eitaa logo
دل‌کده|محمدهادی‌بیات
763 دنبال‌کننده
327 عکس
76 ویدیو
12 فایل
﷽ مؤلف و پژوهشگر برگزیده دانشجوی ارشد علوم قرآن و حدیث مدرّس ادبیات عرب در حوزه و دانشگاه اینجا بلـند بلند #فکر می کنم... اظهار نظرها وحی منزل نیست! اگر منطقی بود بپذیرید... 🌱 صفرتاصد عربی: @Arabi0_100 وبلاگ شخصی: hadibayat.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ دوران پارچه نویسی (خاطره دوم: خودش کجاست؟) بعد از دو سال و نیم یا سه سال شاگردی تو مغازۀ پارچه نویسیِ «آقا سید حسن»، با خالی شدن مغازۀ سر کوچمون، تصمیم گرفتم مستقل بشم و مغازۀ خودم رو داشته باشم. تک و تنها رفتم سراغ جور کردن وسایل. از رنگ و پارچه و قلمو گرفته، تا میز تحریر و تختۀ پارچه نویسی و... اول از همه، چند تا کار برای خودم نوشتم و تو مغازه و بیرون نصب کردم و یه تابلو فلزی نسبتا بزرگ هم نوشتم که گوشۀ پیاده رو و کنار خیابون به درخت تکیه اش میدادم (که خیلی وقتا باد، ناجوانمردانه تابلومو با صورت میزد زمین و دادِش رو در میاورد). صبح تا ظهر میرفتم دبیرستان و ظهر تا شب هم در مغازه بودم که البته خوشبختانه سریع خوردم به تابستون و صبح تا شب دیگه در مغازه بودم. ماهی 50 هزار تومن اجازه میدادم که البته فکر کنم همینقدر هم درآمد نداشتم. کلاّ برای تجربه اش مغازه زده بودم و هدف اقتصادی نداشتم. نوجوون بودم و هنوز شکل و قیافه ام مردونه نشده بود. چند بار پیش اومد که مشتری میومد مغازه، و قبل از اینکه سفارش بده، می پرسید: «خودش کجاست؟» منم با خنده ای به همراهِ چاشنی غرور نوجوونی می گفتم: «خودش خودمم!» بنده خدا مردّد میشد که سفارشمو به این بچه بدم بنویسه یا چی؟ که یه نگاهی به کارام مینداخت و تصمیم میگرفت ریسک کنه و سفارش بده. که البته منم سعی میکردم پشیمونش نکنم. گرچه مغازه داری من عمر خیلی خیلی کوتاهی داشت؛ شاید 3 یا 4 ماه! چون تابستون که تموم شد، من دیگه نه دبیرستانی بودم، نه مغازه دار؛ طلبه شده بودم، بدون اینکه اول تابستون چنین تصمیمی داشته باشم. اما همین عمر کوتاه کاسبیِ نصف و نیمه، برام خاطرات و تجربه های شیرینی به جا گذاشت. حسّ خیلی خوبی داشت. هیچکدوم از بچه های هم سنّ و سال من، مغازه دار نبودن و چنین هنری نداشتن! اینکه بلا فاصله بعد از مدرسه و خوردن ناهار، کلید بندازی و با «بسم الله...» در مغازه ات رو باز کنی، فکر میکنی چند سال بزرگتر شدی. فکر میکردم یه سر و گردن از دوستام بالاترم، و خب خیلی اعتماد به نفس بهم میداد. البته هنوز هم خطاطی رو رها نکردم و گاهی کاغذی سیاه می کنم. پ.ن: قدیما خیلی از بچه ها مجبور بودن برای تامین مخارج زندگی، دوشادوش پدر خانواده کار کنن. اما الان دیگه مثل سابق نیست. فکر میکنم که خیلی خوبه اگه والدین، یه برهه ای بچه هاشونو بفرستن سر کار. یه کاری که نسبتا بهش علاقه داشته باشن و تا حدّی هم استعداد. من که از سر کار رفتن جز خوبی چیزی ندیدم. 🌐 @hadibayat
✅ تأثیری در حدّ خُلود!! بعضی چیزا تو زندگی ما خیلی اثر گذارن، اما اونقدری که باید، بهشون توجّه نمی کنیم. و یا حتّی اصلا نمیدونیم چنین اثرات بزرگ و عمیقی دارن!! نمونش همین مسئلۀ «نیّت». بله، نیّت. نیّت یعنی حقیقت و روح یک عمل؛ انگیزۀ و قصد انجام اون؛ که میتونه خدایی باشه، یا ریایی! میتونه مخلصانه باشه یا مشرکانه! در روایت اومده: 💠 «نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»[1] و «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ‏ بِالنِّیَّاتِ»[2]: نیّت مومن از عملش بهتر است و همانا اعمال بستگی به نیّت­ها دارند. اما اینکه گفتم نیّت اثرات بزرگ و عمیقی در زندگی ما داره رو به این جهت گفتم که از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: 💠 «إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا لَوْ خُلِّدُوا فِیهَا أَنْ یَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً؛ وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا لَوْ بَقُوا أَنْ یُطِیعُوا اللَّهَ أَبَداً مَا بَقُوا؛ فَالنِّیَّاتُ تُخَلِّدُ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ...»[3]: همانا جهنّمیان در آتش جاودانه اند، بخاطر نیّتهایشان در دنیا، چرا که نیّتشان این بوده که اگر در دنیا زندگی جاودانه داشتند، تا ابد معصیت و نافرمانی خدا را بکنند؛ و همانا بهشتیان در بهشت جاودانه و مخلّد اند، بخاطر نیّتهایشان در دنیا، چرا که نیّتشان این بوده که اگر در دنیا باقی بمانند، تا ابد از خداوند متعال اطاعت کنند؛ پس نیّتها هر دو گروه را در جای خود جاودانه می کند... 🔰 نیّت، اثر مستقیم در ابدیّت ما داره؛ تأثیری در حد خلود!! اینه اون مسئلۀ بسیار اثر گذاری که، کمتر بهش توجّه داریم. ____________________ [1] مصباح الشریعة، ص 53. [2] مُنیة المرید، ص 132. [3] المحاسن، ج 2، ص 331. 🌐 @hadibayat
✅ حذف حروف عربی از زبان فارسی!! 🔰 اشکال: چون ما در زبان فارسی، برای تلفّظ حروفی مثل «س ث ص و ز ض ظ» و سایر حروف مشابه، تفاوتی قائل نیستیم و همه را به یک شکل تلفّظ می کنیم، نیازی به نوشتن این حروف هم نداریم و یکی از آنها ما را بس است و مابقی می بایست حذف کرد، و چنان این مطلب برایشان بدیهی جلوه کرده که فرمودند: «اصلا نمی فهمم چرا تا حالا این اتفاق نیفتاده! ... ما عرب زبان نیستیم که موقع تلفّظ اینها تفاوتی قائل شویم.» 🔰 اما نقد و بررسی این مطلب: باید ببینیم با این کار چه به دست آورده و چه از دست می دهیم؟! اگر دستاوردها نسبت به از دست دادنیها بیشتر باشد، پیشنهاد شما خوب است، اما اگر عکسِ این باشد، قطعا خیر. ظاهرا تنها چیزی که با این پیشنهاد به دست می­ آید این است که نوشتن در زبان فارسی ساده تر شده و غلط­های املایی کمتر، (البته آن هم برای نوآموزان، و الاّ برای کسانیکه یک عمر به سبک فعلیِ نوشتن عادت کرده­ اند، به سختی این معنا محقق خواهد شد). ⭕️ اما چه چیزهایی را از دست می دهیم و چه مشکلاتی پیش خواهد آمد؟ 1️⃣ عدم فهم نثر فارسی قدیم: کسی که نداند حروفِ «ث، ص، ط، ض، ذ، ظ، ح، ع و غ»، چگونه تلفّظ می­شوند، چطور میخواهد نثر قدیم را مطالعه کند؟! قطعا نمیتواند و این مسئله به مرور زمان منجرّ به فقر فرهنگی و ملّی خواهد شد. 2️⃣ عدم فهم متون اسلامی: نیاز یک مسلمان به مراجعه به متن کتاب آسمانی­ش و فرامین رهبران الهیش، نیازی غیر قابل انکار است، و حال آنکه با چنین اقدامی، دقیقا اشکال گذشته پیش آمده و حتّی می­تواند به مرور زمان، منجر به جدا شدن مسلمانان، از منابع اصیل خود شود، و این مسئله خود مشکلات متعدّدی پدید خواهد آورد! 3️⃣ مشکلات جدّی در معنای واژگان: اگر مراد نویسنده «غالب» باشد ولی بنویسد «قالب»، معنا بصورت اشتباه به ذهن خواننده منتقل می­شود. و همینطور «سَنا و ثَنا»، «حیات و حیاط»، «ذلیل و ظلیل»، «زر و ذر» و... اگر این حروف بصورت کلی از ادبیات فارسی حذف شوند، فهم مراد نویسندگان مشکل و گاه حتّی ناممکن می شود. 4️⃣ کم شدن زیبایی نوشتار: تعدّد و تنوّع در حروف الفبا، موجب زیبایی نوشته و چشم نوازی آن می­شود و این مطلبی است غیر قابل انکار. خطّ میخی را فرض کنید. آیا نگاه کردن به کتابی که با چنین خطّی نوشته شده، شما را خسته نمی­ کند؟! کم بودن حروف الفبا، منجرّ به سرد و بی­ روح شدن نوشته می­شود و خود این مسئله می­تواند در کمتر شدن سرانۀ مطالعۀ کشور و رکود علمی مؤثّر باشد. 5️⃣ هزینه زایی بی مورد: طبیعتا اگر بنا به حذف حروفی از الفبای فارسی باشد، می بایست تمام آثار مکتوب در کشور عوض شود، و این یعنی حداقل می­ بایست تمام کتب کتابخانه های کشور، از کتابخانۀ ملّی گرفته تا آستان قدس رضوی و...، همگی عوض شوند و برای نگهداری از این حجم عظیمِ کتابِ بلا استفاده، مجدّدا هزینه شود. 6️⃣ تورّم بی­ مورد علم: حتّی اگر چنین اقدامی صورت گیرد، باز هم نیاز به مراجعه به متون قدیمی برای پژوهشگران از بین نمی­ رود و این خود مستلزم شکل­ گیری رشتۀ تخصصی مطالعۀ متون قدیمی و امثال این است؛ و این هم هزینۀ غیرضروری است و هم تورّم بی­ جهت علم. و... از آن­جا این حروف، در زبان عربی تلفّظ می­شوند اما در فارسی نه، به راحتی می­توان فهمید که این حروف از زبان عربی به فارسی آمده اند. 💡حال اگر تفاوت گفتار و نوشتار برای ما مشکل ایجاد کرده، برای رفع آن دو راه پیش روی ما هست: راه اول: حروفی که تلفّظشان نمی­کنیم را از ادبیات خود حذف کنیم، که تا کنون ثابت شد این مسئله مفاسد بسیار زیادی داشته و نشدنی ­ می نماید و نه تنها موجب اصلاح خرابیِ اندکِ گوشۀ ابرو نشده، بلکه هر دو چشم را نیز کور می­کند. راه دوم: تلفّظ خود را تغییر دهیم، یعنی ما نیز همچون أعراب، هر حرفی را به­ شکل واقعی خود تلفّظ کنیم. گرچه راه دوّم، مفاسد راه اول را ندارد، اما اگر اندکی تأمّل شود، این نیز نشدنی می­ نماید؛ چراکه عادت زبانی فارس زبانان در گفتار، عدم فرق گذاشتن بین حروف مشابه است، و ترک این عادت کهن و دیرینه نیز مشکلات خود را خواهد داشت. 🌐 @hadibayat
🔰 نتیجه اینکه: گرچه در زبان فارسی، حروف مشابه را به یک شکل «تلفّظ» می کنیم، اما از آنجا که در کتابت بین آنها تفاوت میگذاریم، این مسئله موجب تأثیر در معنا شده و حذف تعداد زیادی حرف از الفبای فارسی، جدای از اینکه منجرّ به بروز مشکلات معنایی می شود، خسارتهای جبران ناپذیر زیاد دیگری نیز دارد. سختی مبتلا شدن به غلطهای املایی، بیشتر برای همان سنین پایین و دوران دبستان است که به مرور زمان و با تمرین مختصری حلّ می­شود، و این چیزی نیست که بخواهیم بخاطر آن، چنین مشکلات بزرگی را متحمّل شویم. و مِن الله التوفیق. 🌐 @hadibayat
✅ جزوه ی هیجانی!! چند روز پیش برای مرور کتابِ «علوم قرآنی» آیت الله معرفت، جزوه ای رو از اینترنت دانلود کردم که خیلی خیلی ازش خوشم اومد. بعضی مطالب رو طوری نوشته بود، که تا حالا نظیرش رو ندیدم! طوری که هر چند لحظه یکبار، یه انرژی مضاعف بهت میداد برای خوندن مطالب بعدی! 👌 تنها چیزی که باعث شد اینقدر از جزوه اش خوشم بیاد، اینه که نویسنده مطالبی که برای خودش جدید و جالب و قشنگ بوده و از خوندنش لذّت برده و ذوق کرده رو، با همین ذوق و شوق نوشته!! یعنی دقیقا ذوق و شوقش از فهم این مطلب رو هم نوشته بود!! سرتون رو درد نیارم، به چند موردش اشاره میکنم: 🎯 «یعنی باریکلا به «حُذَیفه»! شادی روحش واقعا فاتحه بخونید! اگر این مرد نبود، الان چند نوع قرآن داشتیم :( ، بانی یکسان کردن مصحف ها بود.» 🎯 «چه جالب! اشکم در اومد! پنج نفر از قرّاء هفتگانه، ایرانی الأصل هستند!! (یعنی قاری های عرب، دارن به قرائت ما میخونن!!» 🎯 «جلّ الخالق! یکی از رموز حروف مقطّعه اینه که بیشترین حرف تکرار شده در آن سوره، همان حروف مقطّعه ابتدای سوره است؛ مثلا تکرار قاف در سورۀ «ق».» 🎯 «جلّ الخالق! علاّمه طباطبایی: سوره ای که با «المص» شروع شده، از نظر محتوا، جمعِ دو سورۀ «الم» و «ص» است! و «المر» نیز جمعِ «الم» و «الر» است!» و... 🔰 این مدلی نوشتن، باعث میشه مطالب بیشتر تو ذهن آدم بمونه. این که آدم تعجّب یا شوق یا لذّت یا غرور و یا هر احساس دیگه ای که نسبت به بعضی مطالب خاصّ که میخونه رو کنارش بنویسه؛ باعث میشه یه داستان بین خودش و اون نوشته درست کنه (که ما طلبه ها بهش میگیم: ظرفِ مؤثّر) و این باعث میشه که به این سادگی ها مطلب از خاطر آدم نره. 🔰 حتّی خاطره انگیز هم میشه. یعنی مثلا بعد از چند سال که به نوشته ات نگاه کنی، میفهمی که اون موقع کدوم مطالب برات خیلی جدید بوده و از دونستنش کیف کردی و یه جورایی به خود شناسی هم کمک میکنه! (گرچه، من بشخصه، اگه قرار باشه جزوه ام رو تو فضای عمومی منتشر کنم، اینطوری نمی نویسم، امّا چه اشکالی داره که آدم لا اقل برای خودش اینطوری بنویسه؟!) __________________ [1] الجنّ: 18، «و همانا مساجد(هفت عضو بدن انسان که باید وقت سجده به زمین برسد) از آن خداست، پس احدى را با خداوند مخوانید.» 🌐 @hadibayat
✅ از کلّه ی سحر! شده تا حالا صبح علی الطلوع، تصمیم بگیرید برید کوهنوردی، پارکی، بیرون شهری، جایی؟ بعد که رفتید، ببینید چند نفری با گرمکن و لباس ورزشی، یا در حال ورزشن، و یا میخوان برگردن؟! بعد متوجّه بشید که اینا سالهاست که هر روز یا چند روز در هفته برنامشون همینه؟! تو ذهنتون راجع به این افراد چه فکری می کنید؟! (یه لحظه واقعا فکر کنید لطفا!) 🔰 غیر از اینه که با خودمون میگیم: عجب آدمای با فکری! عجب آدمای با اراده ای! عجب آدمای آینده نگری! برای اینکه همیشه سالم و سرِحال و سلامت باشن و مریضی دیرتر به سراغشون بیاد، از کلّۀ سحر میان ورزش! و تَهِ دلمون دوست داریم که کاش ما هم چنین عزم و اراده ای داشتیم و... حالا فرض کنید همون صبح زود دارید به مقصد کوه از شهر خارج میشید، بعد از کنار یه مسجد رد میشید که مردم، بعد از نماز صبح دارن از مسجد خارج میشن و هوا هنوز تاریکه! تو ذهنتون راجع به این آدما چه فکری می کنید؟! (یه لحظه واقعا فکر کنید لطفا!) 🔰 آیا با خودمون میگیم: عجب آدمای دور اندیشی؟! یعنی حاضرن برای آخرتشون از الآن کار کنن؟! چه اراده ای دارن که از خواب ناز دل بریدن؟! آیا غیر از اینه که اینا هم مثل همون ورزشکارا می مونن؟ و حتّی آینده نگر تر! بی خود نیست که در روایت، یاران امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) اینگونه توصیف شده اند: 💠 «...لُیُوثٌ بِالنَّهَارِ رُهْبَانٌ بِاللَّیْل‏ِ...» [1]. و آیا دلمون میخواد که ما هم...؟ ______________________ [1] منتخب الأنوار المضیئة فی ذکر القائم الحجّة (علیه السلام‏)، (قرن 8)، ص 195؛ بحار الانوار، ج 52، ص 386. 🌐 @hadibayat
✅دو گانه ی دین و دنیا! تَهِ ذهنمون، ممکنه این مطلب جا خوش کرده باشه که: بعضی چیزا چندان با هم جور در نمیان، مثلا: یکیش همین «دین و دنیا»؛ یعنی بالاخره اگه آدم بخواد واقعا اهل دین و دیانت باشه، نمی تونه اونطوری که باید، از دنیا بهره ببره! و اگه بخواد واقعا اهل دنیا و لذّتهای دنیایی باشه، نمی تونه اونطوری که باید، به مسائل دینی بپردازه! همین دوگانه، راجع به «علم و ثروت» و «دین و سیاست» و خیلی چیزای دیگه هم هست. امّا واقعیتش اینه که اسلام اصلا چنین نظری نداره، و بین اینها نه تنها ضدیّتی نمی بینه، بلکه به هر دوشون هم تشویق می کنه. 💠 از امام رئوف، علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) روایت شده: «لَیْسَ‏ مِنَّا مَنْ تَرَکَ دُنْیَاهُ لِدِینِهِ وَ دِینَهُ لِدُنْیَاه» [1]: [اصلا] کسی که دنیایش را بخاطر دینش یا دینش را بخاطر دنیا ترک کند، از ما نیست! 🔰 رسما دارن میفرماین ما حقّ ندارم بخاطر دین، از دنیامون کم بذاریم، و یا بخاطر دنیا از دین. باید به هردوتاشون خوب خوب برسیم. دین و دنیا هر دوتاشون لذّت بخش هستن، و ما به هردوی اینها نیاز داریم. 💠 شخصِ خداوند متعال میفرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ...» [2]: [ای پیامبر، به مردم] بگو: چه کسی استفاده از زینت ها روزی های پاک و پاکیزه ای که خدا برای بندگانش آفریده را ممنوع کرده است؟ بگو: این نعمتها در زندگی دنیا، برای مؤمنان است و دیگران هم استفاده می کنند، اما روز قیامت تنها برای مؤمنان است... 🎯 در اینکه آخرت فقط برای مؤمنانه که هیچ شکی نیست! طبیعتا هرچی آدم مؤمن تر بوده باشه، بهره اش تو بهشت هم بیشتره، اما نکتۀ جالش اینجاست که خدا میگه بابا من دنیا رو هم برای تو آفریده بودم، و اگه دیدی دیگرانی هم دارن استفاده میکنن، صدقه سر شما بوده ها !!! _____________________ [1] الفقه المنسوب الی الامام الرضا (علیه السّلام)، ص 337. [2] الاعراف: 32. 🌐 @hadibayat
✅ فقط محبّت! همین. «محبت دستوری و فرمایشی و سفارشی نیست. دست شماست. شما می­توانید محبّت خودتان را روز به روز در دل همسرتان زیاد کنید، چطوری؟ با اخلاق خوب، با رفتار مناسب، با محبت ورزیدن به او، با وفاداری...، محبّت محتاج تلاش و ابتکار است... 🔰 بجای اینکه از طرف مقابلتان توقع کنید که او مرتب به شما محبّت کند، از دل خودتان بخواهید که تراوش محبت او روز به روز بیشتر شود. محبّت به طور طبیعی، محبّت می ­آفریند. 🎯 زن و شوهر باید به هم محبّت داشته باشند، همین! 🎯 کارهایی که محبّت را کم می­کند، انجام ندهید. مواظب باشید چیزهایی که شما را از هم گله مند و بیزار می­کند، از شما سر نزند. درست نگاه کنید ببینید شوهر شما یا زن شما روی چه چیزهایی خیلی حسّاس است، از آنها اجتناب کنید 🎯 اگر یک وقتی خدای ناکرده یک کدورتی پیش آمد، باید لابه ­لای محبّت ذوبش کنید و از بین ببرید. نباید یک حرفِ کوچکی را بزرگ کنند و مرتّب کش بدهند، اینها نباید باشد... 🎯 بی محبّتی مرضی مُسری است، حتما به آن طرف دیگر هم سرایت می­کند.» [1] ______________________ [1] مقام معظّم رهبری، مطلع عشق، ص 97، 98، 102، 103. 🌐 @hadibayat
✅ خداحافظ، نهج البلاغۀ عزیز! به گمونم پنجم ابتدایی بودم. تو مسجد، کنار قفسۀ کتابها نشسته بودم و برای خودم قرآن میخوندم... در همین حالت بودم که یک دفعه وجدانم از خواب غفلت بیدار شد و اومد سراغم و بهم گفت: «محمد هادی! جنابعالی الان 10، 11 سال از خدا عُمر گرفتی، بعد تا حالا حتّی یکبار هم «نهج البلاغه» امیرالمؤمنین(علیه السّلام) رو باز نکردی؟!! آخه به تو هم میشه گفت بچه شیعه؟! تو نخونی کی بخونه؟! اومدیم و فردا پس فردا افتادی مُردی؛ میخوای نخونده بمیری؟!...» و خلاصه اینقدر گفت و گفت و گفت، تا اینکه فی المجلس تصمیم گرفتم از قفسۀ کنارم، یه نهج البلاغه بردارم و تا تنور داغه، نون رو بچسبونم و شروع کنم به خوندن... طبیعتا مثل هر کتاب دیگه ای که آدم از اوّلش شروع میکنه، منم از اوّل کتاب (یعنی خطبۀ 1) شروع کردم به خوندن. (فکر کنم اون موقع نمیدونستم که نهج البلاغه از سه بخشِ خطبه ها، نامه ها، و کلمات قصار ـ یا همون حکمت ها ـ تشکیل شده). البته چون معنای عبارتهای عربی نمی فهمیدم، گفتم از ترجمه اش شروع میکنم. امّا چشمتون روز بد نبینه، هرچی میخوندم، بیشتر نمی فهمیدم!! همون ترجمه رو میگما!! هِی چند خط که میخوندم، ورق میزدم ببینم کی این خطبه تموم میشه؟! میدیدم نه بابا! حالا حالا ها ادامه داره و مدام بر نفهمی اینجانب داره افزوده میشه. دیدم اینجوری که نمیشه، من که نمی فهمم آقا چی می فرماین! حتّی وجدانمم که تا چند لحظه پیش همش داشت بهم بد و بیراه میگفت، یه گوشه کِز کرده بود و سَرِش رو انداخته بود پایین و هیچی نمیگفت که انگار مگه من گفتم بخونی؟!! البته منم به روش نیاوردم و چیزی نگفتم، فقط نهج البلاغه رو بستم (و احتمالا بوسیدم) و گذاشتم تو قفسه، به امید روزی که عقلم برسه و بتونم بخونم. 🎯 ولی اگه هیچی نداشت، لا اقل دیگه عذاب وجدان نداشتم و اتفاقا وجدانم بهم حق میداد که چرا تا حالا نهج البلاغه نخوندم. بعد ها که دو سه سالی از عمر طلبگیم گذشت، دوباره وجدانم اومد سراغم و گفت: «حالا که دیگه عربی بلدی! عقلتم که لابد باید زیاد تر شده باشه! نه؟ نمیخوای شروع کنی؟!...» دیدم راست میگه طفلکی. این دفعه، عزمم رو جزم کردم که هرطور شده بخونمش. اوّل یه مدّتی دنبال نهج البلاغۀ مورد علاقه ام گشتم: ترجمۀ فیض الاسلام، چاپ قدیم، یک جلدی، با خطّ طاهر خوشنویس! پیدا کردم و خریدمش و شروع کردم به خوندن... باز هم از خطبۀ اوّل، 🎯 و با کمال تعجّب... باز هم احساس میکردم که نمی فهمم!!! ولی این دفعه هرطور که بود، از سدّ خطبۀ اوّل گذشتم، و وارد خطبۀ دوّم، سوّم، چهارم و... شدم و دیدم نه! انگار همۀ خطبه ها مثل اوّلی نیستن!! انگار فقط اوّلی رو آقا برای از ما بهترون گفته ان! بقیه برای عوّام الناسی مثل من هم قابل فهمه! این شد که مطالعه کتاب شریف نهج البلاغه، به خوبی و خوشی ادامه پیدا کرد... بعد ها از یکی از اساتید بزرگوار نکات خیلی خوبی راجع به روش مطالعه نهج البلاغه شنیدم. امّا یکی از جالب ترین نکاتی که ایشون فرمودن، و من اون رو قبلا با گوشت و پوست و حتّی مغز استخونم درک کرده بودم، این بود که: 🔰 «نهج البلاغه رو از خطبۀ اوّلش شروع نکنید!! چون یکی از عمیقترین خطبه های اعتقادی نهج البلاغه، همین خطبۀ اوّله! تا جاییکه بعضی از علمای اسلام، چند جلد کتاب عمیقِ علمی نوشتن، فقط برای فهم همین خطبه!! بنابراین ممکنه هنوز شروع نکرده، پشیمون بشید و فکر کنید که کلّ نهج البلاغه همینطوریه و چون نمیفهمید، بذاریدش کنار. بطور کلّی، اگه فهم خطبه های توحیدی نهج البلاغه براتون سنگینه، هیچ اصراری نیست که اونها رو بخونید، رد شید برید خطبۀ بعدی! و البته اگه از قسمت سوّم نهج البلاغه (حکمتها)، که ساده تر هست، شروع کنید، خیلی بهتره» 🌐 @hadibayat
✅ پیشگیری یا درمان؟! قبول دارید که پیشگیری بهتر از درمانه؟ حرف کاملا منطقی و درستی به نظر می رسه. طبیعتا هزینۀ درمان، و انرژی و توانی که از آدم میگیره، خیلی بیشتر از پیشگیریه؛ پس پیشگیری بهتر از درمانه. 🎯 «گناه نکردن» در حکم همون پیشگیری و «توبه» در حکم درمانه. به همین دلیل، از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) روایت شده: 💠 «تَرْکُ الذَّنْبِ، أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْمَعُونَةِ [التَّوْبَةِ]» [1]: گناه نکردن ساده تر از توبه کردن است. گاهی آدم از گناهش توبه میکنه، امّا اثر وضعی اون گناه تا مدّتها تو وجودش هست. گاهی آدم از گناهش توبه میکنه، امّا فکرش به این سادگیا از ذهنش بیرون نمیره. گاهی آدم از گناهش توبه میکنه، ولی حق و حقوق مردم رو که این وسط ضایع کرده، به سختی می تونه جبران کنه. و و و ________________________ [1] نهج البلاغه، حکمت 170. 🌐 @hadibayat