eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
Kasahani-14010702-AsarSaghifeBaghist-02-Hkashani_Com.mp3
44.97M
🎤 🔊 کامل سخنرانی 📋 آثار باقیست – جلسه دوم از پنج جلسه 📌 شنبه مورخ ۲ مهرماه ۱۴۰۱
Kasahani-14010705-AsarSaghifeBaghist-05-Hkashani_Com.mp3
51.19M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 کامل سخنرانی 📋 آثار باقیست – جلسه پنجم از پنج جلسه 📌 سه شنبه مورخ 5 مهرماه ۱۴۰۱
. كه درد دلهاى امام عليه السّلام از ماجراى و در خطبه مطرح است 1.شكوه از ابا بكر و غصب خلافت آگاه باشيد به خدا سوگند ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند. 2.بازى ابا بكر با خلافت تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلى را با شعرى از أعشى عنوان كرد:  مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتى است (من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.) شگفتا ابا بكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند،  چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند. 3.شكوه از عمرو ماجراى خلافت: سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويى ها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد.   4.شكوه از شوراى عمر: سپس عمر خلافت را در گروهى از قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم پناه بر خدا از اين شورا در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى بر تافت،  و ديگرى دامادش  را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان . 5.شكوه از خلافت عثمان: تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى كه بجان گياه بهارى بيفتد،  عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت. 6.بيعت عمومى مردم با امير المؤمنين عليه السّلام: روز بيعت، فراوانى مردم چون يال هاى پر پشت گفتار  بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليه السّلام لگد مال گردند،  و رداى من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّه هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند  و گروهى از اطاعت من سرباز زده و از دين خارج شدند،  و برخى از اطاعات حق سر بر تافتند،  گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است» آرى به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشم هايشان را خيره كرد.   7.مسؤوليت هاى اجتماعى سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله اى بى ارزش تر است . گفتند: در اينجا مردى از أهالى عراق بلند شد و نامه اى به دست امام عليه السّلام داد و امام عليه السّلام آن را مطالعه مى فرمود، گفته شد، مسايلى در آن بود كه مى بايست جواب مى داد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير المؤمنين چه خوب بود سخن را
. ◼️ نفرين حضرت‌زهرا سلام الله علیها بر شيخين 👈🏼👈🏼 ابن قتيبه در كتاب ، ماجرای سقيفه را تحت عنوان مستقل «ذكر السقيفة و ما جرى فيها من القول» آورده و پس آن روايت طولانی را نقل می کند: از ابتدای روايت، قضيه اختلاف انصار و گرد آمدنشان در اطراف سعد بن عباده، بيعت برخي مهاجرين با ابو بكر، بيعت نكردن اميرمؤمنان و بنى هاشم، داستان و هتک حرمت حضرت زهرا سلام الله عليها و احضار اجباری اميرمؤمنان عليه‌السلام را مفصل نقل كرده تا به اينجا مى رسد كه حضرت زهرا علیهاالسلام به ابوبكر گفت: والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها ... ➖ سپس فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود: به خدا سوگند در هر نمازی كه بجا مى ‌آورم تو را نفرين خواهيم كرد... 📚 الإمامة و السياسة ج۱ ص۱۷ 🔻 بلاذری يكی از علمای پر‌آوازه اهلسنت نيز روايتی را كه حضرت زهرا سلام الله عليها به نفرين ابو بكر تصريح نموده، با سند ديگر نقل كرده است: قَالَتْ: وَالله لا أُكَلِّمُكَ. قَالَ: وَالله لا أَهْجُرُكِ. قَالَتْ: وَالله لأَدْعُوَنَّ الله عَلَيْكَ. سلام الله علیها فرمودند: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نمى گويم. ابوبكر گفت: به خدا سوگند با تو قهر نمى كنم. حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: به خدا سوگند تو را نفرين مى‌كنم. 📚 أنساب الأشراف، ج۱، ص۷۹ 🔆 می شویمت كه آب شوم در عزای تو یا خویش را به خاك سپارم به جای تو قسمت نبود نیت گهواره ساختن تابوت شد تمامی چوبش برای تو گر وا نمی شدند گره های این كفن دق مرگ می شدند ز غم بچه های تو خون جای آب می چكد از سنگ غسل تو خون می چكد كه زنده كند ماجرای تو در بود و شعله بود و در افتاد روی تو گم شد میان خنده ی مردم صدای تو در بود و شعله بود و از آن در عبور كرد هر كس كه بود نیمه شبی در دعای تو حالا زمان غسل تو فهمیده ام چرا روی تو را ندید كسی تا شفای تو تنها نه جای دست كبودی به چهره ات آتش اثر گذاشته بر چشم های تو   شاعر : حسن لطفی✍ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 #سخنرانی کامل #حامد_کاشانی 📋 ریشه تمام انحرافات تاریخ اسلام - جلسه آول از پنج جل
. فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيکمْ اَهْلَ الْبَيتِ بگو کدام ستم ریشه در ندارد؟ که حکم تجربه‌ها حاجت صحیفه ندارد روایت است که هرکس نداشت حب علی را یقین کند پدر و مادر عفیفه ندارد به اعتقاد خود ای دوست پای‌بند بمان و بدان که حکم خدا راوی ضعیفه ندارد امام؛ صدق تمام‌وکمال و عالِم دهر است که این مقام گزند از ابوحنیفه ندارد غدیر راه رسیدن به آستان کمال است به‌جز امام کسی دیگر این وظیفه ندارند اگر بنا شود از فضل! آن سه‌تا بنویسند قصیده‌ می‌شود اما پر از ردیف "ندارد" کسی که جان مرا چنگ زد برادر من نیست. که این سخن کمی از شوخی و لطیفه ندارد! اگر تمام جهان خویش را امام بدانند! زمین بجز علی و آل او خلیفه ندارد. وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيکمْ .
TarikhHayateAmirAlmomenin[90].mp3
36.96M
⭕️ (ع) 🔺 دکتر میثم مطیعی جلسه ۹۰ | خودداری از بیعت با ابوبکر پس از
TarikhHayateAmirAlmomenin[91].mp3
25.5M
⭕️ (ع) 🔺 دکتر میثم مطیعی جلسه نود و یکم | اعتراض مستمر امام علی (علیه‌السلام) به نتیجه
. 🔹 السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ.. 🔹 1️⃣اسناد کودتای ابوبکر برای 🖇مدارک این واقعه 🔹ابتدا ببینیم مردم بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم نسبت به اینکه چه کسی خلیفه وقت میباشد و باید با چه کسی بیعت کنند چه دیدگاهی داشتند این ماجرا در حالی بود که حدود 80 روز از ماجرای غدیر خم گذشته بود. 🔘اعتقاد مردم به خلافت 🔸«وکان عامّة المهاجرین وجلّ الأنصار لا یشکّون أنّ علیّاً هو صاحب الأمر بعد رسول اللّه صلى الله علیه و آله و سلم » 🔹عموم مهاجرین و بخش عمده انصار ، شبهه‏اى نداشتند که خلیفه پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم همان على بن ابى طالب علیه السلام است (1) 🔸و یعقوبى در تاریخ خود مى‏گوید : «وکان المهاجرون والأنصار لا یشکّون فى علی» تمام مهاجرین و انصار ، در اینکه على خلیفه است ، شکّى نداشتند(2) 🔹با این جو و اوضاع بود که نقشه ها شکل گرفت ،بنابراین قبیله بنی اسلم وارد شهر شدند ، وقتى چشم عمر به قبیله اسلم افتاد ، فریاد برآورد که :  دیگر پیروزى ما قطعى شد . «فکان عمر یقول : ما هو إلّا أن رأیت أسلم ، فأیقنت بالنصر»(3) 🔸مگر جناب عمر با قبیله بنی اسلم چه پیمان سری داشت که با دیدن انها میگوید یقین کردم؟ پیروزی در چه امری و برای چه کسانی ؟ 🔹راستی چه طور شد قبیله بنی اسلم یک دفعه وارد شهر شدند ؟چه تبانی در کار بود؟  مگر مخالفان این منازعه چقدر بودند که برای پیروزی بر انها احتیاج به یک قبیله بود؟ منابع: 1. الأخبار الموفّقیات : ص 580 وشرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید : ج 6 ، ص 21 . 2. تاریخ یعقوبى : ج 2 ، ص 124 ، باب خبر سقیفة بنى ساعدة 3. تاریخ الطبرى : ج 2 ، ص 458 ، الشافى فی الامامة : ج 3 ، ص 190 ، سفینة النجاة سرابی تنکابنى : ص 68 و بحار الأنوار : ج 28 ، ص 335 . سلام الله علیها .
. بغضِ سقیفه در دلِ شیعه نهان شده! لعنِ سقیفه بر لبِ شیعه عیان شده! هر کس که از برائت نموده است؛ مشمولِ لطفِ حضرتِ صاحب زمان شـده «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. (عمار میگه؛ ابوسفیان آخر عمر نابینا شده بود .تو یه مجلسی ابوسفیان وارد شد.بنی امیه همه جمع بودند. ابوسفیان گفت غریبه نیست؟؟؟ گفتند :نه. ابوسفیان گفت: ببینید .نه دینی هست نه خدایی .نه قیامتی و... همش دروغه . این مهار حکومت رو که گرفتید دستتون ،ولش نکنید به هیچ احدی ندید.و بین خودتون دست بدست کنید. به معاویه هم بعد از صلح با امام حسن ، گفتند پیروز شدی، مبارکه... پاسخ داد : پیروزی من زمانیه که دیگه از ماذنه ها ؛اسم این یتیم عبدالمطلب(محمد ) شنیده نشه ! اللهم العن اباسفیان و معاویه و یزید بن معاویه .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #امیرالمؤمنین #خطبه_شقشقيّه كه درد دلهاى امام عليه السّلام از ماجراى #سقيفه و #غصب_خلافت در خطبه
. بخش زیبایی از کتاب انسان ٢۵٠ساله در بخش بعد از و سکوت در یکی از نویسندگان تاریخ، ماجرایی را نقل می کند، می گوید دوتا زن آمدند پیش امیرالمؤمنین سر یک دعوایی، یک بچه ای را آورده بودند. این زن میگفت: آقا این بچه برای من است، من او را زاییدم. آن یکی میگفت: نه خیر، برای من است ، دروغ می گوید، این برداشته. دعوا سر یک بچه، بین دو مادر، دو مدعی مادری. بالاخره هرکسی یک دلیل، استدلال، بينه ، روشن نشد؛ روی مبادي قضای شرعی معلوم نشد که بالاخره بچه برای این است یا برای آن است. خب، قاضی باید برطبق بينه و دلیل شرعی حکم کند. برطبق نقل این شخص و این مورخ، امیرالمؤمنین فرمود: من حالا دعوا را فیصله میدهم. شما دعوا دارید سر این بچه، صلح هم نمی کنید، کنار هم که نمی‌آیید، بنده بچه را نصف میکنم برایتان، نصف بچه برای تو، نصف بچه برای تو؛ وقتی کنار نمی آیید راه همین است دیگر. شمشیرش را کشید، تا امیرالمؤمنین شمشیر را کشید بیرون، یکی از این دوتا زن گفت که آقا من از حق خودم صرف نظر کردم، بچه را نکشید، برای او باشد، بچه زنده باشد، دست من نباشد. امیرالمؤمنین فرمود بچه برای توست بردار و برو. این مادر بود که حاضر نشد بچه اش نصف بشود، این مادر بود که گفت بچه بماند، ولو دستم من نماند، دست دیگری بماند. بعد این نویسنده میگوید که ای علی! ای علی عزیز! ای علي مظلوم ! مادر اسلام تو بودی. تو بودی که وقتی مدعیان مادری، مادرها و عزیزهای بی جهت، آمدند خلافت را و اسلام را و جامعه را به طرف خود بردند، تو از حق خودت صرف نظر کردی، گفتی برای شما؛ اسلام بماند، ولو رياستش دست من نماند؛ جامعه اسلامی بماند، ولو دیگران در آن حکومت کنند. تو بودی آن مادر دلسوز، و حاضر نشدی تجزیه بشود. اینجا امیرالمؤمنین صبر کرد. صَبرتُ و في العين قذيََ و في الحلق شجََا، پس صبر کردم درحالی‌که در چشمم خار و درگلویم استخوانی بود. (نهج البلاغه خطبه ٣،معروف به خطبه ) بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین به خاطر وحدت امت اسلامی و انسجام جامعه اسلامی و برقراری حکومت اسلامی، از حق خود - که آن را برای خود مسلم میدانست - هیچ نگفت. اینها شوخی است؟ اینها آسان است؟ اینهاست که یک انسان را این طور بر قله آفرینش بنی بشر مینشاند. اینهاست که انسان را تبدیل میکند به یک خورشید فروزان در طول تاریخ بشری، که غروب ندارد بخشی از کتاب انسان ٢۵٠ساله نوشته مقام معظم رهبری صفحه ١٣١ . فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فیها .
. علیه_السلام ‏🔴به خدا قسم دیدم که دیوارهای مسجد از جا کنده شد ... 🔺به نقل کتاب شریف «الإحتجاج»: امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هنگامی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را از منزلشان بیرون کشیدند، فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها از خانه بیرون آمدند و تمام زنان بنی هاشم نیز با او بیرون آمدند و رفتند تا به نزدیک قبر مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رسیدند. در آن هنگام رو به آن جماعت غاصب نموده و فرمودند: 🔺خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَئِنْ لَمْ تُخَلُّوا عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی 🔻پسر عمویم را رها کنید، قسم به آن خدایی که محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را به حق برانگیخت اگر او را رها نکنید، گیسوان خود را پریشان می‌کنم 🔺وَ لَأَضَعَنَّ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّه عَلَی رَأْسِی وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی 🔻و پیراهن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را بر سر افکنده و به درگاه خداوند تبارک و تعالی فریاد برمی‌آورم. 🔴یقین بدانید که ناقه صالح، در نزد خدا از من گرامی‌تر نبود و بچه‌ی آن ناقه نیز در نزد خدا از فرزندان من گرامی‌تر نبود. 📜 سلمان گوید: 🔺کُنْتُ قَرِیباً مِنْهَا فَرَأَیْتُ وَ اللَّهِ أَسَاسَ حِیطَانِ الْمَسْجِدِ تَقَلَّعَتْ مِنْ أَسْفَلِهَا 🔻من نزدیک ایشان [فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها] ایستاده بودم، به خدا سوگند دیدم که پایه دیوارهای مسجد از جا کنده شد، به طوری که اگر کسی می‌خواست، می‌توانست از زیر آن بگذرد. 📖الاحتجاج،طبرسی،ص ۵۶ 📖بحارالانوار ج ٢٨ ص٢٠۶ .
. 🔶 حضرت علی (ع) را به زور از خانه بردند راوی می‌گوید: علی را با همان جامه‌ای که به خود پیچیده بود از خانه بیرون بردند و از طرف قبر پیغمبر(ص) عبور دادند و من شنیدم که می‌گفت: «ای پسر مادر! این جماعت مرا ناتوان کردند و نزدیک شدند که مرا بکشند.» ابوبکر نشست در بنی ساعده و علی(ع) پیش آمد. عمر به او گفت: بیعت کن. فرمود: «اگر بیعت نکنم چه می‌شود؟» عمر گفت: به ذات خدا سوگند اگر بیعت نکنی گردنت را می‌زنم. علی(ع) به او گفت: «در این حال، به ذات خدا سوگند من بنده خدا هستم که کشته شدم و برادر رسول خدا(ص).» پس عمر گفت: بنده خدا هستی که کشته شدی اما برادر رسول خدا نیستی؛ سه مرتبه این سخن را گفت. پس خبر به عباس بن عبدالمطلب رسید. با شتاب، دوان دوان آمد و به عمر گفت: با پسر برادرم مدارا کن. بر من است که بیعت کند با شما. پس عباس آمد و دست علی را گرفت و او را به ابی‌بکر مالید تا اینکه غضبناک دست از او برداشتند. 📚منبع جُنةُ العاصمه، میرجهانی طباطبایی، در بیان حالات و وقایع بعد از رحلت پیامبر(ص)، ص ۴۸۲ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۸، ص ۲۲۷ مواقف الشیعه، احمدی میانجی، ج ۱، ص ۴۳۱ بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۹۶ .
TarikhHayateAmirAlmomenin[99].mp3
47.97M
⭕️ (ع) 🔺 دکتر میثم مطیعی جلسه نود و نهم | کتابشناسی و شهادت حضرت زهرا "سلام‌الله‌علیها" (۲)
. ▪️ غايب بودن حضرت علی(ع) و بنی‌هاشم از اجتماع سقيفه عالم بزرگ، شيخ مفيد، در كتاب ارشاد می‌گويد: پس از رحلت پيامبر (ص)، امام علی (ع) مشغول غسل دادن و كفن و دفن جسد مطهر پيامبر (ص) بود و بنی‌هاشم بخاطر مصيبت بزرگ رحلت پيامبر (ص) از مردم جدا بودند، قوم از فرصت استفاده كرده و به مسأله خلافت و تعيين خليفه پرداختند و سرانجام در غياب علی (ع) و بنی‌هاشم، خلافت ابوبكر برقرار شد. آن گونه كه بين انصار اختلاف افتاد و جماعت آزادشدگان (در فتح مكّه) و آنان كه پيامبر (ص) برای تأليف قلوب، به آنها اجازه ورود به اسلام را داده بود از اينكه مسأله خلافت، چند روز تأخير بيفتد كراهت داشتند تا قبل از فراغت بنی‌هاشم، مسأله را تمام شده اعلام كنند، با ابوبكر بيعت كردند، زيرا او در مكان اجتماع (سقيفه) حاضر بود و اسباب و لوازم كار او آنچنان آماده شده بود كه موضوع را مطابق مراد و مقصود او آسان نمود. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۷۷ .
. ✳️ گریه حضرت علی (ع) بر گمراهی مردم عقيل به حضور علی (ع) رسید، علی (ع) را گريان ديد پرسيد: چرا گريه می‌كنی؟ خداوند چشم‌های تو را نگرياند. حضرت علی (ع) در پاسخ فرمود: «برادرم! سوگند به خدا گريه‌ام در مورد قريش و طرفداران آنهاست كه راه گمراهی را پيمودند و از حق روی برتافتند و به فساد و جهالت خود بازگشتند و به وادی اختلاف و نفاق و در بيابان سرگردانی افتادند و برای جنگيدن با من همدست شدند، چنانكه قبلاً برای جنگيدن با رسول خدا (ص) همدست گشتند. خداوند آنها را به مجازات برساند كه رشته قرابت با مرا پاره كردند و حاكميت پسر عمويم پيامبر (ص) را از دست ما بيرون بردند، آنگاه بلند گريه كرد و فرمود: اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ.» و اين اشعار را به عنوان تمثيل خواند: «فَاِنْ تَسئَلِينِي كَيْفَ اَنْتَ فَاِنَّنِي صَبُورٌ عَلي رَيْبِ الزَّمانِ صَلِيبُ يَعِزُّ عَلَيَّ اَنْ تَري بِي كَآبَة فَيَشْمُتُ عادٌ اَو يساءُ حَبِيبٌ» ‌«اگر از حال من بپرسی كه چگونه‌ای؟ می‌گويم: در سختی‌های روزگار صبر می‌كنم و در دشواری‌ها به سر می‌برم، بر من سخت است كه آثار اندوه در من ديده شود تا دشمن شادی كند و دوست ناراحت شود.» 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۳۴ .
. یکی از ویژگی‌های فرد متّقی این است که رفتار او به جهت رعایت حدود الهی قابل پیش بینی است. لذا همه می‌دانستند که سیاست "امام المتّقین" سیاست تقوا ، رعایت حدود الهی و جوانمردی است. حتی دشمنان او در صفّین می‌دانستند که اگر آب را به روی حضرت ببندند، زمانی که ایشان صاحب شریعه شود، چنین رفتار ناجوانمردانه‌ای با آنان نخواهد کرد.(وقعة صفين، ص ١٦٣) مثل چنین روزهایی پس از شهادت رسول خاتم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم، امیر مؤمنان علیه‌السلام کسی نبود که وقتی بدن مطهّر ایشان روی زمین است به کار دیگری مشغول شود . لذا دیگرانی که در پی غصب خلافت بودند، خوب می‌دانستند که آن وقت بهترین فرصت برای کودتا است، فلذا حرمت رسول خدا صلّی الله‌علیه‌وآله‌وسلّم را هتک و بدن مطهّر او را رها کرده و به مسابقه برای غصب خلافت پرداختند. این نکته‌ایست که مرحوم شیخ محمّد حسن مظفّر ( ۱۳۷۵ هـ.ق) بدان چنین پرداخته است: ...چگونه مبادرت آنها به سمت سقیفه ادای وظیفه شرعی تلقّی می‌شود!؟ در حالی که تجهیز پیامبر و رعایت حرمت او مهمترین واجب است و به تأخیر انداختن دفن ایشان در آن مدّت بالاترین توهین به او و به اسلام است و مقدّم داشتن امور مربوط به تدفین ایشان ضرری به امامت نمی‌زند خصوصا که اهل سنّت به صحابه حسن ظنّ دارند و آن‌ها را جملگی عادل و دارای صلابت و ایستادگی در امور دینی می‌پندارند ! پس هیچ شکّی نیست که آنها تنها برای منافسه و مسابقه در دنیا تدفین پیامبر را به تأخیر انداختند نه برای مبادرت به امر واجب بیعتِ {با امام مسلمین !} . همچنین این مبادرت و فوریت برای این بود که از فرصت مشغولیت امیر المؤمنین علیه السلام به امور تجهیز پیامبر نهایت استفاده را بکنند چون خوب می‌دانستند علی علیه‌السلام بدن پیامبر را بدون دفن رها نمی‌کند و مزاحمتی برای آنان {در این مدّت} ایجاد نمی‌کند ! " وكيف يمكن أن تكون مبادرتهم إلى السقيفة أداء للوظيفة الشرعية؟! والحال أنّ تجهيز النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ومراعاة حرمته أهمّ الواجبات ، وتأخير دفنه تلك المدّة أكبر الوهن به وبالإسلام! ولا يضرّ تقديم تجهيزه بأمر الإمامة ، ولا سيّما بناء على حسن ظنّ القوم بالصحابة وحكمهم بعدالتهم أجمع ، وصلابتهم في الدين كما تسمع! فلا ريب أنّهم لم يؤخّروا دفن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبادرة لواجب البيعة ، وإنّما أخّروه منافسة في الدنيا، وانتهازا لفرصة مشغولية أمير المؤمنين عليه‌السلام بالنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وعلمهم بأنّه لا يترك النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بلا دفن ويأتي لمزاحمتهم! " 📖 دلائل الصدق، ۴/۲۵۸ .