ای که شد زنده به عشقت دل هر مرد و زنی
تو همان نَفخهی روحانیِ جان در بدنی
" عشق ، رسواییِ محض است که حاشا نشود "
پس حسن گفتنِ ما تا به ابد شد علنی
ساکن کشور سرسبزِ حسنآبادم
با من انگار که هر جا بروم ، هموطنی
این گدا جای غذا ، مِهرِ تو را می خواهد
می شود گاهگُداری به دلم سر بزنی
چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
هیچکس مثل تو اینقَدر نشد خواستنی!
خودمانی بگذارید بگویم اینبار:
دست و دل بازِ مدینه! بخدا عشق منی
احمد و حیدر و زهرا و حسینش یک سمت...
تو گُلِ سر سبدِ شاکِلهی پنجتنی
تبر تو هُبَلِ جنگ جمل را پِی کرد
مرتضی با هیجان گفت : عجب بُتشکنی!
نقشِ نامِ تو نشسته ست میان دل من
"یا حسن" حک شده بر روی عقیق یمنی
آی دنیا! بشناسید منِ مجنون را:
حسنی ام حسنی ام حسنی ام حسنی
قبرِ بی زائر تو بازترین روضهی ماست
جان کعبه به فدای تو ، غریبِ مدنی!
زهر..،نه..،سیلیِ کوچه جگرت را سوزاند
دل تو بین گذر سوخت ، عجب سوختنی!
تیرها گرچه به تابوت ، تو را دوخته اند
لااقل پیکر خونین تو دارد کفنی
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی
#بردیا_محمدی
@hadithashk
پناهِ هر چه دل مبتلا امام رضاست
تمام دار و ندارِ گدا امام رضاست
خوشیم دست به دامان هیچکس نشدیم
خوشیم ذکر شب و روز ما امام رضاست
کجاست ملجا ما؟ غیرِ گوشه ی حرمش
کجاست جنت ما ؟هر کجا امام رضاست
در این حرم به در بسته می خورم ؟حاشا
بگو به خلق که مشکل گشا امام رضاست
دگر چه واهمه ای از قیامتت داری
اگر حساب و کتاب تو با امام رضاست
کنار پنجره فولاد تازه فهمیدم
که ضامن سفرِ کربلا امام رضاست
دلم خوش است بیایی زمان تلقینم
که ذکر آخر عُشاق "یا امام رضاست "
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_رضا
#احسان_نرگسی
@hadithashk
گفتم علی و نقش لبم شد اباحسن
آئینه ای برابرِ شیرِ خدا حسن
زیباترین ستاره ی شب های فاطمه است
زیباترین ترانه ی زهراست یا حسن
عرشِ خداست زیرِ قدم های مجتبی
جنّت کجاست ؟ دم زده شد هر کجا حسن
در هر نداری ام زده ام رو به مجتبی
خیلی گرفته دستِ مرا ، بارها حسن
یا ایها الکریم مدد ایها الرئوف
یا ایها العزیزِ خدا ، مجتبی ، حسن
کلبِ سرای مردِ کریمِ مدینه ام
خوشبختِ عالمم منِ همسفره با حسن
شهره شده است در همه جا مهربانی اش
بحرِ کرم ، سخاوتِ بی انتها حسن
کلِّ مدینه محو تماشای اوست تا
در کوچه می رود قمرِ مرتضی حسن
از قبر و مرگ و روزِ جزا واهمه چرا
محشر به حقِّ فاطمه اشفع لنا حسن
گفتم حسن حسن دلِ من شد حسینیه
گفتم بقیع ، بُرده مرا کربلا حسن
قبله است بعدِ کعبه و بعدِ نجف ، بقیع
بعدِ خدا و بعدِ علی ربّنا حسن
هم شد غریبِ خانه و هم شد غریبِ شهر
هم از غریبه خورد و هم از آشنا حسن
دارم سوال علتِ این چیست که تنش
کرده زره برای چه زیرِ عبا حسن؟
همراهِ فاطمه زده آن روزِ لعنتی
در خاکِ کوچه ها چه قَدَر دست و پا حسن
خیره به گوشواره و کِز کرده ای گوشه ای
هرشب زده است ناله ولی بی صدا حسن
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی
#مهدی_شریف_زاده
@hadithashk
سینه ها پُر شده از غصه و تشویش، بمان
عالم آل محمد، نفسی بیش بمان
نفست گشته بریده، به خودت می پیچی
مثل یک مارگزیده به خودت می پیچی
نوکرت از غم و از غربت تو می میرد
خواهرت نیست، سرت را روی دامن گیرد
ناله ی یا ولدی با تن بی حال مزن
بین این حجره ی در بسته، پر و بال مزن
جمع کن بقچه ی خود را، کفنت را تا کن
پسرت آمده چشمان ترت را وا کن
تو که نورت به زمین و به زمان می تابید
چه شده این همه خاکی شده ای، ای خورشید؟!
یک دو باری که نه، تکرار شده تا پنجاه
هی نشستی به زمین، ناله زدی "وا اُماه"
یاد یک کوچه دوباره، چه بهم ریخته ای
خاک ها را به سرت، تا به حرم ریخته ای
خیره بر در شدی و سرخ شدی، می سوزی
چشم بر میخ در حجره چرا می دوزی؟!
خوب شد با همه ی غربتت آمد پسرت
نیزه ای زخم نزد بر جگر محتضرت
بین این حجره ی در بسته بگو دشمن کیست؟
پیکر محترمت، زیر سم مرکب نیست
قاتلت چکمه که نگذاشت به روی پر تو
پیش چشمِ حرمت داد نزد بر سر تو
قاتلت پنجه بر این طره ی مویت نکشید
خنجری کند به اطراف گلویت نکشید
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_رضا
#محمد_جواد_شیرازی
@hadithashk
ابری بدون اذن تو باران نمیشود
شمعی بدون نور تو تابان نمیشود
ای مهر تو دلیل همه امتیازها
بی تو بشر که لایق غفران نمیشود
بی حب تو عصای نبی غیرِ چوب نیست
حتی که نار بی تو گلستان نمیشود
ای تربتت شفای همه دردهای خلق
دردی بدون مهر تو درمان نمیشود
چشمی که تر شود به عزایت ، به روز حشر
دارم یقین که ابری و گریان نمیشود
ما داغدار پیرهن پارهء توایم
داغت به هیچ پرده که پنهان نمیشود
ای ماتم عظیم جهان ، تا فدای جان
درد و غم محبِّ تو درمان نمیشود
برگ برات شاه خراسان تویی حسین
بی اذن تو زیارت جانان ، نمیشود
این آخرین شب است که مهمان جنتیم
امشب بدون ذکر رضا جان نمیشود
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_رضا
#داریوش_جعفری
@hadithashk
خانه ی عشّاق جایی حول این محدوده بود
جلوه اش بیداریِ چشمان خواب آلوده بود
هرچه از او دورتر گشتم ، دلم آشوب تر
هر زمانی در حرم بودم ، دلم آسوده بود
قبل از آنی که به او رو آرَم و توبه کنم
او خودش پیش خدا رو زد ، خدا بخشوده بود
میشمارد هر زیارت رفتنِ ما را و بعد ...
ضرب در سه ، میکند جبران ، چنین فرموده بود
خواهش ما دَه که باشد ، لطف او صد میشود
حاجت ما را خودش وقت عطا افزوده بود
هر کسی دور ضریحش گشت ، حاجی میشود
راه وصل است این رَهی که زائرش پیموده بود
تا که گفتم ؛ یا رضا ، پرونده ی من پاک شد
کاخ شد کوخی که در سیل گُنه فرسوده بود
جز درِ باب الرّضا ، هر در که دقّ الباب شد
بسته بود و بسته بود و بسته و بیهوده بود
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_رضا
#ایمان_دهقانیا
@hadithashk
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد
می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد
چون به هرجایی که باریدهست باران،سبز شد
خواستم دورت بگردم در خیابان رضا
تا که گفتم السلام، از دور میدان سبز شد
در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش
بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد
بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و
تاک پیر خانهی ما در زمستان سبز شد
گندم پس ماندههای کفترانت را شبی
ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد
روضهی انگور می آمد به گوشم من خودم
در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد
دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد
بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد
گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر
هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد
مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد
مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد
در میان کوچهها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد
زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد
در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛
راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد
سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود
گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود
با نبی و با حسن با یا علی موسی الرضا
پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود
گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود
از خراسان روضه خیلی دور شد یابنالشبیب
زهر وقتی قاطی انگور شد یابنالشبیب
اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت
حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابنالشبیب
در هجوم تیرها و نیزهها گم شد تنش
در میان سنگها محصور شد یابنالشبیب
در میان علقمه عباس از بس تیر خورد
پیکرش چون کندوی زنبور شد یابنالشبیب
حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما
حرف دشمن نیز حرف زور شد یابنالشبیب
آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که
زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابنالشبیب
عمه هرجایی به دشمن رو نمیزد پیش زجر؛
در بیابان عاقبت مجبور شد یابنالشبیب
#شعر_شهادت_امام_رضا
#دهه_آخر_صفر
#مهدی_رحیمی_زمستان
@hadithashk
نشسته ام وسط روضه ، چشم تر برسد
برای رفتنِ تا عرش ، بال و پر برسد
عروجِ روح به معراجِ عشق ممکن نیست
مگر دو قطرهی اشکی دمِ سحر برسد
من از فراق تو دلسرد می شوم گاهی
از اینکه قبلِ وصالِ تو مرگ ، سر برسد
عزیز فاطمه! از دوریات مریض شدم
خدا کند که دوایَت به محتضر برسد
دو ماه گریه برای ظهور تو کم بود...
وگرنه یارِ سفر کرده این صَفَر برسد
چِقَدر ضَجّه زدی پای بی کسیِ خودت
ندیده ایم به داد تو..،یکنفر برسد!
گدایِ خانهٔ تو بودن آرزوی من است
فقط اجازه بده سائلت به در برسد
چه می شود که مرا هم بغل کنی یکبار...
پسر به لذّتِ بوسیدنِ پدر برسد
تو را به حقِّ رضا یا رضای ما..،برگرد
بیا که زود به سلطان هم این خبر برسد
نفس کشیدنِ آسان چِقَدر سخت شود
اگر که قطره ای از زهر تا جگر برسد
غریبِ مشهدِ ما روی خاکها جان داد
بدون آنکه به جسمش کمی ضرر برسد
فدای خون گلویی که مثل جو شده بود
حسین ، زیر سم اسب زیر و رو شده بود
#مناجات_امام_زمان
#شعر_مناجات_امام_زمان
#دهه_آخر_صفر
#بردیا_محمدی
@hadithashk
دارد تمام میشود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
شبهاي آخر است گدا را حلال كن
اين هم بساطِ نوكر ِ بي دست و پاي تو
دارد چه زود سفره ي تو جمع می شود
هستم هنوز سائل ِ آب و غذای تو
مارا ببخش گريه ي سيري نكرده ايم
چشمانِ خشكِ ما خجل از اين عزاي تو
#کم_ما_را_قبول_کن
@hadithashk
May 11
عاشق اگرچه دردِ بلا را کشیدهاست
کارش ولی شبی به مداوا کشیدهاست
یوسف اگر چه رفت به زندانِ حُسنِ خویش
سخت است غصهای که زلیخا کشیدهاست
فردا شرابِ وصل نصیبش شود مدام
هر عاشقی که غربت دنیا کشیدهاست
این اشکِ چشم جار زد آخر که عاشقیم
پنهان نشد غمی که دلِ ما کشیدهاست
هرشب حرم دوباره حرم باز هم حرم
ما را ببین حسین کجاها کشیدهاست
راحت نبود آمدن ما به روضهها
"خیلی حسین زحمت ما را کشیدهاست"
ممنون گریهایم که در این دو روزِ عمر
ما را کنار سفرهی زهرا کشیدهاست
شرمندهایم اینکه نمردیم و زندهایم
شب رفت و عمرِ شمع به فردا کشیدهاست
کُنجِ خرابه با سرِ انگشت دخترت
نقاشی تو را لب دریا کشیدهاست
بر روی خاک ، پیشِ علیاکبر و عمو
خود را به روی دامن بابا کشیده است...
#وداع_ماه_صفر
#حسن_لطفی
@hadithashk
حال ما با تو تا که بهتر شد..
خبر آمد که روز آخر شد
این دوماهه چقدر خوش بودیم..
زود این روزهای خوش سر شد
من دلم باز گریه میخواهد
کم برای تو دیده ام تر شد
پیرهن مشکی مرا بردار
این لباس آبروی نوکر شد
از شب اول محرم بود..
حال من حال و روز دیگر شد
نفسم زیر خیمه ذکر شد و..
اشک من زیر خیمه کوثر شد
گفتم از غصه ی تو جان بدهم...
حیف جور دگر مقدّر شد
خوب و بد دیده ای حلالم کن!
عفو کن خاطرت مکدر شد
کربلا رفتنم که جور نشد
یک دعا کن تو،شاید آخر شد
#وداع_ماه_صفر
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk