eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
... از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین! نامم را صدا زد گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟ جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم... دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی! پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها؛ بر سر این کوچه، حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... به سومین کوچه رسیدم؛ شهید محمد حسین علم الهدی! به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند گفت: و ، در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... به چهارمین کوچه؛ شهید عبدالحمید دیالمه! بر خلاف ظاهر جدی اش در عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت گفت: چقدر برای روشن کردن مردم؛ کردی؟ برای خودت چه کردی؟ برای دفاع از چطور؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... به پنجمین کوچه؛ و شهید مصطفی چمران! صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با خداوند؛ از حال معنوی ام! باز گذشتم... ششمین کوچه؛ و شهید عباس بابایی! هیبت خاصی داشت؛ مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ؛ کم آوردم گذشتم... هفتمین کوچه انگار بود... بله؛ شهید ابراهیم هادی! انگار مرکز کنترل دل ها بود؛ هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود؛ که در خطر لغزش و ، تهدیدشان میکرد! را دیدم؛ از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند! انگار پازوکی هم کنارش بود؛ پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند. شهید محمودوند پرونده ها را، به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم ؛ وساطت میکردند برایشان! اسم من هم بود؛ وساطت فایده نداشت! از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... تازه فهمیدم... از کوچه پس کوچه های دنیا؛ بی شهدا،نمی توان گذشت! ،گاهی،نگاهی... 😔😔😔😔😔😔 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت+دهه‌هفتاد❣
کوچه هایمان را به نامشان کردیم.... از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی😔 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🌹🍃 🍃🌹 🍃🌸 از روی هیئت نمی‌رفت. به قول یکی از شهدا که در خواب به سردار شهید علی چیت‌سازیان گفته بود: راهکار رسیدن به خدا و شهادت می‌باشد، 🍃🌸 سید هم از این می‌خواست به شهدا برسد. @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد ❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
روحیه ‌ای که ما از ایشان دیـ👀ـده بودیم، روحیه‌ای 👮ـی و به قول معروف، مقرراتـ🙈ـی بود. امّا حال آن روز احمد یک حال دیگری بود!😪 ایشان در کنار مقام علیه السّلام، مثل این تعزیه‌خوان‌ها، همین‌طور از آن مکان می‌گفت😞 و می‌ریخت😭؛ طوری که با صدای بلنـ📢ـد گریـ😿ـه می‌کرد و می‌گفت : برادرها!😫 این جا رأس الحسین علیه السّلام را به بردند😭 و را به اسیری آوردند😭😭! این جا شامیان به امام حسین علیه السّلام آن چنان ظلمـ😓ـی روا داشتند که روی تاریخ را سیـ😟ـاه کردند! آمدن ما به جبهه‌ی👈 👉برای این است که می‌خواهیم را اسیـ😎ـر بگیریم، غل و زنجیر به پـای‌شان ببندیم😎💪 و در بازار راه ببریم👊 تا تمام دنیـ🌍ـا بداند که ما 😍 علیه السّلام چگونه در مقابل این‌ها می‌ایستیم!😎👊 •| 📚 در هاله ای از غبار @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
دو رفیق  دو شهید.... 🔹همه جا شده بودن به باهم بودن تو حتی اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و دوباره برمیگشتن پیشه هم 🔸خبر علیو که اوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم 🔹 اول همه فکر میکردن علی رو هم مثله بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه 🔸بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دل داری بدی همونجوری که های های میریخت گفت: زانوهای محکمم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شده اونا محاله از هم جدا بشن 🔹عهد بستن آخه مادر... عهد بستن که بدون هم پیشه نرن.... 🔸مامور سپاهی که خبر اورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی شده بود خیره مونده بود.... 🌷 شادی روحشان @Shahadat_dahe_haftad
دلم کمی #اشک میخواهد ... از آنها که دل تنگت را باز میکند از آنها که داغ است ... میزبانش سنگ مزاری است سفید که شهیدی است #گمنام ... که تنها با نام فرزند #روح الله میشناسیمش ... دلم کمی عشق میخواهد ... از آنها که بال پروازت میدهد و در نهایت #شهیدت میکند ...💔😔 #شهید_گمنام💔 #شــــبـــتـــــون_شــــهــــدایـــے✋ @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
چه زیبا #عاشقانه های زندگیَت را بیان کردی نمیدانم چه بگویم...... جز #اشک، جز شرمندگی، بهترین #معشوق و بهترین یار زندگیَت رفت تا ما بمانیم بانو #شرمنده_ایم یادت باشد که یادم هست که #عزیز_دلت چه کرد @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❤🍃❤ سرفه ... سرفه ... سرفه ... !😔 حساب آنها که در خیابان؛ با صدای خشک نفس هایشان از کنارم رد شده اند، از دستم در رفته... از #درد به خود می پیچند! یک گوشه در خودشان مچاله می شوند و #ریه هایشان، اذن دخول #هوا را صادر نمی کند... به یکی از ایشان گفتم که #شلمچه کجاست؟! چشم هایش شد چشمه #اشک... سینه اش #زخمی بمب های شیمیایی همان جا بود... می گفت: #ماسک به تعداد بچه ها نبود...! 🌷#جانبازی 🌷#شهید_زن
دوران #راهنمایی از طرف مدرسه رفتیم مشهد. یادم نیست چه اتفاقی افتاده بود که ناراحت شدم و #گریه ام گرفت. #روح‌الله اومد کنارم. دلداریم داد و گفت: «چشمی که برای امام حسین(ع) گریه کنه، نباید برای چیزای دیگه #اشک بریزه» این حرفش هنوز که هنوزه تو #خاطرم مونده... به نقل از: یکی از دوستان شهید #شهید_مدافع_حرم #شهید_روح_الله_قربانی🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🔰 #همسفر_شهدا 🌸 #ایام_فاطمیه دیگه لبخند به چهره اش نبود.😔 🌺هر سال تو ایام فاطمیه اتفاقی برایش می افتد تا یاد مادر #پهلو_شکسته اش بیفته. 🌺سال ۸۸ داشت از خیابون رد می شد. خانمی یکدفعه خورد زمین و چادرش خاکی و پاره شد. 🌼خانمهایی که رد می شدند کمکش کردند. همونجا ایستاد. #بغض گلوش را گرفته بود و #اشک می ریخت.😭 ▪️می گفت : یاد #مدینه افتادم 🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
🍃🌹قبرها را حفر می کند و میریزد. جوانانی که دورش حلقه زدند، با اشکهای او اشک میریزند. در این جوان چه میگذرد که اینطور اشک ریزان قبرهایی را می کند که قرار است پنج در آن به امانت سپرده بشوند؟؟ 🍃🌹اینجا فرهنگسرای ، است. روضه میخواند ویکی یکی شهدا را داخل قبر میگذارد... این جوان غوغایی به پاکرده است که نگو و نپرس! چند سال بعد هر موکتهایی بر دوشش میگذارد و کنار این شهدا پهن میکند. 🍃🌹بلندگوها را در محوطه میگذارد. نجوای خواندنش که همه جا پر میشود، گریه را امان نمیدهد، دیگر میدانند حال وهوای صبح های جمعه ی دیدنی است... یک روز میکند و میپرسد؛ "داستان این صبح های جمعه و بی قراری های تو چیست مادر؟!" 🍃🌹چشم در چشم مادر میدوزد و میگوید؛ میخواهم این پنج شهید گمنام را از غربت روزگار دربیاورم تا اگر روزی شدم،در شهر خودم غریب نباشم 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
قرار دیرینه پنج‌شنبه‌ها، #مزار_شهدا🌷 مزار شهدا در روز #پنجشنبه، میعادگاه کسانی است که برای صفای دلـ💗 های گرفته رهایی بغض ها😢 و سخن گفتن با #اشک هایشان به این مکان مقدس✨ می روند #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 @shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
• فَاخْلَع نَعْلَیڪْ ، اِنَّڪ َبِالْواد ِالْمُقَدَّسَ طُویٰ • ڪفشهایت را درآور ؛ اینجا وادی مقدس طوی
🌷 🔰چند روحانی و از جمله آمده بودند منطقه.💕 قبل از شروع عملیات «علیها سلام» بود که سیدحمید را دیدم👀👀 و گفتم: «سید! اسم عملیات ام‌الحسنین علیها سلام است و ایام فاطمیه هم هست...»😔 می‌خواستم عکس‌العملش را ببینم👀 که قبل از ادامه حرفم گفت:  باید برم رو بیارم تا برام روضه بخونه. 😢 🔰روضه که شروع شد، سیدحمید دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد. زد زیر گریه و ...😭 🔰در چند عملیاتی که با هم بودیم، ندیدم کفش👟 بپوشد. موقع عملیات که می‌شد، کفش‌هایش را در می‌آورد و با پای برهنه می‌رفت عملیات.💥علتش را که می‌پرسیدیم، می‌گفت: «با پای برهنه راحت‌ترم.» 🔰توی عملیات وقتی بچه‌ها دشمن را از جفیر عقب راندند، سید با پای برهنه رفت روی جاده و ایستاد به نماز...☺️ طبق معمول توی عملیات کفش‌هایش 👟را در آورده بود و با پای برهنه توی منطقه راه می‌رفت. 🔰ازش پرسیدم چرا با پای برهنه راه می‌ری سید...؟ گفت: «برای پس گرفتن این زمین داده شده.🌷 این زمین داره و خون بچه‌ها روش ریخته شده، آدم باید با پای برهنه روش راه بره.»🌷 🔰اواسط عملیات خیبر بود که مجددا سید را دیدم. 👀طبق معمول پابرهنه بود و با بچه‌های لشکر ثارالله✌️ آمده بود تا در عملیات شرکت کند.👌 گفتم: آقا سید...این جاها؟  گفت: « بهم گفته بیام این جا.»🌷 🔰بادگیر تنش بود و چفیه‌اش را هم پیچیده بود دور گردنش.👩‍🚀 این حرف را که زد از چشم هر دو نفرمان سرازیر شد.😢 همدیگر را بغل کردیم و سیر گریه کردیم...😭 ✍ به روایت همرزم شهید🌷 🌷 ولادت : ۱۳۳۵/۱۱/۱۷ رفسنجان شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۲۲ جزیره مجنون بر اثر شلیک مستقیم گلوله تانک @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••🦋••• راهکار این قضیه چیست؟❓ این قضیه‌ی شهادت‼️ این را به من بگو، چرا من نمیشوم؟⁉️ میگوید یک نگاهی به من کرد و گفت: 👁 راهکارش است💧✨ http://eitaa.com/joinchat/2443706369Cf2cb04cbae کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣