eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
پاراچنار کشتند افسوس از محبان دنیا عزا گرفته تا پاچنارِ تهران @hadithashk
روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد @hadithashk
تکفیری های حرام زاده شیعیان مظلوم پاکستان را در سکوت خبری و بی توجهیه مقامات پاکستان و سران کشورهای اسلامی سر بریدند😭😭😭 یا الله @hadithashk
یا دعا یا روضه می‌خواندی میان بسترت چکمه‌ها اما تو را زود از صدا انداختند وایِ من دیدند بیماری، برای التیام چند دفعه پیکرت را زیر پا انداختند با همان غل‌های جامع با همان زنجیرها از روی ناقه تو را هم بی هوا انداختند آن همه زنجیر دورِ گردن تو کم نبود بینِشان شلاق‌ها بدجور جا انداختند باید از احوال موی خواهرت  فهمید که.. وای بر عمامه‌ات آتش چرا انداختند لب گزیدی هر قدر، دادت درآمد عاقبت پیش چشمت از سرِ نی بچه را انداختند کاش نانی بود آنجا ،بیشتر تا بشکنی از همان ته مانده‌ها پیش شما انداختند دست بسته پای بسته پیش چشمِ خیس تو دختران را بین مُشتی بی‌حیا انداختند خولی و زجر و سنان تا بیشتر زجرت دهند هر کجا رفتی به زیرت بوریا انداختند @hadithashk
دارد تفاوت با دو عالم رسم این در باید که با آقا شود همرنگ ، نوکر قربان عشاقی که در ماه محرم با سر همه رفتند در آغوش بی سر @hadithashk
حسین جان کوه، سنگی است به زیر قدم ثارالله بحر موجی است ز امواج یم ثارالله می‌شود بیمه ی عباس هر آنکس یکبار بشود سایه نشین علم ثارالله هر ادیبی که نگفته ست به مدحش بیتی بشود قربان محتشم ثارالله نه فقط عیسیِ مریم به دم او زنده ست بلکه زنده ست عوالم به دم ثارالله مثل انسانی و نوروزی و منصور ارضی کاش که پیر شوم پای غم ثارالله هر کسی گریه کن حضرت زهرا باشد میشود شامل لطف و کرم ثارالله بعد مرگم وصیت کرده ام ان شاء الله برسانند مرا تا حرم ثارالله بهمن ترکمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی بود علی آنچه با عشق پدر داشت، علی بود علی هر چه اولاد پسر داشت، علی بود علی پسر فاطمه خورشید تمام عالم دور خود هر چه قمر داشت، علی بود علیمثل آن سیب بهشتی که پیمبر می چید هر چه این باغ ثمر داشت، علی بود علی کربلا بغض علی بود و دوباره دشمن در دلش آنچه شرر داشت، علی بود علی یک علی روی زمین خورد پدر از خاک اش هر چه پیدا شد و برداشت، علی بود علی هر طرف را که نظر کرد علی بود و پدر ناله ای که به جگر داشت، علی بود علی آنکه با نیزه و شمشیر و سنان، خود زخمی بیش از چند نفر داشت، علی بود علی یک علی هم به سر دست پدر پرپر شد زخم سختی که اثر داشت، علی بود علی آنکه با سوز عطش در بغل گرم حسین به گلو تیر سه پر داشت، علی بود علی یک علی با تن تبدار، اسارت بردند زخم سنگین سفر داشت، علی بود علی آنکه دل خسته چهل سال وجودش می سوخت صبح و شب دیده ی تر داشت، علی بود علی جابر عابدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسین(ع) ما را نوشته اند ، مسلمانِ کربلا تحتِ لوای قاریِ قرآنِ کربلا مدیونِ حیدریم و غلامِ حسینِ او آبِ نجف رسانده به ما نانِ کربلا سرگرمِ خدمت اند ، در اینجا ملائکه مانندِ مور ، نزدِ سلیمانِ کربلا هر شب در آسمانِ حرم جلوه میکند عباس ،‌ ماهِ کامل و تابانِ کربلا از آسمانِ کرببلا عرش را ببین از باب قبله جلوه ی یزدانِ کربلا شب های جمعه صحن و سرا دیدنی تر است زیرا که هست ، فاطمه مهمانِ کربلا زهراست نوحه خوان و علی سینه میزند خون می چکد ز چشمِ محبانِ کربلا روز جزا شفاعت زهراست مختصِ... گریه کنانِ شاهِ شهیدانِ کربلا رحمت به «محتشم» که چه زیبا سروده است ابیاتِ غم ، ز ماتمِ سلطانِ کربلا « نگرفت دستِ دهر ، گلابی به غیرِ اشک زان گل که شد شکفته به بُستانِ کربلا» « از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حُرمتِ مهمانِ کربلا» «زان تشنگان هنوز به عَیّوق میرسد فریادِ العَطَش ز بیابانِ کربلا» « آه از دمی که لشکرِ اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمه ی سلطانِ کربلا»  یونس وصالی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ارباب حسین(ع) عمری است رعیتش همگی بهره برده اند از خیر و رحمتش همگی بهره برده اند `آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند” از خاک تربتش همگی بهره برده اند آن نوکران که در دل خاک آرمیده اند ذیل شفاعتش همگی بهره برده اند ما که به جای خویش، رسولان و اولیاء از نور خلقتش همگی بهره برده اند صاحب پیاله های بهشتی، برای قرب از چای هئیتش همگی بهره برده اند عابس، بُریر، جُون، حبیب، ابن عوسجه تحت ولایتش همگی بهره برده اند اصحاب یک به یک به مواسات، شهره اند از سختی عطش، همگی بهره برده اند خالی نمانده دست کسی بین قتلگاه هنگام غارتش، همگی بهره برده اند  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا سیدالساجدین(ع) میشینه پا میشه گریه میکنه یه جا تنها میشه گریه میکنه به یاد شلوغی تو قتلگاه هر جا دعوا میشه گریه میکنه باباشو غریب گیر آوُرده بودن گلو‌شو با خنجر آزرده بودن کار دفن بدنش آسون نبود نانجیبا سرشو بُرده بودن کفنی واسه تن بابا نداشت حتی همراه خودش عبا نداشت دلش اصلا نمی خواس اینجوری شه چاره ای به غیر بوریا نداشت وقتی یاد اون دقایق میکنه حق داره گریه ی هق هق میکنه صحنه هایی رو که آقامون دیده عاشق از شنیدنش دق میکنه کوفه خراب و یادش نمیره زحمت حجاب و یادش نمیره اگرم چیزی فراموشش بشه مجلس شراب و یادش نمیره آرزوش بود که دلی بیتاب نشه دست عمه اسیر طناب نشه توی مجلس یزید دعا میکرد حرمله روبرو با رباب نشه بغضشو توی گلو فرو میکرد با یزید خیلی بگو مگو میکرد تو وجود خواهرش ترس و که دید مرگشو از خدا آرزو میکرد  علی ذوالقدر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹