من آن خورشید پنهانم که پشت ابر زندانم
زآهم شعله ور هستم ز اشکم غرق بارانم
نه یار و همدمی دارم نه غمخوار غمی دارم
نه حتی سایه ای را که کنار خویش بنشانم
دمادم ذکر من گشته خلصنی ای خدا من
شده این حلقه های سلسله تسبیح دستانم
شبیه غنچه ای در خود شدم جمع از غل و زنجیر
نمی آید دمی بیرون سرم از روی دامانم
به سان باغ پاییزی نمانده ازتنم چیزی
شبیه مادرم زهرا شبح در جامه ای مانم
اذان صبح من گریه اذان مغربم شلاق
به وقت شرعی آه است افطاری که مهمانم
از این دشنام زندانبان شده مویم سپید از غم
فشارغیرت از مویم کشیده شیره ی جانم
چه سنگین است دستانش نمی بیند دگر چشمم
که گویا سیلی او دوخت مژگان را به مژگانم
به روی تخته ی یک در مرا تشییع می کردند
نشد جمعیتی غیر از غبار ره پریشانم
مرا در کوچه و بازار امام الرافضین خواندند
تنم فریاد اما زد مسلمانان مسلمانم
شبیه آن اسیران که به آن ها خارجی گفتند
به یاد کوچه و بازار آن ها روضه می خوانم
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#موسی_علیمرادی
@hadithashk
الا ای آنکه باشد عالم بالا گدای تو
بمیرم گوشهی مطموره ها حالاست جای تو
شبیه مادرت زهرا شدی نیلی و، مثل او
دعای مرگ، آخر شد در این زندان دعای تو
جدا کردند با زحمت، عبا را از روی زخمت
گمانم از غل و زنجیر پاره شد عبای تو
به استقبال پهلویت لگد پشت لگد آمد
لگد خوردی و دیگر در نمیآید صدای تو
لگد خوردی ولی آخر ضریح سینه سالم بود
نکوبیده کسی با چکمه، روی دندههای تو
خدارا شکر در زندان، نشد آقا تنت عریان
نباشد دست این و آن عبای تو ردای تو
اگر چه شد تنت از حلقهی زنجیر کاهیده
به زیر دست و پا امّا نمانده دست و پای تو
کرم کردی شدم آوارهی کوی رضا جانت
تمامِ هستی شائق، فدای تو فدای تو
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#محمود_اسدی
@hadithashk
ناگهان نوری به سویم آمد ، از شب رد شدم
چشم دل را باز کردم ، وارد مشهد شدم
ظرف خالی ام دویده در پِی احسان تو
یا علی موسَی الرِّضا ! دست من و دامان تو
قُلّهی کوه وقارت معدن الماس هاست
گنبد زرد تو خورشید دیار فارس هاست
بال و پرهای خیالم در هوایت رُشد کرد
کودکی هایم کنار حوضهایت رُشد کرد
قطرهای از اَبرِ مِهرت چشمهسار رحمت است
آب سقّاخانههای تو شراب جنت است
مِلک قلب عاشقان دربست ، تحتِ رَهن توست
بابِ حاجات همه بابُ الجَواد صحن توست
دستمال اشک را با تربتت آمیختم
گریههای مادرم را در ضریحت ریختم
پنجره فولاد تو اعجاز را آغاز کرد
نُطق طفل لالِ مادرزادِ ما را باز کرد
می توانی جسمِ بی جان مرا احیا کنی
در رواقت گُم شوم ، شاید مرا پیدا کنی!
سَرخوشیِ تازهای دادی سَرِ پیری مرا
مثل کَفشِ کُهنهای تحویل میگیری مرا
کولهی سنگینی از بار گناه آورده ام
" بر امام مهربان خود پناه آورده ام "
تار و پود فرشهایت را مَرمَّت می کنم
این سه شب اندازهی سی سال خدمت می کنم
عاقبت پرونده ی تفسیرها مختومه شد
باطن هر یا رضا ، یا حضرتِ معصومه شد
مشهد و قم تا ابد بانیِ خوشنامی ماست
این دو خطّه برکت ایران اسلامی ماست
در دل ما عشق این خواهر_برادر را ببین
حُکمرانی کردنِ موسیبنجعفر را ببین
کاشکی بَرداری از راهِ من این بنبست را
ضامن آهو! بیا گردن بگیر این پست را
مورِ ناچیزم ، به دربار سلیمان آمدم
دستبوسی ، محضرِ شاه خراسان آمدم
آه ! درد لاعلاج تو مرا بیمار کرد
روضهی یَابْنَ الشَّبیبت چشم من را تار کرد
نیزه با دندان جَدِّ تشنهات برخورد کرد
استخوان سینه اش را چکمهپوشی ، خُرد کرد
#شعر_مناجات_امام_رضا_ع
#بردیا_محمدی
@hadithashk
فدای غربت تو ای غریب بغدادی
چقدر ناله که زیر شکنجه سر دادی
سیاه چاله ی مرطوب و استخوانی خرد
بگو که با چه گناهی به حبس افتادی
چنین که خرد شده ساق پایت از زنجیر
به فرض حبس نباشی، چه سود از آزادی؟
شکسته بال و پر اصلا قفس نمی خواهد!
ولی تو در قفسی و اسیر صیادی
غریبی و غل و زنجیر و زخم در گودال
به تو زیاد رسیده از ارث اجدادی
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#محمد_رضا_مسعودی
@hadithashk
آقا علی
راحت برو راحت بیا هرجا علی هست
اصلا چرا احساس غربت تا علی هست؟!
فورا برو بتخانه را ویران سرا کن
حالا که روی شانه ات آقا علی هست
بفرست از مکه بیاید تا مدینه
باشد خیالت جمع از زهرا!علی هست..
سنگ جنون خوردی ازین و آن اگرچه..
مجنون تویی در رتبه لیلا علی هست
در درّه گیر افتاده ای آرام هستی
یاران اگرچه رفته اند اما علی هست
خورشید را هم چند ساعت جابجا کرد
مث تو سکاندار این دنیا علی هست
خورشید شد حتی به شب تابید حیدر
راحت میان بسترت خوابید حیدر
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_آیینی #شعر_عید_مبعث #شعر_عید_مبعث_پیامبر_اکرم #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا محمد
به طرزی آدم از جبریل هم اینبار زد بالا
محمد شد عیار و آدم از معیار زد بالا
عیان شد گوشه ی چشم خدا چون مصطفی آمد
خدا با ذوق آن شب پرده را بسیار زد بالا
خدا فرمود أنالآدم همین که مصطفی را دید
تعجب کرد منصور و سرش از دار زد بالا
عرق از صورت پیغمبر ما بر زمین افتاد
تمام دشت شاخه گل شد و از خار زد بالا
شعاع نور را تا قبل از این در چهره مخفی داشت
محمد مصطفی شد نور از دستار زد بالا
خدا گرچه پیمبر را دوتا رکعت به زیر آورد
ولی قد بنا یک لحظه از معمار زد بالا
در آن شب بارها حرف علی و بچه هایش شد
امامت از نبوت بعد از این دیدار زد بالا
علی تا قبل از این با هر پیمبر بود در پنهان
علی جلوه نمود اینگونه یار از یار زد بالا
همین شد که برای گفتن تبریک با حیدر
از امشب آستین ها را درودیوار زد بالا
همین شد که میان خانه ی نورُ علیٰ نوری
به جای نور از آن خانه روزی نار زد بالا
مهدی رحیمی زمستان
#شعر_آیینی #شعر_عید_مبعث #شعر_عید_مبعث_پیامبر_اکرم #شعر_مذهبی #شعر_یوم_الله
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اقرأ..
مُلک و مَلک مُرید و مسلمانِ احمد است
در ذیلِ لطفِ بی حد و احسانِ احمد است
احمد محمّد است و محمّد رسولِ حق
جمع صفات نیز، به عنوانِ احمد است
هر گل که بشکُفت به گلستان معرفت
مدیونِ قطره قطره ی بارانِ احمد است
`اقرأ..”بخواند و غار حرا پر زِ نور شد
مبعث، شروعِ تابش قرآنِ احمد است
معراج رفت و هم سخنِ کردگار بود
این نقطه، اوجِ عزت و ایمانِ احمد است
زهراست دخترش، ثمرش، مادرش، بَلی..
زهرا شکوهِ مِدحَت دیوانِ احمد است
سرمایه اش خدیجه و شمشیر او علیست
این دو، دو بالِ فتح به میدانِ احمد است
این شعر را بخوان، که جهان را خبر کنی
جانِ جهان علی و، علی جانِ احمد است
مجتبی دسترنج ملتمس
#شعر_آیینی #شعر_عید_مبعث #شعر_عید_مبعث_پیامبر_اکرم #شعر_مذهبی #شعر_یوم_الله
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا نبی الله
مرا امشب رها کرده است بر بال دعا احمد
که اینگونه شده ذکرم میان ربنا احمد
به دور سجده هایش کعبه می گردد نمی دانم
چه دیده از خدای خود در این غار حرا احمد
خدا را در صفات اعظم خود دیده یک چله
تجلی میکند من بعد، از ذات خدا احمد
چهل سال است جبریل امین در پشت درمانده
تکلم می کند حالا میان طور با احمد
نباید گفت نور و فوق کل نور جایی که
ندارد در میان آسمان هم ردپا احمد
نمی خوانیم احمد را بدون ذکر یا الله
نمی گوییم بسم الله را بی اذن یا احمد
صدا از عالم بالاست از حیدر الی حیدر
نمی بینیم در افلاک جز احمد الی احمد
نمی دانم به معشوقش کنم تشبیه یا عاشق
علی وقتی که می گوید به سلمان، کُلُّنا احمد
نمی خوابد کسی در جای احمد جز علی یعنی
ندارد جانشینی بعد خود جز مرتضی احمد
شدم در قاب قوسین چهار ابرو چه سردرگم
نفهمیدم کجای شعر علی بود و کجا احمد
برای دیدن شان نزول فاطمه بوده
تنزل کرده در دنیا اگر از ابتدا احمد
اذان سر می دهند از عرش، با نام علی اکبر
تجلی می کند هربار در کرببلا احمد
بُرش دادند شاید خرد گردد آینه اما...
فقط تکثیر می کردند از آیینه ها احمد
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_آیینی #شعر_عید_مبعث #شعر_عید_مبعث_پیامبر_اکرم #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عید مبعث
گیسوی تو برای پریشان شدن بس است
چشم ات برای سر به بیابان شدن بس است
دلدار اگر تویی به خدا که برای ما
بیدلترین قبیله ی دوران شدن بس است
هر روز پای
یار” قَبا چاک می زنیم کِی گفته ایم پاره گریبان شدن بس است از خیل معجزات تو،یک مهربانی ات کُفّار را برای مسلمان شدن بس است قدری ز دستپُخت خدیجه به ما بده نانش برای بوذر و سلمان شدن بس است مبعوث می شوی که بگویی به ابتران دختر برای کوثرِ قرآن شدن بس است تدریس نکته های ولایت شناسی ات ما را برای طفل دبستان شدن بس است تو آمدی نشان بدهی راه و چاه چیست آئینه دار پرتو خورشید و ماه کیست قرآن بخوان که سینه به سینه صدا شویم از گورهای جهل ابوجهل،پا شویم قرآن بخوان که با نفحات بهشتی ات قدری عوض شویم،کمی با خدا شویم این دست ها به شوق قنوتت بلند شد تا تکّه ای ز پازِل اینربّنا” شویم بالی برای پر زدن ما درست کن تا جبرئیل های مقیم حرا شویم همراه چار قبله ی توحید آمدی تا بندگان کعبه ی آل عبا شویم بر روی شانه ات بنشینیم لحظه ای لبخند شاد کودکی کوچهها شویم پُشت در حریم تو از اولیا پُر است ای کاش بین آن همه ما نیز جا شویم فردای حَشر منصبمان پادشاهی است امروز اگر قرار بر این شد گدا شویم فانوسِ راه را به یدالله داده ای می خواستی که با علی ات آشنا شویم یک هشتم عدس به علی عشق داشتن... گفتی که کافی است ز آتش رها شویم ما را علی علیِ تو اینجا کشانده است پائین پای غار حرایت نشانده است بال ملک کجا و بلندای بام تو از کهکشان بُرون زده حدِّ مقام تو ای کعبه ی نگاه تو صدها بِلال ساز
قبله”، نماز خوانده به بیتُ الحرام تو ذکر مدام اهل وِلا یا محمد است جان تمام شیعه به قربان نام تو اما تو آمدی که بگویی علی که بود این داستان نهفته شده در قیام توهرکس علی شناخت،خدا را شناخته” این بود جانِ مطلب و اصلِ پیام تو معراج هم اگر بروی..،دردِدل کنی جز مرتضی کسی نشود هم کلام تو
یا اهل بیت پاکِ خداوند لایزال” هر ثانیه شنیده شد این اَلسَّلام تو یک نیمه ی توفاطمه” شد،آن یکی
علی” حالا بگو که سجده کنم بر کدام تو!؟ طبق حدیث قدسی لولاک..،گفته اند: زهراست مقتدایعلی” و امام
تو” از نور این دو ،پرتوِ قرآن درست شد بامرتضی” و `فاطمه” ایمان درست شد سرمایه ی محبت ز ... #بردیا_محمدی #شعر_آیینی #شعر_عید_مبعث #شعر_عید_مبعث_پیامبر_اکرم #شعر_مذهبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به وصف تو به جز آیات قرآنی نمی آید
که در توصیف نور الفاظ چندانی نمی آید
به غیر از شرح شأن باشکوه خاندان تو
به توصیف کسی که " آل عمرانی " نمی آید
ندارم شک که دین از اعتبارت معتبر بوده
بدون گل که رونق در گلستانی نمی آید
نشسته نام تو بعد از علی باید همین باشد
کنار نور هرگز غیر نورانی نمی آید
حمایت از تو ، ثروت از خدیجه ، تیغ از حیدر
بدون این سه بویی از مسلمانی نمی آید
نه تنها بر علی که بر محمد هم پدر بودي
چنین شأنی دگر بر هیچ داماني نمی آید
به ایمان اباذرها و سلمان ها قسم دیگر
که هرگز مثل ایمان تو ایمانی نمی آید
تو تا از دار دنیا یک علی داری چه کم داری
به دارایی تو هرگز سلیمانی نمی آيد
زمانه بعد تو بر خاندانت سخت می گيرد
پس از تو بر علي انگار آسانی نمی آید
#شعر_وفات_حضرت_ابوطالب_ع
#علی_کاوند
@hadithashk
این حرفهای ناروا از ساحتت دور است
وقتی که مثل نور اوصاف تو مشهور است
انکار ایمان تو کسب و کار بعضیهاست
جای تعجب نیست، ظلمت دشمن نور است
از خاندان حقّی و حق مطلقاً با توست
هرکس حقیقت را نمیبیند یقین کور است
یک عمر پشتیبان دین بودی و با این حال
نام تو در آیینهی تاریخ مهجور است
از فضل بسیار تو کمتر گفته شد، زیرا
در سایهی نور علی نور تو مستور است
وقتی تو عمران هستی و فرزند تو موسی
پس ارزش بیت تو آیا کمتر از طور است؟
با دست تو شد خانهی دین خدا آباد
با بودنت این بیتالاحزان، بیت معمور است
شیرینتر از نام محمد بر زبانت نیست
از مدح او دیوان اشعار تو پرشور است
بعد از تو "عامالحزن" شد هرسال پیغمبر
اما همیشه نزد او یاد تو مذکور است
بیشک شفاعت میکند پیغمبر خاتم
از هرکسی که در دوعالم با تو محشور است
#شعر_وفات_حضرت_ابوطالب_ع
#مجتبی_خرسندی
@hadithashk
نه اینکه سوره ابوطالب است و آیه علی ست
چنانکه قبل علی بوده مبتدای علی ست
همین که لب به سخن باز می کند انگار
هِجا هِجای نبی و صدا صدای علی ست
به استناد حدیث،او پدربزرگ همه است
فقط به خاطر این که پدر برای علی ست
به استناد به اصلاب شامخه،انگار
دلیل پاکی او نیز در ازای علی ست
پدر که جای خودش،جنتش شده تضمین
به روز حشر هر آنکس که آشنای علی ست
بریده باد زبانش کسی که مُشرک گفت؛
به آنکه حد پرستیدنش خدای علی ست
رضایت پسرش در رضایت پدر است
رضای حضرت حق هم که در رضای علی ست
چنانکه بردن نامش گره گشای همه ست
دعا به حق پدر هم گره گشای علی ست
شب مَبیت به بستر،غدیر بر منبر
علی به جای نبی و نبی به جای علی ست
نگو بهشت که عرش است زیر نعلینش
به روی دوش نبی چون که رد پای علی ست
#شعر_وفات_حضرت_ابوطالب_ع
#مهدی_رحیمی_زمستان
@hadithashk