eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
قرار های بیرونمون اکثرا به همون کافی شاپ ختم میشد چون من دیگه موافق گردشهای دسته جمعی نبودم اونم با دوستای پارسا ! هر وقت دو تایی میرفتیم کافی شاپ حس آرامش بیشتری داشتم . بهروز رو هم دیده بودم و فهمیدم این یکی دوست پارسا انگار یه کوچولو با بقیه متفاوته . آدمها میتونن توی حرف زدن و رفتارهاشون حداقل یه نمای کلی از شخصیتشون رو بروز بدن . و من با همون چند باری که بهروز رو دیدم و با هم آشنا شدیم احساس کردم پسر خوبیه چون بر خلاف اشکان نه نگاه بدی داشت و نه لحن بدی ! بعضی وقتها از حرفها یا لحن حرف زدن پارسا واقعا میرنجیدم ولی از اون جایی که اصلا کینه ای و سخت گیر نبودم با یه عذرخواهی ساده کوتاه میومدم ! نمیدونم چرا ولی گاهی وقتها آدم از چیزایی به راحتی میگذره و ندیده میگیرشون که شاید وقتی بعدها برگرده به گذشته و خاطرات روزمره رو مرور بکنه کلی به حال خودش تاسف بخوره که اینهمه غفلت واقعا چرا ازش سر زده !؟ شاید منم نباید انقدر زود و راحت از کنار همه تفاوتهای ریز و درشتی که توی برخوردهام با پارسا داشتم میگذشتم ضمن اینکه من یه دختر نوجوان نبودم که سریع گول ظاهر و خیلی چیزای دیگه رو بخورم ! اما شاید احمق بودم ... وقتی میدیدم پارسا به حجابم گیر میده و بیشتر بی حجاب بودن رو ترجیح میده ! وقتی میدیدم چجوری راحت در مورد دوست دختر دوستاش نظر میده ... وقتی حس میکردم دوستای نرمالی نداره و هزار تا چیز دیگه که هر کدوم میتونست دلیل خوبی نباشه ... پس چرا باید ادامه می دادم به این دوستیه پر از تردید!؟ اما واقعیت اینه که هیچ کسی از آینده خبر نداره و نمیدونه چی پیش میاد همونطور که من نمیدونستم ! یکی از همین اتفاقهایی که شاید جای تامل داشت دیدن پریسا یعنی خواهر پارسا بود ! روزی که به طور سرزده اومد شرکت و من اتفاقی چون کنار دستگاه کپی توی سالن بودم دیدمش .. هرگز فکر نمیکردم این دختر که یه تیپ خیلی ساده داشت و یه چهره مهربون همون پریسایی باشه که یه بار باهاش تلفنی حرف زدم و انقدر بد و تند باهام حرف زده بود ! شاید توقع داشتم پریسا یکمی مثل برادرش باشه یعنی از این دخترای شر و شیطون که روی مد میگردن و اعصاب درست و حسابی ندارن . اما انگار کلا حدسیات من به درد کوزه و آب و این چیزا میخورد ! وقتی رفت توی اتاق پارسا سعی کردم یکم کنجکاوی کنم بخاطر همین با اینکه کارم با دستگاه کپی تموم شده بود اما همچنان ادامه دادم به الکی کار کردن ! خوشبختانه در اتاق بسته نشد و نیمه باز موند و من فاصله خیلی کمی داشتم و براحتی میتونستم گوش بدم صدای بلندشون باعث شد بیشتر فضولی کنم ! _سلا خسته نباشی ... _تویی پریسا ! اینجا چیکار میکنی ؟ _ مگه حتما باید کاری داشته باشم که بیام اینجا ؟ _فکر کنم خواهرمو انقدر بشناسم که بدونم بی دلیل پاشو نمیذاره تو شرکت من !
💠شهید محسن حججی 💠 🍂مثل شهید شویم، شهید میشویم: ☘در یکی از اردو ها کنار هم دراز کشیده بودیم . با کلی ذوق و شوق به محسن گفتم:( اوج آرزوم اینه که پولدار باشم، یه خونه تو بهترین نقطه اصفهان سفر های خارج، ماشین لاکچری و گشت و گذار و .....) از او پرسیدم محسن آرزوی تو چیه ؟ نه گذاشت نه برداشت گفت:❣( شهادت !)❣ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
عبادت شیطان - حاج اقا عالی.mp3
3.47M
🎧🎧 ⏰ 4 دقیقه 👆 ✅ عبادت شیطان ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 🔹 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
✍بعضی دعاها عجیب به دل می شینه: ⬅️ خداوندا: نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی … میان این دو گم شده ام هم خودم و هم تو را آزار می دهم هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن ... 🙏امین یارب العالمین🙏 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
Baghare_005L.mp3
3.16M
✴️ شماره 43 🎧 تفسیر صوتی سوره مبارکه 🎙 آیت الله (دامت برکاته) 🔺 روزم را با روشنای سخن خدای مهربانم، مبارک می کنم. ◻️🔸◻️🔸◻️ ✴️ همه‌ چیز درباره آشنایی آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای(مدظله‌العالی) با قرآن ⏮ با رژیم از طریق 🔸 سال ۱۳۴۳ خورشیدی که آیت‌الله خامنه‌ای به دلیل ضرورتی از قم به مشهد بازگشتند، نخستین فعالیتی را که در کنار مباحث درسی و علمی خود شروع نمودند، جلسه‌ بود. اولین درس تفسیر ایشان در همان سال و برای گروهی از مردم برگزار شد. ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🖊 بعون الله و توفیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡•• دلشــوره... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♡•• آرامِــــــــــــــــــش هنر نپرداختن به انبوه مسائلی است که حل کردنش سهم خـُــــداست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
♡•• خیلۍ سخــــتہ چشمـــــامـ تقاصِ خاطــــــــــراتمو بِدنـ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
_ چه جالب ! من که مطمئن نبودم حتی بشناسیم ! ترسیدم با مشتری اشتباه بگیریم _حسابیم که دلت پره ! حالاچرا وایستادی بشین _ممنون راحتم _اوکی... پس حرفتو بزن _حرف که زیاده ! نمیدونم از کجا شروع کنم _اهان ! میخوای برو خونه اگه کاری هم داری شب میام باهم حرف میزنیم ... اینجا محل کارمه پریسا ... _شب !؟ خونه ؟ کدوم خونه پارسا ؟ تو اصلا مگه اونجا پیداتم میشه ؟ _گفتم برو شب میام عزیزم قول میدم _هه ! قول میدم ! تو به قولایی که یه عمره دادی عمل کن این یکی پیشکش _ اصلا چرا زنگ نزدی ؟ چی میخوای بگی ؟ انگار همین حرف پارسا باعث شد که پریسا یکم آروم بشه چون با صدایی که انگار آماده گریه کردن بود گفت : _یه خواهر چی میتونه به برادرش بگه ؟ همه اونایی که تو دلشه ! منم خیلی حرف تو دلم دارم ولی تو خیلی وقته که دیگه گوشی واسه شنیدن نداری _چرا فکر میکنی نمیشنوم ؟ تو اصلا شده یه بار مثل آدم بیای با من که داداش بزرگترتم حرف بزنی ؟ _خودت نخواستی ! تو کلا ما رو فراموش کردی ! تازه بزرگی به سن نیست به عقل و شعوره آقا پارسا _یعنی من بیشعورم ؟ _ببخشید ولی آره هستی ! چقدر بی ادبه ها ! اگه من به احسان میگفتم بی شعور میزد نصفم میکرد ... تازه اون از من کوچیکتره ... خوبه که پارسا الان با داد جوابشو بده ! یکم سکوت شد و بعد از چند دقیقه پارسا با صدایی آروم گفت : _آره راست میگی شایدم باشم ... خودمم تو شعورم موندم _میفهمم !... ببین من کلاس دارم باید برم همین الانم کلی دیرم شده ولی دلم نیومد نیام اینجا و بهت نگم که مامان چقدر داغونه ! اگه به فکر خودت و زندگیت نیستی حداقل یه ذره به ما فکر کن ... به مامان ! دیگه چقدر غصه تو رو بخوره بس نبود که ... _خیله خوب ! دیگه ادامه نده تا آخرشو خوندم ... از اول میگفتی که مامان فرستادت مخ زنی _مخ زنی !؟ من حوصله خودمم ندارم اونوقت بیام اینجا مخ تو رو بزنم ؟ اونم تو که انقدر با بی عقلی داری پیش میری ؟ اگه مخ داشتی که دلم نمیسوخت _تو این کلاسای درس و دانشگات احترام به بزرگترم یادت میدن ؟ _آره ! ولی من قبل از اینکه از اونها یاد بگیرم از تو الگو گرفتم ! یادت که نرفته ؟ _حرف آخرتو بزن ... سرم شلوغه میخوام برم بازار _یعنی برم دیگه ؟ باشه ... میدونستم جنبه شنیدن این حرفا رو نداری ! مامان از دستت به ستوه اومده پارسا ... همینجوری پیش بره شاید اونم کارش به بیمارستان بکشه .. دیشب حالش بد شده بود من و بابا به زور بردیمش درمانگاه اخلاقشو که میشناسی .... اگه یکم دلت براش میسوزه بیا خونه و باهاش حرف بزن ... بذار خودشو خالی کنه
بهترین آرزویی که میتونم واستون داشته باشم اینه که ؛ خدا انقدر عاشقانه نگاهتون کنه که حس کنین مهم‌ترین و خوشبخت‌ترین موجود کائنات هستین شبتون آرووم .:::|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 ای مردترین مردتوازراه بیا ای وارث خانواده ی ماه بیا هرروزدعاوذکر عالم اینست مردیم دگربقیه الله بیا
AUD-20201108-WA0022.mp3
1.64M
♡•• بارون... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡•• ‌ آخر تاکی سرگردان... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡•• ‌ آخر تاکی سرگردان... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
♡•• چہ شقایق باشد چہ گلِ پیچڪ و یاس جاے یڪ گُل خالیـــست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
♡•• آخرشـ یڪ نَفـــــــر از راه مۍ رسد ڪہ... بودنشـ جبــرانِ تمــــــامِـ نبودنـہاستـ ..💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
Baghare_006L.mp3
3.46M
✴️ شماره 44 🎧 تفسیر صوتی سوره مبارکه 🎙 آیت الله (دامت برکاته) 🔺 روزم را با روشنای سخن خدای مهربانم، مبارک می کنم. ◻️🔸◻️🔸◻️ ✴️ همه چیز درباره آشنایی آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای(مدظله‌العالی) با قرآن ⏮ 🔸 پس از آن، سیدرضا کامیاب و محمدباقر فرزانه، دو طلبه‌ اهل گناباد که در ماجرای کمک روحانیون مشهدی به زلزله‌زدگان کاخک در سال ۱۳۴۷ با آیت‌الله خامنه‌ای آشنا شده بودند، از ایشان می‌خواهند که برایشان بگوید. مجلس درس تفسیر برای طلاب در محل مدرسه‌ میرزاجعفر تشکیل شد. عمر این جلسه که با تفسیر آیاتی از سوره‌ مائده آغاز شده بود، چند سالی به درازا کشید و نهایتاً به دست ساواک تعطیل شد. ◻️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با توجه به مخاطبین آن، دو گونه بود: یک جلسه‌ تفسیر که مباحث آن تخصصی و برای قشر حوزوی و طلاب بیشتر قابل استفاده بود. 🔸 در آن زمان، سه درس تفسیر حوزوی در مشهد وجود داشت؛ یکی درس تفسیر که بسیار و بود. دیگری درس تفسیر آیت‌الله که جنبه‌های و نیز در آن بسیار برجسته بود. درس تفسیر دیگر، مربوط به حضرت آقای می‌شد. مجلسی که از لحاظ شمار شرکت‌کنندگان از دو درس دیگر بسیار پیشی گرفته بود و بالغ بر ۲۰۰ طلبه در آن شرکت می‌کردند. ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🖊 بعون الله و توفیقه
♡•• از‌دور‌ســلامی‌و‌تو‌از‌دور‌جــوابی این‌فاصله‌انگار‌نه‌انگار‌زیاد‌است.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
تو پسر بزرگشی ... وقتی تو رو اینجوری میبینه حس میکنه زندگیه خودشم داغونه و داره به باد میره .. _حالا حالش چطوره ؟ _بد نیست ... دلش همش پیش تواه _باشه ! ... شب میام خونه .. برو کلاست دیر نشه _همیشه همینه ... امروز وعده فردا رو میدی ... فردا وعده پس فردا !! فقط ادعات میشه _ادعای چی ... گفتم که شب میام خونه مطمئن باش _امیدوارم ! به هر حال منتظریم . خداحافظ _پریسا ؟ -بله ؟ _وایسا لپ تابمو جمع کنم میرسونمت _نمیخواد با آژانس اومدم پایین منتظره فعلا _به سلامت وقتی داشت از اتاق میومد بیرون زیر چشمی نگاهش کردم ... صورت گردش و اجزای متناسبی که داشت خوشگلش کرده بود ... چشماش شبیه پارسا بود ... فکر کنم ۳۰ سانتی هم از من بلندتر بود قدش ! آرایش ساده ای داشت و لباساش معمولی بود .... من فکر میکردم حداقل مثل ستاره باشه ولی نبود ! با محمودی خداحافظی کرد و رفت ... حتی منو ندید ! صحبتهاشون برام جالب بود و البته بیشتر حس کنجکاویم رو تحریک کرده بود ! کاغذهای کپی رو برداشتم و رفتم تو اتاقم ... مگه خونشون شیراز نبود ؟ چرا گفت دیشب مامان رو بردیم درمونگاه و الان خود پریسا اینجا بود !؟ پس یعنی تهران بوده نه شیراز ! ضمن اینکه پارسا هم گفت شب میام خونه .... یعنی دو تا خونه داشتن ؟ هم تو شیراز هم تهران !؟ منظور پریسا از حرفایی که راجع به زندگی پارسا میزد چی بود ؟ چرا مامانش باید انقدر غصه بخوره ؟ مگه چی توی زندگی پارسا انقدر زجر آور و مبهمه ؟ اینا سوالاتی بود که پشت سر هم توی ذهنم ردیف میشد و دوست داشتم خیلی زود به جواب همشون برسم ... اما بدبختی پارسا هیچ وقت نه حرفی از خانواده خودش میزد و نه سوالی در مورد خانواده من کرده بود ! حتی گاهی که بحث پیش میومد و از حال مامانش میپرسیدم خیلی سرسری و مجبوری با جوابای کوتاه سر و ته قضیه رو هم میاورد ! مطمئن بودم حرفای پریسا یه منشا خیلی مهم داره که من هرگز نمیتونستم از طریق خود پارسا به این منشا برسم ... پس باید یکم دست به کار میشدم و میزدم تو کار آمار گیری ! خیلی فکر کردم و تنها گزینه ای که برای تحقیقات تو ذهنم روشن شد هدی بود ! همون دوستم که پدرش یعنی اقای جلیلی پارسا رو بهم برای کار معرفی کرده بود ... تا جایی که یادمه گفته بود که پدر پارسا با پدر خودش همکار بودن ... پس حتما خیلی خوب باید خانواده اش رو بشناسه ‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
چرا زودتر به عقلم نرسیده بود که از هدی همه سواالم رو بپرسم ! امروز حتما باید بهش زنگ بزنم .... هر چی توی گوشیم رو گشتم شمارش رو پیدا نکردم چون چند وقت پیش گوشیم رو احسان ریست کرده بود و کل اطلاعاتش پاک شده بود ... این چند تا شماره هم که داشتم به لطف و یاری ساناز و دوستای قدیمی بود ! مطمئن بودم سانی شماره رو داره .... باید صبر میکردم که میرفتم خونه بعد ازش میگرفتم چون اگه الان بهش زنگ میزدم و میگفتم که شماره هدی رو میخوام شروع میکرد بازپرسی که یهو چرا یاد اون افتادی و این چیزا !!؟ هر جوری بود تا عصر صبر کردم و بعد بهش اس زدم که سانی اگه شماره هدی رو داری برام بفرست دیشب خوابشو دیدم میخوام یه زنگ بهش بزنم ... _هدی جلیلی رو میگی ؟ _ پ نه پ هدی خواهر هادی رو میگم که بچگی ها کارتونشو میدیدیم! _اوا ! ببخش تو رو خدا ... شماره اونو ندارم جون تو _لوس نشو همون جلیلی رو میگم بفرست _باووشه ... سلام منم برسون شماره رو که فرستاد معطل نکردم و زنگ زدم .... فکر کنم دفعه چهارم بود که جواب داد ! _الو ؟ _الو سلام _سلام بفرمایید _خوبی هدی جون ؟ نشناختی ؟ _نه شرمنده ... شما ؟ _به ! فکر میکردم فقط خودم بی معرفتم نگو تو دیگه آخرشی ! _این معرفتو که گفتی دیگه عمرا نمیشه نشناسم ! خوبی الی ؟ سانی خوبه ؟ _مرسی اونم خوبه سلام رسوند ... خوبه همش دو سه ماهه بهت زنگ نزدما ! انقدر زود یادت رفت ما رو ؟ _نه بخدا ... مگه میشه دوستای گلم رو یادم بره ... این روزا یکم سرم شلوغه _چطور ؟ ایشالا که خیره _خیر که هست ولی خیلی داغونم _تا باشه از این داغونیا ! شوهر کردی ناقلا ؟ _نامزد کردم ... ماه دیگه عقده اگه خدا بخواد _وااااای به سلامتی ... خیلی نامردی بهم نگفتی ! سانی بفهمه میکشت _بخدا یه دفعه ای شد . خودمم هنوز تو شکم ! _جون خودت ... حاال طرف کی هست ؟ ما میشناسیمش ؟ _آره بابا . برادرشوهر جاریه ندا ! _یا خدا ... دوباره بگو ... ندا کی بود اصلا !؟ _مرض ... تو خواهر منم نمیشناسی؟ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
1_34732109.mp3
3.71M
♡•• چشم انتظار... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام_مولا_جانم ❤️ •|🌙🕊|• 🌺 وارث خیل رسل مهدےموعود،ڪجاست؟ 🍃محیے سـنّت دیـرینہ محمـود،ڪجاست؟ 🌺اے خــدایے ڪـہ بـہ مـا وعـده او را دادے 🍃جان‌بہ‌لب‌آمده‌آن‌منجے‌موعود،ڪجاست؟💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 روزگارتون_مهدوی 🌤
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♡•• زندگۍ را خیلۍ جدۍ نگیر بہ خــــــــــــــدایۍ اعتماد ڪن ڪہ در هر سختۍ دستت را میگیرد... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
♡•• لیلےِ شعـرمـ بیــــــــــــا اینجا هوادَمـ ڪرده است هجرچشمـــــــانت مرا لبریز ماتمـ ڪرده است لیلےِ شعــرمـ نمے دانے ڪہ دوراز یاد تُـــــــــو هرغـزل چشمان من را خیسِ شبنمـ ڪرده است... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
_اهان ! ندای خودمونو میگی ... خوب ؟ _شوهرشو که یادته ؟ همون که عروسیش خانوادگی تشریف آوردین! _این منت گذاشتنت تو حلقم ! آره یادمه بسی هم از ندا سر بود _دلشم بخواد ... میمیره واسه ندا _تو که راست میگی تو رو خدا ! _کوفت ... جاریه ندا رو که یادته ؟ همون که خیلی چاق بود تو نشسته بودی با سانی مسخرش میکردی _اونو یادمه ! ولی بیخود کردی من هیچ وقت کسی رو مسخره نمیکنم حتما داشتم به سانی گوشزد میکردم رژیم بگیره مثل اون نشه ! _نمیری الی مردم از خنده ! _فدات شم ... حالا خونت نیفته گردنم نامزدت بیاد منو بگیره ! _هو ! باز پررو شدی ؟ _ای بابا چرا میپیچونی هدی ! یه کلمه بگو این بدبختی که میخواد تورو بگیره کیه دیگه _خوب خنگه وقتی میگم برادرشوهر جاریه ندا یعنی میشه کی ؟ -میشه کی ؟ _میشه برادرشوهر خود ندا دیگه! _خدایا به این خنگ و خل ها شوهر میدی اونوقت به ما که سالمیم و دم بخت یه نگاهم نمیکنی قربون بزرگیت برم ! هدی تقریبا پشت گوشی مرده بود از خنده ... پسره رو یادمه خیلی آقا بود . توی عروسی ندا که همین پارسال بود گمونم دیده بودیمش و اتفاقا ساناز کلی هم نقشه کشید و اذیت کرد که اینو باید یکیمون تور کنه اینجوری نمیشه ! یادم باشه بهش بگم هدی تورشو انداخته بوده ! با هر بدبختی بود بحث شوهر رو جمع کردم و یه جورایی حرف کارم رو کشیدم وسط _حالا تو دعوت کن منو اگه تونستم مرخصی بگیرم حتما میام ! _وای راستی یادم رفته بود بپرسم اصلا... تو کارت درست شد ؟ الان میری همون شرکت پارسا ؟ _خسته نباشی ... بله درست شد به لطف شما -خدا رو شکر ... حالا راضی هستی ؟ _دعا به جونت میکنم از بیکاری که بهتره _آره واقعا ... راستی پارسا خوبه ؟ _خوبه سلام میرسونه ... تو میشناسیش ؟ یعنی دیدیش ؟ _آره بابا ! با پریسا هم تقریبا دوستم . خواهرشو میگم _چه خوب ! این پریسا دختره خوبیه ؟ _چطور ؟ _همینجوری اخه امروز دیدمش _آره خیلی ماهه ... اخلاقش فقط گاهی تنده
♡•• بہ هواے حرمَـــــــــشـ مۍگذرد ایاممـ ڪوه دردمـ ڪہ ڪند نامِـ رِضــــا آراممـ.. 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♡•• چہ خوش‌باشددلِ‌امیدوارۍ ڪه‌امیدِ‌دل‌وجانش‌توباشۍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•