو اشک غمت تو روضه های  محرمت عوض شده زندگی من زیر پرچمت کربلا یا کربلا خاطره های رفته رو تا که مرور میکنم از اینکه نوکر تو هستم حس غرور میکنم ای حضرت خورشید نور دل مهتاب محتاج نگاتم منو دریاب کربلا یا کربلا .
. |⇦•عمری زدیم از دل صدا... شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفس حاج مهدی رسولی ●━━━━━━─────── عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش ” یا باب الحوائج ” را هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد یادش بخیر آن روزها که مادر خانه گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه یک سفره نذری ، قدر وسع شوهر خانه مادر پدرهامان همین که کم میاوردند یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را می شد یک سفره می افتاد و درد ما دوا می شد با اشک وقتی چشم مادر آشنا می شد آجیل های سفره هم مشکل گشا می شد آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود گاهی میان روضه ی ما شور می آمد پیرزنی از راه خیلی دور می آمد با دختری از هر دو چشمش کور می آمد بهر شفای کودک منظور می آمد یک بار در بین دعا مابین آمینم برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم آنکه توسل یادِ چشمم داد مادر بود آنکه میان روضه می زد داد مادر بود آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود گریه کن زندانی بغداد مادر بود حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد هر بار که یادِ غل و زنجیر می افتاد می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد...آه در خلوت او غیر زندانبان نیامد … آه این بار یوسف زنده از زندان نیامد … آه پیراهنش هم جانب کنعان نیامد … آه از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند *چهارده سال، بعضیا بیشتر نوشتن، میگن از این زندان به اون زندان، از این سیه چال به اون سیاه چال، میگن: اینقدر تو سیه چال میموند نمناک بود حالش منقلب میشد، آقا موسی بن جعفر همیشه تب داشت... بو‌گجه وارد اِلَدلر زیندانا آرام آرم بو‌پیله لری اندی آشاقوچیخورده یره گوردولرآقاموسی بن‌جعفر آندینی قویوب یره دیی خدایاشکرموسی بن جعفر بیرخلوت یُر ایستیردی سنن خلوت ایلیه،سنن راحت راز ونیاز ایلیه.امابیلمیرم بو‌آخر گونلر او‌ملعون زندانبان یهودی سِندی ملعون نَه اِلَدی. بو‌آخیر گجه لر اله دیردی یا رَب خَلِّصنی.موسی بن جعفر دیرسوزدولاندیآقانین اوضاعسو زینداندابوجوردی ملعنون برای اینکه فریب وره بیرده بوهکلردَن یِقدی بیرتالاردا،بیرکُنگردَبیریوخاروباشدادیدیگدین موسی بن جعفری تازه لیباس گیدرین آراسته الیین،زیندانیَ اوخشاماسین گویدولا ایلیشدی آقا،میوه‌وغذاقویدولار،نانجیب دِدی باخین اوضاعسی بوجورگچیر.یالان دیلربیز چتین توتوروخ بِلسینه مردم‌باخاندا آقاباشونو قوزادو ددی.«والله یالان دییر».سوزون‌نده روضه خوان؟سوزوم بودی !گدنلر گِدی نقشه اسی برآب اولدی.دیی آقا موسی بن‌جعفری قیطردیلر زیندانه ،آقشام چاییدی نانجیب وارد زیندان اولدی،تازیانه الینده ،بیول امیری آبرونو آپاروران !نانجیب اوقدتازیانه اینن صورت میارک موسی بن جعفر وردی ....* این اتفاق انگار که بسیار می افتاد نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد هر شب به جانش دست لا کردار می افتاد انقدر میزد دست او از کار می افتاد وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست صد شکر که مرد است زیر دست و پا ، زن نیست :محسن عرب خالقی ایکی دانه امامین بدنین کناریند ایستیشهاد یقیردلار،بیره موسی بن جعفردی.جنازه انی گویدولا بیر تخته پاره انین اوستونه ،جنازه انی زیندانان چیخادولا اِشییه بیر وضعینن امام موسی بن جعفری تشیع الیلر ،نانجیب دیردی گلین ایمضاورین امامیز اوز الینن ،مرگ طبیعینن دنیادن گدیب.ایستیشهاد یقشترردی ایکمینجی سیدالشهدانی بدنین کناریند ایستیشهادیقیردِلار.یقیشیبلار،بیری دیردی سن دی نَه المیشن. بیردیدیردی باخین سجدگاه قانی سوزور،یازین حسینه او سنگ جفانی من وردیم.بیرِدیرابالفضلی من کمین الدیم .یازین او بازوی خیبر گشانی من وردیم.بیردیردی منیم باشدا ثبت اولسون آدیم یازین حسینی قوجالدان جوانی من وردیم. گنه دَوارآدین یازمیان؟بیری دیردی باخین بیز یِدِی نفرینن وردیخ بیری دیردی خیمه لری اوتادیخ اما گوردولر بیر نفر دوردو ایاق اوستا هامی ساکت اولدی من گورنی هش بری گورممشیز.سن کیمین ؟بیری دیردی من باشداثبت اله که حرمله ایم .یازین اودیل آشمیان بالانی من وردیم ..حسین ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
14001205eheyat-rasouli-roze.mp3
5.33M
|⇦•عمری زدیم از دل صدا... و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفس حاج مهدی رسولی
. در گوشه زندان غریبانه مردم چون مادرم فاطمه من سیلی خوردم واویلا واویلا     واویلا واویلا .... بیا رضا جان که بابای تو جان داد نفس نفس می زد و از نفس افتاد ..... تا لحظه آخر ترا صدا می زد با دست و پای بسته دست و پا می زد ..... بر غربتم می گرید کند و زنجیرم با جگر آتش گرفته می میرم .... نمیدانم که گناه من چه بوده ست مانند زهرا سراپایم کبوده ست ..... ای ماه من از آهم خیزد شراره تابوت من باشد از یک تخته پاره ...... ای پسرم بابایت را تماشا کن روی مرا جانب کرببلا کن ...... ماندم اگر در قفس هر روز و هر شب اما نماندم به زیر سم مرکب .👇
. چون این تکنیک مهمه بزارید مثال بزنم؛ مثلاً وقتى مدتى روضه خوانده شد مستمع میل دارد نام نامى حسیــــن علیه السّلام را زمزمــــه کند که در بعضى مواقـــــع ، مداح براى شور افکندن در مجلــس ، او را دعوت به این کار میکنه. . مثلاً روضـه را خوانده و حالا براى همه گیر شدن ناله ها به مستمع مى گوید: ( ناله بزن حسین !). یا حسین آرام جانم حسین روح و روانم
هدایت شده از امام حسین ع
قرآن تجلی اعظم.mp3
23.36M
منبر کوتاه صوتی 💠ظرفیت پربرکت وجود مقدس صلی الله علیه و آله 💠
Fadaeian_Vafat_Hazrat_Zeynab_14011116_00.mp3
21.76M
🔸مراسم سلام الله علیها 📆 زمان: 👈  یکشنبه ١۶ بهمن ماه ۱۴۰۱ 🔹پیش منبر: 👈 حجت الاسلام حقیقت نژاد
Fadaeian_Vafat_Hazrat_Zeynab_14011116_01.mp3
49.97M
🔸مراسم سلام الله علیها 📆 زمان: 👈  یکشنبه ١۶ بهمن ماه ۱۴۰۱ 🔷 با : 👈  حجت الاسلام کریمی
چایخانه‌حضرت‌رباب_سلام‌الله‌علیها_2_1.mp3
12.92M
🎧 پسر مرجانه تو امیری مثلا | 👤 با نوای کربلایی 🎤 👤 ✍ ◼️ 3 دی 1401 (سلام‌الله‌علیها) پسر مرجانه تو امیری مثلاً ۲ پس چرا میلرزی .. من امیرم یا تو، پسر مرجانه پس چرا ترسیدی یه سوال ساده؟ من اسیرم یا تو نیاز به معرفی نیست ولی زینبم دختره مرتضی علی زینبم دختر شاه لافتی زینبم قهرمات کربلا کر شان است که با همچو تویی حرف زنم دخترِ شیرم و جز شیر نیاید به مصاف منبری که تو بر آن تکیه زدی، جای تو نیست تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف قاهر العدو والی الولی من زینبم و دختر مرتضی علی
. 🌹گره گشایی از کار دیگران علی بن طاهر صوری از یکی از اهالی ری نقل می کند که می گفت: یکی از نویسندگان «یحیی بن خالد» به حکومت ری منصوب شد. من مقداری از مالیات بدهکار بودم و می ترسیدم که اگر آن را از من مطالبه کند تهیدست شوم. عده ای گفتند: او طرفدار مذهب اهل بیت است ولی من همچنان از رفتن پیش او بیمناک بودم. سرانجام تصمیم گرفتم به مکه روم و مولایم موسی بن جعفر علیه السلام را در جریان بگذارم. پس از اینکه خدمت امام علیه السلام رسیدم، آن حضرت نامه ای بدین مضمون به والی ری نوشت: «إعلَمْ أَنّ لِلّهِ تَحتَ عَرشِهِ ظلاًّ لاَ یسکنُهُ إلاّ مَن أسْدَی إلی أخیهِ مَعْروفاً أو نَفَّسَ عَنهُ کربَهً أو أدخَلَ عَلی قَلبِهِ سُروراً، و هذا أخوک والسلامُ» به نام خداوند بخشنده مهربان . بدان! برای خداوند در زیر عرشش سایه ای است که از آن بهره ای نمی گیرد مگر کسی که به برادرش نیکی کند، یا او را از غم و اندوهی رهایی بخشد و یا او را خوشحال سازد؛ حامل نامه برادر توست. و السلام. پس از بازگشت به نزد والی رفتم و گفتم: فرستاده امام «صابر» (امام کاظم) هستم. والی، با پای برهنه تا در خانه آمد و مرا در بغل گرفت و بوسید و از حال امام علیه السلام پرسید و پس از مشاهده دستخط امام (علیه السلام) نیمی از اموال خود را به من داد. آنگاه دفتر مالیات را خواست و روی اسم من قلم کشید و نسبت به بدهی هایم قبض رسید داد… . 📚[منتهی الآمال، جلد ۲، صفحه ۲۴۵؛ و بحارالانوار، جلد ۴۸، صفحه ۱۷۴ .
. شهادت موسی بن جعفر علیه السلام آمد به لبش جان و شبش را سحری نیست جز مرگ به لب هاش دعای دگری نیست بر دوست و دشمن همه آن خیر رسانده شایسته ی این مرد خدا خونجگری نیست سخت است عذابت بدهد بی سر و پایی که در دلش از رحم و مروت اثری نیست شلاق کُنَد گریه بر آن تن که به غیر از زخم و غل زنجیر برایش سپری نیست موسای مسیحا نفس و بد دهنان آه جانکاه تر از این به خدا دردسری نیست این عین شکنجه است قفس را بگشایند وقتی که نه پا ،نه پر و بال سفری نیست این کعبه که محتاج طوافش خود کعبه است شایسته ی تشییع تنش تخته دری نیست مانده بدنش بر پل بغداد نه گودال از غارت و از سم ستوران خبری نیست تن گم شده در سلسله نه نیزه شکسته تن روی زمین و به سر نیزه سری نیست محمد حسین رحیمیان✍ .
چهار برنامه زندگی امام کاظم علیه السلام.pdf
863.3K
🔖منبر کامل 🔖 علیه السلام 💠موضوع 👇💠 ♦️چهار برنامه زندگی امام کاظم علیه السلام ◾️1- مناجات با خدا ◾️2-کسب و کار ◾️3- معاشرت با برادران ◾️4- بهره مندی از لذتهای حلال ✍یک سؤال و یک پیشنهاد ✍نتیجه
رهنمودهای تربیتی امام کاظم.pdf
1.03M
🔖منبر کامل🔖 علیه السلام ♦️رهنمودهای تربیتی امام کاظم علیه السلام فهرست مطالب 🔷گام نخست در تربیت 🔷صالح بودن 🔷کفو بودن 🔷عاطفه همسر 🔷عفاف و پاکدامنی همسر 🔷احترام به فرزند 🔷فرزندان و محبت 🔷کودک و وابستگی به والدین 🔷وفا به وعده 🔷کودکان و نماز 🔷فرزندان و بستر استراحت 🔷فرزندان و مسوولیت 🔷ناآرامی کودکان 🔷تفاوت آری، تبعیض هرگز 🔷موقعیت اجتماعی فرزندان 🔷والدین و موعظه فرزندان 🔷مسافرت خانوادگی 🔷تربیت از تولد تا مرگ
امام کاظم ع علمدار جنگ جمعیتی.pdf
280K
🔖منبر مکتوب 🔖 💠«امام کاظم(علیه السلام)، علمدار جنگ جمعیتی» ♦️مناسبت: شهادت امام کاظم (علیه السلام) علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴روش جریان تفرقه انگیز شیعه انگلیسی مبنی براصراربر اهانت به بزرگان فرقه های اسلامی باعث چه خونریزی های میلیونی درامت اسلامی بخصوص شیعیان شد.! ولی روش انقلاب اسلامی جهت ترویج مکتب اهلبیت باعث پیشرفت مکتب اهلبیت شد.این سخنرانی راگوش کنید تاببینید تفاوت ازکجا تا به کجاست.!؟ 🇮🇷
. 💐روایتی از مبعث حضرت رسول(ص) در روايتي، جبرئيل امين با هفتاد هزار فرشته و ميكائيل با هفتاد هزار فرشته فرود آمدند و براي آن حضرت، كرسي عزت و كرامت آوردند و تاج نبوت و رسالت را بر سر آن بزرگوار گذاشتند و لواي حمد را به دستش داده و گفتند بر فراز اين كرسي برو و خدايت را سپاس گو. به روايت ديگر آن كرسي از ياقوت سرخ و پايه‌اي از آن از زبرجد و پايه‌اي از مرواريد بود و چون فرشتگان به سوي آسمان صعود كردند، آن حضرت از كوه حرا پايين آمد و انوار جلال او را فراگرفته بود، به طوري كه كسي توان نظر كردن به چهره مباركش را نداشت و بر هر درخت گياه و سنگي كه مي‌گذشت، وي را سجده مي‌كردند و با زبان فصيح مي‌گفتند: 💐السلام عليك يا نبي الله ؛ السلام عليك يا رسول الله💐 همين كه وارد خانه شد از نور چهره مباركش خانه خديجه كبري سلام الله علیها منور شد و آن بانوي پرهيزكار پرسيد: اي محمد! اين چه نوري است كه در تو مشاهده مي‌كنم؟ حضرت فرمود: اين نور پيامبري است. بگو: لا اله الله، محمد رسول الله. خديجه گفت: من سال‌هاست كه پيامبري تو را مي‌دانم و هم اكنون نيز شهادت مي‌دهم كه خدايي جز خداوند يكتا نيست و تو رسول و پيامبر خدايي. بدين گونه خديجه نخستين كسي بود كه به همسرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله ايمان آورد(۱) از ميان مردان نيز امام علي بن ابي‌طالب علیه‌السلام، به محض ديدن چهره نوراني پيامبر صلی الله علیه و آله به وي ايمان آورد و شهادتين را بر زبان جاري كرد. از آن پس پيامبر صلی الله علیه و آله در كنار خانه خدا نماز مي‌گذارد و خديجه سلام الله علیها و علي علیه‌السلام بر او اقتدا مي‌كردند و نماز مي‌خواندند (۲) اين سه نفر، با جان و مال و هستي خويش اسلام را پرورانده و فراگير نمودند. 📚منبع: (۱): منتهي الآمال، ج ۱، ص ۴۷ (۲): رازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله، ص ۹۵ .
. ◾️ 👈🏼👈🏼 میگوید: روزی به حالت احترام پشت سر مأمون ایستاده بودم، مأمون رو کرد به حضار وگفت: آیا می‌دانید‌ چه‌ کسی تشیع را به من آموخت؟ همه گفتند: نه! نمیدانیم! مأمون گفت: پدرم هارون الرشید مرا شیعه کرد! حاضران دربار گفتند: چطور؟ هارون رجال اهلبیت را می‌کشت وبا این وصف چگونه ممکن‌ است‌، او شما را شیعه کرده باشد؟! ➖ مأمون گفت: آری او بخاطر پیشرفت وتحکیم مقام سلطنت اقدام به کشتن اولاد پیغمبر میکرد، زیرا گفته‌اند: الملك عقیم. سپس مأمون ماجرای تشیع خود را‌ اینطور‌ شرح‌ داد: ➖ «من در یکی از‌ سفرهای‌ حج‌ پدرم هارون الرشید همراه وی بودم. چون به مدینه رسیدیم، جلوس نمود و بمردم بارعام داد و بدربان خود گفت بهر یک‌ از‌فرزندان‌ مهاجرین وانصار ورجال مـکه ومدینه وبنی‌هاشم وسایر‌قریش‌ کـه بملاقات من می‌آیند بگو هنگامی که ب من واردمیشوند قبل از هر چیز نسب خود را بازگو‌ کنند‌ تا‌ من آنها را بشناسم. دربان هم بـه مـردم یـادآور می شد‌ وهر کس داخل می گردید می‌گفت: من فلانی فـرزند فـلانی هستم و نسبت خود را تا جد اعلایش که از اصحاب‌ پیغمبر‌ بودند‌ برمی‌شمرد، و هارون هم بهر یک به میزان شرافت و سـابقه مـهاجر و خـدمات‌ پدرانشان‌ از دویست تا پنج هزار اشرفی می‌داد. ➖ سپس مأمون گفت: روزی مـن پهلوی پدرم هارون ایستاده بودم‌ دیدم‌ دربان آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! شخصی بر در ایستاده‌ می‌گوید‌: مـن‌ بن محمد بن علی بن حسین بن علی بـن ابـیطالب(علیهم‌السلام) هستم‌. پدرم‌ فی‌الفور‌ رو کرد به من و برادرانم محمد امین و ابراهیم مؤتمن و سایر افسرانی که پشت‌سر او‌ ایـستاده‌ بـودیم و گـفت: مواظب خود باشید مبادا حرکات ناشایسته از شما سر زند. سپس به دربان‌ گفت‌: بـگو‌ هـمانطور کـه سوار است وارد شود. ➖ ناگاه پیرمرد را که از بسیاری شب زنده‌داری‌ و عبادت‌ چهره‌ای زرد و بدنی نحیف داشـت در مـقابل خـود دیدیم، چون چشم وی به پدرم‌ هارون‌ افتاد‌، خواست از الاغی که بر آن سوار بود فرود آیـد، ولی پدرم بـانگ زد و گفت‌: نه‌ به‌خدا نمی‌گذارم پیاده شوید، باید سواره جلو آمده در روی فرشهای سلطنتی‌ مـن‌ فـرود‌ آئیـد. ➖ دربانان نیز از پیاده شدن او جلوگیری کردند، ما همه با دیده‌ی عظمت به وی‌ می‌نگریستیم‌ و او‌ هـمچنان سـواره می‌آید تا به روی فرش سید و سرهنگان دور او را گرفتند‌ و با‌ این تشریفات پیاده شد. ➖ در ایـن وقت پدرم هـارون از جـای برخاست و جلو رفت و از وی استقبال‌ نمود‌ و روی و دیدگانش را بوسید و دستش را گرفته به صدر مجلس آورد و پهلوی خود‌ نشانید‌ و بـا وی به گفتگو پرداخت و احوال او را جویا‌ می‌شد‌. سپس‌ پرسید: کسانی که از پرتو وجود شما نان میخورند‌ چقدرند؟ فرمود: بـیش‌ از پانـصدنـفر می‌باشند. هارون پرسید: اینها همه فرزندان شما هستند؟ فرمود: نه اکثر آنها‌ خدمتگذاران‌ من می‌باشند. فرزندان مـن پسـر‌ ودخـتر‌ سی وچند‌ نفر‌ هستند‌. گفت: چرا دختران را به پسر‌ عموهایشان‌ تزویج نمیکنی؟ فرمود: چـندان دسـترسی به این کار ندارم. پرسید: ملک و مزلعه شما چه وضعی‌ دارد؟ فرمود: گاهی‌ حاصل میدهد وگاهی نمیدهد. پرسید: هـیچ‌ قـرضی داری؟ فرمود: آری. گفت: چقدر‌ است؟ فرمود: تخمینا‌ ده هزار دینار. هارون گفت‌: پسر‌ عمو! من آنقدر ثـروت بـه شما میدهم که پسران را داماد ودخترانت را شوهر‌ دهـی‌ و مـزرعه خـود را تعمیر کنی‌. حضرت‌ فرمود‌: خداوند بر والیـان‌ وسـران‌ قوم واجب کرده است‌ که‌ تهی‌دستان را از خاک بردارند و وامهای آنها را بپردازند وصاحبان عـیال را دسـتگیری نمایند‌ و برهنگان‌ را بپوشانند، وبه آنها کـه گـرفتار محنت‌ وتنگدستی‌ هـستند، نـیکی‌ ومحبت‌ کنند‌، واین کارها بیش از‌ هـرکس امـروز از تو انتظار می‌رود که انجام دهی. هارون گفت: قول می‌دهم که آنـچه‌ فـرمودی‌ انجام دهم. ➖ آنگاه حضرت برخاست کـه‌ مراجعت‌ نماید‌، پدرم‌ نیز‌ بـرخاست و چشمان و روی‌ او‌ را بوسید سپس روی بـه من و امین و مؤئمن کرد و گفت: بروید رکاب بگیرید وآقا وعموی خود را‌ سوار‌ کنید‌ و لباسش را مرتب نمائید و او را تا‌ در‌ منزل‌ مشایعت‌ کنید‌. مـا‌ نـیز چـنین کردیم. ➖ در میان راه حضرت بـطور پنـهانی رو به من نمود و فـرمود: تو بعد از پدرت هارون خلیفه میشوی! وقتی بخلافت رسیدی نسبت به فرزندان من نیکی‌ کن! سپس حـضرت را بـه منزل رسانیده و برگشتیم. ➖ من در نزد پدرم بیش از سـایر بـرادرانم جرئت داشـتم. به همین جـهت وقتی مجلس خلوت شـد، گفتم: یا امیرالمؤمنین! این مرد کی‌ بود‌ که این همه او را بزرگ وگرامی داشتی وبـه احترام او از جـای برخاستی وبه استقبالش شتافیت و او را بر صدر مـجلس نـشاندی و از وی پائیـن‌تر هـم نـشستی و به ما دسـتور‌ دادی تا رکاب برایش بگیریم و او را سوار کرده تا در خانه بدرقه کنیم؟ ادامه⤵️