eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
بال و پرم شکست زندان کوفه بود که بال و پرم شکست از طعنه ها دوباره دلِ مادرم شکست تسلیت عزای تو بر ما حرام شد زندان کوفه بود که صبرم تمام شد ! هشتاد و چار کودک و زن لشکرم شدند عباس های دور و بر معجرم شدند پاییزها به یاد بهارم گریستند زندانیان به حالِ وقارم گریستند محبس کجا و منزلت این حرم کجا !؟ محبس کجا و این حرم محترم کجا !؟ پشت سر قبیله ی ما حرف می زدند از قیمت سر شهداء حرف می زدند  وحید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جانم دلم در کوفه چون موی سرت سوخت تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت حرارت بود و آتش بود و گرما ولی از هرم طعنه دخترت سوخت نگو نیزه بگو مسمار وحشی که اینگونه تمام حنجرت سوخت ز پنجه صورت طفلان سیاه و... به نیزه غیرت آب آورتر سوخت رباب است و به هر لالای تلخش دوباره حلق خشک اصغرت سوخت سکینه خون جگر با کام عطشان به یاد آب آب آخرت سوخت تمام عمر چون قلب خیامت به روضه زخم قلب نوکرت سوخت  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) در زدند و علی دم در رفت یک یهودیست سائل این در کار او چیست ؟ دخترش کور است یا علی لطف کن بر این دختر گفت داخل شو که شفا اینجاست تا ببینید نور عینم را نور اگر خواستید صبر کنید تا صدایش کنم حسینم را دستهای حسین بر چشم دخترک خورد و چشم ها وا شد کور آنجا به پلک هم زدنی با نگاه حسین بینا شد گفت مرد یهود بعد از این ای مسیحا ستاره‌ی شب تو من مسلمانم و غلام حسین دخترم هم کنیز زینب تو خواهشا پیش زینبت باشد تا از او بندگی بیاموزد تا ببینم شبیه پروانه پای شمع حسین میسوزد دخترک چند وقت در آن بیت بود شاگرد زینب کبری گرچه بسیار سخت بود اما رفت از آن حرم به حکم قضا چند سالی گذشت و زینب را در اسارت به شام آوردند اسرا را خرابه‌ی کاخِ مرد لقمه حرام آوردند به کنیزان خویش گفت یزید چون لباس قشنگ میپوشید با زنم هنده تا خرابه روید خودتان نیز فخر بفروشید وارد صحنه‌ی خرابه شدند هنده و دور او کنیزانش روی یک صندلی نشست و سپس خورد سنگ محک به ایمانش رو به سردسته‌ی اسیران گفت تو چرا سربه‌زیر هستی پس؟ ظاهرا که رشیده می‌آیی چه شده اینچنین شکستی پس؟ زینب اول به او جواب نداد هنده پرسید از کجا هستید گفت ما از مدینه آمده ایم هنده اسم مدینه را که شنید پاشد از صندلی نشست زمین گفت بر مردم مدینه سلام خبر از خانه‌ی علی بدهید گر بگویید کرده اید اکرام من شفا دیده ام به دست حسین ورنه یک عمر کور سو بودم خواهری هم به نام زینب داشت سالها من کنیز او بودم _هنده جان از حسین پرسیدی بین دستان شوهرت سر اوست این که نشناختی‌ش اینجاهم معجرش گشته پاره خواهر اوست آن سر تکه تکه عباس است آن سر تیغ خورده هم اکبر آن سر کوچکی که خورده به تیر سر طفل حسین علی اصغر من همانم که خارج از خانه دور خود هفت تا برادر داشت این که دنبال معجرم باشم بین بازار را که باور داشت عزتم خوار شد به قدری که دشمنم گوش بر صدایم داد خرجت زینبٌ من الفسطاط دخلت زینبٌ علی‌بن زیاد غم به جان زن یزید نشست مو پریشان نمود ، جامه درید لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا این سنگ‌ها که بررویم ازبام می‌زنند اول به روی صورت بابام می‌زنند این‌ها برای کشتن ناموس مصطفی ما را به نیت خود اسلام می‌زنند ما خاص‌های پرده نشینیم و شامیان با سنگ‌هایشان جلوی عام می‌زنند خسته نمی‌شوند به شلاق می‌زنند هم صبح می‌زنند ، و هم شام می‌زنند در بین شام رسم محل یهودی است آتش به روی معجر ایتام می‌زنند قرآن بخوان ز نیزه که باسنگ‌هایشان بر روی ما به نیت احرام می‌زنند قرآن بخوان ز نیزه که در بزم هایشان باکشتن تو جام روی جام می‌زنند بابابزرگ من نمک سفره هاست حیف دشنام می‌دهند و به اطعام می‌زنند نگذاشتند خوب ببوسم لب تو را این سنگ‌ها که بر رویم از بام می‌زنند  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) دیدم خودم شکسته شده مادری که نیست زندانی قفس شده ام با پری که نیست زینب رسیده است میان یهودیان لشکر کشیده اند در این خیبری که نیست دورم اراذلند و به عباس خیره ام امّید بسته ام به یل لشکری که نیست هم طعنه خورده، هم تنه در شام خواهرت افتاده ام وسط، طرف دیگری که نیست با سنگ می زنند و هماهنگ می زنند جز دستهای بسته من سنگری که نیست تو با لباس کهنهء خود جنگ کرده ای من با لباس پاره و این معجری که نیست جامانده های کرببلا هول می زنند هی چنگ می زنند به آن زیوری که نیست در بین تازیانه و در زیر دست و پا من گشته ام ولی پی انگشتری که نیست افتاده نیزه دست همه، داد می زنم حالا بگو چکار کنم با سری که نیست؟! مهمان کاخ می شوی و چوب خیزران با این سرِ جدا شده و پیکری که نیست من فکر می کنم به کنیزی که حرفش است تو فکر کن به دختر خود، دختری که نیست... رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زینب رسید شام بلا بعد آن که بوده ام بر ناقه عریان سوار زینبت شد بر بلای دیگری حالا دچار کاروان از کوچه ی تنگ یهودی ها گذشت تا رساند خواهرت را پای آلات قمار باز صد رحمت به زخم سنگ و زنجیر و طناب خسته ام کردند اینجا با زبان نیشدار کاش بودم در تنور و دیر و بالای درخت کاش با دست سنان میشد سرت بر نی مهار باتو هستم ای تن صد چاک در بین حصیر فکر کن ناموس تو دارد لباس نونوار فکر کن پای مرا در کربلا واکرده ای فکر کن که رفته در پای رقیه چند خار خواستم با ما نیاید دخترت اما نشد خواست او را هم کنیز خود بخواند چند بار راستی قاری من در تشت افتادی چرا؟ با شراب و خیزران لبهای تو دارد چکار؟ خنده های شمر را بالاسرت حالا ببین لعنتی در کاخ هم با تو نمی آید کنار من فراری دادم از آتش حرم را منتها می گذاری پیش رویم چندتا راه فرار؟ رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسینبا سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد خیزران با دل یک قافله بازی می کرد مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب می چکید از لب آن مردک سرمست شراب خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد به تماشای تو در طشت طلا برخیزد هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماه محرابم بهار تب زده قربانی خزان شده است زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست چه خاکها به سر خیل قاریان شده است به نی مراقب خود باش ماه محرابم حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است شبی درون تنور و دمی به روی درخت گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟ برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است! درون طشت که رفتی خیالت آسوده سفارش لب خشکت به خیزران شده است بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عطر سیب شب می‌رسید و دیر پر از عطر سیب بود تنهاتر از مسیح سری بر صلیب بود برنی سری شکفته‌تر از فرق لاله‌ها در پای نیزه نوحه صد عندلیب بود اسلام بین مسجدیان آشنا نداشت شاهی میان مملکت خود غریب بود می دید پیر دیر ظهور مسیح را نه نه مسیح منتظر این طبیب بود با یک نگاه بر سر او دل ز دست داد بر نی هنوز دلبریش بی‌رقیب بود سر را بغل گرفت و دل سیر گریه کرد گویا تمام عمر پی این حبیب بود تطهیر کرد آب روان را ز خون او اینکه فقیه بود مسیحی عجیب بود اشکش گداخت تا به لب خشک او رسید از تشنگی هنوز لبش در لهیب بود جای رقیه خالی از او بوسه‌ای گرفت از این وصال قافله ای بی نصیب بود بر گیسوان سوخته او شانه می کشید از تاول تنور دلش بی شکیب بود معلوم بود سر ز قفایش بریده‌اند رویش تمام خاکی و خد التریب بود معلوم بود داغ جوان از محاسنش رخسار او ز واقعه شیب الخضیب بود یک تن به او نگفت چه آمد سر حسین وقت حدیث روضه یابن شبیب بود شاعر؟؟؟ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) حرم شاه کجا این‌همه اشرار کجا ما کجا شام کجا این‌همه آزار کجا آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد میشود پشت در بسته گرفتار کجا همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود پای این دسته‌ی حوریه کجا خار کجا دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا دختر فاطمه و معرض انظار کجا طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم دوش عباس کجا سکوی بازار کجا داخل تشت اگر گریه کنی حق داری دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الشام دنیای بی تو نداره تعریفی دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام روم نشد حتی به یک نفر بگم چی به روز ما آورده شهر شام کوچه بازار و دیدم ولی حسین دلم از بزم شراب شون پره اونی که خیزرون و زد به لبت قیامت چوب گناشو می خوره با چشام دیدم که پژمرده شدی زیر دست و پای شمر ، لاله ی من قرار این نبود که از پیشم بری رفیق پنجاه و چند ساله ی من کربلا کاری ازم بر نیومد تا که زخم بدن تو خوب بشه حالا گریه می کنیم من و رباب تا که زخمای تن تو خوب بشه بعد تو روی خوشی رو ندیدم بعد تو غم یه قدم عقب نرفت هیچکی مثل من تو سختی کشیدن راه صد ساله رو تو یه شب نرفت شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چه ها میفروشند ببین گلفروشان چه ها میفروشند گل لاله را سر جدا میفروشند خداناشناسان عزیز خدا را برای رضای خدا میفروشند لباس تو هم صاحب معجزاتیست که کفار اینجا عبا میفروشند ببین سنگ گودال هم قیمتی شد ببین پیرها هم عصا میفروشند غلامان شمر لعین خنجری را که سر میبرد از قفا میفروشند دو روز است ما گوشواره نداریم چه فخری کنیزان به ما میفروشند تو که از سر نیزه بازار دیدی بگو معجرم را کجا میفروشند تو از بچه های رسول خدایی مگر بچه های تو را میفروشند؟ وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹