خدا کند که نگیرد شتاب حداقل
به پیکرت نخوردبین خواب حداقل
چنان که می رود این تازیانه با سرعت
سه چار جای تنت گشته اب حداقل
برای ساق تو زنجیرها ضرر دارد
بگو به پات ببندد طناب حداقل
چه قدر خوب که معصومه نیست دوروبرت
نمی شود دل دختر کباب حداقل
اگرچه شأن تنت تخته پاره نیست ولی
به پیکرت نرسید افتاب حداقل
شکست حرمت موی سپید می دانم
ولی نریخت به رویش شراب حداقل
خلاصه اینکه زنی بود و یکنفر انجا
دلش نسوخت برای رباب حداقل
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#علی_زمانیان
@hadithashk
با درد دوری درد چشم تر چه باید کرد
بابا که باشی دور از دختر چه باید کرد
در پاشدن ها و نشستن ها تعادل نیست
شیرازه وقتی وا شد از دفتر چه باید کرد
خیلی لگد کردند این تاج سر ما را..
زیر لگد با سوره کوثر چه باید کرد
زنجیر دور گردنش بدجور پیچیده
با از نفس افتاده ی مضطر چه باید کرد
این چهار حمال دم زندان نمیدانند..
با سر چه باید کرد.. با پیکر چه باید کرد..
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
نمیگیرد کسی جای تو را در قلب نوکر ها
توئی آن باوری که از تو مشتق اند باورها
تو را داریم از نان حلال و طیب بابا
تو را داریم از معجون شیر و اشک مادرها
کسی که زنده دل باشد توسل میکند بر تو
ز آدم تا به خاتم بوده ای ذکر پیمبرها
فقط با نیت نذری غذا پختیم در خانه
به عشق تو فقط قل میخورد آب سماورها
خدا رحمت کند معمارهایی را که کوبیدند
اسامی خدا و پنج تن را بر سرِ درها
شبیه کودکان بالا و پایین رفته از منبر
هر آنکس که ز تو چیزی نمیگوید به منبرها
ز راه گوش مستم مست نام حضرت ارباب
نمی آید به کارم پس شکسته باد ساغرها
هزاران شاه بعد از تو حکومت کرده اند اما
نمیگیرد کسی جای تو را در قلب نوکر ها
#شعر_مناجات_امام_حسین_ع
#بهمن_ترکمانی
@hadithashk
نوای بی نوا موسی بن جعفر
به هر دردی دوا موسی بن جعفر
منم از آن گدا های قدیمی
که هستم آشنا موسی بن جعفر
همیشه مادرم در مشکلاتش
صدا میزد تورا موسی بن جعفر
کنار سفره ات هر کس نشسته
شده حاجت روا موسی بن جعفر
اگر دارم دوصد مشکل غمی نیست
بُود مشکل گشا موسی بن جعفر
اگر در دل هزاران غصه آید
ندارم غصه با موسی بن جعفر
بیا دستم بگیر باب الحوائج
که افتادم زپا موسی بن جعفر
من امشب آمدم در روضه تو
شب قبرم بیا موسی بن جعفر
بگو با هر مریض ناعلاجی
بدان دارد شفا موسی بن جعفر
توسل کن توسل کن توسل
بگو با او که یا موسی بن جعفر
ندارم برکسی امید؛ دیگر...
فقط دارم ترا موسی بن جعفر
میان روضه ات الحمدالله
شدم اهل بکا موسی بن جعفر
تو می کردی دعا عجل وفاتی
مگر دیدی چه ها موسی بن جعفر
ندیده دخترت در کنج رندان
تورا شکر خدا موسی بن جعفر
اگر کشتند تورا اما سر تو
نشد از تن جدا موسی بن جعفر
تورا غسل و کفن کردند اما...
نه با یک بوریا موسی بن جعفر
نرفته بعد تو معصومه جانت
دگر شام بلا موسی بن جعفر
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#سید_مجتبی_شجاع
@hadithashk
از کودکی از سفرهاش حاجت گرفتیم
ما از دعای خیر او برکت گرفتیم
با یک نگاه او همه عزت گرفتیم
ناچیز بودیم و از او قیمت گرفتیم
گفتیم در اوج بلا موسیبنجعفر
حک شد به روی قلب ما موسیبنجعفر
ذکر عروج ماست یا باب الحوائج
گفتیم بین هر دعا باب الحوائج
بی ابتدا بی انتها باب الحوائج
در فضل و بخشش مقتدا باب الحوائج
روح کرامت را به زیر دینِ خود برد
عمری برای شیعیانش غصهها خورد
با نام زیبایش کرامت شد منور
رزقِ عوالم شد به دستانش مقدر
او آبرو بخشیده دنیا را سراسر
میراث دارِ غربتِ زهرا و حیدر
زندانی مظلومِ زندانهای هارون
همواره میبارد برایش چشم پر خون
در اوج سختی هم عبادت بوده کارش
یادِ رضا و فکرِ معصومه قرارش
تنها غل و زنجیر بوده در کنارش
آه از مصیبتها و دردِ بیشمارش
در بین زندان هم به زیر تازیانه
با یادِ زینب اشک او میشد روانه
در لحظهی آخر صدا زد مادرش را
بردند با چه احترامی پیکرش را
اما نبرده هیچ کس انگشترش را
چشمِ حرامی هم ندیده دخترش را
آه از شهیدی که غمش بیانتها بود
حتی دم آخر به فکر خیمه ها بود
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#علی_گلچین_پور
@hadithashk
قیام کرد ولی ساق پا به هم پیچید
کشید ناله و عرش خدا به هم پیچید
دوید درد به جانش میان سلولش
صدای آه رضا جان رضا، به هم پیچید
دوباره نالهی معصومه از مدینه شنید
نوای یا ابتا یا ابا به هم پیچید
کسی مچاله شده در سیاه چالهی خود
که بارها به زیر دست و پا به هم پیچید
نشد قنوت بگیرد بجای یا ربَّش
صدای نالهی زنجیرها به هم پیچید
دوباره گریهی بدکارهای به گوش آمد
دوباره ضجهی یا ربنا به هم پیچید
سکوتِ گوشهی او را صدای خنده شکست
رسید قاتل و این ماجرا به هم پیچید
تنی نحیف تنی خُرد پیکری مجروح
به زیر ضربهی شلاق تا به هم پیچید
چه کرد سندی شاهک، چه گفت آنجا که..
امامِ صبر هم از ناسزا به هم پیچید
به زیر چکمهی او سینهای ترک برداشت
به دور چکمهی او یک عبا به هم پیچید
کفن به پشت کفن گل به روی گل آمد
همینکه هفت کفن را رضا بهم پیچید
به گریه کرببلا رفت و دید بی کفنی
به زیر غارت سر نیزه ها به هم پیچید
به دور مشت، کسی موی او به هم پیچاند
و کار زینب و آن بی حیا به هم پیچید
هوا زِ باد مخالف چو قیرگون گردید
میان قتلگهش کربلا به هم پیچید
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#حسن_لطفی
@hadithashk
همیشه دارم از مادر غمِ موسی ابن جعفر را
دم باب الحوائج را دمِ موسی ابن جعفر را
سلیمان با همه حسرت ضریحش در بغل دارد
که میبیند گدای بی غمِ موسی ابن جعفر را
فراوان در فراوان در فراوان داده بر دستم
ندیده چشمهای ما کمِ موسی ابن جعفر را
اگرچه جنس ناجورم، خدا اما _خدا را شکر_
خریده است جنس درهم موسی بن جعفر را
شفایش میرسد هر دفعهای که رنج خود گفتم
چه کم دارم که دارم مرهمِ موسی بن جعفر را
جوابم کرد دنیا و قسم دادم به معصومه
ببینم معجزات عالمِ موسی بن جعفر را
نشستم سجدهاش کردم و دیدم انبیا با شوق
که میبوسند هر دم خاتم موسی ابن جعفر را
خدا از ما نگیرد سفرهاش را نذری ما و
هوای روضهی دورِ همِ موسی بن جعفر را
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#حسن_لطفی
@hadithasbk
من آن خورشید پنهانم که پشت ابر زندانم
زآهم شعله ور هستم ز اشکم غرق بارانم
نه یار و همدمی دارم نه غمخوار غمی دارم
نه حتی سایه ای را که کنار خویش بنشانم
دمادم ذکر من گشته خلصنی ای خدا من
شده این حلقه های سلسله تسبیح دستانم
شبیه غنچه ای در خود شدم جمع از غل و زنجیر
نمی آید دمی بیرون سرم از روی دامانم
به سان باغ پاییزی نمانده ازتنم چیزی
شبیه مادرم زهرا شبح در جامه ای مانم
اذان صبح من گریه اذان مغربم شلاق
به وقت شرعی آه است افطاری که مهمانم
از این دشنام زندانبان شده مویم سپید از غم
فشارغیرت از مویم کشیده شیره ی جانم
چه سنگین است دستانش نمی بیند دگر چشمم
که گویا سیلی او دوخت مژگان را به مژگانم
به روی تخته ی یک در مرا تشییع می کردند
نشد جمعیتی غیر از غبار ره پریشانم
مرا در کوچه و بازار امام الرافضین خواندند
تنم فریاد اما زد مسلمانان مسلمانم
شبیه آن اسیران که به آن ها خارجی گفتند
به یاد کوچه و بازار آن ها روضه می خوانم
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#موسی_علیمرادی
@hadithashk
الا ای آنکه باشد عالم بالا گدای تو
بمیرم گوشهی مطموره ها حالاست جای تو
شبیه مادرت زهرا شدی نیلی و، مثل او
دعای مرگ، آخر شد در این زندان دعای تو
جدا کردند با زحمت، عبا را از روی زخمت
گمانم از غل و زنجیر پاره شد عبای تو
به استقبال پهلویت لگد پشت لگد آمد
لگد خوردی و دیگر در نمیآید صدای تو
لگد خوردی ولی آخر ضریح سینه سالم بود
نکوبیده کسی با چکمه، روی دندههای تو
خدارا شکر در زندان، نشد آقا تنت عریان
نباشد دست این و آن عبای تو ردای تو
اگر چه شد تنت از حلقهی زنجیر کاهیده
به زیر دست و پا امّا نمانده دست و پای تو
کرم کردی شدم آوارهی کوی رضا جانت
تمامِ هستی شائق، فدای تو فدای تو
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#محمود_اسدی
@hadithashk
ناگهان نوری به سویم آمد ، از شب رد شدم
چشم دل را باز کردم ، وارد مشهد شدم
ظرف خالی ام دویده در پِی احسان تو
یا علی موسَی الرِّضا ! دست من و دامان تو
قُلّهی کوه وقارت معدن الماس هاست
گنبد زرد تو خورشید دیار فارس هاست
بال و پرهای خیالم در هوایت رُشد کرد
کودکی هایم کنار حوضهایت رُشد کرد
قطرهای از اَبرِ مِهرت چشمهسار رحمت است
آب سقّاخانههای تو شراب جنت است
مِلک قلب عاشقان دربست ، تحتِ رَهن توست
بابِ حاجات همه بابُ الجَواد صحن توست
دستمال اشک را با تربتت آمیختم
گریههای مادرم را در ضریحت ریختم
پنجره فولاد تو اعجاز را آغاز کرد
نُطق طفل لالِ مادرزادِ ما را باز کرد
می توانی جسمِ بی جان مرا احیا کنی
در رواقت گُم شوم ، شاید مرا پیدا کنی!
سَرخوشیِ تازهای دادی سَرِ پیری مرا
مثل کَفشِ کُهنهای تحویل میگیری مرا
کولهی سنگینی از بار گناه آورده ام
" بر امام مهربان خود پناه آورده ام "
تار و پود فرشهایت را مَرمَّت می کنم
این سه شب اندازهی سی سال خدمت می کنم
عاقبت پرونده ی تفسیرها مختومه شد
باطن هر یا رضا ، یا حضرتِ معصومه شد
مشهد و قم تا ابد بانیِ خوشنامی ماست
این دو خطّه برکت ایران اسلامی ماست
در دل ما عشق این خواهر_برادر را ببین
حُکمرانی کردنِ موسیبنجعفر را ببین
کاشکی بَرداری از راهِ من این بنبست را
ضامن آهو! بیا گردن بگیر این پست را
مورِ ناچیزم ، به دربار سلیمان آمدم
دستبوسی ، محضرِ شاه خراسان آمدم
آه ! درد لاعلاج تو مرا بیمار کرد
روضهی یَابْنَ الشَّبیبت چشم من را تار کرد
نیزه با دندان جَدِّ تشنهات برخورد کرد
استخوان سینه اش را چکمهپوشی ، خُرد کرد
#شعر_مناجات_امام_رضا_ع
#بردیا_محمدی
@hadithashk
فدای غربت تو ای غریب بغدادی
چقدر ناله که زیر شکنجه سر دادی
سیاه چاله ی مرطوب و استخوانی خرد
بگو که با چه گناهی به حبس افتادی
چنین که خرد شده ساق پایت از زنجیر
به فرض حبس نباشی، چه سود از آزادی؟
شکسته بال و پر اصلا قفس نمی خواهد!
ولی تو در قفسی و اسیر صیادی
غریبی و غل و زنجیر و زخم در گودال
به تو زیاد رسیده از ارث اجدادی
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#محمد_رضا_مسعودی
@hadithashk