eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
755 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
حجت الاسلام شحیطاطAleyasin_1402_02_15_a.mp3
زمان: حجم: 3.68M
جلسـه عصـر هـای جمعـه آل ياسيـــن مـورخ 15 اردیبهشت ماه 1402 سخنرانی حجت الاسلام شحیطاط تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی آتشی زن که برآید ز وجودم آهی سفر از خویش نکردم که رهم دور افتاد ور نه تا کعبۀ وصل تو نباشد راهی تو به یک کاه دو صد کوه گنه می‌بخشی من بیچاره چه سازم که ندارم کاهی گر شود عمر شبی، با توأم آن شب گذرد صبح، فریاد بر آرم چه شب کوتاهی چه شود نیمه‌شب از خواب کنی بیدارم که برآید ز لبم نالۀ یا اللهی پشت بشکسته و پا خسته و چشمم بسته راه پر پیچ و خم و گام به گامم چاهی دل هر جایی و آلوده و بیمار مرا نیست جز خاک شهیدان تو درمانگاهی ای شب و روز و مه و سال به یادم چه شود من غافل ز تو هم، یاد تو باشم گاهی به جز از تو، که کشد ناز گنه‌کاران را نشنیدم که کشد ناز گدایی شاهی هر طرف روی نهد روی تو بیند «میثم» آسمانِ دل او جز تو ندارد ماهی
قسمت اول.mp3
زمان: حجم: 9.87M
حاج قسمت اول آزاده ای که بود گرفتار خال دوست آزاد گشت و رفت به کوی وصال دوست بیمار شد چو دیده بیمار دوست دید شد پای تا به سر همه محو جمال دوست دردا که از سپهر ولایت غروب کرد ماهی که گشته بود سراپا هلال دوست عنقای قاف عشق قفس را شکست و رفت پر زد به قبله ابدیت به بال دوست یک لحظه بیم راه زدشمن به دل نداد یکدم تهی نگشت دلش از خیال دوست هم چون علی زپنجه دنیا و اهل آن دامن کشید و گفت که ما بیم و خال دوست ای سرو راست قامت تاریخ ای امام ای قامت بلند تو را اعتدلال دوست امروز قدر و عزت و مجد و جلال ماست مرهون تو قسم به مقام و جلال دوست تو عشقی و زآب و گل ما نمی روی ای رفته از نظر زدل ما نمی روی ای آنکه انقلاب تو آفاق را گرفت ابر فراق ماه رخت را چرا گرفت هندو، نه، بت پرست نه، آتش پرست نه در ارتحال تو بشریت عزا گرفت تنها بهشت فاطمه از تو صفا نیافت ایران زنهضتت شرف کربلا گرفت روزی که خاک سینه غمگین خود گشود جسم تو رانه، هستی ما را زما گرفت آنشب که کرد روح تو بر آسمان عروج آنشب که در دل همه داغ تو جا گرفت احمد کنار پیکر پاکت به گریه گفت «بیمار بستری من امشب شفا گرفت» دست اجل که جسم تو را قبض روح کرد روح تو را نه هستی ما را زما گرفت ای خضر راه عشق که در وادی فنا آزادگی زدست تو آب بقا گرفت بر تشنگان چشمه وصلت نظاره ای ما را نمانده جز جگر پاره پاره ای
18.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 شه ز سوز عشق در تاب و تب است اینکه راهش را گرفته زینب(س) است 🎥 شعر‌خوانی 🔰 پنجمین همایش هیأت‌های محوری‌وبرگزیده‌کشور 🗓 |شهریورماه ۱۳۹۴| 📌 |قم‌المقدسه| 🏴 (س)
. جهان چو باغ دل شیعه، خرم است امشب محیط نور خدا ملک، عالم است امشب سرور آل رسولِ مکرّم است امشب امامت ولی‌الله اعظم است امشب پیمبران خدا! عیدتان مبارک باد تمامی شهدا! عیدتان مبارک باد موالیان ولایت، ز جا قیام کنید غدیر دوم شیعه است، احترام کنید نظاره بر ثمر یازده امام کنید حضور حضرت مهدی همه سلام کنید؛ تمام ملک خدا شد ز نور، پوشیده امام عصر، لباس ظهور پوشیده دوباره بعثت نو در جهان شده تکرار بهار تا به ابد، جاودان شده تکرار کمال دین به زمین و زمان شده تکرار ولادتِ همه پیغمبران شده تکرار پر از فروغ ولایت شده تمامِ زمان امام گشته به امر خدا، امامِ زمان گرفته عید به ارض و سما، خدا، امشب به خلق می‌دهد عیدی جدا جدا، امشب الا تمام امامان و انبیا، امشب- نظر کنید به سرداب سامرا امشب؛ به روی منتقم آیت خدا نگرید فراز شانۀ او رایت خدا نگرید شبِ ظهور بوَد، یا قیامتِ کبراست؟ که عید منتقم خون سیدالشهداست به اولیای خدا، عید اولیای خداست کسی که از همه خوشنودتر بوَد، زهراست گشوده شیر خدا باز، رایتِ ظفرش مبارک است به زهرا و یازده پسرش الا ظهور تو عید تمام منتظران! یگانه مصلح عالم، امام منتظران به لحظه‌های ظهورت، امامِ منتظران به پیش روی تو بر پا، قیام منتظران بیا که عترت و قرآن در انتظار تواَند شتاب کن که شهیدان در انتظار تواَند خوش آن زمان که بوَد روی چشم ما قدَمت مسیح از فلک آید به شوق فیض دمت بود به دوش علمدار کربلا، علَمت تمام وسعت ملک خدا شود حرَمت بیا بیا که بر آری تو حاجتِ همه را بر آر دست و بگیر انتقامِ فاطمه را تو چون رسول خداوند منجی بشری تو تیر آخرِ ذریۀ پیامبری تو دست عدل خداوندگار دادگری تویی که منتظران را امام منتظری قسم به ذات خداوند حق‌تعالایت حسین، چشم گشوده به قد و بالایت امام عصری و اعصار در زعامتِ توست به حقِّ حق که امامت فقط امامتِ توست کرم، گدای سرِ سفرۀ کرامت توست "سلامت همه آفاق در سلامت توست" هماره تو که بشر سر به سجده بگذارد خدا وجود تو را از بلا نگه دارد زمان نوید دهد وصل یار، نزدیک است رها شدن ز شب انتظار، نزدیک است گذشته فصل زمستان، بهار، نزدیک است طلیعۀ فرَجِ هشت و چار نزدیک است به صبحِ روزِ ظهورِ امام عصر، قسم برآر دست و دعای فرج بخوان میثم عج .
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی قدیمی بمناسبت سالروز تخریب قبور ائمه اطهار علیهم السلام سال 71
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#استاد_سازگار #مدح_امیرالمؤمنین بسیار زیبا و در انتهای شعر بسیار پر محتوا
. دو زن طفل خوش منظری داشتند              بر او دعوی مادری داشتند یکی ادعا کرد من زادمش                    یکی گفت من پرورش دادمش یکی گفت این طفل جان من است              یکی گفت روح و روان من است دراین ادعاشان به پا خاستند                      قضاوت ز شیر خدا خواستند علی هر دو زن را نصیحت نمود                   ولیکن نصیحت نبخشید سود بفرمود به قنبر آن مقتدا              بیاور همین لحظه تیغ مرا که در بین اینان قضاوت کنم                        تن طفلشان را دو قسمت کنم عدالت کند حکم تا اینکه من                       به هر یک دهم نیمه ای زین بدن یکی ز آن دو گفتا ز حال پریش            علی جان گذشتم من از حق خویش علی گفت این پاک زن راستگوست           همانا که این طفل فرزند اوست نشد راضی این مادر راستگو                 دو نیمه شود طفل دلبند او دگر زن بگفت که ای شه دادگر            همین زن بود مادر این پسر علی بود اسلام فرزند او                     چه فرزند فرزند دلبند او گذشت از خلافت برای خدا                  که فرزندش از هم نگردد جدا چو خورشید برهر کسی منجلیست           که دین را حیات از گذشت علیست سلام خدا بر نبی و ولی                      درود محمد به صبر علی شاعر: ✍ .
12. سید علی حسینی.mp3
زمان: حجم: 3.22M
(علیه السلام ) اَللَّهُمَّ أَحْيِنِي حَيَاتَ اَهْلَ بَيْت اَللَّهُمَّ أَمِتْنِي مَمَاتَ اَهْلَ بَيْت تَوَفَّنِي عَلَى مِلَّتِهِمْ وَحْشُرنِي فِي زُمْرَتِهِمْ وَلاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَيْنَ مُحَمَّد وَلاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْحِیدَر وَلاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الزَّهْرا وَلاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْحَسَن اَللَّهُمَّ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْحُسَین ( حسین جانم ، حسین جانم حسین جان ) تکرار سرم خاک ، کف پای حسین است دلم مجنون ، صحرای حسین است بود پرونده ام چون برگ گل پاک در این پرونده امضای حسیناست ( حسین جانم حسین جانم حسین جان ) تکرار شعر فارسی : مفاتیح الجناج تعقیبات نماز صبح
. |⇦•من آن مجاهد نستوه... سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── من آن مجاهد نستوه و خردسال و اسیرم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که شمع محفل آزادگی ست روی منیرم پیام خون خدا خیزد از زبان خموشم که سیدالشهدا را به شهر شام سفیرم رخم کبود ز سیلی، به چشم دوست چراغم قدم کمان ز فراق و، به قلب خصم چو تیرم پناه هفت سپهرم، که گفته دخت یتیمم؟ شفیعه ی دو سرایم، که خوانده طفل صغیرم؟ عزیز فاطمه هستم، ز عزتم نشود کم اگرچه در دل شب گوشه ی خرابه بمیرم مرا به شام نبینید در لباس اسارت که تا خدا خداست بر تمام خلق امیرم پیام آور خون شهید تا صف حشرم ز سیدالشهدا باشد این مقام خطیرم عدو به چشم حقارت نظاره کرد به حالم خبر نداشت که حتی فرشته هم نیست نظیرم یزید داد مرا جا به روی خاک خرابه ز زعم آنکه شمارد میان خلق حقیرم کجاست تا نگرد در همین خرابه ز عزت پناه طفل صغیر و مَطاف شیخ کبیرم به سنّ کوچک من منگرید که آمدم اینجا نه دست زائر خود بلکه دست خلق بگیرم اگر چه آمده مشهور نام من به رقیه به سان فاطمه در عزت و جلال، شَهیرم قسم به دامن پاک حسین پرور زهرا که من عزیزم و ذلت ز هیچکس نپذیرم خدا گواست کتک خوردم التماس نکردم مگر نه دختر ناموس کردگار غدیرم ز سوز سینه ی من پُر کند کلام تو میثم سروده های تو باشد ترانه های ضمیرم شاعر: ✍ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد خواهد که آب گوید اما زبان ندارد دیشب به گاهواره تا صبح ناله می زد امروز روی دستم دیگر توان ندارد هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد اشکی که تر کند لب دور دهان ندارد رخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبه ی خشک این غنچه ی بهاری غیر از خزان ندارد ای حرمله مکش تیر یک سو فکن کمان را یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد شمشیر اوست آهش فریاد او تلظّی منت بن گذارید یک قطره آب آرید جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد به کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید این شیر خواره بر کف تیغ و سنان ندارد جز اشک خجلت خود آب روان ندارد مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن جز شانه ی امامش دیگر مکان ندارد . ✍ .
. سیـد و ســـالار تمــام شهدایی حسین! با لب عطشان به لب آب، فدایی حسین! تشنه لبی؛ تشنه‌لب کرب‌وبلایی حسین!                    بـا بـدن بی‌ســر خـود شـافـع مایی حسین!                    خون خدایی حسین! هستی مایی حسین! سـلام مـا سـلام ما بر تـن عریـان تو سلام ما سلام ما بر لب عطشان تو سـلام مــا بــه زخــم پیکــر جوانان تو                     بـا گلــوی تشنــۀ خــود آب بقــایی حسین!                    خون خدایی حسین! هستی مایی حسین! سلام ما سلام ما بـه خون پیشانی‌ات سلام مــا بـه لاله‌گـون صورت نورانی‌ات سلام مـا بـه نـازنیـن کــودک قربانی‌ات                     سـلام مـا بر تو که خود روح دعایی حسین!                    خون خدایی حسین! هستی مایی حسین! ســلام مـا سـلام مـا بـه گـــریـۀ زینبــت سلام مـا بــه ظهــر امــروز تــو و امشبت سلام ما به شیهه‌های اسب بی‌صاحبت                    تـو از ستم کشتۀ بی‌جرم و خطایی حسین!                    خون خدایی حسین! هستی مایی حسین! کعبـۀ مـن، قبلـه مـن، نمــاز من کیست؟ تو قلـب مــن و راز مـن و نیـــاز من کیست؟ تو اشک من و سوز من و گذار من کیست؟ تو                    ای که تو هم قبله و هم قبله‌نمایی حسین!                    خون خدایی حسین! هستی مایی حسین ✍ .
. یکی از زایران ابی عبدالله... جابر بن عبدالله انصاریِ ... تا رسید کربلا... با آب فرات غسل کرد... جابر نابینا بشده بود... گفت عطیه یه قدری از خاک این قبور بده تا بو کنم... هی مشتی از خاک قبری برمیداشت می بویید ولی خاک رو بر روی خاک میریخت، تا از یه قبری مشتی از خاک رو برداشت و بوئید و یکدفعه خاک رو بر دیده کشید و صدا زد: عطیه پیدا کردم قبر مولامو پیدا کردم قبر آقامو ... با خضوع و خشوع... اومد کنار قبر ابی عبدلله نشست... دست گذاشت رویِ قبر مبارک... سه مرتبه از سوز دل صدا زد... یا حسین... اما جوابی نیومد... گفت : حسین ؛ تو کسی بودی که توی کوچه های مدینه به جابر سبقتِ سلام میگرفتی ... حالا جوابمو نمیدی.. صداش به ناله بلند شد... حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ ... ؟ آیا دوست جواب دوستش رو نمیده؟ اما خودش، جوابِ خودشو داد:... گفت جابر... جواب سلام میخواهی... از آقایی که... بین سر و بدنش جدایی افتاده... ناله بزن یا حسین... . آورده غریبی غم دل بهر غریبی افتاده حبیبی به روی قبر حبیبی بیمار فراقی شده مهمان طبیبی نه تاب و توانی، نه قراری، نه شکیبی می گفت: حبیبی که غمت کرده کبابم من دوستم آخر، بده ای دوست جوابم ای نام تو روشنگر دل جان کلامم ای یافته سبقت ز سلامم به سلامم ای دادرس و رهبر و مولا و امامم هم عاشق و هم دوست و هم پیر غلامم با یاد تو در این سفر از شهر مدینه تا کرب و بلا کوفته ام بر سر و سینه گردون ز غمت در همه جا ولوله انداخت تا شام ز سر تا بدنت فاصله انداخت بر گردن تنها پسرت سلسله انداخت بر پای یتیم تو گل آبله انداخت دور از تو ولی مرغ دلم همسفرت بود گه پیش بدن گاه به دنبال سرت بود ای نور دل فاطمه آخر تو نبودی؟ کز دوش پیمبر به رخم دیده گشودی هم خنده زدی هم دلم از دست ربودی بر گردن من بازوی خود حلقه نمودی یاد آر از آن خاطره ای نور دو دیده با من سخنی گوی ز رگ های بریده ای دیده ی گریان مرا نور، عطیه صحراست پر از زمزمه و شور، عطیه این ناله ی پیوسته و این ولوله از کیست؟ برخیز و خبر آر که این قافله از کیست؟ 👇