eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم علی و نقش لبم شد اباحسن آئینه ای برابرِ شیرِ خدا حسن زیباترین ستاره ی شب های فاطمه است زیباترین ترانه ی زهراست یا حسن عرشِ خداست زیرِ قدم های مجتبی جنّت کجاست ؟ دم زده شد هر کجا حسن در هر نداری ام زده ام رو به مجتبی خیلی گرفته دستِ مرا ، بارها حسن یا ایها الکریم مدد ایها الرئوف یا ایها العزیزِ خدا ، مجتبی ، حسن کلبِ سرای مردِ کریمِ مدینه ام خوشبختِ عالمم منِ همسفره با حسن شهره شده است در همه جا مهربانی اش بحرِ کرم ، سخاوتِ بی انتها حسن کلِّ مدینه محو تماشای اوست تا در کوچه می رود قمرِ مرتضی حسن از قبر و مرگ و روزِ جزا واهمه چرا محشر به حقِّ فاطمه اشفع لنا حسن گفتم حسن حسن دلِ من شد حسینیه گفتم بقیع ، بُرده مرا کربلا حسن قبله است بعدِ کعبه و بعدِ نجف ، بقیع بعدِ خدا و بعدِ علی ربّنا حسن هم شد غریبِ خانه و هم شد غریبِ شهر هم از غریبه خورد و هم از آشنا حسن دارم سوال علتِ این چیست که تنش کرده زره برای چه زیرِ عبا حسن؟ همراهِ فاطمه زده آن روزِ لعنتی در خاکِ کوچه ها چه قَدَر دست و پا حسن خیره به گوشواره و کِز کرده ای گوشه ای هرشب زده است ناله ولی بی صدا حسن @hadithashk
سینه ها پُر شده از غصه و تشویش، بمان عالم آل محمد، نفسی بیش بمان نفست گشته بریده، به خودت می پیچی مثل یک مارگزیده به خودت می پیچی نوکرت از غم و از غربت تو می میرد خواهرت نیست، سرت را روی دامن گیرد ناله ی یا ولدی با تن بی حال مزن بین این حجره ی در بسته، پر و بال مزن جمع کن بقچه ی خود را، کفنت را تا کن پسرت آمده چشمان ترت را وا کن تو که نورت به زمین و به زمان می تابید چه شده این همه خاکی شده ای، ای خورشید؟! یک دو باری که نه، تکرار شده تا پنجاه هی نشستی به زمین، ناله زدی "وا اُماه" یاد یک کوچه دوباره، چه بهم ریخته ای خاک ها را به سرت، تا به حرم ریخته ای خیره بر در شدی و سرخ شدی، می سوزی چشم بر میخ در حجره چرا می دوزی؟! خوب شد با همه ی غربتت آمد پسرت نیزه ای زخم نزد بر جگر محتضرت بین این حجره ی در بسته بگو دشمن کیست؟ پیکر محترمت، زیر سم مرکب نیست قاتلت چکمه که نگذاشت به روی پر تو پیش چشمِ حرمت داد نزد بر سر تو قاتلت پنجه بر این طره ی مویت نکشید خنجری کند به اطراف گلویت نکشید @hadithashk
ابری بدون اذن تو باران نمیشود شمعی بدون نور تو تابان نمیشود ای مهر تو دلیل همه امتیازها بی تو بشر که لایق غفران نمیشود بی حب تو عصای نبی غیرِ چوب نیست حتی که نار بی تو گلستان نمیشود ای تربتت شفای همه دردهای خلق دردی بدون مهر تو درمان نمیشود چشمی که تر شود به عزایت ، به روز حشر دارم یقین که ابری و گریان نمیشود ما داغدار پیرهن پارهء توایم داغت به هیچ پرده که پنهان نمیشود ای ماتم عظیم جهان ، تا فدای جان درد و غم محبِّ تو درمان نمیشود برگ برات شاه خراسان تویی حسین بی اذن تو زیارت جانان ، نمیشود این آخرین شب است که مهمان جنتیم امشب بدون ذکر رضا جان نمیشود @hadithashk
خانه ی عشّاق جایی حول این محدوده بود جلوه اش بیداریِ چشمان خواب آلوده بود هرچه از او دورتر گشتم ، دلم آشوب تر هر زمانی در حرم بودم ، دلم آسوده بود قبل از آنی که به او رو آرَم و توبه کنم او خودش پیش خدا رو زد ، خدا بخشوده بود میشمارد هر زیارت رفتنِ ما را و بعد ... ضرب در سه ، میکند جبران ، چنین فرموده بود خواهش ما دَه که باشد ، لطف او صد میشود حاجت ما را خودش وقت عطا افزوده بود هر کسی دور ضریحش گشت ، حاجی میشود راه وصل است این رَهی که زائرش پیموده بود تا که گفتم ؛ یا رضا ، پرونده ی من پاک شد کاخ شد کوخی که در سیل گُنه فرسوده بود جز درِ باب الرّضا ، هر در که دقّ الباب شد بسته بود و بسته بود و بسته و بیهوده بود @hadithashk
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد چون به هرجایی که باریده‌ست باران،سبز شد خواستم دورت بگردم در خیابان رضا تا که گفتم السلام، از دور میدان سبز شد در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و تاک پیر خانه‌ی ما در زمستان سبز شد گندم پس مانده‌های کفترانت را شبی ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد روضه‌ی انگور می آمد به گوشم من خودم در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد در میان کوچه‌ها دستار بر سر زرد شد دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛ راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود با نبی و با حسن با یا علی موسی الرضا پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛ هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود از خراسان روضه خیلی دور شد یابن‌الشبیب زهر وقتی قاطی انگور شد یابن‌الشبیب اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن‌الشبیب در هجوم تیر‌ها و نیزه‌ها گم شد تنش در میان سنگ‌ها محصور شد یابن‌الشبیب در میان علقمه عباس از بس تیر خورد پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن‌الشبیب حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن‌الشبیب آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن‌الشبیب عمه هرجایی به دشمن رو نمی‌زد پیش زجر؛ در بیابان عاقبت مجبور شد یابن‌الشبیب @hadithashk
نشسته ام وسط روضه ، چشم تر برسد برای رفتنِ تا عرش ، بال و پر برسد عروجِ روح به معراجِ عشق ممکن نیست مگر دو قطره‌ی اشکی دمِ سحر برسد من از فراق تو دلسرد می شوم گاهی از اینکه قبلِ وصالِ تو مرگ ، سر برسد عزیز فاطمه! از دور‌ی‌ات مریض شدم خدا کند که دوایَت به محتضر برسد دو ماه گریه برای ظهور تو کم بود... وگرنه یارِ سفر کرده این صَفَر برسد چِقَدر ضَجّه زدی پای بی کسیِ خودت ندیده ایم به داد تو..،یک‌نفر برسد! گدای‌ِ خانه‌ٔ تو‌ بودن آرزوی من است فقط اجازه بده سائلت به در برسد چه می شود که مرا هم بغل کنی یکبار... پسر به لذّتِ بوسیدنِ پدر برسد تو را به حقِّ رضا یا رضای ما..،برگرد بیا که زود به سلطان هم این خبر برسد نفس کشیدنِ آسان چِقَدر سخت شود اگر که قطره ای از زهر تا جگر برسد غریبِ مشهدِ ما روی خاک‌ها جان داد بدون آنکه به جسمش کمی ضرر برسد فدای خون گلویی که مثل جو شده بود حسین ، زیر سم اسب زیر و رو شده بود @hadithashk
دارد تمام میشود آقا عزای تو کم گریه کرده ایم محرم برای تو شبهاي آخر است گدا را حلال كن اين هم بساطِ نوكر ِ بي دست و پاي تو دارد چه زود سفره ي تو جمع می شود هستم هنوز سائل ِ آب و غذای تو مارا ببخش گريه ي سيري نكرده ايم چشمانِ خشكِ ما خجل از اين عزاي تو @hadithashk
عاشق اگرچه دردِ بلا را کشیده‌است کارش ولی شبی به مداوا کشیده‌است یوسف اگر چه رفت به زندانِ حُسنِ خویش سخت است غصه‌ای که زلیخا کشیده‌است فردا شرابِ وصل نصیبش شود مدام هر عاشقی که غربت دنیا کشیده‌است این اشکِ چشم جار زد آخر که عاشقیم پنهان نشد غمی  که دلِ ما کشیده‌است هرشب حرم دوباره حرم باز هم حرم ما را ببین حسین کجاها کشیده‌است راحت نبود آمدن ما به روضه‌ها "خیلی حسین زحمت ما را کشیده‌است" ممنون گریه‌ایم که در این دو روزِ عمر ما را کنار سفره‌ی زهرا کشیده‌است شرمنده‌ایم اینکه نمردیم و زنده‌ایم شب رفت و عمرِ شمع به فردا کشیده‌است کُنجِ خرابه با سرِ انگشت دخترت نقاشی تو را لب دریا کشیده‌است بر روی خاک ، پیشِ علی‌اکبر و عمو خود را به روی دامن بابا کشیده است... @hadithashk
حال ما با تو تا که بهتر شد.. خبر آمد که روز آخر شد این دوماهه چقدر خوش بودیم.. زود این روزهای خوش سر شد من دلم باز گریه میخواهد کم برای تو دیده ام تر شد پیرهن مشکی مرا بردار این لباس آبروی نوکر شد از شب اول محرم بود.. حال من حال و روز دیگر شد نفسم زیر خیمه ذکر شد و.. اشک من زیر خیمه کوثر شد گفتم از غصه ی تو جان بدهم... حیف جور دگر مقدّر شد خوب و بد دیده ای حلالم کن! عفو کن خاطرت مکدر شد کربلا رفتنم که جور نشد یک دعا کن تو،شاید آخر شد @hadithashk
نقشه‌ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد با جسارت‌های قُنفذ این سند ترسیم شد محسنیه شد میان شیعه،در این روزها؛ از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد با حضور میخِ در، زهرا برای محسنش پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد بابت اینکه ولی شد در حقیقت،پشت در؛ هدیه‌ی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد یک نفر پشت در و آن یک میان کوچه‌ها فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد حال مادر در میان بسترش بدتر شد و زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد غیر از اینکه قبر زهرا گشت پنهان از همه روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد اینکه زهرا با ولایت ماند با اهدای جان نکته‌ی برجسته ی تربیت و تعلیم شد @hadithashk
ازسوی خدا تو مورد تأییدی درظلمت شب مثل قمرتابیدی دادند ملائکه سلامت امشب تا جای پیمبر خدا خوابیدی