eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
556 ویدیو
784 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
نگرانی های پیامبر گرامی اسلام1.pdf
428K
🔖فیش منبر 🔖 صلی الله علیه و آله و سلم 🔻موضوع 👇 📌نگرانی های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله 💠جلسه اول💠 ◀️1 سرنوشت رهبری ◀️2 مظلومیت اهل بیت علیهم السلام ◀️3هواپرستی امّت ◀️4.دنیا زدگی ◀️5.فتنه و گمراهی ◀️6.سلطه و نفوذ منافقان ◀️7جعل و نسبت های دروغ ◀️8.تکذیب تقدیر و تصدیق نجوم ایام
نگرانی های پیامبر گرامی اسلام2.pdf
485.1K
🔖فیش منبر متنی pdf🔖 صلی الله علیه و آله و سلم 📌نگرانی های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله 💠جلسه دوم 💠 ◀️9-پول پرستی و درآمدهای نامشروع ◀️10-عشق به دنیا و رفاه زدگی ◀️11-نفاق ◀️12-تفرقه ◀️13-باورهای سست ◀️14-هوا پرستی به جای خداپرستی ◀️15-گمراهان در پوشش هدایت گران ◀️16-واژگونی و بی رنگ شدن ارزش ها ◀️17-ترک امر و نهی ◀️18-مصرف مواد مخدر ◀️19-ریاکاری و تظاهر ◀️20-فتنه های فراگیر ◀️21-سران بی کفایت
محبت، شیوه تربیت با ختمی مرتبت.pdf
320.4K
🔖فیش منبر 🔖 صلی الله علیه و آله و سلم 📌محبت شیوه تربیت ایام
راز سقوط جامعۀ نبوی.pdf
266.4K
🔖فیش منبر متنی pdf 🔖 صلی الله علیه و آله و سلم 📌راز سقوط جامعه نبوی ایام
. ⚫️ آخرین روزهای عمر پیامبر(ص)؛ پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می‌کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»(۱) پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»(۲) در روایت دیگر آمده است که فرمودند: «به هر کسی وعده‌ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد»(۳) پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش‌گیری از بدعتها، فرمودند: «ای مردم، آتش فتنه شعله‌ور شده و فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»(۴) پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل “ام‌سلمه” رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم(۵) سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش “اسامه” بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی‌توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم(۶) رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: «این چه سخنی است که درباره‌ی فرماندهی “اسامه” می‌شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می‌زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است.» رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می‌فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید(۷) پیامبر(ص) فرمودند: «نفذ و اجیش اسامه» «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.» (۸) سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می‌گریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشته است، ارجع فانه یهجر ،برگرد؛ زیرا او هذیان می‌گوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است(۹) حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارت‌آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید»(۱۰) 📚منبع (۱) الارشاد، شیخ مفید، ص ۹۷ (۲) و (۳) همان، ج ۲، ص ۲۱۴ (۴) السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۵۴ (۵) الارشاد، شیخ مفید، ص ۹۷ (۶) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۳۳۴؛ صحیح مسلم، حجاج نیشابوری، ج ۲، ص ۳۲۵ (۷) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۱۹۰ (۸) ملل و نحل، شهرستانی، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، چاپ سوم، ۱۳۶۰، ج ۱، ص ۲۳ (۹) مسند احمد، احمد ابن حبل، بیروت، ج۱، ص ۳۵۵ (۱۰) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۲۴۴۰ .
. ◼️ اندوه فراوان (س) در شهادت پیامبر اکرم (ص)؛ هنگامى‌كه رسول خدا (ص) رحلت‌كرد، كوچك و بزرگ، زن و مرد از فراق او متأثّر شدند و سراسر مدينه يك‌پارچه به عزا و گريه و ناله، مبدّل شد، سيل اشك از چشم‌هاى مردم روان بود، و از هر گوشه‌ى مدينه صداى گريه و فغان و شيون شنيده مى‌شد، مردم همانند حاجيان كه احرام حج مى‌بندند و فرياد مناجات و ناله سر مى‌دهند، ضجّه مى‌كردند، هيچ مرد و زنى نبود مگر اين‌كه گريه مى‌كرد و ناله مى‌نمود، اين مصيبت جان‌كاه، بخصوص براى خاندان پيامبر (ص) و بويژه اميرمؤمنان على (ع)، پسر عمو و برادر آن حضرت، بسيار جان‌سوز بود، از فراق پيامبر (ص) آن‌چنان اندوه بر اميرمؤمنان (ع) وارد گرديد كه اگر بر كوه‌ها نازل مى‌شد، طاقت تحمل آن را نداشتند، و بعضى از خاندان آن حضرت بقدرى در تنگ‌ناى شديد اندوه قرار گرفتند كه نمى‌توانستند خود را نگهدارند، جزع و بى‌تابى، صبر و عقل آنها را ربوده‌ بود و قدرت تكلّم و شنوائى را از آنها سلب كرده‌بود. ساير مردم نيز، بعضى مى‌گريستند، بعضى شيون مى‌كردند و بعضى بى‌تابى مى‌نمودند ولى در ميان همه‌ى مردم هيچ‌كس مانند حضرت زهرا (س)، محزون و غمگين نبود، آنچنان حزن و اندوه او را احاطه كرده‌ بود كه غير از خدا كسى قادر بر ترسيم آن نيست، ساعت به ساعت و روز به روز، اندوهش تازه مى‌شد و گريه‌اش شدّت مى‌يافت و صداى ناله‌اش كم نمى‌شد، و سوز درد دلش آرام نمى‌گرفت، هر روز كه به پيش مى‌آمد گريه او بيشتر از روز قبل بود. آه جانسوز حضرت فاطمه سلام الله‌علیها كنار قبر پدر در روز هشتم رحلت پيامبر صلی الله‌ علیه واله. روايت كننده مى‌گويد: تا هفت روز بعد از رحلت پيامبر (ص) فاطمه (س) از خانه بيرون نيامد، روز هشتم به عنوان زيارت قبر پيامبر (ص) از خانه بيرون آمد با گريه و ناله به طرف قبر رسول‌خدا (ص) رهسپار شد، (از شدّت ناراحتى) دامنش بر زمين كشيده مى‌شد، و چادرش بر پاهايش مى‌پيچيد، از شدّت گريه و ريزش اشك، چشم‌هايش چيزى را نمى‌ديد، تا كنار قبر آمد، همين‌كه چشمش به قبر پدر افتاد، از حال رفت و خود را به روى قبر افكند، زن‌هاى مدينه به سوى او شتافتند، آب به صورتش پاشيدند تا اين‌كه به هوش آمد، آنگاه صدا به گريه بلند كرد و خطاب به پدر گفت: «قوتم رفت، صبرم تمام شد و بى‌تاب شدم، دشمنم شاد گرديد، اندوه جان‌كاه مرا مى‌كشد، اى‌پدر بزرگوار تنها و حيران و بى‌كس باقى ماندم، صدايم گرفت، كمرم شكست، زندگيم دگرگون و تيره شد، بعد از تو اى ‌پدر، انيسى در وحشت ندارم، و كسى نيست كه مرا آرام كند.» سپس با ناله‌ى جانسوز، اين اشعار و گفتار را به زبان آورد و گفت: «اى پدر جان حزن من هر روز در مصيبت تو تازه است، و قلبم به خدا قسم، سوزان و دگرگون است، هر روز اندوه من از مصيبت تو زياد مى‌شود، و حزن من از فراق تو هرگز تمام نمى‌شود. اى پدر جان، بعد از تو، بيوه زنان و مستمندان به چه‌كسى پناه ببرند؟ و چه كسى تا روز قيامت (در روز قيامت) به فرياد امّت مى‌رسد؟ اى پدر جان، بعد از تو ما را تضعيف كردند، و صبح كرديم، مردم از ما روى گرداندند. اى پدر عزيز، كدام اشك است كه از فراق تو، روان نيست و كدام اندوه است كه بعد از تو، پياپى نيست؟ و كدام مژگان است كه بعد از تو، سرمه‌ى خواب، به او برسد. اى پدر، امر عظيم بر تو وارد شد. اى پدر، مصيبت تو اندك نيست، منبر تو بعد از تو در وحشت است، و از محراب تو صداى مناجاتى شنيده نمى‌شود، ولى قبر تو به خاطر آن‌كه تو را پوشانده، شاد است، آه بر روزگار من تا آن هنگام كه به تو بپيوندم.» سپس فاطمه (س) ناله‌ى جانسوزى كشيد، آن‌گونه كه نزديك بود جانش از بدنش خارج گردد، سپس گفت: «صبر من تمام شد، و آثار اندوهم آشكار گشت پس از آن‌كه خاتم پيامبران را از دست دادم. اى چشم اى چشم اشك خود را پياپى بريز، واى بر تو، آنقدر گريه كن كه بجاى اشك خون بريزى. اى ‌رسول خدا، اى برگزيده‌ى پروردگار و اى‌پناه يتيمان و ناتوانان. و آه اگر آن منبرى را كه بالاى آن می‌رفتى بنگرى كه پس از نور، ظلمت بر آن نشسته است. خدايا، مرگ مرا بزودى به من برسان، چرا كه زندگى دنيا بر من تيره و تار شده، اى مولاى من.» 📚منبع بیت الاحزان، شيخ عباس قمى .
. ⚫️ اجازه عزرائیل از پیامبر اکرم (ص)؛ از ابن عباس روایت شده رسول خدا (ص) هنگام بیماری لحظه‌ای بیهوش گردید در آن هنگام در خانه کوبیده شد.‌ فاطمه (س) فرمود: «کیستی؟» کوبنده در گفت: مرد غریبی هستم آمده‌ام از رسول خدا(ص) پرسشی کنم. آیا اجازه می‌دهید به محضرش برسم؟ فاطمه (س) فرمود: «بازگرد خدا تو را بیامرزد اکنون پیامبر بیمار است.» آن شخص غریب رفت و پس از لحظه‌ای باز آمد و در خانه را کوبید گفت: مرد غریبی است از پیامبر(ص) اجازه ورود می‌طلبد.‌ آیا به غریبان اجازه ورود می‌دهید؟ در این هنگام رسول خدا(ص) به هوش آمد و فرمود: «فاطمه جانم آیا می‌دانی این شخص کیست؟ این کسی است که جمعیت‌ها را پراکنده می‌کند، لذات را در هم می‌شکند، این فرشته مرگ (عزرائیل) است به خدا سوگند قبل از من از کسی اجازه نگرفته و پس از من هم از احدی اجازه نمی‌گیرد به خاطر مقام ارجمندی که در پیشگاه خداوند دارم از من اجازه می‌طلبد به او اجازه ورود بده.» فاطمه (س) به او فرمود: «داخل شو خدا تو را بیامرزد.» عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانه پیامبر شد و گفت: «السلام علی اهل بیت رسول الله؛ سلام بر خاندان رسول خدا(ص)» 📚منبع انوار البهیه، شیخ عباس قمی، ص ۱۶ کحل البصر، شیخ عباس قمی، ص ۱۹۲ سوگنامه آل محمد(ص)، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۸ .
. 🏴 سفارشات رسول اکرم(ص) به دخترش فاطمه(س) هنگام شهادت؛ علامه مجلسی رحمت الله علیه از تفسیر فرات از جابربن عبدالله انصاری نقل می‌کند رسول خدا(ص) در آن بیماری که از دنیا رفت به فاطمه(س) فرمود: «پدر و مادرم فدایت بفرست دنبال شوهرت که بیاید نزد من.» فاطمه(س) به حسین(ع) فرمود: «برو دنبال پدرت و به او بگو جدم تو را می‌خواهد.» حسین(ع) رفت و او را خواند و امیرالمومنین(ع) آمد و وارد بر رسول خدا(ص) شد. فاطمه(س) نزد آن حضرت بود و می‌گفت: «وای از این غم و اندوه به خاطر غم و اندوه تو ای پدر!» رسول خدا(ص) به او فرمود: «بعد از امروز (در عالم آخرت) دیگر برای پدرت غم و اندوهی نیست. ای فاطمه همانا در مصیبت و ماتم پیامبر گریبان چاک نشود و صورت خراشیده نشود کسی صدا به واویلا بلند نکند.» سپس فرمود: «ای علی! نزدیک من بیا» و علی(ع) نزدیک رفت. فرمود: «گوشَت را جلوی دهان من آور» و علی(ع) چنین کرد. سپس فرمود: «ای برادر آیا سخن خداوند را در کتابش نشنیده‌ای؟» «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» «آنهایی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها بهترین مخلوقات هستند.» علی(ع) عرض کرد: «آری ای رسول خدا شنیدم» فرمود: «آنها تو و شیعه و پیرو تو هستند که با چهره‌های روشن و نورانی و سیراب شده (در قیامت) خواهند آمد» و آیا نشنیدی قول خداوند را در کتابش که فرمود: « إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ » «همانا کفار اهل کتاب -یهود و نصاری- و مشرکین “در آتش جهنم جاودانه و همیشگی‌اند – آنها بدترین مخلوقات هستند» سوره بینه آیات ۶ و ۷ عرض کرد: «آری ای رسول خدا شنیدم» فرمود: «آنها دشمن تو هستند و شیعیان و پیروان آنها در روز قیامت می‌آیند در حالی که تشنه‌اند و بدبخت و معذب در عذاب الهی و کافر و منافق محشور خواهند شد. آن صفات (آیه اول) برای تو و شیعیان توست و این صفات برای دشمنان تو و پیروان آنهاست.» 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۲، ص ۴۵۸ تفسیر فرات، فرات کوفی، ص ۵۸۶ زندگینامه و مصائب چهارده معصوم(ع)، یدالله بهتاش، ص ۳۹ .
. 🌹 ولادت پیامبر اکرم (ص) از زبان حضرت آمنه (س)؛ آمنه (س) می گوید: وقتی زمان زایمانم نزدیک شد، دیدم بال پرنده‌ای سفید بر قلبم کشیده شد و همه ترس و نگرانی‌ها از من دور گردید، نوشیدنی سفید رنگی برای من آوردند و من که تشنه بودم، از آن نوشیدم. نوری مرا در بر گرفت. سپس بانوانی بلند قامت با من سخن گفتند ولی گفتار آنان همانند گفتار انسان‌ها نبود. ناگهان دیدم پارچه ابریشمی سفیدی بین آسمان و زمین را پوشانده است و هاتفی می‌گوید: «از گرامی‌ترین مردم، او را بگیرید.» مردانی را دیدم که در آسمان ایستاده بودند و در دستان آنان جام‌های آب بود. به شرق و غرب زمین نگاه کردم و پرچمی از سندس (پارچه بافته شده از حریر) دیدم که بر ستونی از یاقوت بین آسمان و زمین در پشت کعبه بر افراشته بود. پس از آن محمد صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد در حالی که انگشتان خود را به آسمان بلند کرده بود. ابر سفیدی از آسمان پایین آمد و او را در بر گرفت. گوینده‌ای گفت:«محمد را در شرق و غرب زمین و دریاها گردش دهید تا همگان او را به نام و صورت و عنوان بشناسند.» سپس او را باز گرداندند و دیدمش که در پارچه‌ای سفیدتر از شیر پیچیده شده بود و زیر او پارچه‌ای بود از ابریشم سبز. سه کلید از جنس مروارید تازه با او بود. هاتفی می‌گفت:«کلیدهای یاری (نصرت)، رحمت و نبوت همیشه با اوست.» پس از آن، ابر دیگری او را فرا گرفت و مدتی بیش از بار اول او را با خود برد. شنیدم که گوینده‌ای می گفت:«محمد را در شرق و غرب بگردانید و او را بر جنیان و آدمیان، پرندگان و درندگان نمایش دهید و به او عطا کنید صفای آدم، نازک‌دلی نوح، دوستی ابراهیم، زبان اسماعیل، کمال یوسف، شادی یعقوب، صدای داود، زهد یحیی و کرم عیسی را.» سپس هاتفی گفت:«همه دنیا در اختیار و قدرت محمد در آمد.» سپس سه نفر را دیدم که صورت آنان همانند خورشید می‌درخشید؛ در دست یکی از آنان جامی نقره ای با مشک بود و در دست دومی ظرف زمرّدین چهارگوشه‌ای بود که در هر گوشه آن مروارید سفیدی قرار داشت. در این وقت هاتفی گفت:«این دنیاست؛ ای حبیب خدا، آن را بگیر.» محمد صلی الله علیه و آله و سلم وسط آن را گرفت. گوینده‌ای گفت:«محمد صلی الله علیه و آله و سلم کعبه را گرفت.» در دست سومی پارچه ابریشمین سفیدی بود که آن را گشود و از آن مهری خارج کرد که چشم بیننده را به خود جلب می کرد. پس از آن هفت بار از آب همان جام شست و کتف محمد صلی الله علیه و آله وسلم را با آن مهر کرد و آب دهان خود را در دهان مبارک کودک نهاد و او را به سخن گفتن واداشت و چیزهایی گفت که من نفهمیدم، مگر این چند جمله را:«در پناه خدا باشی. من قلب تو را از ایمان و علم و یقین و عقل و شجاعت انباشتم. تو برترین انسان هستی. آن که از تو پیروی کند سعادتمند است و آن که فرمان تو را نبرد بدبخت.» این فرشته همان رضوان (نگاهبان بهشت) بود. رفت و پس از مدتی بازگشت و به محمد گفت:«بر تو بشارت باد ای سایه سر بلندی دنیا و آخرت.» سپس نوری از سر محمد صلی الله علیه و آله وسلم تا آسمان درخشید و من کاخ‌های سرزمین شام را دیدم و در اطراف خود انبوهی از مرغان زیبا را که بالهایشان را گشاده بودند. 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۵، ص ۲۷۲ 📚 .............. 📣 معجزات زمان ولادت پیامبر اکرم(ص)؛ امام صادق علیه السلام معجزاتی را که هنگام ولادت پیامبر اکرم(ص) آشکار شد، چنین بر می‌شمارد: 🔹 ابلیس از ورود به آسمان های هفتگانه محروم شد. 🔸 شیاطین دور شدند. 🔹 تمامی بت ها در بتکده به صورت بر زمین افتادند. 🔸ایوان کسری شکست و چهارده کنگره‌ی آن سقوط کرد. 🔹آب دریاچه ساوه خشک شد. 🔸 سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد. 🔹آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد. 🔸نوری از سرزمین حجاز بر آمد تا به مشرق رسید. 🔹 کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند. 🔸سحر ساحران باطل شد. استحیائیل ــ یکی از فرشتگان بزرگ خدا ــ در شب تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر کوه ابوقبیس ایستاد و با صدایی بلند گفت:«ای مردم مکه! به خدا و فرستاده او و نوری که با او فرو فرستاده‌ایم ایمان بیاورید.» 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۵، ص ۲۵۷ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #میلاد_رسول_الله 🌹 ولادت پیامبر اکرم (ص) از زبان حضرت آمنه (س)؛ آمنه (س) می گوید: وقتی زمان زایم
. 🌷 تولد پیامبر اکرم (ص)، نگرانی و بی تابی ابلیس؛ آن روزی که پیامبر اکرم (ص) چشم به جهان گشود ابلیس نگران و بی طاقت شد. ابلیس فرزندان خود را جمع کرده و در میان آنها فریاد کشید. فرزندان پرسیدند: چرا بی تاب و نگران شده ای؟ او در پاسخ گفت: وای بر شما امشب چهره آسمان و زمین دگرگون شده و موضوع عظیمی برایم رخ داده است که از زمان عروج حضرت عیسی (ع) به آسمان تاکنون برایم رخ نداده است، بروید به جستجو بپردازید و ببینید چه اتفاقی بوجود آمده است؟! همه فرزندان ابلیس در سراسر زمین متفرق شدند و به جستجو پرداختند و سپس نزد پدرشان ابلیس آمدند و گفتند: چیز تازه ای نیافتیم. ابلیس گفت: من خودم باید به جستجو بپردازم و راز جریان را کشف کنم، ابلیس به سوی سراسر زمین حرکت کرد و همه جا را گشت تا اینکه به سر زمین مکه آمد، دید سراسر حرم پر از فرشتگان است، خواست وارد حرم شود، فرشتگان بر او فریاد زدند، ابلیس از نهیب فرشتگان به عقب باز گشت، سپس به صورت گنجشکی در آمد و از جانب کوه حراء که نزدیکی کعبه بود داخل حرم شد، ناگهان جبرئیل بر او فریاد زد: «برگرد خدایت ترا لعنت کند!» ابلیس گفت: یک سؤال دارم و آن اینکه بگو بدانم امشب در زمین چه حادثه ای رخ داده است؟ جبرئیل گفت: «محمد (ص) متولد شده است.» ابلیس سؤال کرد: آیا مرا در او بهره ای است؟ جبرئیل گفت: «نه هیچ بهره ای برای تو نیست.» ابلیس سؤال کرد: آیا در امت او بهره ای دارم؟ جبرئیل گفت: «آری.» ابلیس گفت: به همین اندازه راضی و خشنودم. موقعی که حضرت محمد (ص) ولادت یافت، ابلیس به شیاطین گفت: این محمد است که با شمشیر برنده ای که بعد از این نمی توان زندگی کرد بوجود آمده. امت او همان امتی است که خدا مرا برای خاطر آن امت لعنت و رجیم نموده، امت این محمد است که وحدانیت و یگانگی خدا را اظهار می نمایند، برای پروردگار خود شریک قرار نمی دهند. بزودی از طرف این پیامبر و امت او عملی انجام می گیرد که چشم و قلب مرا گریان خواهد کرد، پس قرارگاه و پناهگاه ما یکجا خواهد بود؟! شیاطین در جواب گفتند: چشم تو روشن باد که خدای سبحان مردم را هفت گروه خلق کرد، شش گروه که از امت حضرت محمد سخت تر و از لحاظ جمعیت و فرزند بیشتر بودند از بین رفتند و ما از آنان عهد و پیمان گرفتیم، به ناچار از گروه هفتم هم عهد و پیمان خواهیم گرفت. ابلیس گفت: چگونه شما بر آنان قدرت پیدا می کنید در صورتی که در میان آنان خصلت های نیکوئی از قبیل: امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد؟! شیاطین گفتند: ما از راه علم نزد شخص عالم می آییم و او را گمراه می کنیم. شخص جاهل را از راه جهل گمراه می کنیم. اهل دنیا را از راه دنیا. اهل زاهد را از راه زهد. شخص زنا کار را از راه زنا وسوسه می نمائیم. ابلیس گفت: آنان به لطف خدای یگانه چنگ می زنند شیاطین گفتند: اگر آنان به لطف خدای یگانه چنگ می زنند ما هم گروه هوا و هوس را که گمراه کننده و گمراهند ثابت نگاه میداریم، ابلیس خندید و گفت: چشم مرا روشن کردید!! 📚منبع ستارگان درخشان، عسگرپور، ج ۱، ص ۱۶ سیمای پر فروغ محمد، محمدی اشتهاردی، ص ۴۰
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. 🌷 تولد پیامبر اکرم (ص)، نگرانی و بی تابی ابلیس؛ آن روزی که پیامبر اکرم (ص) چشم به جهان گشود ابلیس
. 🌸 چگونگی ولادت پیامبر اکرم (ص)؛ آمنه مادر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) مى‌فرماید: «هنگامى كه محمد(صلى الله علیه و آله) را باردار شدم، نورى از او ساطع گردید كه آسمانها و زمین را روشن كرد.» حضرت آمنه مى‌فرماید: «چند روزى بر من گذشت كه ناراحت بودم، مى‌دانستم در ماه زایمان هستم. شب ولادت درد من افزون شد و من تك و تنها در اطاق به شوهر جوان ‌مرگم عبدالله و به تنهایى و غربت خودم كه دور از سرزمین یثرب افتاده‌ام، فكر مى‌كردم. آهسته آهسته اشک مى‌ریختم، از طرفى هم خیال داشتم برخیزم و دختران عبدالمطلب را كنار بسترم بخوانم اما هنوز این خیال قطعى نبود و با خودم مى‌گفتم از كجا معلوم این درد درد زائیدن باشد كه ناگهان به گوشم آوایى رسید كه شادمان شدم، صداى چند زن را شنیدم كه بر بالینم نشسته‌اند و درباره من صحبت مى‌كنند. از صداى آرام و دلپذیرشان آنقدر خوشم آمد كه تقریبا درد خود را فراموش ‍کرده بودم، سرم را از روى زمین برداشتم كه ببینم زنانى كه در كنارم نشسته‌اند كجایى هستند و از كجا آمده‌اند و با من چه آشنایى دارند؟ دیدم چقدر زیبا! و چه خوش بو و پاكیزه! من گمان كردم از خانم‌هاى قریش هستند حیرتم از این بود كه چگونه بى خبر به اتاق من آمده‌اند! و چه كسى ایشان را از حال من با خبرشان كرده است ؟ به رسم و روش عرب‌ها كه در برابر عزیزترین دوستانشان قربان صدقه مى‌روند به گرمی گفتم: پدر و مادرم به فداى شما باد از كجا آمده‌اید و چه كسانى هستید؟ آن زن كه طرف راستم نشسته بود گفت: من مریم مادر مسیح و دختر عمرانم! دومى مى‌گفت: من آسیه همسر فرعون هستم و دو زن دیگرى هم دو فرشته بهشتى بودند كه به خانه من آمده بودند، دستى كه از بال پرستو نرم‌تر بود به پهلویم كشیده شد دردم آرام گرفت اما نه دیگر چیزى مى‌دیدم و نه چیزى مى‌شنیدم این حالت بیش از چند لحظه دوام نیافت كه آهسته آهسته این حالت محو شد و جاى خود را به نورى روحانى بخشید در روشنایى این نور ملكوتى، پسرم را بر دامنم یافتم كه پیشانى عبودیت بر زمین گذاشته بود و نجوایی نامفهوم گوشم را نوازش مى‌داد با این كه نه گوینده را مى‌دیدم و نه از نجوایش مطلبى در مى‌یافتم باز هم خوشحال بودم . سه موجود سفیدپوش پسرم را از دامنم برداشته بودند، نمى‌دانستم این سه نفر كیستند از خاندان هاشم نبودند عرب هم نبودند شاید آدمى زاد هم نبودند، اما من مى‌ترسیدم و در عین حال قدرتى كه دستم را پیش ببرد و كودک تازه به دنیا آمده‌ام را از دستشان بگیرد در من نبود، این سه نفر با خودشان دو ظرف آورده و پارچه حریرى كه از ابر سفیدتر و لطیف‌تر بود در كنارشان دیدم. پسرم را با آبى كه در یكى از آن ظرف‌ها مى‌درخشید در ظرف دیگر شستشو دادند و بعد در میان دو شانه‌اش مُهر زدند و بعد در آن پارچه پیچیدند و برداشتند و با خود به آسمانها بردند تا چند لحظه زبانم بند آمده بود ناگهان زبان و گلویم باز شد و فریاد زدم، امّ عثمان، امّ عثمان! خواستم بگویم كه نگذارند فرزندم را ببرند ولى در همین هنگام چشمم به آغوشم افتاد، اى خدا این پسر من است كه به آغوشم آرمیده است.» 📚 منبع در دیار عشق، محمد خوانساری، ص ۹۱ نخستین معصوم، محمد هاشم خراسانی، ص ۳۰ .
. 🌼 ندای آسمانی در هنگام ولادت پیامبر اکرم (ص)؛ امام صادق علیه السلام ماجرای ولادت پیامبر اکرم(ص) را از زبان آمنه چنین نقل می‌فرماید: «به خدا سوگند، فرزندم با دستان خود بر زمین فرود آمد. آن‌گاه سر به سوی آسمان بلند کرد و به آن نگریست. نوری از من ساطع شده بود که همه چیز در پرتوش نورانی بود.» شنیدم که منادی صدا زد: «تو بزرگترین مرد جهان را به دنیا آوردی» و نیز نقل کرده اند: آمنه صدایی شنید که می گفت: تو باردار بزرگ این امت هستی. پس وقتی فرزندت متولد می‌شود بگو: «اعیذه بالواحد من شرّ کل حاسد( او را از گزند همه‌ی حسودها به خدای یگانه می‌سپارم) سپس او را محمد نام بگذار» 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ص ۲۵۸ سیرةالنبویه، ابن هشام مصری، ج۱، ص ۱۶۶ .
. 🌕 ولادت پیامبر اکرم از زبان حضرت عبدالمطلب(ع)؛ عبدالمطلب می‌گوید: هنگام زایمان آمنه، در حال طواف خانه خدا بودم که ناگاه مشاهده کردم بت‌های کعبه همگی بر زمین ریختند و متلاشی شدند. بت بزرگ نیز با صورت بر زمین افتاد. در همان موقع ندایی آسمانی شنیدم که گفت: «اینک آمنه، رسول خدا را به دنیا آورد» با دیدن این صحنه متحیر شدم و با سرعت به سوی خانه آمنه شتافتم. ابر سفیدی تمامی خانه را پر کرده و بوی مشک ناب و عنبر و عود همه جا را گرفته بود. به نوزاد نگاه کردم، او را بوسیدم و خداوند را ستایش نمودم: «الحمدلله الذی اخرجک الینا حیث وعدنا بقدومک» (سپاس خداوندی را که همان گونه که وعده کرده بود تو را به دنیا آورد) سپس محمد صلی الله علیه و آله و سلم را که در چهره من و آمنه تبسم می‌کرد به آمنه سپردم و گفتم: «او را نگاهبانی کن که مقامی بسیار بزرگ خواهد یافت» مردم از هر سو به دیدار محمد می‌آمدند. هرکس او را زیارت می کرد، چنان از بوی مشک خوشبو می‌شد که وقتی برمی‌گشت، دیگران تا مدت‌ها بوی خوش او را استشمام می‌کردند. 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۵، ص ۳۲۹ .
سرود، دست دخترت رو بوسیدی.m4a
2.2M
(ص) (ع) سلام مظهر نجابت سلام خاتم نبوت سلام سفره دار عالم سلام ریشه ی کرامت تو سفره دار عالم، از اون قدیم ندیمی اگه حسن کریمه، تو جده الکریمی تویی همونی که به ما خدا دادی دست دخترت رو بوسیدی و به زن بها دادی دوست دارم الحمدلله سلام اعتبار دینم سلام عشقِ توی سینم سلام صاحب شفاعت سلام مهربون ترینم میون مهربونا، تو مهربون ترینی یقین دارم تو محشر، نوکرتو می بینی مقام مادر رو تو یاد ما دادی دست دخترت رو بوسیدی و به زن بها دادی دوست دارم الحمدلله سلام ای مراد عیسی سلام پیر راه موسی سلام شهریار عالم سلام ای دلیل دنیا خنده ی تو دلیل، وجود عالمینه دعات میشه نصیب، هر کی که با حسینه دست دل ما رو به مرتضی دادی دست دخترت رو بوسیدی و به زن بها دادی دوست دارم الحمدلله سلام ای رئیس مکتب سلام ای امام مذهب سلام ماه آسمونم سلام ای دعای هر لب نور خدا هنوز از، روایتات می باره هر چی که شیعه داره، به برکت تو داره به لطف تو امشب دلا شده لایق ذکر رو لبای ما شد امشب یا حضرت صادق دوست دارم الحمدلله سلام شور عاشقانه سلام عشق صادقانه سلام برکت الهی سلام علم بی کرانه میگم با سربلندی، اگه بپرسن از من هزار تا ابن حنبل، خاک تو هم نمیشن عنایتی آقا به این دل عاشق ذکر رو لبای ما شد امشب یا حضرت صادق دوست دارم الحمدلله
. 📣 زنده شدن مرده بواسطه دعای پیامبر اکرم (ص)؛ راوندی روایت کرده است که یکی از انصار بزغاله ای داشت آن را ذبح کرد به زوجه خود گفت که بعضی را بپزید و بعضی بریان کنید شاید حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم ما را مُشرّف گرداند و امشب در خانه ما افطار کند و به سوی مسجد رفت و دو طفل خُرد داشت چون دیدند که پدر ایشان بزغاله را کشت یکی به دیگری گفت بیا تو را ذبح کنم و کارد را گرفت و او را ذبح کرد. مادر که آن حال را مشاهده کرد فریاد کرد و آن پسر دیگر از ترس گریخت و از غرفه به زیر افتاد و مُرد. آن زن مؤمنه هر دو طفل مرده خود را پنهان کرد و طعام را برای قدوم حضرت مهیّا کرد ؛ چون حضرت داخل خانه انصاری شد جبرئیل فرود آمد و گفت: «یا رسول اللّه! بفرما که پسرهایش را حاضر گرداند.» چون پدر به طلب پسرها بیرون رفت مادر ایشان گفت حاضر نیستند و به جایی رفته اند. برگشت و گفت: حاضر نیستند. حضرت فرمود: «که البتّه باید حاضر شوند.» و باز پدر بیرون آمد و مبالغه کرد مادر او را بر حقیقت مطّلع گردانید و پدر آن دو فرزند مرده را نزد حضرت حاضر کرد حضرت دعا کرد و خدا هر دو را زنده کرد و عمر بسیار کردند. 📚 منبع منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص۷۸ .
. 🟢 توصیف مبعث توسط امام حسن عسکری(ع) امام حسن عسكرى عليه‌السّلام در توصيف بعثت نبى اكرم صلّى الله عليه و آله بود می‌فرماید: «…تا اين كه به چهل سالگى رسيد و خداوند قلب كريمش را بهترين و والاترين و خاشع‌ترين و مطيع‌ترين قلب‌ها يافت. پس به درهاى آسمان اجازه داد و آنها باز شدند و به ملائكه اجازه داد و آنها نازل شدند و در اين حال محمد صلّى الله عليه و آله به آنها مى‌نگريست.» «پس رحمت از طرف عرش بر وى نازل شد و او به روح الامين، جبرئيل- طاووس ملائكه- نگاه مى‌كرد، جبرئيل نزد او فرود آمد و دستش را گرفت و تكان داد و گفت: اى محمد! بخوان محمد فرمود: چه چيزى را بخوانم؟ گفت: اى محمد!اِقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ * خَلَقَ الْاِنسانَ مِنْ عَلَقَ * اِقْرَا وَ رَبُّكَ الْاَكْرَمُ * اَلَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ…» «(قرآن را) به نام پروردگارت- كه هستى را آفريد- بخوان همو كه انسان را از خون بسته آفريد. بخوان كه پروردگارت از همه ارجمندتر است. همو كه با قلم تعليم داد و آن چه را كه انسان نمى‌دانست به او آموخت.» «سپس آنچه را كه مى‌بايست بر او نازل كرد و خودش به سوى پروردگارش بالا رفت. محمد صلّى الله عليه و آله از كوه پايين آمد در حالى كه عظمت خداوند و جلالت ابّهت الهى او را مدهوش خود كرده بود و به تب و لرز دچار شده بود. چيزى كه اضطرابش را بيشتر مى‌كرد، اين بود كه مى‌ترسيد، قريشيان او را تكذيب كرده و او را به ديوانگى نسبت دهند.» «در حالى كه او عاقل‌ترين مردم و گرامى‌ترين آنان بود و مبغوض‌ترين چيزها در نظر او شياطين و اعمال ديوانگان بود؛ بنابراين، خداوند اراده كرد كه قلبش را مملو از شجاعت نمايد و به او فراخى دل عنايت فرمايد. براى همين از كنار هر سنگ و درختى كه ردّ مى‌شد، مى‌شنيد كه مى‌گفتند»: «السّلام عليك يا رسول الله.» 📚منبع تاريخ تحقيقى اسلام( موسوعة التاريخ الاسلامى)، یوسفی غروی، ج۱، ص ۳۱۶ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۱۸، ص ۲۰۶ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #مبعث 🟢 توصیف مبعث توسط امام حسن عسکری(ع) امام حسن عسكرى عليه‌السّلام در توصيف بعثت نبى اكرم صلّ
. ✳️ روایتی از مبعث حضرت رسول(ص) در روايتی، جبرئيل امين با هفتاد هزار فرشته و ميكائيل با هفتاد هزار فرشته فرود آمدند و برای آن حضرت، كرسی عزت و كرامت آوردند و تاج نبوت و رسالت را بر سر آن بزرگوار گذاشتند و لوای حمد را به دستش داده و گفتند: «بر فراز اين كرسی برو و خدايت را سپاس گو.» به روايت ديگر آن كرسی از ياقوت سرخ و پايه‌ای از آن از زبرجد و پايه‌ای از مرواريد بود و چون فرشتگان به سوی آسمان صعود كردند، آن حضرت از كوه حرا پايين آمد و انوار جلال او را فراگرفته بود، بطوری‌كه كسی توان نظر كردن به چهره مباركش را نداشت و بر هر درخت گياه و سنگی كه می‌گذشت، وی را سجده می‌كردند و با زبان فصيح می‌گفتند: «السلام عليك يا نبی‌الله؛ السلام عليك يا رسول‌الله.» همين كه وارد خانه شد از نور چهره مباركش خانه خديجه كبری سلام الله علیها منور شد و آن بانوی پرهيزكار پرسيد: «ای محمد! اين چه نوری است كه در تو مشاهده می‌كنم؟» حضرت فرمود: «اين نور پيامبری است. بگو لا اله الله، محمد رسول‌الله.» خديجه گفت: «من سال‌هاست كه پيامبری تو را می‌دانم و هم اكنون نيز شهادت می‌دهم كه خدایی جز خداوند يكتا نيست و تو رسول و پيامبر خدایی.» بدين گونه خديجه نخستين كسی بود كه به همسرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله ايمان آورد.(۱) از ميان مردان نيز امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، به محض ديدن چهره نورانی پيامبر صلی الله علیه و آله به وی ايمان آورد و شهادتين را بر زبان جاری كرد. از آن پس پيامبر صلی الله علیه و آله در كنار خانه خدا نماز می‌گذارد و خديجه سلام الله علیها و علی علیه‌السلام بر او اقتدا می‌كردند و نماز می‌خواندند. (۲) اين سه نفر، با جان و مال و هستی خويش اسلام را پرورانده و فراگير نمودند. 📚منبع (۱) منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۱، ص ۴۷ (۲)فرازهایی از تاريخ پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله، آیت‌الله سبحانی، ص ۹۵ ...... ✅ بگویید «لا اله الا الله» تا رستگار شوید پس از آن که رسول خدا(ص) دعوت خویش را در یک جلسه رسمی به طور آشکار بیان کرد، در هر موقعیتی که می‌یافت و هر جمعیتی را که می‌دید, آنان را به خدای یگانه دعوت می‌کرد. در بازار عُکاظ که انبوه جمعیت از همه جا می‌آمدند و به خرید و فروش مشغول بودند، راه می‌رفت و با صدای بلند می‌گفت: «بگویید «لا اله الا الله» تا رستگار شوید.» شخصی به نام طارق می‌گوید: روزی در بازار«ذی المجار» بودیم؛ جوانی را دیدیم که می‌گوید: «ای مردم بگویید«لا اله الا الله» تا رستگار شوید.» ناگاه مردی را پشت سر این جوان دیدم که به طرف او سنگ می‌انداخت. به طوری که از پاهای آن جوان بر اثر اصابت سنگ، خون جاری شد و آن مرد می‌گفت: ای مردم! این جوان دروغ گوست, سخنش را باور نکنید. پرسیدم: این جوان و آن مرد کیست؟ گفتند: این جوان, محمد است که مردم را به یکتایی خدا دعوت می‌کند و آن مرد عمویش ابولهب است که می‌پندارد او دروغ گوست. آزاردهندگان، پیامبر را حتی در خانه اش آسوده نمی‌گذاشتند و خانه‌اش را از بالای دیوار به هنگام تلاوت قرآن سنگ باران می‌کردند یا بر در خانه‌اش خار و خاشاک و زباله می‌ریختند. خدیجه(س)، گاه می‌دید که شب هنگام، زنی خار و خاشاک در بغل گرفته و دزدانه راه می‌رود و آن چه را در بغل دارد، بر در خانه رسول الله صلّی الله علیه و آله می‌ریزد و می‌گریزد. این زن کسی جز «اُم جمیل» همسر ابولهب نبود. آزار خاندان ابولهب چنان بالا گرفت که خدای متعال آنان را در سورۀ «مَسَد» چنین سرزنش کرد: «بریده باد دو دست ابولهب؛ مال و ثروتی که به دست آورد او را سود نبخشد؛ به زودی وارد آتشی پرشعله شود و همسرش نیز داخل آتش شود درحالی که هیزم بر پشت خود دارد و بر گردنش طنابی از لیف خرماست.» 📚منبع تاریخ پیامبر و اهل بیت، علی بمان ملک احمدی، ص۷۱ .
. 🟩 خویشان نزدیک خود را به اسلام دعوت کن در همان سال سوم بعثت پیامبر صلّی الله علیه و آله از سوی خداوند چنین فرمانی دریافت کرد: «خویشان نزدیک خود را بیم ده و آنان را به اسلام دعوت کن.» در پی دریافت این فرمان، پیامبر(ص)، همه فرزندان عبدالمطلب یعنی عموها و عموزادگان را به خانه ابوطالب دعوت کرد و به علی علیه‌السّلام که در آن زمان نوجوانی سیزده ساله بود دستور داد تا برای ایشان غذایی با گوشت ران گوسفند و ۷۵۰ گرم گندم، تهیه کرده و با سه کیلو شیر نزد آنها بیاورد. این غذا در روزگار عرب جاهلی برای یک نفر هم کم بود. هنگام مهمانی فرا رسید و مهمانان ده نفر ده نفر وارد می‌شدند. گروه اول که وارد شدند، چون غذا را دیدند خندیدند و گفتند ای محمد! این غذا برای یک نفر هم کفایت نمی کند! پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: «نام خدا را ببرید و مشغول خوردن شوید.» دعوت شدگان گروه گروه می‌آمدند و می‌خوردند و سیر می‌شدند. سپس پیامبر ظرف شیر را به آنها داد و گفت: «به نام خدا بیاشامید.» همه از آن شیر نوشیدند و سیراب شدند و این معجزه‌ای برای اثبات راستی دعوت پیامبر بود. اما ابولهب گفت: محمد شما را سحر کرده است. پیامبر صلّی الله علیه و آله برای انجام فرمان الهی به پا خاست و چنین سخن گفت: «خدا را ستایش می‌کنم و از او یاری می‌طلبم و به او ایمان می‌آورم و بر او توکل می‌کنم و گواهی می‌دهم که جز او معبودی نیست. او یگانه است و شریکی ندارد. ای خویشان من! بدانید که پیشرو، به اهلش دروغ نمی‌گوید.» «قسم به خدایی که جز او معبودی نیست، من رسول خدا به سوی شما خصوصاً و به سوی همه مردم هستم. قسم به خدا همان گونه که می‌خوابید، می‌میرید و همان گونه که بیدار می‌شوید، برانگیخته خواهید شد و به آن چه انجام داده‌اید محاسبه و بازخواست می‌شوید و پایان کار، بهشت یا دوزخ همیشگی است.» ابولهب، از جا برخاست و گفت ای فرزندان عبدالمطلب! به این حرف‌ها گوش ندهید و پیش از آن که دیگران جلوی محمد را بگیرند، شما خود جلوی او را بگیرید و در مقابل او بایستید. ابوطالب که تا آن زمان آرام نشسته بود، برآشفت و با فریادی خشم آلود گفت: «ای ابولهب! ای ننگ خاندان! بنشین. به خدا قسم ما برای یاری او آماده‌ایم و او را یاری خواهیم کرد. ای پسر برادرم! هرگاه خواستی به سوی پروردگارت دعوت کنی، به ما اعلان کن تا مسلح شویم و همراه تو بیرون آییم.» 📚منبع تاریخ پیامبر و اهل بیت، علی بمان ملک احمدی، ص۷۳ ...... 🌸 دومین دعوت از خویشان از آن‌جا که پیامبر(ص) فرمان یافته بود تا خویشان نزدیک خود را بیم دهد، پس از آن که مجلس روز اول به هم خورد، روز دیگر به علی بن ابی طالب فرمود: «علی جان! این مرد با سخنانی که گفت مهمانان را متفرق کرد و نگذاشت با آنان تمام سخنم را بگویم. بار دیگر همان مقدار خوراک تهیه کن و از آنان دوباره دعوت کن.» علی علیه‌السّلام برای روز بعد دوباره آنان را دعوت کرد و به همان شکل روز قبل, غذایی آماده کرد و معجزه روز قبل تکرار شد. هنوز مجلس پایان نیافته بود که پیامبر برخاست و گفت: «ای فرزندان عبدالمطلب! خداوند مرا به سوی همۀ مردم به ویژه به سوی شما فرستاده است و گفته است که خویشان نزدیک خود را بیم ده.» «من شما را به کلمه‌ای که بسیار بر زبان سبک و فردای قیامت در حساب خداوند بسیار سنگین است دعوت می‌کنم. شما با اعتقاد به این دو کلمه، فرمانروای عرب و غیر عرب خواهید شد و ملت‌ها از شما پیروی خواهند کرد و با این دو کلمه وارد بهشت می‌شوید و از آتش جهنم نجات می‌یابید. آن دو کلمه«لااله الا الله» و «محمد رسول‌ الله»است. آیا کسی هست که با من برادری کند و از دین من پشتیبانی نماید تا پس از من جانشین من و وصی من باشد؟» سکوت سنگینی مجلس را فرا گرفت. در این هنگام علی بن ابی طالب علیه‌السّلام که کم سال ترین آنها بود برخاست و گفت: ای رسول خدا! من تو را یاری می‌کنم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله به او فرمود که بنشین و او نشست. بار دوم پیامبر گفتار خود را تکرار کرد و باز هم علی برخاست و گفت: من تو را یاری می‌کنم.، پیامبر فرمود بنشین. برای بار سوم حاضران را دعوت به اسلام کرد، اما هیچ یک از حاضران به دعوت پیامبر پاسخ مثبت ندادند, جز علی که برای بار سوم نیز برخاست و گفت: من تو را یاری می‌کنم. در این هنگام پیامبر به علی اشاره کرد و فرمود: «او وصی و جانشین من بر شماست. سخنان او را گوش دهید و از او اطاعت کنید.» حاضران برخاستند و درحالی که هر کسی سخنی دربارۀ پیامبر می‌گفت، ابولهب رو به ابوطالب کرد و با تمسخر به او گفت: محمد، پسرت علی را بزرگ تو قرار داده و دستور داده از او پیروی کنی! 📚منبع تاریخ پیامبر و اهل بیت، علی بمان ملک احمدی، ص ۷۴،۷۵،۷۶ .
. 🟩 طلبکاری یهودی از پیامبر اکرم(ص) شخصی می‌آيد در كوچه جلوی پيغمبر را می‌گيرد، مدعی می‌شود كه من از تو طلبكارم، طلب مرا الان بايد بدهی. پيغمبر می‌گويد: «اولا تو از من طلبكار نيستی و بيخود داری ادعا می‌كنی و ثانيا الان پول همراهم نيست، اجازه بده بروم.» می‌گويد يک قدم نمی‌گذارم آن طرف بروی. (پيغمبر هم می خواهد برود برای نماز شركت كند) همين جا بايد پول من را بدهی و دين مرا بپردازی. هر چه پيغمبر با او نرمش نشان می‌دهد او بيشتر خشونت می‌ورزد تا آنجا كه با پيغمبر گلاويز می‌شود و ردای پيغمبر را لوله می‌كند، دور گردن ايشان می‌پيچد و می‌كشد كه اثر قرمزيش در گردن پيغمبر ظاهر می‌شود. مسلمين می‌آيند كه چرا پيغمبر دير كرد، می‌بينند يك يهودی چنين ادعايی دارد. می‌خواهند خشونت كنند، پيغمبر می‌گويد: «كاری نداشته باشيد من خودم می‌دانم با رفيقم چه بكنم.» آنقدر نرمش نشان می‌دهد كه يهودی همان جا می‌گويد: اشهد ان لا اله الا االله و اشهد انك رسول االله و می گويد تو با چنين قدرتی كه داری اينهمه تحمل [نشان می دهی؟!] اين تحمل، تحمل يك فرد عادی نيست، پيغمبرانه است. 📚 منبع سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، ص ۲۱۴ ایام ............. . ♻️ همنشینی با پیامبر(ص) در بهشت در مدینه یکی از مسلمانان به نام ثوبان، پیامبر(ص) را بسیار دوست می‌داشت به گونه‌ای که شیفته و شیدای جمال و کمال پیامبر(ص) بود.او هر وقت پیامبر(ص) را نمی‌دید، پریشان می‌شد. روزی با پریشانی و رنگ پریدگی و اندوه به حضور پیامبر(ص) آمد. پیامبر(ص) از قیافه‌ی او دریافت که پریشان است و علت آن را پرسید.او عرض کرد: هر وقت که از شما دور می‌شوم و شما را نمی‌بینم، پریشان می‌گردم. امروز به این فکر افتادم که اگر فردای قیامت، من اهل بهشت باشم مسلما در جایگاه شما نخواهم بود و در نتیجه شما را نخواهم دید و اگر اهل بهشت نباشم هرگز شما را نخواهم دید. از این رو سخت پریشان شدم بنابراین چرا افسرده نباشم؟! در این هنگام آیه ۶۹ و ۷۰ سوره نساء نازل شد: «و کسی که خدا و رسول خدا(ص) را پیروی کند، در قیامت همنشین کسانی خواهد بود که خداوند نعمتش را بر آنها کامل کرده است. یعنی از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان و آنها رفیق های خوبی هستند. این فضیلتی است از جانب خدا و خدا به کفایت داناست.» به این ترتیب ثوبان و سایر مسلمانان دریافتند که اگر بخواهند در روز قیامت همنشین پیامبر(ص) باشند، با پیروی از آن حضرت و ایمان و عمل صالح می‌توانند به این موهبت عظمای الهی دست یابند. 📚منبع مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج ۳، ص ۷۲ داستان دوستان، محمدی اشتهاردی، ج ۱، ص ۲۰ حدیث اهل بیت(ع)، یدالله بهتاش، ص ۳۵ .............. ✔️ زنده شدن مرده بواسطه دعای پیامبر اکرم(ص) راوندی روایت کرده‌است که یکی از انصار بزغاله‌ای داشت، آن را ذبح کرد. به زوجه خود گفت که بعضی را بپزید و بعضی بریان کنید شاید حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم ما را مُشرّف گرداند و امشب در خانه ما افطار کند و به سوی مسجد رفت و دو طفل خُرد داشت چون دیدند که پدر ایشان بزغاله را کشت یکی به دیگری گفت بیا تو را ذبح کنم و کارد را گرفت و او را ذبح کرد. مادر که آن حال را مشاهده کرد فریاد کرد و آن پسر دیگر از ترس گریخت و از غرفه به زیر افتاد و مُرد. آن زن مؤمنه هر دو طفل مرده خود را پنهان کرد و طعام را برای قدوم حضرت مهیّا کرد؛ چون حضرت داخل خانه انصاری شد جبرئیل فرود آمد و گفت: «یا رسول اللّه! بفرما که پسرهایش را حاضر گرداند.» چون پدر به طلب پسرها بیرون رفت مادر ایشان گفت حاضر نیستند و به جایی رفته اند. برگشت و گفت: حاضر نیستند. حضرت فرمود: «که البتّه باید حاضر شوند.» و باز پدر بیرون آمد و مبالغه کرد مادر او را بر حقیقت مطّلع گردانید و پدر آن دو فرزند مرده را نزد حضرت حاضر کرد. حضرت دعا کرد و خدا هر دو را زنده کرد و عمر بسیار کردند. 📚 منبع منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص۷۸ .
. 🌹 خلقیات پیامبر(ص) هیچ وقت پا را جلو حاضران نکشید. (۱) وقتی به مجلسی وارد می‌شد، در نزدیکترین جای مجلس می‌نشست. (۲) پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هر روز در آینه نگاه می‌کرد و موهای سرش را شانه می‌زد. آن‌ بزرگوار، گاهی نیز برای مرتب‌کردن موهای خود در آب نگاه می‌کرد. آن حضرت، نه تنها برای خانواده‌اش‌، بلکه برای یارانش نیز خویش را می‌آراست. روزی عایشه دید پیغمبر، قبل از رفتن نزد یارانش، در ظرف آبی نگاه می‌کند و موهای خود را منظم می‌سازد. عایشه گفت: پدر و مادرم فدایت باد! در آب نگاه می‌کنی و موهایت را منظم می‌کنی؛ در حالی که تو پیامبر و بهترین خلق خدایی؟ خاتم انبیا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «خداوند دوست دارد هنگامی که بنده‌ای به سوی برادرانش می‌رود، خود را برای آنان منظم کند و بیاراید و زیبا سازد.» (۳) تکیه نمی داد، گاهی بدون ردا و عمامه راه می‌رفت، وقت نزول وحی تبسم نمی‌کرد، نمی‌نشست و برنمی‌خاست مگر با ذکر خداوند، وقت برخاستن از مجلس استغفار می‌نمود، همیشه رو به قبله می‌نشست. (۴) 📚منبع (۱) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۶، ص ۲۳۶ (۲) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۶، ص ۲۴۰ (۳) مکارم الاخلاق، شیخ طبرسی، ج۱، ص۳۲ (۴) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۶، ص ۲۵۸ .
. 🏴 فاطمه(س) و لحظه وداع با پیامبر اکرم (ص) در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت که فاطمه(س) گریه‌اش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص) فرمودند: «در همین درد می‌میرم» و در باب شادی و تبسمش فرمودند: «تو اولین کس از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق می‌شود» و این بود که من تبسم کردم. 📚منبع ارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص ۱۸۱ .
ZiyaratPayambarAzDoor.mp3
28.27M
▪️زیارت حضرت رسول (ص) از راه دور 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه‌شهادت (ص) 👈 مشاهده متن : Meysammotiee.ir/files/other//ZiyaratPayambarAzDoor.pdf
. ◾️ بهترین و بدترین خلائق هرچه پیامبر(ص) به پایان عمر شریف خود نزدیک مى‌شد مى‌کوشید که بیشتر از گذشته درباره مقام و فضیلت امیرمومنان(ع) سخن بگوید و مردم را آگاه سازد. براى نمونه جابر بن عبدالله انصارى گوید: رسول خدا(ص) در بیمارى آخر عمر خود فاطمه(س) را گفت: «پدر و مادرم فداى تو باد! کسى را به سوى همسرت على بفرست و او را نزد من فرا خوان.» فاطمه(س) به حسین(ع) فرمود: «پیش پدرت برو و به وى بگو: جدم تو را مى‌خواند.» حسین(ع) به جانب پدر شتافت و او را آگاه کرد امیرمومنان(ع) به خدمت پیامبر خدا(ص) شرفیاب گشت در حالى که فاطمه(س) در کنار وى حضور داشت و بر آن حضرت(ص) گریه مى‌کرد و مى‌گفت: «واى از این اندوه! اندوه بیمارى تو اى پدر!» و پیامبر(ص) مى‌فرمود: «پس از این روز دیگر بر پدر تو رنج و اندوهى نیست!» رسول خدا(ص) رو به على(ع) کرد و فرمود: «یا على(ع) نزدیک من آى.» على(ع) پیش پیامبر(ص) آمد. [حضرت به سبب ضعف زیاد] فرمود: «گوش خود را نزدیک دهان من بیاور!» على(ع) چنین کرد. پیامبر(ص) فرمود: «اى برادر من! آیا سخن خداى تعالى را نشنیده‌اى که در کتاب خود مى‌فرماید: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه؛ به راستى کسانى که ایمان آوردند و کارهاى نیکو انجام دادند آنان بهترین خلقند.» (۱) على(ع) عرض کرد: «آرى اى رسول خدا(ص) شنیده‌ام.» فرمود: «آنها تو و شیعیان تو هستید که می‌آیید در حالى که شریفان اهل محشرید و همه شما را مى‌شناسند. سیرابید و از گرسنگى به دورید و باز آیا شنیده‌اى که خداى متعال فرموده است: ان الذین کفروا من إهل الکتاب و المشرکین فى نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریه؛ به راستى آنان که از اهل کتاب کافر شدند و مشرکان در آتش جهنم براى همیشه خواهند بود و ایشان بدترین خلقند.» (۲) على(ع) گفت: «بلى اى پیامبر خدا(ص)» فرمود: «آنها دشمنان تواند که روز قیامت مى‌آیند در حالى که تشنگانند. شقاوت پیشگانى هستند که به عذاب الهى گرفتار آمده‌اند و ایشان کافران و منافقانند. این مقامات که گفتم از آن تو و شیعیان توست و آن عذابها براى دشمنان تو و پیروان آنهاست.» (۳) 📚منبع (۱) سوره بینه، آیه ۶ (۲) همان, آیه ۷ (۳) تفسیر فرات الکوفى، ابى القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات الکوفى، ص ۵۸۵ . ⚫️ دوست رسول خدا(ص) عایشه مى‌گفت: هنگامى که رسول خدا(ص) را وقت مرگ در رسید و در خانه‌اش بسترى بود فرمود: «دوست مرا فرا خوانید!» من ابابکر را صدا زدم چون بیامد حضرت(ص) به او نگاهى کرد و سرش را پایین انداخت و گفت: «دوست مرا فراخوانید!» در پى عمر فرستادند. چون حاضر شد پیامبر(ص) به وى نظرى افکند و باز فرمود: «دوست مرا فرا خوانید!» من گفتم: واى بر شما على بن ابى طالب(ع) را خبر کنید. به خدا سوگند که پیامبر(ص) غیر او را اراده نکرده است. وقتى که على(ع) خدمت پیامبر(ص) شرفیاب شد و حضرت(ص) وى را دید پارچه‌اى را که بر روى خود انداخته بود گشود و على(ع) را در کنار گرفت و همچنان در آغوش على بود تا جان سپرد. 📚منبع مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۳۶ .
. 🌺 طبیب دوّار امام على(ع) در این‌‏باره مى‏فرماید: «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِکَ حَیث الحاجَة اِلَیه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بکُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَیرَة پیامبر(ص)‌ طبیبى است که براى درمان بیماران سیّار است (و خود نزد بیماران مى‏رود)، مرهم‏هاى شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلب‏هاى کور و گوش‏هاى ناشنوا و زبان‏هاى لال آماده و با داروى خود در پى‏ یافتن بیماران فراموش و سرگردان است» (١) این همان طبیب سیّار است که به دنبال بیماردلان مکه مى‏رفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مى‏نمودند و گاه حضرت مجبور مى‏شد که مکه را ترک نموده به کوهها پناه برد. حضرت خدیجه کبرى(س) و امیرمؤمنان(ع) به دنبال آن حضرت وقتى او را مى‏یافتند، زخمهاى پاى او را (که بر اثر سنگهاى بیماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) مداوا مى‏کردند اما در همان حال آن دل رئوف و مهربان مى‏گفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا یَعلَمُون(٢) خدایا قوم مرا (هدایت کن و آنها را) ببخش چرا که آنها ناآگاهند.(٣) 📚منبع (۱) نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸، ص ۲۰۰ (٢) منتخب میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ص ۴۹۹ الترغیب و الترهیب، عبدالعظيم المنذری، ج۳، ص ۴۱۹ (٣) کنزالعمال، علی متقی هندی، حدیث ۵۸۱۸ کشف الغمّه، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۵۳۷ ............ 🌷 پیامبر مهربانی‌ها امام على(ع) درباره اخلاق پیامبر و نرم خویى و مهربانى او می‌فرمایند: «کانَ اَجوَد النّاسِ کَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَینهُم عَریکَةً وَ اکرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَدیهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه.» «(پیامبر اکرم) سخاوتمندترین مردم و شجاع‌ترین آنها و راستگوترین آنها و وفادارترین انسان نسبت به وعده و نرم‌ترین (انسان) از نظر خوى و کریم‌ترین مردم در برخورد و معاشرت بود و هرکس در ابتدا او را مى‌‏دید از او دورى مى‌‏کرد (ولى) هرکس با او همراه مى‌شد و او را مى‌‏شناخت (به او علاقمند مى‏‌شد) و سخت به او محبّت مى‏‌ورزید به گونه‌‏اى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.» 📚منبع مکارم الاخلاق، رضی الدین طبرسی، ج ۱، ص۵۱ .........‌‌ 🌹 رنج‌های شما برای او سخت است «لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن اَنفسکم عَزیزٌ عَلَیه ما عَنتّم حَریصٌ عَلیکُم بِالمُؤمِنین رَئُوفٌ رَحیمٌ؛ همانا فرستاده‌‏اى از خود شما به سوی‌تان آمد که رنج‌هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.» (۱) دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدى بود که گاهى از شدت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاکت قرار مى‏‌گرفت. قرآن در این رابطه مى‏‌فرماید: «فلَعلّک باخِغٌ نَفسَک عَلى آثارِهم اِن لَم یُؤمِنوا بهذا الحدیث اَسَفاً؛ گویى مى‌‏خواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنى.» (۲) 📚منبع (۱) سوره توبه، آیه ۶۱ (۲) سوره کهف، آیه ۶ ......... 💐 بردبارترین انسان «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذیت فى اللّه؛ (۱) هیچ کسى (و پیامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذیت ندید.» لذا صبر او نیز از همه بیشتر بود. اسماعیل بن عیاش مى‏‌گوید: «کانَ رَسُولُ اللّه (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس؛ (۲) رسول خدا(ص) بردبارترین انسان بر وزر و وبال مردم بود.» 📚منبع (۱) الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج ۱، ص۳۷۸ (۲) مکارم الاخلاق، رضی الدین طبرسی، ج ۱، ص۵۳ .
. 🌺 دلسوز مردم حضرت على(ع) در نهج‏ البلاغه جملات زیبایى درباره دلسوزى و خیرخواهى آن حضرت دارد که به نمونه‏‌ای اشاره می‌شود: «خدا پیامبر اسلام(ص) را هنگامى مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانى بودند، در فتنه‌‏ها به سر مى‏‌بردند، هوى‏ و هوس بر آنها چیره شده و خود بزرگ بینى و تکبر به لغزش‏‌هاى فراوانشان کشانده بود و نادانی‌هاى جاهلیت پست و خوارشان کرد و در امور زندگى حیران و سرگردان بودند و بلاى جهل و نادانى دامن‌گیرشان بود.» «فبالَغ (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فى النّصیِحة وَ مَضى عَلى الطَّریقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِکمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة؛ (۱) پس پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در نصیحت و خیرخواهى نهایت تلاش را کرد و آنان را به راه راست راهنمایى و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود.» در جاى دیگر فرمود: «محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بار سنگین رسالت را بر دوش کشید و به فرمانت قیام کرد و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت. حتى یک قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد و در پذیرش و گرفتن وحى نیرومند بود. حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را براى جاهلان روشن ساخت و دل‏هایى که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند پرچم‏‌هاى حق را بر افراشت و احکام نورانى را بر پا کرد.» (۲) 📚منبع (۱) نهج البلاغه، خطبه ۹۵ (۲) نهج البلاغه، خطبه ۷۲ .