منی که بی کس و تنها و زار و در به درم
منی که شهره ی شهر و گدای خیره سرم
منی که وصله ی ناجور جمع خوبانم
به سوی کوی تو افتاده بازهم گذرم
خبر ندارم از این روزگار و می دانی
تمام عمرم از این قیل و قال بی خبرم
رسیده موسم نوروز و روز نو اما
به حال و روز بدون نگار می نگرم
بهار بی تو زمستان سرد و بی روح است
چه سوز سرد و عجیبی نشسته بر اثرم
زبان روزه قسم می خورم امام زمان
دلم هوای تو کرده عزیز در سفرم
تویی پناه من و تکیه گاهم از اول
بدون عشق تو مثل سپاه بی سپرم
خوشم که شهد محبت چشیدم ای ساقی
خوشم که سینه زن و روضه خوان و نوحه گرم
زبان روزه کمی روضه قسمت ما کن
غم عجیب و بزرگی نشسته بر جگرم
شنیده ام که عطش بود و داغ پی در پی
رسیده روضه به جایی که تر شده نظرم
حسین فاطمه با گریه گفت ای اکبر
تو پاره پاره شدی پیش دیدگان ترم
تو قطعه قطعه شدی کم شدی گل لیلا
به زیر نیزه ی دشمن گلاب شد ثمرم
تو دست پا زدی و دست و پای من گم شد
کمی نفس بکش ای ماه مهربان پسرم
به خون حلق تو سوگند خون جگر شده ام
به خون نشستی و خون شد تمام دور و برم
تمام کرببلا از تن تو پر شده است
تنی نمانده که آنرا به سوی خیمه برم
تو را میان عبا چیدم و عدو خندید
به حال و روز من و خیمه های در خطرم
#مناجات_با_امام_زمان_عج
#سعید_مرادی
@hadithashk
محنت ایام و صبر و سوز دل دارم هنوز
گرچه هجران شد نصیببم یاد دلدارم هنوز
مسجد و میخانه و دیر و کلیسا با شما
من به ابروی کج یارم وفادادم هنوز
ای موذن ها اذان گفتید و از آن گفته ام
من که یک دم دیدم و عمری گرفتارم هنوز
زاهد فرزانه منعم کرده از جام شراب
من هم از غیر از شراب و باده بیزارم هنوز
اندکی ذوق و سر سوزن تمنا داشم
نازنینا من که نازت را خریدارم هنوز
من به دنیا آمدم محو تو باشم روز و شب
خوب میبینی که من مشتاق دیدارم هنوز
برکه ای بارانی ام ابری و طوفانی و سرد
دردمند و بی قرار و زار و بیمارم هنوز
اشک چشمی دارم و بار گناه آورده ام
بارها بخشیدی اما من گنهکارم هنوز
خسته از این ماجراجویی نفس سرکشم
توبه کردم دیشب و لبریز اقرارم هنوز
فرصتی باقی نمانده بگذر از این رو سیاه
بنده ای شرمنده با عصیان بسیارم هنوز
من یقین دارم که میبخشی مرا ارباب من
دین و دل بردی و قلبم را بدهکارم هنوز
روزی ما روزه داران روضه سقا کنید
من که یک عمری عزادار علمدارم هنوز
#شعر_مناجات_امام_زمان
#سعید_مرادی
@hadithashk
حسین جان
لطفی نما که بی سر و سامان کنی مرا
مجنون و بیقرار و پریشان کنی مرا
دل دادهام به دلبر و دل دل نکرده ام
دل داده ام که عاشق و حیران کنی مرا
جانم به لب رسیده و جامم به روی لب
شاید گدای مجلس رندان کنی مرا
پیمانهها پیاپی و لبریز و یک به یک
ساقی بیا که تشنه پیمان کنی مرا
دلدار فاطمه تو مرا رو به راه کن
من گریه میکنم که تو باران کنی مرا
ای سفره دار روضه ی رضوان از آن ازل
درمانده آمدم که تو درمان کنی مرا
کشکول خالی من و لطف مدام تو
امشب رسیده ام که سلیمان کنی مرا
ای دلبر تمامی هفت آسمان حسین (ع)
ای کاش در حسینیه قربان کنی مرا
من پای روضههای تو غرق خدا شدم
بر سینه میزنم که مسلمان کنی مرا
در زیر پرچم تو دعا کرده مادرم
یک جرعه اشک و زمزمه مهمان کنی مرا
نان حلال سفره ی ما نذر روضه شد
تا روضه خوان ساقی عطشان کنی مرا
سعید مرادی
#سعید_مرادی #شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دل عاشق
از ازل قلب گرفتار عزادار شماست
این دل عاشق بیمار عزادار شماست
کعبه و بتکده و دیر و کلیسا به کنار
مسجد و میکده این بار عزادار شماست
همه شهر سیه پوش عزای تو شده
ماه من کوچه و بازار عزادار شماست
بوی اسپند عزا میرسد از هر طرفی
من که دیدم در و دیوار عزادار شماست
پرچم مشکی و شال و علم آماده شده
چشم بارانی و نمدار عزادار شماست
لاله ی سرخ و گل نسترن و یاس کبود
شاه دین جمله ی گلزار عزادار شماست
فطرس و جمع ملائک به سر و سینه زدند
فاطمه با غم بسیار عزادار شماست
زیر ایوان نجف بودم و فریاد زدم
حضرت حیدر کرار عزادار شماست
نوح در نوحه به سر میزد و عیسی میگفت
روز و شب احمد مختار عزادار شماست
در حدیثی که نبی خوانده و فرموده به ما
تا ابد خالق دادار عزادار شماست
دختر شیر خدا را به اسیری بردند
زینب آن لحظه ی دشوار عزادار شماست
کعب نی بر لب و دندان تو می خورد مدام
خواهرت مجلس اغیار عزادار شماست
سیلی و زخم زبان خورد و جسارت شده بود
دخترت لحظه آزار عزادار شماست
گرچه سرها به سر نیزه شد ای شاه شهید
از سر نیزه علمدار عزادار شماست
سعید مرادی
#سعید_مرادی #شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹