حضرت ِ والا مقامی
حضرت ِ والا مقامی و صلابت از شما
سخت تر از سنگی و شورِ شجاعت از شما
تا دمِ رفتن، هوادارِ رسولِ اکرمی
مطمئنم وام می گیرد نجابت از شما
عزمِ راسخ،اعتقادِ محکم و بالندگی
این سه را داری و دنیایِ درایت از شما
«حمزه ای» پشت و پناهِ خاتمِ پیغمبران
بعد حیدر،حامی نخلِ رسالت از شما
عالم و آدم همه مدیونِ چشمانِ تواند
بی برو برگرد باشد این دیانت از شما
قبرِ تو شد قبله ی آمالِ زهرای بتول
حضرت صدیقه می خواهد حمایت از شما
گر که بودی فاطمه سیلی نمی خورد از کسی
ظاهراٌ باشد نمادِ اوجِ غیرت از شما
بعدِ تو تنهاییِ شیرخدا تثبیت شد
بی امان آغاز شد احساس غربت از شما
محسن راحت حق
#شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_حمزه #شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا #شعر_شهدای_احد #محسن_راحت_حق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امیرِ صف شکن
همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود
امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود
زمانه سردتر از سرد میشد اما او
همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود
به کوری همه هندهای این عالم
رشید بود و جگر داشت، یک دلاور بود
رسید و کوه احد را به یک نظر لرزاند
اگر غلط نکنم قوم و خویشِ حیدر بود
میان معرکه هرچند ذوالفقار نداشت
خم دوابروی او ذوالفقار دیگر بود
قدم قدم شده جنگ، رنگ دشمن زرد
چقدر مثل علی حمله میکند این مرد
گرفته جذبه ی نامش تمام میدان را
زمین زده کمر قوم نامسلمان را
خبر دهید همان شیر آمده، آنکه
شکسته فرق ابوجهل های دوران را
گرفته است دو شمشیر در نبرد به دست
گریز داده یکی جسم را یکی جان را
علی و حمزه، بنازم به عرصه ی جنگی
که جلوه گر شده طوفانِ پشت طوفان را
شبیه شیر حق، آماده ی شکارست او
به جنگ بدر قسم، ماهِ روزگارست او
چنان به شانه علم بعد او نهاده علی
که با وجود نود زخم، ایستاده علی
به تیغ ابروی مستش قسم که در پیکار
نکرده است ز شمشیر استفاده علی
به حفظ جان پیمبر موظف است اگر
ز داغ پر زدنِ حمزه جان نداده علی
علی و حرف نود زخم معنی اش این است
که بعد حمزه نجنگیده است ساده علی
صدا زدند: نبی کشته شد..._خیالات است_
بگو پیمبر ما خوانده است نادعلی
دوباره خار به چشم، استخوان میان گلوست
فقط اشاره به تاریخ میکنم ای دوست:
علی که گفت برای نبی به جان سپرم
و از جدال به این سادگی نمیگذرم
گریختند فلان و فلان، دلیل نخواه
خودم نخواستم اسمی از آن دوتا ببرم
مرا به سینه غمی هست جانگداز، چنان
که تیر میکشد از یاد آن تمام سرم
اُحُد” مقدمه ای بود برجمل”، بگذار به لعن عایشه قدری خنک شود جگرم به حمزه نیزه، به تابوت مجتبی هم تیر من از شباهت این زن به هند باخبرم زن است و مرده به کرّات روح عاطفه اش هزار مرتبه لعنت به تیر و طائفه اش مسعود یوسف پور #شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_حمزه #شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا #شعر_شهدای_احد #مسعود_یوسف_پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علمدارِ سرافرازان
شب شعر است و بالا میروم از منبری دیگر
به شوقی که بخوانم باز هم شعر تری دیگر
بخوانم از علمدارِ سرافرازان
سیف البحر” ندارد مثل او دین محمد یاوری دیگر پر از غیرت پر از همت پر از قدر و پر از شوکت نمی زاید شبیه اش را دوباره مادری دیگر اگر احمد نمیشد خاتم پیغمبران حتما جناب حمزه میشد بعد از او پیغمبری دیگر اُحُد جولانگه تیغ دو تا شیر خدا باشد بتازد در میان معرکه چون حیدری دیگر و مادامی که حمزه سینه در میدان سپر کرده ندارد احتیاجی مصطفی بر سنگری دیگر همه با غرش شیر رسول الله افتادند نماند از رقص شمشیرش توان لشگری دیگر سراپا بود سمعا طاعتا در نزد فرمانده نمی آید چنین فرمانده و فرمانبری دیگربه پایان آمداین دفتر حکایت همچنان باقی ست ` ببین از نسل حمزه لشگر نام اوری دیگر جگرخواران موصل با دو چشم خویش میبینند به کام وارثان حمزه فتح خیبری دیگر دفاعِ از حرم را خون پاک شیعه تبیین کرد نماند بی کس و تنها دوباره رهبری دیگر هوای گریه دارم لاجرم ای اهل مرثیه! شوم وارد به بزم روضه اما از دری دیگر از آن قد و از آن بالا از آن یال و از آن کوپال نماند از ضربه های نیزه ها بال و پری دیگر اگرچه داغدار پیکری مثله شده هستم گریزی میزنم اما به سوی پیکری دیگر بر احوال صفیه گرچه میسوزد دلم اما بسوزد بیش از اینها دل برای خواهری دیگر بدم می اید از دشنه بدم می اید از نیزه ولی داغ دلم را تازه کرده خنجری دیگر خدایا در دل غمها نگاه خواهری تنها اسیر خنجر کندی نبیند حنجری دیگر اگر چه حمزه هم در معرکه در خون خود غلتید ولی غارت نشد از خواهرانش معجری دیگر علیرضا خاکساری #شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_حمزه #شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا #شعر_شهدای_احد #علیرضا_خاکساری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلتا واحَمْزَتاه
از احد آید ندا واویلتا واحَمْزَتاه
شهر پیغمر شده ماتمسرا واحَمْزَتاه
هم برادر، هم عمو، هم تکیه گاهش کشته شد
خون شد از غم قلب ختمالانبیا واحَمْزَتاه
قطعه قطعه پاره پاره اربا اربا چاک چاک
پیکرش افتاده روی خاکها واحَمْزَتاه
دست وحشی بشکند یارب که از راه ستم
نیزه زد بر پهلوی او بی هوا واحَمْزَتاه
تا نیفتد چشم خواهر بر جراحات تنش
بر رویش انداخت پیغمبر عبا واحَمْزَتاه
خواهرش جسم برادر را ندید از حال رفت
شد احد از ناله هایش کربلا واحَمْزَتاه
......
فاطمه بعد از پدر با پهلوی بشکسته اش
در کنار قبر او میزد صدا واحَمْزَتاه
تو نبودی ای عمو بر صورتم سیلی زدند
پیش چشم شوهرم در کوچه ها واحَمْزَتاه
تو نبودی خانه ام را از جفا آتش زدند
تو نبودی سوختم در شعله ها واحَمْزَتاه
کاش بودی ای عمو تا باز میکردی طناب
بین دشمن از دو دست مرتضی واحَمْزَتاه
در مدینه مادر و ، دختر به دشت کربلا
روی تل میزد صدا واجعفرا واحَمْزَتاه
نیزه ها میرفت بالا زینب از سوز جگر
ناله میزد واعلیا وااَخا واحَمْزَتاه
کاش حمزه بود تا خنجر بگیرد از عدو
یا که زینب را برد در خیمه ها واحَمْزَتاه
عبدالحسین میرزایی
#شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_حمزه #شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا #شعر_شهدای_احد #عبدالحسین_میرزایی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
السلام و عليك يا حمزه(ع)
السلام و علیک یا حمزه،ای عموجان منم رسول خدا
ای علمدار لشگر اسلام،ای ملقب به سیدالشهدا
چه بلائی سر تو آوردند،مثله کرده کسی تمام تنت
با وجودی که سر به تن داری،وای من وای من لب و دهنت
تو جگر گوشه ی منی اما،جگرم تکه پاره شد اینجا
جگرت را کسی در آورده،تن تو پر ستاره شد اینجا
خواهر تو سفیه آمده است،چه جوابی به خواهرت بدهم
از عبایم کمک گرفتم تا، سایبانی به پیکرت بدهم
روضه های عبا چه جانسوز است،غم گرفته علی برای خودش
روضه ی سقط محسن اش را او،رفت و پوشاند با عبای خودش
کربلا هم عبا به کار آمد،بلکه باید نوشت چندین بار
در عبا چیده جسم اکبر را،پدر او به زحمت بسیار
بار دیگر گرفت زیر عبا،پاره پاره گلوی اصغر را
آه از این روضه های حیرانی،چه بگوید جواب مادر را
چقدر جای مصطفی خالی ست،تا عبائی بیاورد گودال
خواهرش دیده از بلندی تل،سر پیراهنش شده جنجال...
محسن صرامی
#شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_حمزه #شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا #شعر_شهدای_احد #محسن_صرامی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یار پیمبر
وقتی کسی در معرکه یار پیمبر شد،
خویشِ پیمبر بینِ اغیارِ پیمبر شد،
وقتی کسی در قعرِ چاهِ جهلِ یک امّت
برخاست و چشمانِ بیدارِ پیمبر شد،
وقتی کسی دورِ بلا چرخید و بعد از آن
حلقه به گوشِ حلقۀ دارِ پیمبر شد،
باید که جبرائیل در مدحش سخن گوید
باید چنین محبوب و دلدار پیمبر شد
حیدر نبود امّا به دستش ذوالفقار آورد
شمشیر برّان، وقت پیکار پیمبر شد
تکبیرگویان، ناگهان بدر و اُحد دیدند
با حیدر کرّار، کرّار پیمبر شد
اصلاً نمیچسبد که شعری بی علی باشد
مردی که تا محشر، علمدار پیمبر شد
عمار، راه حمزه را پیمود؛ این یعنی
حمزه، جوابِ ” أینَ عمّارِ ” پیمبر شد
حمید رمی
#حمید_رمی #شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_حمزه #شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا #شعر_شهدای_احد
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مانند شمع بر سر جسمت گداختم
مانند شمع بر سر جسمت گداختم
این جنگ برده بر سپه خویش باختم
بر یک سری فرار از اینجا چه راحت است
تو جان سپرده ای و علی پر جراحت است
بستی میان کوه احد بار خویش را
دادم زدست خویش علمدار خویش را
دل دادهای به دلبر و تن دادهای به خاک
افتادهام به گریه که افتادهای به خاک
حا ، میم ، ز ، ه ، پیکرت از هم جداجداست
کل تنت به جز سرت از هم جداجداست
با اشک ، پارههای تنت را که بافتم
گشتم عمو ولی جگرت را نیافتم
زنها به چنگ ، پیرهنت را بریده اند
مردان به تیغ تیز ، تنت را بریده اند
هر کس سر شهید خودش گریه میکند
احمد به غربت احدش گریه میکند
بعد از تو داغ سینهی احمد چه میشود
گرخواهرت صفیه بیاید چه میشود
پوشاندمت سریع که خواهر نبیندت
در قتلگاه مثله و پرپر نبیندت
اینطور اگر ببیندت از حال میرود
انگار خواهری لب گودال میرود
انگار میرود به سراغ برادرش
تا بوسه از گلو بزند بار آخرش
انگار میکِشند یکی را به قتلگاه
یک مرد بی سپاه گرفتار یک سپاه
یک دسته نیزهدار دگر دسته با عصا
یک دسته تیر دستهی دیگر به ضرب پا
از قتلگاه رفت سپاه از پی سپاه
وقتش رسیده شمر بیاید به قتلگاه
سنگ اینچنین زدند بر آیینهی حسین
شمر لعین نشست روی سینهی حسین
احمد به سینهی عمویش بوسه ها زده
بر سینهی حسین هم این بوسه را زده
وحید عظیم پور
#شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_حمزه #شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا #شعر_شهدای_احد #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شير رسول خدا
تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه
تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه
اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی ست
تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه
کمان و تیر تو، پشت و پناه اسلام است
سپر به پیکر دین خدایی ای حمزه
به حفظ جان پیمبر همیشه کوشیدی
به پیروان ولا مقتدایی ای حمزه
ز پا نشست ابوجهل پای هیبت تو
نداشت از غضب تو رهایی ای حمزه
تو شیرگیر شجاع حجاز پهناور
به جان اهل جهالت بلایی ای حمزه
چقدر دیدنی است جذر و مد شمشیرت
دمی که همقدم مرتضایی ای حمزه
نبی تو را به علی و ولایش ایمان داد
ز شیعه های نخست ولایی ای حمزه
ز صحنه های دفاع تو در نبرد احد
عیان بود که تو شیر خدایی ای حمزه
به غزوه ای که پیمبر تنش شده مجروح
تو هم به خاک فتاده ز پایی ای حمزه
تو سیدالشهدایی به قتلگاه احد
به خون نشسته تو از نیزه هایی ای حمزه
دوید خواهر تو از پی جنازه ی تو...
...رسید تا که ببیند کجایی ای حمزه
هزار شکر صفیه نبود در غربت
هنوز بود برش آشنایی ای حمزه
دلا بسوز هماره به حال دخت علی
چو دید گشته حسینش فدایی ای حمزه...
...رسید پیش تن قطعه قطعه ی یارش
گریست بر سر آن کربلایی ای حمزه
به ناله گفت که: بی سرپرست شد زینب
به پا نمود عجب نی نوایی ای حمزه
`میان آن همه لشکر چو بی کسش دیدند
به اشک بی کسی اش ناکسانه خندیدند”
مرحوم رضا رسول زاده
#شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_حمزه #شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا #شعر_شهدای_احد #مرحوم_رضا_رسول_زاده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آنکه در بدر و اُحُد یار پیمبر بوده است
مصطفی را دائما او یار و یاور بوده است
هم علمدار است و هم سردار لشگر بوده است
نور چشمان نبی مانند حیدر بوده است
بیشه ی اسلام را مانند شیر شرزه است
پهلوان پهلوانان عرب او حمزه است
گرچه از روز نخستین بوده او یکتا پرست
اشهد خود گفت و بیعت با نبی مردانه بست
گشت خصم کافران بت پرست دون پست
با کمان خود سر بوجهل بی دین را شکست
گفت زین پس هر کسی کو با محمد دشمن ست
پس بداند که سر و کارش ازین پس با من ست
در اُحُد مانند شیری سوی میدان آمده ست
شیر اسلام و پیمبر وه چه غرّان آمده ست
در رکاب مصطفی با شاه مردان آمده ست
تیغ در دستان او بی تاب و رقصان آمده ست
مرد می خواهد که آید در مصافش رو به رو
همره حیدر دمار از کفر در آورده او
قلب لشکر را هدف بگرفته غوغا میکند
دشت را از خون دشمن حمزه دریا میکند
کفر می پاشد ز هم چون تیغ بالا می کند
رزم او را مصطفی دارد تماشا می کند
کاشف الکرب رسول حضرت دادار اوست
او که می نازد به رزمش حیدر کرار اوست
یا علی گویان به میدان او قدم برداشته
دشمنان را یک به یک از پیش رو برداشته
فاتح بدر است اینجا در اُحُد گل کاشته
پرچم اسلام را بر قله اش افراشته
ناگهان در جنگ کار مسلمین بالا گرفت
نیزه ای آمد به روی سینه ی او جا گرفت
آه حمزه شیر حق دیگر ز پا افتاده است
زیر تیغ وحشیان بی حیا افتاده است
پیکر او مُثله در صحرا چرا افتاده است
با دودستِ مصطفی رویش عبا افتاده است
تا نبیند خواهر او مُثله روی حمزه را
تا نبیند پیکر صد چاک و جای نیزه را
آه از آن خواهر که از تل سوی آن گودال رفت
خواهری نالان به سوی پیکری پامال رفت
شمر بود و آن سر خونین که در هرحال رفت
گوشه ی گودال زهرا مادرش از حال رفت
خواهری با جسم صد چاک برادر روبرو ست
با تنی بی سر میان قتلگه در گفت وگو ست
#شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا
#جواد_کریم_زاده
@hadithashk
قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی
ضمانتی است برای سلوک اهل سحر
اگر زمان مناجات چشم تر بدهی
میان شعله نشستن عروج پروانه است
مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی
وصال عاشق و معشوق دردسر دارد
به دست و پات می افتم که دردسر بدهی
کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟
بناست گاهگداری به ما خبر بدهی
نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم
نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی
دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر
چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی
من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم
اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی
قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد
به این خرابترین مُهلتی اگر بدهی
شناسنامه ی من را بگیر از من تا
برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی
به حقِ پارهجگرهای تشنهکام اُحُد
ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی
ندید حمزهی خود را..،چگونه مُثلِه شد!
چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی
امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال
تنی بدون سر و نیزهخورده و پامال
#شعر_مناجات_امام_زمان_عح
#شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا
#بردیا_محمدی
@hadithashk
شیر پیغمبر خدا حمزه
حامی دین مصطفی حمزه
مرد یکتا پرست قوم عرب
بوده مسلم از ابتدا حمزه
بت پرستی مرام بو جهل است
لات و عزی کجا ، کجا حمزه
با کمان سر شکست از بوجهل
در تلافی آن خطا، حمزه
در میان دلاوران عرب
پهلوان علی نما ، حمزه
شیر بَطحا و شیرگیر حجاز
یل و سردار با وفا ، حمزه
همچو حیدر به یاری اسلام
کفر را داده بر فنا حمزه
آنکه در بَدر و در اُحُد جنگید
دوش تا دوش مرتضی ، حمزه
کاشف الکرب مصطفی در حَرب
چون علی بوده بارها ، حمزه
در نمازش به مصطفی و به جنگ
بر علی کرده اقتدا حمزه
یا علی گو به دشمنان تازد
بحرِ خون کرده دشت را حمزه
کرده با ذکر یا علی حیدر
قبضه قلب سپاه را حمزه
مویی از مصطفی نگردد کم
تا کنارش علیست با حمزه
روی سینه پَر و به کف شمشیر
وه که طوفان کُند به پا حمزه
همچو حیدر که ضربدر میزد
میزند سر دوتا دوتا حمزه
احمد و بانگ مرحبا حیدر
احمد و بانگ مرحبا حمزه
جبرئیل است و ذوالفقار دو دَم
دو علی دیده یا دو تا حمزه
برلبش ذکر لافتی، لا سیف
در دلش شوقِ ایلیا ، حمزه
مانده حیران میان ارض و سما
تُهفه ی مرتضاست یا حمزه
لافتی را به شان حیدر خواند
تا که آنجا کند صفا حمزه
آنقدر ذوق کرده جبرائیل
دیده چون رفته تا خدا حمزه
حمزه را دیده در ولای علی
ذوب گردیده در ولا ، حمزه
با نود زخم علی فدای نبی ست
بهر اسلام جان فدا حمزه
میرود فاتح اُحُد گردد
همره شاه لافتی حمزه
و فقط چندضربت شمشیر
که کند ختمِ ماجرا حمزه
آه از آندم که وحشی از کین داد
نیزه بر سینه ی تو جا ،حمزه
آه از آندم که سینه ی تو درید
وحشیِ هندِ بی حیا، حمزه
آه از آندم که مصطفی انداخت
بر روی پیکرت عبا حمزه
تا نبیند صفیه خواهر تو
پیکر مُثله ی تو را حمزه
گرچه شد مُثله پیکرت اما
سر به تن داشتی اَلا حمزه
این همه گفتم از اُحُد اما
چه بگویم ز کربلا حمزه
چه بگویم ز نعش پاک حسين
وز غم شافع جزا حمزه
چه بگویم ز خواهری دلخون
چه بگویم از این عزا حمزه
سوی مقتل ز تَل سراسیمه
میدوید او برهنه پا ، حمزه
میدوید او میان نا مَحرم
ضربه ها خورد بی هوا، حمزه
قتلگه بود و پیکری صد چاک
پیکری بود سر جدا، حمزه
با لب تشنه سر بریدش شمر
از گلو نه، که از قفا ، حمزه
پیکری را که اِرباً اربا بود
خواهری دید بی ردا، حمزه
چه بگویم ز نعل تازه ، به رفت
هم نکردند اکتفا ، حمزه
بر تنش تاختند ده مرکب
رفت و برگشت از جفا ، حمزه
آنچنانی که استخوانهایش
خُرد شد زیر دست و پا ، حمزه
پیکری را که تا سه روز و دو شب
به دل دشت شد رها ، حمزه
سر به نی داشت با لب عطشان
تنِ عُریان به نینوا، حمزه
کفنت شد عبای پیغمبر
سهم او گشت بوریا ، حمزه
به اسیری نرفت خواهر تو
همره قوم اشقیا، حمزه
تازیانه نخورد و شُکر ندید
خیزران ، طشتِ از طلا ، حمزه
مصطفی را چه میشد اَر میدید
زینب و اینهمه بلا، حمزه
#شعر_شهادت_حمزه_سیدالشهدا
#جواد_کریم_زاده
@hadithashk