eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
2.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
540 ویدیو
767 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️ جود و کرم امام حسن علیه السلام؛ ابن عبّاس ضمن حديثى حكايت می كند: روزى جمعى از بنى اميّه در محلّى نشسته بودند و در جمع ايشان يك نفر از اهالى شام نيز حضور داشت و امام حسن مجتبى عليه السلام به همراه عدّه اى از بنى هاشم از آن محلّ عبور مى كردند، مرد شامى به دوستان خود گفت: اين ها چه كسانى هستند كه با چنين هيبت و وقارى حركت مى كنند؟! گفتند: او حسن، پسر علىّ بن ابى طالب عليه السلام است و همراهان او از بنى هاشم مى باشند. مرد شامى از جاى برخاست و به سمت امام حسن مجتبى عليه السلام و همراهانش حركت نمود و چون نزديک حضرت رسيد گفت: آيا تو حسن، پسر على هستى؟! حضرت سلام اللّه عليه با آرامش و متانت فرمودند: «بلى» مرد شامى گفت: دوست دارى همان راهى را بروى كه پدرت رفت؟ حضرت فرمودند: «واى بر تو! آيا مى دانى كه پدرم چه سوابق درخشانى داشت؟!» مرد شامى با خشونت و جسارت گفت: خداوند تو را همنشين پدرت گرداند، چون پدرت كافر بود و تو نيز همانند او كافر هستى و دين ندارى. در اين لحظه يكى از همراهان حضرت سيلى محكمى به صورت مرد شامى زد و او را نقش بر زمين ساخت. امام حسن عليه السلام فورا عباى خود را روى مرد شامى انداخت و از او حمايت نمود و سپس به همراهان خود فرمود: «شما از طرف من مرخّص هستيد، برويد در مسجد نماز گذاريد تا من بيايم.» پس از آن امام عليه السلام دست مرد شامى را گرفت و او را به منزل آورد و پس از رفع خستگى و خوردن غذا، يک دست لباس نيز به او هديه داد و سپس روانه اش نمود. بعضى از اصحاب به حضرت مجتبى عليه السلام گفتند: يا ابن رسول اللّه! او دشمن شما بود، نبايد چنين محبّتى در حقّ او شود. حضرت فرمودند: «من ناموس و آبروى خود و دوستانم را با مال دنيا خريدارى كردم.» پس از آن كه مرد شامى رفت. به طور مكرّر از او مى شنيدند كه مى گفت: روى زمين كسى بهتر و محبوب تر از حسن بن على عليهما السلام وجود ندارد. 📚منبع ترجمة الامام الحسن عليه السلام، به نقل از طبقات ابن سعد، ص ۱۴۹ .
🌹 این کودک ریحانه من است از (حلیه ابونُعیم) نقل شده که حضرت حسن(ع) می‌آمد بر پشت و گردن حضرت رسول(ص) سوار می‌شد هنگامی‌که آن حضرت در سجده بود و حضرت او را به رفق و همواری از دوش خود می‌گرفت. هنگامی مردم بعد از فراغ از نماز عرض کردند: یا رسول اللّه! شما نسبت به این کودک به طوری مهربانی می‌کنید که با احدی چنین نمی‌کنید؟! فرمود: «این کودک ریحانه من است و همانا این پسر من، سیّد و بزرگوار است و امید می‌رود که حق تعالی به برکت او اصلاح کند بین دو گروه از مسلمانان.» 📚منبع منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص۵۲۹ .
🌸 مرا از دست دشمن نجات بده شیخ رضی الدین علی بن یوسف بن المطهّر الحلّی روایت کرده که شخصی خدمت جناب امام حسن علیه‌السّلام آمد و عرض کرد: یابن امیرالمؤمنین! تو را قسم می‌دهم به حق آن خداوندی که نعمت بسیار به شما کرامت فرموده که به فریاد من رسی و مرا از دست دشمن نجات دهی؛ چه مرا دشمنی‌است ستمکار که حرمت پیران را نگاه نمی‌دارد و خُردان را رحم نمی‌نماید. حضرت در آن حال تکیه فرموده بود چون این بشنید برخاست و نشست و فرمود: «بگو که خصم تو کیست تا از او دادخواهی نمایم؟» گفت: دشمن من فقر و پریشانی است! حضرت لختی سر به زیر افکند پس سر برداشت و خادم خویش را طلب داشت و فرمود: «آنچه مال نزد تو موجود است حاضر کن؛ او پنج هزار درهم حاضر ساخت.» فرمود: «بده اینها را به این مرد. پس آن مرد را قسم داد و فرمود که هرگاه این دشمن تو بر تو رو کند و ستم نماید شکایت او را نزد من آور تا من دفع آن کنم.» 📚منبع منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص۵۳۳ .
. 🏴 شادی معاویه بعد از شهادت امام حسن(ع) ابن خلکان، از استوانه‌های علمی اهل سنت در این‌باره می‌نویسد: هنگامی که خبر (شهادت) حسن(ع) به معاویه رسید، صدای تکبیرش از کاخ خضراء شنیده شد. پس اهل شام نیز به تبعیت از او تکبیر گفتند. فاخته همسر معاویه به او گفت: چشمت روشن ای امیرالمومنین! چه باعث شد تا تکبیر بگویی؟ معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. فاخته گفت: آیا به خاطر فوت پسر فاطمه تکبیر می‌گویی؟ معاویه گفت: به خدا سوگند به خاطر شادمانی از مرگ او تکبیر نگفتم اما خیالم راحت شد. در آن موقع ابن عباس در شام بود و بر معاویه وارد شد. معاویه گفت: ای ابن عباس، آیا می‌دانی برای خانواده‌ات چه اتفاقی افتاده است؟ ابن عباس گفت: نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده است اما تو را شاد و خندان می‌بینم و خبر تکبیر گفتن و سجده تو به من رسیده است. معاویه گفت: حسن از دنيا رفت. ابن عباس گفت: خدا ابومحمد (کنیه امام حسن) را رحمت كند. اين جمله را سه بار گفت‌. سوگند به خدا كه اى معاويه، بدن او قبر تو را نخواهد بست (پر نخواهد کرد) و كم شدن عمر او، بر عمر تو نخواهد افزود، اگر ما به امام حسن(ع) ملحق شويم به پيشواى پرهيزگاران و انگشتر پیامبران ملحق شده‌ايم و خداوند اين دورى را جبران و اين اندوه را تسكين خواهد داد و پس از آن خداوند براى ما جانشين انتخاب خواهد كرد. 📚منبع وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج۲، ص۶۶ . 🏴 خیانت یاران امام حسن(ع) و تنهایی امام/ ۱ یاران امام در پیروزی بدون دردسر معاویه نقش اساسی را ایفا نمودند. در این میان عملکرد یکی از کسانی که امام حسن(ع) به او اطمینان کامل نموده و فرماندهی سپاهش را به او واگذار کرده بود از دیگران به مراتب پررنگ‌تر است. او کسی جز عبیدالله بن عباس نبود. عبیدالله بن عباس فرمانده لشگر امام حسن(ع) نتوانست در برابر پیشنهادهای معاویه مقاومت کند و به راحتی فریب خورد و با عده‌ای زیادی از زیردستان خود در حدود هشت هزار نفر شبانه به اردوگاه معاویه پیوست و سپاهیان امام را بدون فرمانده رها نمود. این درحالی بود که در دوره امام علی(ع) فرستاده معاویه به مکه دو فرزند خردسال عبیدالله بن عباس را سر بریده بود. انتظار آن بود که عبیدالله نه به خاطر امام بلکه به خاطر دو فرزندی که معاویه از او کشته بود به معاویه نپیوندد، ولی دنیا‌طلبی او تمام خاطرات تلخش را نیز به فراموشی سپرد. 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۴، ص ۵۱ تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، ج۲، ص ۱۴۱ ..... 🏴 خیانت یاران امام حسن(ع) و تنهایی امام/ ۲ صبح‌گاه وقتی سپاه امام برای نماز حاضر شدند، عبیدالله بن عباس(فرمانده سپاه امام) غایب بود. ناچار شخص دومی که از سوی امام(ع) به عنوان جانشین عبیدالله منصوب شده بود و قیس بن سعد بن عباده انصاری نام داشت، فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و نماز جماعت را به جا آورد. وسوسه‌های معاویه در خصوص قیس سازگار نشد. ولی معاویه که به مقصود نهایی خود نرسیده بود با شایعه‌سازی توسط جاسوسان خود در میان سپاه قیس باعث سردرگمی و کلافگی آنان شد. با فرار عبیدالله ابن عباس و دیگر فرماندهان سپاه امام حسن(ع) شرایط بسیار نامطلوبی پدید آمد، امام(ع) که برای جمع آوری سپاه به مدائن رفته بود نه تنها موفق به انجام این کار نشد، بلکه عده‌ای از سپاهیانش بر او شوریدند و به خیمه‌اش ریخته به غارت پرداختند، آنان حتی سجاده زیر پای حضرت را ربودند و “عبدالرحمن ازدی” ردای آن حضرت را از دوشش کشید. حضرت بدون اینکه ردایی بر تن داشته باشد سوار اسب شده و در ساباط به راه افتاد. همین که به “مظلم ساباط” رسید ناگاه یکی از خوارج به نام جراح بن سنان پیش آمد، لگام اسب حضرت را گرفت و گفت حسن تو نیز همانند پدرت کافر شدی و خنجری مسموم به ران مبارک حضرت زد که تا استخوان شکافته شد. این ضربت به طوری سهمگین بود که حضرت بسیار رنجور و بیمار گشت. 📚منبع البدایه و النهایه، ابن کثیر دمشقی، ج۸، ص۱۵ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۳ تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج ۵، ص ۱۹۵ .