.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل ویژهٔ اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ استادحاج #منصور_ارضی
●━━━━━━───────
بیا گمگشتگان راه را تا نور راهی کن
ببین جان بر کفت هستیم با ما هرچه خواهی کن
غلامان تو دربندند شاها پادشاهی کن ،خودت فکری به حال ما و این بی سرپناهی کن،
ببین از آه سرشاریم حسین و سر تا پا افسوسیم کنون نزدیک یک سال است با زنجیر مأنوسیم
قفس وا شد ولی یک دم کجا آزاد افتادیم چنان گمگشتهها در ناکجا آباد افتادیم ،
ببین در چنگ این منحوس مادرزاد افتادیم
غریب و بی معین در دام این صیاد افتادیم
چنان مقتل نوشته میتوان تصویرسازی کرد عجب حارث ز ما در خانهاش مهمان نوازی کرد
میگه چنان لب تشنهای که آب را در کوزه پیدا کرد رسید از راه ما را دید و در دم یاد بابا کرد دو چشم خویش را بست و دهان بر ناسزا وا کرد
پر ما بست و اسباب پریدن را مهیا کرد
آخ میگه ز مقتل میتوان پرسید بیرحمانه بد میزد
گهی با مشت بر سر گاه بر پهلو لگد میزد
* سر برادر رو جدا کرد برادر دست و پا میزد این برادر خودش رو میزد سریع اون یکی رو هم سر برید دوتایی تو خون هم غلطیدند یه مرتبه نانجیب سرها رو برداشت انداخت تو توبرش بدنهای مبارکشون با اینکه هر دوتا بغل کرده بودند هر دو انداخت تو رودخونه اومد پیش ابن زیاد لعنت الله علیه گفت: به من بگو این سرهایی که بریدی چه جوری بریدی، توضیح داد گفت: جلوی همدیگه سرشون رو بریدم تناشون رو انداختم تو رودخونه.. گفت: چی بهت گفتند قبل از سر بریدن؟ گفت: به من گفتند دو رکعت نماز بخونیم گفتم بخونید. من کار خودم رو میکنم. دو رکعت نماز خوندن دستهای کوچکشون رو بلند کردند صدا زدند.." یا احکم الحاکمین احکم بیننا و بین حارث "..گفت این رو گفتند..گفت وای جلاد بیا گردن این نانجیب رو بزن اینا اینقدر التماستون کردند خوب میرفتی تو بازار اینها رو میفروختی ..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_مسلم
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#اربعین #روضه_اربعین
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•خودم دیدم بهم پیوسته...
#قسمت_اول #روضه_اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام سیدحسین مؤمنی
●━━━━━━───────
*قنداقه علی اصغر و رو دست گرفت "ان لم ترحمونی فرحموا هذا الطفل"این طفل رضیع سند غربت و مظلومیت ابی عبداللهِ *
اگر به زعم شما من گنهکارم
نکرده هیچ گناهی علی اصغرم
*بگیرید خودتون سیراب کنید.تیر به حلقوم تو بغل بابا "فذبح الطفل من الاذن الی الاذن و من الورید الی الورید" هی دست و پا میزد تو بغل بابا*
بابا غم مخور ای کودک دردی کشم
من خودم تیر از گلوییت میکشه
غم مخور ای کودک خاموش من
قتلگاهت میشود آغوش من
*دو تا برادر تو لشکر عمر سعدن دقیقهی نود چیزی نمونده قائله ی کربلا ختم بشه این حالتو که دیدن علی تو بغل بابا مثل مرغ سر کنده داره بال بال میزنه از لشکر عمر سعد کندن اومدن رفتن سمت ابی عبدالله. حسین جان اجازه میدی بریم برات بجنگیم رفتن. افتادن رو زمین به شهادت رسیدن سر برادر بزرگه رو به دامن گرفت دید جان داده. سر برادر کوچیکه رو به دامن گرفت خونا رو از چشاش پاک کرد برادر کوچیکه دید سرش تو دامن ابی عبدالله یه جمله صدا زد آقا از ما راضی شدی ببین نور ابی عبدالله چیکار میکنه نور ابی عبدالله از ما راضی شدی عقل رو میخوای ببینی برو تو غلام ابی عبدالله ببین دو تا غلامن تو کربلا کار کردن کارستون یکی غلام خود ابی عبدالله یکی اسلم غلام واضحه. اومد محضر ابی عبدالله آقا اجازه میدی برم فرمود تو رو آزادت کردم عقل معاش میگه برو. عقل حسابگر میگه برو. حسین تکلیفو از رو دوشت برداشت برو. بارو ورداشت هیچ تکلیفی نداری برو. ولی عقل معاد میگه کجا برم شاید مثلاً گفته باشه حسین جان برم روز قیامت رو دارم در مقابل مادرت بایستم. حسین جان تمام عشق من اینه که عنوان غلامی رو منه اونم غلامِ حسین.حسین جان من لایق نیستم بدن من کنار بدن علی اکبرت باشه کجا برم کجا رو دارم که برم. رفت میدان افتاد رو زمین غلام دیگه، بنازم حسین و*
ز رفتارش به بالین غلام خویش دانستم
که آن مولا غلام خویش را هم دوست میدارد
* یه وقت این غلام دید یه دست مهربانی داره خون رو پاک میکنه صورتش گرم شد چشا رو باز کرد دید حسین صورت به صورت غلام گذاشته همونجوری که خم شد صورت به صورت علی اکبر گذاشت همونجوری خم شد صورت به صورت غلام گذاشت یه وقت غلام یه نالهای زد" من مثلی؟" کیه مثل من؟ پسر پیغمبر صورت به صورت من گذاشته. "لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ"عطیه چه خبره؟ صدا میاد. #جابر سحابی خاص پیغمبر، عطیه از علمای عصر نابیناست جابر!عطیه برو ببین چه خبره اومد برگشت جابر بلند شو بعد از اینکه جابر بود چون بوی ابی عبدالله تو مشامش هست صحابی پیغمبره.قبرم که معلوم نبود خاکا رو بو میکرد میریخت رو زمین بو میکرد میریخت رو زمین تا رسید به یه جایی بو کرد دید بوی دوستشو میده صورت گذاشت رو خاک هی ناله میزد حبیبی یا حسین بیهوش افتاد رو زمین عطیه به هوشش آورد هی ناله میزد "حبیب لا یجیب حبیبه" میشه دوست جواب دوستو نده؟ بعد خودش جواب داد جابر چه انتظاری داری از کسی که بین سر و بدنش جدایی افتاده. صدا اومد عطیه خبر آورد جابر بلند شو حسین مهمان داره همه اومدن کنار قبر ابی عبدالله اینکه میگن هر یکی سوی مزاری میدوید اشتباهه همه اومدن اول سر قبر ابی عبدالله روضه خوانشون زینب کبری ست. حالا زینب روضه بخوانه.. یا اباعبدالله حسین جان هرچی بهم گفته بودی انجام دادم. حسین جان بچههاتم آوردم. حسین جان خودم آب نخوردم بچههاتو سیراب کردم.حسین جان خودم غذا نخوردم بچههاتو سیر کردم. حسین جان خودم نخوابیدم بچهها تو خوابوندم. حسین جان هر وقت میخواستن بچههاتو تازیانه بزنن خودمو سپر میکردم تازیانهها به من میخورد. که اگه نامحرم نبود نشون میدادم بدن زینبت کبوده، دیگه تو گزارشات تاریخ غیر از این نیومده. شاید زینب کبری نمیخوان به برادر بگن که چی شده...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حجت_الاسلام_سیدحسین_مؤمنی
#اربعین
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#روضه_اربعین
یکی از زایران ابی عبدالله...
جابر بن عبدالله انصاریِ ...
تا رسید کربلا...
با آب فرات غسل کرد...
جابر نابینا بشده بود... گفت عطیه یه قدری از خاک این قبور بده تا بو کنم...
هی مشتی از خاک قبری برمیداشت می بویید ولی خاک رو بر روی خاک میریخت، تا از یه قبری مشتی از خاک رو برداشت و بوئید و یکدفعه خاک رو بر دیده کشید و صدا زد: عطیه پیدا کردم قبر مولامو پیدا کردم قبر آقامو ...
با خضوع و خشوع...
اومد کنار قبر ابی عبدلله نشست...
دست گذاشت رویِ قبر مبارک...
سه مرتبه از سوز دل صدا زد...
یا حسین...
اما جوابی نیومد...
گفت : حسین ؛ تو کسی بودی که توی کوچه های مدینه به جابر سبقتِ سلام میگرفتی ... حالا جوابمو نمیدی..
صداش به ناله بلند شد...
حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ ... ؟
آیا دوست جواب دوستش رو نمیده؟
اما خودش، جوابِ خودشو داد:...
گفت جابر...
جواب سلام میخواهی...
از آقایی که...
بین سر و بدنش جدایی افتاده...
ناله بزن یا حسین...
#روضه_اربعین
.
آورده غریبی غم دل بهر غریبی
افتاده حبیبی به روی قبر حبیبی
بیمار فراقی شده مهمان طبیبی
نه تاب و توانی، نه قراری، نه شکیبی
می گفت: حبیبی که غمت کرده کبابم
من دوستم آخر، بده ای دوست جوابم
ای نام تو روشنگر دل جان کلامم
ای یافته سبقت ز سلامم به سلامم
ای دادرس و رهبر و مولا و امامم
هم عاشق و هم دوست و هم پیر غلامم
با یاد تو در این سفر از شهر مدینه
تا کرب و بلا کوفته ام بر سر و سینه
گردون ز غمت در همه جا ولوله انداخت
تا شام ز سر تا بدنت فاصله انداخت
بر گردن تنها پسرت سلسله انداخت
بر پای یتیم تو گل آبله انداخت
دور از تو ولی مرغ دلم همسفرت بود
گه پیش بدن گاه به دنبال سرت بود
ای نور دل فاطمه آخر تو نبودی؟
کز دوش پیمبر به رخم دیده گشودی
هم خنده زدی هم دلم از دست ربودی
بر گردن من بازوی خود حلقه نمودی
یاد آر از آن خاطره ای نور دو دیده
با من سخنی گوی ز رگ های بریده
ای دیده ی گریان مرا نور، عطیه
صحراست پر از زمزمه و شور، عطیه
این ناله ی پیوسته و این ولوله از کیست؟
برخیز و خبر آر که این قافله از کیست؟
#استاد_سازگار
👇
.
#قسمت_دوم #روضه اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ کربلایی جبار بذری
●━━━━━━───────
*یزید وقتی اشک تمساح ریخت ما پشیمونیم. ابن زیاد دستورشو داد. فلانی دستور داد، فلانی سر و برید، فلانی فلان کار کرد. ما پشیمونیم اومد پیش امام سجاد شروع کرد به گریه کردن گفت: آقا پشیمونیم اینجا یه حرفی به امام سجاد زد گفت: آقا به ما بگو این همه مصیبت دیدی هزینه اش چقدره ما بدیم..*
چهل روزه که از روی نی حال منو دیدی
بگو چرا پس حال خواهر و نپرسیدی
بیسر شدی و بی سر و سامونمون کردی
قرآن روی نی خوندی و دلها رو خون کردی
*اومد بالا مزار برادر..*
من اومدم سر مزارت
نگو که نیستم آشنا نه
من که تو رو خوب میشناسم
بگو منو میشناسی یا نه؟
تازه یه چند روزه میتونم
بپوشونم سرم رو داداش
اینا چهجور میدن قیامت
جواب مادرم رو داداش
یک اربعین من با سر تو دربدر بودم
با خندههای قاتل تو همسفر بودم
تو روی نی، زینب به پابوس تو افتاده
چشمای بد دنبال ناموس تو افتاده
زیرنگاه مردم آب خدایی
خیلی تاب آوردم
چه خاطرات سخت و تلخی
از مجلس شراب آوردم
گفتم که حرمله برامون دردسر داره
تموم راه رقیه رو مدنظر داره
با گریه رفتم آخرش با گریه برگشتم
رقیه رو بردم و بی رقیه برگشتم
تمومشونو پس آوردم
هرچی امانت از تو داشتم
مونده فقط طفل سه ساله
که تو خرابه جا گذاشتم
* ای وای من.. تا این قافله رسید کربلا همه باید ببینن امام چه میکنه. رفقا اصلاً من میگم بعد شام خودش یه روضه دیگه است.این قافله رو نعمان بن بشیر که میخواست راه بندازه امام سجاد گفت: نعمان! ما خیلی وقته واسه کشتههامون گریه نکردیم این اشک تمساحی که گفتم این حرفا باید اربعین زده بشه اشک تمساحی که یزید ریخت دستور داد به نعمان گفت: نعمان! اینا خیلی سختی دیدن بزارید این مسیر به راحتی به مدینه برسن همینطور گریه میکرد با یه حالت حزنی لعنت الله علیه.. یه جملهای داره میگه هر جا دیدی علی بن الحسین چادر به زمین گذاشت شما ازش فاصله بگیرید نذارید این وحشت تو دلشون بمونه این جمله، جمله نعمان میگه یه نگاه به چهره بچههای حسین کردم از سوز سرمای شب از گرمای روز این صورت بچهها پوست انداخته بود دستور دادن که شبانه راه بیفتیم روزا استراحت کنن.همه این بچهها رو زینب آروم میکرد. تا رسیدن کربلا هر کار امام میکنه باید انجام بدن دوشادوش امام پشت سر امام این قافله راه افتاد. حضرت یه نشونی گذاشته بود سر قبر امام "هذا قبر حسین بن علی الذی قتلوا عطشانا" اومدن کنار همین قبر زانو زدن چقدر گریه کردن چقدر ناله زدن این چیزی که اول گفتم هیچ جای تاریخ نداریم الا اینجا همینه..یه وقت امام سجاد صحنهای رو دید باید همه رو یه جوری از سر قبر پدر جمع و جور میکرد دید زنا چادر به سر گرفتن از زیر چادر دارن گریبان چاک میزنن مو پریشان میکنن. یا صاحب الزمان.. داداش نبودی ما رو کجا که نبردن منو ببخشید این حرفو میزنم.. داداش نبودی چه چشما که ما رو ندیدن تا امام سجاد این صحنه رو دید..همه وجود آقا به لرزه اومد گفت: همه بلند شید. همه بلند شید این کاروان باید راه بیفته دیدی وقتی یه اتفاقی میفته میگن همه رو جمعش کنید بریم این صحنه باید از هم باز بشه دیدید این صحنه واسه خیلیا پیش امام سجاد همه رو بلند کرد گفتن بریم سر قبر اون آقایی که مادرش نبود کربلا مادرا مادری کنن خواهرا خواهری کنن. رفقا همه بلند شدن سکینه بلند نشد. سکینه مگه نمیخواستی درد دلاتو به عموت بگی خب بلند شو دختر. همه بلند شدن سکینه بلند نشد امام سجاد اومد کنار خواهر گفت خواهرم بلند شو برادر قربونت بشه بلند شو بلند شو راه بیفتیم بریم سر قبر عمو حالا گریه کن گفت: نه برادر آخه من اون مشک خالی آبو به عمو دادم. من شرمنده عمومم من رو ندارم کنار عمو بیام.این انسی که بین سکینه و اباالفضل بوده چند جا تو تاریخ داریم یه دونه اش اینجاست تو روز اربعین..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین #روضه_اربعین #شام
#کربلایی_جبار_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#روضه_اربعین
#اربعین
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#روضه_متنی
🔸یک اربعین همین نه برای تو سوختم
🔸عمری بود که من به هوای تو سوختم
برادر خوبم...
حسین جان...
🔸قربانیان عشق همه کشته می شوند
🔸جز من که بارها به هوای تو سوختم
ای همه دار و ندارم...
زینب به فدات حسین...
🔸هر زن به پای زندگیش سوخت گر که سوخت
🔸اما من ای حسین بپای تو سوختم
داداش حسین...
خیلی برام سخت بود لحظه ای که دیدم...
🔸تو در میان مطبخ و من در میان حبس
🔸شرمنده ام از اینکه جدای تو سوختم
اومد کنار قبر برادر نشست...
صدا زد آی حسین نبودی...
🔸ای پاره پاره تن بنگر کاروان رسید
🔸زینب برای دیدن تو، قد کمان رسید
برادر بلند شو ببین قدم خمیده...
موهام سفید شده...
🔸یک اربعین برای تو سینه زدم حسین
🔸دم بوده وا حسینم و هر بازدم حسین
🔸خم گشته قدِ من چو قدِ مادرم حسین
🔸حالا ببین که خواهر تو نوحه خوان رسید
🔸از کربلا به کوفه و شام غصه خورده ام
🔸هرشب شمار زخم تنت را شمرده ام
🔸بگذر اگر که در غم تو من نمرده ام
🔸برخیز و بین که زینب تو ناتوان رسید
🔸یادم نمیرود که صدا میزدی تو آب
🔸یادم نمیرود که زخون کرده ای خضاب
(نقطه گریز به روضه روز عاشورا:
اینجا میتواند نقطه اتصال برای وارد شدن به یکی از روضه های روز عاشورا باشد.)
هیچ وقت یادم نمیره اون لحظه ای رو که...
شمر نانجیب با خنجر برهنه وارد قتلگاه شد...
🔸آندم بریدم از زندگی دل
🔸که آمد به مسلخ شمر سیه دل
🔸او می دوید و من می دویدم
🔸او سوی مقتل من سوی قاتل
🔸او می نشست و من می نشستم
🔸او روی سینه من در مقابل
🔸او می کشید و من می کشیدم
🔸او از کمر تیغ من آه باطل
سادات منو ببخشید..
امام زمان منو ببخشید...
🔸او می برید و من می بریدم
🔸او از حسین سر من غیر از او دل
(روضه با روش شعر محور)
#فیش_روضه_اربعین
.
هدایت شده از امام حسین ع
.
#⃣ #فیش_روضه_اربعین
#⃣ #روضه_اربعین
#⃣ #روضه_متنی
#⃣ #اربعین
#⃣ #بعد_از_شهادت_امام_حسین
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَات...
شب اربعین، شب زیارتی ابی عبدالله، دلا بره کربلا، فرمودند: اگه نتونستید کربلا برید و دلتون هوای کربلا کرد، متوجه قبر شش گوشۀ عزیز فاطمه بشین، سه مرتبه بگین: صَلَّ الله علیک یا اباعبدالله ...
اَلسَّلامُ عَلَیٰ قَلبِ زَینبِ الصَّبور وَ لِسانُهَا الشَّکور...السلامُ عَلیکِ یا أُمُّ المَصائِبِ یا زَینَب...
نگاهِ گریه داری داشت زینب
چه گامِ استواری داشت زینب
دلِ با اقتداری داشت زینب
ببین چه اعتباری داشت زینب
اگر چه غصه دارد آه دارد
به پایش خستگیِ راه دارد
*پیاده روی اربعین وقتی چند کیلومتری راه میری، کف پات تاول میزنه، هر چند تا موکبی یه عده آماده اند زائرها بیان، خستگی ِ زائرها رو در کنند مرهم به کف پای این بچه ها بگذارند، اما دلا بسوزه برا بچه های حسین،زن و بچه رو با طناب به هم بسته بودن، این بچه ها روی زمین می افتادن با تازیانه بچه هارو بلند می کردند، آی بمیرم، کسی نبود مرهم به پای این بچه ها بذاره
رسیدم کربلا ای داد ای داد
حسین سر جدا، ای داد ای داد
همچین که ناقه ها رسید مثل برگ خزون خودشون انداختن رو زمین، دور آقا امام سجاد را گرفتن، یکی میگه قبر آقامون کجاست، اول همه دنبال قبر حسین می گشتن، نشونشون داد، گریه هاشون کردن، یکی گفت: آقا جان قبر قاسمم کجاست؟ علی اکبر کجاست؟ رباب گفت: آقا جان علی اصغرم و کجا دفن کردی؟ گفت: بلند نشو تو بغل بابامه
چهل روز است گریانم حسین جان
چو مویِ تو پریشانم حسین جان
*این چهل روز برا زینب چهل سال گذشت، میخوام روضه بخونم برات، چهل روز نذاشتن زینب یه دل سیر گریه کنه، داداش زینبت رو نگاه کن ببین پیر شدم*
چهل روز است می خوانم حسین جان
حسین جانم حسین جانم حسین جان
همین جا شیرخواره گریه می کرد
ربابِ بی ستاره گریه می کرد
گهی بر گاهواره گریه می کرد
گهی بر مشکِ پاره گریه می کرد
خدایا از چه طفلم دیر کرده؟
مرا بیچاره کرده، پیر کرده ...
همین جا دورِ اکبر را گرفتند
زِ ما شبه پیمبر را گرفتند
ولی از من دو دلبر را گرفتند
هم اکبر هم برادر را گرفتند
همین جا بود که سقایِ ما رفت
به سمتِ علقمه دریای ما رفت
پناهِ عصمتِ کبرای ما رفت
پی او گوشواره هایِ ما رفت ...
همین جا بود که دل ها گرفتو
کسی رویِ تن تو جا گرفتو
سرت را یک کمی بالا گرفتو
و از پشتِ سرت سر را گرفتو
همین که بر گلویت خنجر آمد
صدایِ نالۀ زهرا در آمد ....
همین جا بود اَلِف را دال کردند
تنت را بارها پامال کردند
ته گودال را گودال کردند
تو را با سّم مرکب چال کردند
*عزیز دلم ، یادم نمیره همین جا بود اومدم شمشیر شکسته ها و نیزه شکسته هارو از روی بدنت کنار زدم، نازنین بدنت رو دیدم، پاره پاره، غرق به خون، صدا زدم : آیا تو برادر منی !؟ ... حسین من! *
بهاری داشتم اما خزان شد
قدی که داشتم بی تو کمان شد
عقیق تو به دستِ ساربان شد
طلایِ من نصیب کوفیان شد
همین جا بود افتادند تن ها
همین جا بود غارت شد بدن ها
تمامی کفن ها، پیرهن ها
بدون تو کتک خوردند زن ها
همین جا بود تازیانه باب گردید
رخ ما در کبودی قاب گردید
ز خجلت خواهر تو آب گردید
که معجر بعد تو نایاب گردید
ز جا برخیز غم خواری کن عباس
دوباره خیمه را یاری کن عباس
برای عزتم کاری کن عباس
علم بردار علم داری کن عباس
سکینه می کند زاری ابالفضل
چه قبر کوچکی داری ابالفضل
#علی_اکبر_لطیفیان✍
وقتي همه دورِ قبر آقامون امام حسين نشسته بودن، گريه هاشون رو كردن، يه وقت ديدن بي بي سكينه با يه كاسه ي آب اومد، به امام سجاد گفت: داداش! قبرِ عمو جانم عباس كجاست؟
همه بلند شدن، اولين دسته ي عزاداري راه افتاد"یاعباس! جیبِ المای لِسکینه" عباس! پاشو برا سكينه آب بيار... تويِ نخلستون ها دارن ميرن، يه وقت رسيدن به يه قبرِ كوچيك...امام سجاد فرمود: اينجا قبرِ عموجانم عباسِ، همه با تعجب نگاه كردن...*
حكايت ميكند اين قبرِ كوچك
كه مردي را خجالت آب كرده
*سكينه شروع كرد روضه خوندن...عمو جان! جات خالي بود، مجلسِ شراب بردن مارو، جات خالي بود با انگشت مارو به هم نشون ميدادن...*
خبر داري سَرِ بازار رفتم
ميانِ مجلسِ اغيار رفتم
به آبروی اباالفضل به دستاي قلم شده اباالفضل، این دو دستت رو بیار بالا، زن و مرد حاجت دارید، کاردارید، مریض دارید، فرج امام زمان، سلامتی مقام معظم رهبری، عاقبت به خیری جَوونا، حفظ نظام و کشورمون از بلایا همه با مادرش اُم البنین ناله بزنید: یا اباالفضل...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#اربعین #زوار_کربلا #روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام روضه ۳ 🔸عشق است کربلای تو لبیک یا حسین 🔸جان
.
#⃣ #فیش_روضه_اربعین
#⃣ #روضه_متنی
#⃣ #روضه_اربعین
#⃣ #اربعین
#⃣ #روضه_جاماندگان
....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ
اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیناً حَتَّى تُسکِنَهُ أَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
هرچه خوبیست، تو داری و به آن محتاجم
آنچه داری ز معارف، به همان محتاجم
تو اباصالحی و من پسر این پدرم
عمل صالحم افزون، که به آن محتاجم
*آقای من! پسر فاطمه!...*
به سلامی دل خود را به سحر خوش کردم
به علیکِ تو به هنگام اذان محتاجم
یابن الحسن ...
چشم بر داری از این بنده ز پا می افتد
به نظر های تو پیدا و نهان محتاجم
من به دربار تو خدمت نکنم می میرم
به غلامی تو تا عمر جهان محتاجم
میروی پای پیاده به حرم آقا جان
اربعین کرببلا، سینه زنان محتاجم ...
خوش به حال اونایی که الان کربلان، خوش به حال اونایی که با پای پیاده رسیدن کربلا، خوش به حال اونا که حسین حسین گفتن و سینه زدن و راه رو پیاده رفتن کربلا...
خواستم این اربعین را کربلا باشم،نشد
از نجف پای پیاده کربلا باشم،نشد
رفقا ما جاموندیم، اونایی که باید اربعین برن کربلا رفتن، امشب به حال خودمون گریه کنیم... شب اربعین رسید، همه رفقامون رفتند کربلا دوباره ما جا موندیم...
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
حالا ما هم از همین راه دور با پای دلمون هم نوا با زائرین اربعین، کنار قدم های جابر بریم کربلا...
کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم
ستون های این جاده را ما، به شوق حرم می شماریم
شبیه رباب و سکینه، برای شما بی قراریم
ازین سختی و دوری راه، به شوق تو باکی نداریم
فداییِ زینب، پر از شور و عشقیم
اگر که خدا خواست، بزودی دمشقیم
لبیک یابن الزهرا...یابن الزهرا...
جابر بن عبدالله انصاری با عطیّه آمد زیارتِ قبر امام حسین، اومد توی شریعه ی فرات غسلِ زیارت کرد، مثل اینکه میخواد بره طواف خانه ی خدا، آهسته آهسته قدم بر میداشت، چون چشماش جایی رو نمیدید به عطیّه گفت: دستِ من رو روی قبر حسینم بگذار، دستش رو روی قبر گذاشت، انداخت خودش رو روی قبر، آنقدر گریه کرد، حسین حسین گفت، غش کرد، به هوش اومد صدا زد: یاحسین! "حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَه؟" آیا دوست نباید جوابِ دوستش رو بده؟ بعد خودش جواب خودش رو داد، جابر! عجب انتظاری داری از کسی که بینِ سَرِ مطهر و بدنش چهل منزل جدایی افتاده، چگونه جواب دهد کسی که سَرِ مطهرش بالای نیزه رفته..
جابر مشغول زیارت بود، بهش گفتن: جابر! صدای زنگ قافله داره میاد، غلامش رو فرستاد برو ببین چه خبرِ، معلوم شد اهلبیتِ امام حسین هستند که دارن میان کربلا.جابر صدا زد: بلندشید زینب داره میاد، صاحب عزا داره میاد.
دو مرتبه توی همین ماه محرم و صفر اهلبیت ِ امام حسین اومدن کربلا، بار اول روز دوم محرم بود، وقتی که رسیدن این بچه ها بابا داشتن، مَحرم داشتن، با چه احترامی از ناقه ها پیاده شدن، خصوصاً زینب کبری سلام الله علیها که حسین داشت، اباالفضل داشت، دو تا پسراش بودن، اباالفضل زانوش رو رکاب مرکب کرد، اما مثل روز اربعین هیچ کسی رو نداره، بچه ها بابا ندارن، فقط یه مَحرم دارن اونم امامِ سجادِ، حتی کسی نبود این ناقه هارو بخوابونه، تعبیر مقاتل اینه: مثل برگِ خزان زده هر کدوم هر جوری میتونستن از بالای ناقه ها روی زمین افتادن، هر کسی دنبال قبرِ عزیزش میگرده، ولی دو نفر بی قرارتر از همه بودن.
یکی خانوم رُبابِ، هی این و اون ور میگشت، هی صدا میزد: عزیزِ دلم! اصغرم قبرت کجاست مادر؟ امام سجاد با یه جمله ای آرامش کرد، صدا زد: رباب! نگران نباش، علی اصغرت خوب جایی دفن شده، خودم با این دستام بچه ات رو روی سینه ی بابام حسین گذاشتم...
دومین نفر سکینه است، همانطوری که روز عاشورا اباالفضلِ العباس از سکینه خجالت می کِشید، هنوز هم که هنوزِ میگن: تویِ حرمِ اباالفضل اسمِ سکینه رو نبرید، آخه اون لحظات آخر صدا زد: حسینِ من! تا من زنده هستم بدنم رو خیمه نبر، من از رویِ سکینه خجالت می کِشم، آخه بهش وعده ی آب دادم.
اما مثل روزِ اربعین سکینه خجالت می کِشید، می گفت: من مشک خشکیده و خالی رو به عموم عباس دادم، من خبرِ تشنگی بچه هارو به عموم دادم، من عموم عباس رو روانه ی نهر علقمه کردم...
این دستات رو بیار بالا، به نیت خوشنودی دلِ مادرشون فاطمه، سه مرتبه همه ی زن و مرد بگید: یاحسین!...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
✓سیمای حرم↶
.
4_6033117784479629697.mp3
زمان:
حجم:
3.97M
#روضه_اربعین
با نوای: #حاج_حسن_خلج
شاعر شعر اول: #حاج_علی_انسانی
شاعر شعر دوم: #مصطفی_متولی
#موضوع : لطائف و ظرائف در روضه
غريبه گان مُرُوَت حيا نمي كردند
ز هيچ گونه جنايت اِبا نمي كردند
ستاره گان حرم را به ريسمان بستند
بگو ز جور ، زمين را به آسمان بستند
ميان آن همه لشکر چو بي كسم ديدند
به اشك بي كسي ام ناكسانه خنديدند
از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل کنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی
می خواستم به پات سرم را فدا کنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
بهتر نبود جای تو من کشته می شدم؟
بی تو چگونه صبر کنم،با چه طاقتی؟
از بس برای زخم لبت گریه کردهایم
چشمی ندیدهام که ندیده جراحتی
تو رفتی و غرور حریمت شکسته شد
هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی
آتش زدند خیمۀ ما را و بعد از آن
دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی
کم مانده بودخم بشوم، کم بیاورم
از دست تازیانۀ بیرحم لعنتی
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی رایگان
#نکات
توضیحات در فایل صوتی ارائه گردیده است.
👇تحلیل مداحی
4_6032745329210687989.mp3
زمان:
حجم:
5.49M
#تحلیل_مداحی #اربعین
#حاج_حسن_خلج
تحلیل📗 #دکتر_محمد_فراهانی
#روضه_اربعین
#موضوع : لطائف و ظرائف در روضه
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی رایگان
.
#اربعین ۱۴۰۴
#روضه_اربعین
#حاج_میثم_مطیعی
این اربعین حال و هوای دیگری داشت
جای شما خالی...صفای دیگری داشت
در هر قدم یاد شهیدی بود با ما
یاد علمدار رشیدی بود با ما
هر زائری از عاشقی میبرد نامی...
میداد از سوی «سلامی» هم سلامی...
امسال «حاجیزاده» با ما همقدم بود
«فقهی» هم آنجا بود، «مینوچهر» هم بود
«طهرانچی» و «صدیقی صابر» رسیدند
چون «باقری» همگریه با جابر رسیدند
«سید حسن» شد مستجاب «امّن یجیب»ش
آرامش آغوش مولا شد نصیبش
با چشم مردمدار، میآمد سبکبار
«هاشم صفیالدین» به استقبال زوّار
این اربعین آیات نصر حق عیان بود
نُقل محافل، نَقل موشکهایمان بود
گفتند: نذر گامتان این خاکِ آزاد
این آسمان هم نذر موشکهایتان باد!
هر کس که میدید این همه شور حسینی
فریاد میزد: رحمت حق بر خمینی!
دیدیم همراه ولی بودن چه فخریست
در لشکر «سید علی» بودن چه فخریست
ما زخم خوردیم و به ذلت تن ندادیم
در سمت نورانی تاریخ ایستادیم
انگشت ما بر ماشه، چشم ما به میدان
دنیا بداند اهل سازش نیست ایران
میایستد ایرانِ عاشق، پای این عهد
خون «هزار و صد شهید» امضای این عهد
ای غزه! ما پای تو و این درد هستیم
دنیا اگر خالی شود از مرد، هستیم
گیرم در این میدان تک و تنها بمانیم
در یاریِ انسان، تک و تنها بمانیم
در آن غروب سرخ، تنها ماند زینب
بر عهد و پیمان خود امّا ماند زینب
باز از دل تاریخ میآید صدایش
از عصر عاشورا، شروع کربلایش
تا اربعین، هنگام دیدار دوباره
با اشک آتشناک و قلب پاره پاره:
من درد دل دارم، بگویم یا نگویم؟
از چشم خونبارم بگویم یا نگویم؟
حالم پریشان در پریشان بود بی تو
روز و شبم شام غریبان بود بی تو
هر کس رسید از راه، حرفی زد به زینب
هر کس رسید از راه سنگی زد بر آن لب
«لب» بای بسماللهالرحمنالرحیم است
«لب» قاری آیات قرآن کریم است...
هر بار، با هر ضربه، از نو خواهرت مُرد
وقتی در آن مجلس بر آن «لب» خیزران خورد...
از بیحیاییهایشان دیگر نگویم
دیدی خودت از اوج نی، از سر نگویم
ای کاش طوفان این زمین را غرق میکرد
چون نوح امّت از تنوری سر در آورد
خاکستر روی تو را هم آخر ای ماه!
اشک رقیه پاک کرد از صورتت آه...
با این همه غم که نمیگنجد به باور
مُردم هزاران بار و نشکستم، برادر!
من کوفه را با پای خسته فتح کردم
من شام را با دست بسته فتح کردم
من ایستادم، ایستادم، ایستادم
چون کوه در سیل دمادم ایستادم
من شهر پشت شهر، از تو خطبه خواندم
من قرن پشت قرن، پیغامت رساندم
حرف دل است و بر دل عالم نشستهست
فتحالفتوحم فتح دلهای شکستهست
عشاق را پروانهی این شمع کردم
بنگر برایت چه سپاهی جمع کردم!
شاعر: دکتر #محمد_مهدی_سیار✍
👇