اقرأ..
مُلک و مَلک مُرید و مسلمانِ احمد است
در ذیلِ لطفِ بی حد و احسانِ احمد است
احمد محمّد است و محمّد رسولِ حق
جمع صفات نیز، به عنوانِ احمد است
هر گل که بشکُفت به گلستان معرفت
مدیونِ قطره قطره ی بارانِ احمد است
`اقرأ..”بخواند و غار حرا پر زِ نور شد
مبعث، شروعِ تابش قرآنِ احمد است
معراج رفت و هم سخنِ کردگار بود
این نقطه، اوجِ عزت و ایمانِ احمد است
زهراست دخترش، ثمرش، مادرش، بَلی..
زهرا شکوهِ مِدحَت دیوانِ احمد است
سرمایه اش خدیجه و شمشیر او علیست
این دو، دو بالِ فتح به میدانِ احمد است
این شعر را بخوان، که جهان را خبر کنی
جانِ جهان علی و، علی جانِ احمد است
مجتبی دسترنج ملتمس
#شعر_آیینی #شعر_عید_مبعث #شعر_عید_مبعث_پیامبر_اکرم #شعر_مذهبی #شعر_یوم_الله
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا نبی الله
مرا امشب رها کرده است بر بال دعا احمد
که اینگونه شده ذکرم میان ربنا احمد
به دور سجده هایش کعبه می گردد نمی دانم
چه دیده از خدای خود در این غار حرا احمد
خدا را در صفات اعظم خود دیده یک چله
تجلی میکند من بعد، از ذات خدا احمد
چهل سال است جبریل امین در پشت درمانده
تکلم می کند حالا میان طور با احمد
نباید گفت نور و فوق کل نور جایی که
ندارد در میان آسمان هم ردپا احمد
نمی خوانیم احمد را بدون ذکر یا الله
نمی گوییم بسم الله را بی اذن یا احمد
صدا از عالم بالاست از حیدر الی حیدر
نمی بینیم در افلاک جز احمد الی احمد
نمی دانم به معشوقش کنم تشبیه یا عاشق
علی وقتی که می گوید به سلمان، کُلُّنا احمد
نمی خوابد کسی در جای احمد جز علی یعنی
ندارد جانشینی بعد خود جز مرتضی احمد
شدم در قاب قوسین چهار ابرو چه سردرگم
نفهمیدم کجای شعر علی بود و کجا احمد
برای دیدن شان نزول فاطمه بوده
تنزل کرده در دنیا اگر از ابتدا احمد
اذان سر می دهند از عرش، با نام علی اکبر
تجلی می کند هربار در کرببلا احمد
بُرش دادند شاید خرد گردد آینه اما...
فقط تکثیر می کردند از آیینه ها احمد
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_آیینی #شعر_عید_مبعث #شعر_عید_مبعث_پیامبر_اکرم #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عید مبعث
گیسوی تو برای پریشان شدن بس است
چشم ات برای سر به بیابان شدن بس است
دلدار اگر تویی به خدا که برای ما
بیدلترین قبیله ی دوران شدن بس است
هر روز پای
یار” قَبا چاک می زنیم کِی گفته ایم پاره گریبان شدن بس است از خیل معجزات تو،یک مهربانی ات کُفّار را برای مسلمان شدن بس است قدری ز دستپُخت خدیجه به ما بده نانش برای بوذر و سلمان شدن بس است مبعوث می شوی که بگویی به ابتران دختر برای کوثرِ قرآن شدن بس است تدریس نکته های ولایت شناسی ات ما را برای طفل دبستان شدن بس است تو آمدی نشان بدهی راه و چاه چیست آئینه دار پرتو خورشید و ماه کیست قرآن بخوان که سینه به سینه صدا شویم از گورهای جهل ابوجهل،پا شویم قرآن بخوان که با نفحات بهشتی ات قدری عوض شویم،کمی با خدا شویم این دست ها به شوق قنوتت بلند شد تا تکّه ای ز پازِل اینربّنا” شویم بالی برای پر زدن ما درست کن تا جبرئیل های مقیم حرا شویم همراه چار قبله ی توحید آمدی تا بندگان کعبه ی آل عبا شویم بر روی شانه ات بنشینیم لحظه ای لبخند شاد کودکی کوچهها شویم پُشت در حریم تو از اولیا پُر است ای کاش بین آن همه ما نیز جا شویم فردای حَشر منصبمان پادشاهی است امروز اگر قرار بر این شد گدا شویم فانوسِ راه را به یدالله داده ای می خواستی که با علی ات آشنا شویم یک هشتم عدس به علی عشق داشتن... گفتی که کافی است ز آتش رها شویم ما را علی علیِ تو اینجا کشانده است پائین پای غار حرایت نشانده است بال ملک کجا و بلندای بام تو از کهکشان بُرون زده حدِّ مقام تو ای کعبه ی نگاه تو صدها بِلال ساز
قبله”، نماز خوانده به بیتُ الحرام تو ذکر مدام اهل وِلا یا محمد است جان تمام شیعه به قربان نام تو اما تو آمدی که بگویی علی که بود این داستان نهفته شده در قیام توهرکس علی شناخت،خدا را شناخته” این بود جانِ مطلب و اصلِ پیام تو معراج هم اگر بروی..،دردِدل کنی جز مرتضی کسی نشود هم کلام تو
یا اهل بیت پاکِ خداوند لایزال” هر ثانیه شنیده شد این اَلسَّلام تو یک نیمه ی توفاطمه” شد،آن یکی
علی” حالا بگو که سجده کنم بر کدام تو!؟ طبق حدیث قدسی لولاک..،گفته اند: زهراست مقتدایعلی” و امام
تو” از نور این دو ،پرتوِ قرآن درست شد بامرتضی” و `فاطمه” ایمان درست شد سرمایه ی محبت ز ... #بردیا_محمدی #شعر_آیینی #شعر_عید_مبعث #شعر_عید_مبعث_پیامبر_اکرم #شعر_مذهبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به وصف تو به جز آیات قرآنی نمی آید
که در توصیف نور الفاظ چندانی نمی آید
به غیر از شرح شأن باشکوه خاندان تو
به توصیف کسی که " آل عمرانی " نمی آید
ندارم شک که دین از اعتبارت معتبر بوده
بدون گل که رونق در گلستانی نمی آید
نشسته نام تو بعد از علی باید همین باشد
کنار نور هرگز غیر نورانی نمی آید
حمایت از تو ، ثروت از خدیجه ، تیغ از حیدر
بدون این سه بویی از مسلمانی نمی آید
نه تنها بر علی که بر محمد هم پدر بودي
چنین شأنی دگر بر هیچ داماني نمی آید
به ایمان اباذرها و سلمان ها قسم دیگر
که هرگز مثل ایمان تو ایمانی نمی آید
تو تا از دار دنیا یک علی داری چه کم داری
به دارایی تو هرگز سلیمانی نمی آيد
زمانه بعد تو بر خاندانت سخت می گيرد
پس از تو بر علي انگار آسانی نمی آید
#شعر_وفات_حضرت_ابوطالب_ع
#علی_کاوند
@hadithashk
این حرفهای ناروا از ساحتت دور است
وقتی که مثل نور اوصاف تو مشهور است
انکار ایمان تو کسب و کار بعضیهاست
جای تعجب نیست، ظلمت دشمن نور است
از خاندان حقّی و حق مطلقاً با توست
هرکس حقیقت را نمیبیند یقین کور است
یک عمر پشتیبان دین بودی و با این حال
نام تو در آیینهی تاریخ مهجور است
از فضل بسیار تو کمتر گفته شد، زیرا
در سایهی نور علی نور تو مستور است
وقتی تو عمران هستی و فرزند تو موسی
پس ارزش بیت تو آیا کمتر از طور است؟
با دست تو شد خانهی دین خدا آباد
با بودنت این بیتالاحزان، بیت معمور است
شیرینتر از نام محمد بر زبانت نیست
از مدح او دیوان اشعار تو پرشور است
بعد از تو "عامالحزن" شد هرسال پیغمبر
اما همیشه نزد او یاد تو مذکور است
بیشک شفاعت میکند پیغمبر خاتم
از هرکسی که در دوعالم با تو محشور است
#شعر_وفات_حضرت_ابوطالب_ع
#مجتبی_خرسندی
@hadithashk
نه اینکه سوره ابوطالب است و آیه علی ست
چنانکه قبل علی بوده مبتدای علی ست
همین که لب به سخن باز می کند انگار
هِجا هِجای نبی و صدا صدای علی ست
به استناد حدیث،او پدربزرگ همه است
فقط به خاطر این که پدر برای علی ست
به استناد به اصلاب شامخه،انگار
دلیل پاکی او نیز در ازای علی ست
پدر که جای خودش،جنتش شده تضمین
به روز حشر هر آنکس که آشنای علی ست
بریده باد زبانش کسی که مُشرک گفت؛
به آنکه حد پرستیدنش خدای علی ست
رضایت پسرش در رضایت پدر است
رضای حضرت حق هم که در رضای علی ست
چنانکه بردن نامش گره گشای همه ست
دعا به حق پدر هم گره گشای علی ست
شب مَبیت به بستر،غدیر بر منبر
علی به جای نبی و نبی به جای علی ست
نگو بهشت که عرش است زیر نعلینش
به روی دوش نبی چون که رد پای علی ست
#شعر_وفات_حضرت_ابوطالب_ع
#مهدی_رحیمی_زمستان
@hadithashk
به نام محبوب خدا،محمد
گل تموم باغچه ها،محمد
همونی که بهش ملائک میگن
پدر بزرگ کربلا،محمد
هرجا که پا میذاشت بارون می بارید
از سر و روش برگ امون می بارید
اونقده لیلا شده بود که خدا
براش از آسمون جنون می بارید
کوه پیش ابهتش حقیر بود
تو جنگ با کافرا مثل شیر بود
اختیار آسمونارو داشت و
زمین تو مشتش مثه یه خمیر بود
آقا همیشه نیمه شب میومد
با کیسه ی نون و رطب میومد
کاشکی ما جای اون یتیما بودیم
کاشکی که زمونه به عقب میومد
صدای جبرئیل تو غاره،اقرأ
برو بخون از رو مناره اقرأ
می دید تو هفت آسمون نبوت
حک شده رو قلب ستاره اقرأ
اونکه قدم قدم تا آخرش رفت
ادامه ی راه پیمبرارو
با خلق مهربونش از مد انداخت
زنده به گور کردن دخترارو
نبی همون علی،علی نبی بود
اینو چشای با بصیرت می دید
تا که علی لب به سخن وا می کرد
بوی خوش محمدی می پیچید...
#شعر_مبعث_پیامبر
#مبعث
#محمد_نجاری
@hadithashk
گیسوی تو برای پریشان شدن بس است
چشم ات برای سر به بیابان شدن بس است
دلدار اگر تویی به خدا که برای ما
بیدلترین قبیله ی دوران شدن بس است
هر روز پای یار قَبا چاک می زنیم
کِی گفته ایم پاره گریبان شدن بس است
از خیل معجزات تو،یک مهربانی ات
کُفّار را برای مسلمان شدن بس است
قدری ز دستپُخت خدیجه به ما بده
نانش برای بوذر و سلمان شدن بس است
مبعوث می شوی که بگویی به ابتران
دختر برای کوثرِ قرآن شدن بس است
تدریس نکته های ولایت شناسی ات
ما را برای طفل دبستان شدن بس است
تو آمدی نشان بدهی راه و چاه چیست
آئینه دار پرتو خورشید و ماه کیست
قرآن بخوان که سینه به سینه صدا شویم
از گورهای جهل ابوجهل،پا شویم
قرآن بخوان که با نفحات بهشتی ات
قدری عوض شویم،کمی با خدا شویم
این دست ها به شوق قنوتت بلند شد
تا تکّه ای ز پازِل این "ربّنا" شویم
بالی برای پر زدن ما درست کن
تا جبرئیل های مقیم حرا شویم
همراه چار قبله ی توحید آمدی
تا بندگان کعبه ی آل عبا شویم
بر روی شانه ات بنشینیم لحظه ای
لبخند شاد کودکی کوچهها شویم
پُشت در حریم تو از اولیا پُر است
ای کاش بین آن همه ما نیز جا شویم
فردای حَشر منصبمان پادشاهی است
امروز اگر قرار بر این شد گدا شویم
فانوسِ راه را به یدالله داده ای
می خواستی که با علی ات آشنا شویم
یک هشتم عدس به علی عشق داشتن...
گفتی که کافی است ز آتش رها شویم
ما را علی علیِ تو اینجا کشانده است
پائین پای غار حرایت نشانده است
بال ملک کجا و بلندای بام تو
از کهکشان بُرون زده حدِّ مقام تو
ای کعبه ی نگاه تو صدها بِلال ساز
قبله، نماز خوانده به بیتُ الحرام تو
ذکر مدام اهل وِلا یا محمد است
جان تمام شیعه به قربان نام تو
اما تو آمدی که بگویی علی که بود
این داستان نهفته شده در قیام تو
هرکس علی شناخت،خدا را شناخته
این بود جانِ مطلب و اصلِ پیام تو
معراج هم اگر بروی..، دردِدل کنی
جز مرتضی کسی نشود هم کلام تو
یا اهل بیت پاکِ خداوند لایزال
هر ثانیه شنیده شد این اَلسَّلام تو
یک نیمه ی تو فاطمه شد ، آن یکی علی
حالا بگو که سجده کنم بر کدام تو!؟
طبق حدیث قدسی لولاک..، گفته اند:
زهراست مقتدای "علی" و امام "تو"
از نور این دو ، پرتوِ قرآن درست شد
با مرتضی و فاطمه ایمان درست شد
سرمایه ی محبت زهراست دینمان
یعنی که فاطمه است دلیل یقینمان
او بانی تفاخُرِ حق بر ملائکه است:
او فاطمه است ، بنده ی خلوت گُزینمان
در حشر او سواره و باقی پیاده اند
آن بی مثالبانوی بالا نشینمان
در دست فاطمه است کلید دَر جَنان
از باغ های اوست بهشتِ بَرینمان
حوریّه ای که با دمِ اُمّید بخش خویش
هجده نفس رسیده به داد زمینمان
آن مادری که صبح قیامت یکی یکی
با مِهر مادرانه کُنَد دست چینمان
باید کسی شبیه علی همسرش شود
آئینه دار جلوه ی پیغمبرش شود
امّا پس از تو حرمت حیدر شکسته شد
آیه به آیه سوره ی کوثر شکسته شد
دیگر کسی به عترتتان اعتنا نکرد
این نخل ریشه دار تناور شکسته شد
در کوچه راه فاطمه ات سَد شد ای پدر
در کوچه گوشواره ی دختر شکسته شد
سیلی چنان به صورت زهرای تو گرفت
آوردهاند گونه ی مادر شکسته شد
آتش به جان لانه ی آل نبی زدند
بال و پر کبودِ کبوتر شکسته شد
او را چنان زدند که مسمار سرخ شد
او را چنان زدند که در سرشکسته شد
ما در عزای دختر تو گریه می کنیم
عُمری برای دختر تو گریه می کنیم
#شعر_مبعث_پیامبر
#حضرت_محمد_ص
#بردیا_محمدی
@hadithashk
#مبعث
داغ تاریخ رو کی حس کرده
داغ روزای تا ابد مبهم
غصه ی دخترای زنده به گور
ماتم برده های زیر ستم
فکر کن ابر اگه نمی بارید
تا همیشه کویر می موندیم
فکر کن بی پیامبر باید
همه جا سر به زیر می موندیم
آسمون خدا یه شب خندید
ماه گل کرد و شب چراغون شد
گفت إقرأ و ربُّک الاکرم
دل سنگ حرا مسلمون شد
شده مبعوث اونکه دنیا رو
زیر چتر محبتش برده
من مسلمونم ، از همون اول
که دلم مُهر عاشقی خورده
قلبایی که به عشق اون بزنه
خالی از کینه و بدی میشن
کافیه رد بشه یه بار از باغ
همه گلها محمدی میشن
#شعر_مبعث_پیامبر
#حضرت_محمد_ص
#محسن_ناصحی
@hadithashk
بخوان به نام خدایت ، بخوان رسولِ خدا
بخوان که خستهی جهلِ مرکبند آقا
تو آمدی و به یمن وجود پر مهرت
صفا گرفته همه ذره ذرهی دنیا
در آن زمانهی زنده به گور کردن ، تو...
میان مردم جاهل شدی " ابا الزهراء "
بخوان به نام خدایی که "لاشریکَ له" است
خدای چوب کجا و خدای خوبیها؟
بخوان از آنکه تو را آفرید و بعد از آن
بگو علیست پس از من به امتم مولا
بگو به امت خود در ازای این زحمات
که مزد من فقط از این رسالتم تنها...
محبت علی و فاطمهست ای مردم
بخوان حدیث مودت ، حدیث ذی القربی
بگو که رحمت بی انتها حسین من است
حسین ناجی این امت است روزِ جزا
#حضرت_محمد_ص
#شعر_مبعث_پیامبر
#علی_گلچین_پور
@hadithashk
آقا اگر به بزم تو مهمان نمیشدیم
اینگونه عاشقانه غزلخوان نمیشدیم
حتی اگر محبت بی حد تو نبود
سوگند برخودت که مسلمان نمیشدیم
اخلاق نیک تو همه را جذب کرده است
بی مهر تو که صاحب ایمان نمیشدیم
قطعا اگر که ختم رسالت نمی شدی
ما مفتخر به مذهب سلمان نمیشدیم
قرآن اگر نبود کلام خدای تو
قاری نمیشدیم- به قرآن نمیشدیم
تو روشنای مشعل سبز هدایتی
پایان کار امر خدا در رسالتی
نقل محافل همه ی ما کلام توست
شیرینیِ دهان؛ رطب ذکر نام توست
فرمودهای که دین همهاش مهربانیاست
این یک حدیث نه که تمام پیام توست
باید به سیرهی عملیات عمل کنیم
راه سعادت بشریت مرام توست
جایی که جبرئیل هم آنجا نمی پرد
اوج همیشگی بلندای بام توست
دل زنده شد بهعشق تو چیزی که بیگمان
ثبت است بر جریده عالم؛ دوام توست
امشب بخوان بهنام خداییکه منجلیست
از این به بعد یار و مددکار تو علیست
ای در کنار تو همه دم هر کجا علی
باطن ترین ظهور تو در اختفا علی
یک نور واحدید که فرقی نمی کند
یا مرتضی محمد و یا مصطفی علی
وقتی نبی علیست علی هم همان نبیست
در بین کعبه احمد و بین حرا علی
یا ایهاالرسول به نام خدا بخوان
اقْرَأْ بِاسْمِ ربّ و به نام خدا علی
از هر طرف به قصه ی بعثت نظر کنی
بحث ولایت علی است ابتدا - علی
خیل فرشتگان همه تکرار میکنند
صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی
تا حال علی علی و از این پس علی علی
رفته نجف دلم شب مبعث علی علی
#شعر_مبعث_پیامبر
#حضرت_محمد_ص
#محمدحسن_بیات_لو
@hadithashk
غمگینم و شوقِ لبالب از بیانم میرود
دارد غریب و خسته یارِ مهربانم میرود
دار و ندارم از وطن رخت سفر را بسته و
سست است زانوانم و تاب و توانم میرود
ای شهر پُر اندوه، ای کابوس ِ کوچه الوداع
با خاطراتِ از مدینه مرثیه خوان میرود
مقصد به ظاهر کعبه اما راهیِ مقتل شده
پشت سرش اشکی روان از دیدگانم میرود
آورده با خود هر چه دارد را که قربانی کنَد
خورشید و ماه و کهکشان و آسمانم میرود
وقتِ اذان زل میزند تا بر علیِ اکبرش(ع)
یک بغض دردآلود، در صوتِ اذانم میرود
در هر قدم با غصه و دلشورهٔ زینب(س) مدام
یک داغِ دائم شعله ور در استخوانم میرود
بر خاک می نشیند و تا آب می نوشد حسین(ع)
جان میدهم! آرامش از روح و روانم میرود
این کاروان با آه بسته بند محمل را اگر-
بند دلم شد پاره چون جانِ جهانم میرود
بیتابم و دلواپسم! تندی نکن! آرامتر...
«ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود»!
#حرکت_کاروان_سیدالشهدا_ع
#مرضیه_عاطفی
@hadithashk