eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.2هزار دنبال‌کننده
10 عکس
0 ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا تویی صاحب عزا، گریه ی ما مَرهم توست ناله و زمزمه تا هست، همه همدم توست ماتمِ جدِ غریبت، غمِ دیرینه ی ماست چشمِ ما، چشمه ی جوشانِ غم و ماتم توست همه ذراتِ جهان، گریه کنِ جدِ تواَند همه تسبیحِ فلک، ناله برای غم توست حاجتی در دلِ ما نیست، بجز یاریِ تو ارزشِ ما به همین همرهیِ هردم توست سالی یکبار حسینی شدنم، کافی نیست نوکر آن است که پیوسته دلش محرم توست با تو گشتیم ملازم که رهَت گم نشود وَرنَه دل مَحرمِ تو نیست، که نامحرم توست خط به خط، جبهه به جبهه، همه جا یارِ توئیم سحرِ آمدنت، بیعتِ ما محکم توست یارِ یارانِ تو بودن، اثرِ طاعتِ ماست راهِ پیروزیِ ما، پیرویِ ملزم توست □ □ □ گفتی از داغِ حرم، شام و سحر میگِریی چشمِ ما نیز کمی گریه کنِ نم نم توست ناله ی ما بخدا از نفَس گرم شماست وَرنَه دل یکسره، هرچند بنالد کم توست تکیه بر کعبه دهی و ز عطش میخوانی یاد لبهای ترک خورده، نوا و دم توست غصه ی عمه ی مضروبه، ز یادت نرود داغِ یک روضه ی مکشوفه، همیشه غم توست دختری گفت: بپاخیز و ببین یااَبَتاه... دستِ نامحرم و اُوباش، سوی محرم توست تازیانه به سر و روی حرم می‌بارند خواهرت منتظرِ یاریِ آخر دم توست مادرت منتظرِ آمدنت مانده هنوز انتقام حرمِ آل علی مرهم توست @hajmahmoodzholideh
یا مهدی ادرکنی، که در این ماهِ ماتم باشیم با تو، در مصیباتِ محرم قربانِ اشکِ چشمِ خونبارت، اِماما تنها نمی مانی در این انبوهِ ماتم غم خیمه در جانت زده، ای دادِ بیداد آقا خدا صبرت دهد، از اینهمه غم صبح و مسا، داری عزای کربلا را بلکه عزای عمه جانت را، عزیزم مُردم برایت، یوسفِ زهرای اطهر از اینهمه محنت که میریزی به قلبم عالم حسینی میشود بی شک، به یُمنَت با هیئت و با روضه و با اشک و پرچم ما طالبِ خونِ حسینیم و مطیعت جزوِ لِثاراتیم و یارانت، مسلّم تا این ندا آید ترا گوئیم: لبیک... لبیک یَابنَ الفاطمه، لبیک جانم با یک نگاهت، زیر و رو گردد ستمگر ما را کجا و یاری اَت، ای اسمِ اعظم شاید بکار آید غلامِ روسیاهت از خود مَران ما را چو جدَت، ای امامم کن روسفیدم، بعد از آنهم کن شهیدم مانندِ جوون، و قنبر و عمار و میثم امروز تیغِ ما زبان، فرداست شمشیر پای رکابیم، ای غمت فیضِ دمادم هجر تو ما را می‌کُشد، ای ماهِ کعبه بانگِ اَنَابنُ المصطفی دِه، یَابنَ خاتم با روضه ی عطشان و عریان، آشنائیم (۱) ای روضه خوانِ غربتِ مظلومِ عالم ما اهل کوفه نیستیم، ای قَلبَت آگاه ما امتحان پس داده ایم و با تو همدم گفتیم کوفه، وای از آن ازدحامی... که دورِ ناموسِ خدا بودند آندم از عمه زینب، تا سه ساله عمه جانت... را خارجی خواندند، بی دینانِ عالم یا منقم، آل علی در انتظار است تا انتقامی سخت، با قلبی پر از غم (۱) اَنَابنُ الحسینِ الشهید، الَّذی قَتَلُوهُ عَطشاناً و طَرَحوهُ عریاناً... @hajmahmoodzholideh
در شَانِ تو نیست نوکرت باشم من بگذار فقط خاک درت باشم من بگذار به هر جا که قدم بگذاری چون ذره، همی دور و برت باشم من بگذار که این گدا به کارَت آید تا کِی همه جا دردِ سرت باشم من در ماهِ عزای جدِتان می‌خواهم... همناله ی آهِ مادرت باشم من با اشک و دعا و توبه پاکم فرما تا جزوِ سپاه و لشکرت باشم من این است مقامِ قربِ درگاهِ خدا هر صبح و مساء، مضطرت باشم من ایکاش که باری از شما بردارم تنها نه همین منتطرت باشم من پیوسته تو درمانِ منی، اما کِی... درمانِ دلِ پر شررت باشم من؟ آیا به غمِ تو تا کنون یار شدم؟ تا مرهمِ سوزِ جگرت باشم من گفتی که ز داغِ جدِ خود، خون باری پس میشود اینکه یاورت باشم من از دیده ببارم اشک و از حنجر خون تا یارِ دو دیده ی ترت باشم من ما زنده و باز هم تو تنها باشی؟! هیهات که سربارِ درت باشم من گر همچو حسین، بی کس و یار شوی شرمنده ی روی مادرت باشم من دستی به سرم بکش که پای قدمت یک روز شهید بی سرت باشم من آنقدر مسیرِ قدمت می‌آیم تا روز دفاعت، سپرت باشم من روزیکه به انتقام کردی تو قیام قربانیِ جدِ اطهرت باشم من @hajmahmoodzholideh
یابن الحسن، که صبح و مسا گریه میکنی بر جدِ خود حسین، کجا گریه میکنی؟ دانم، ولی برای تذکر به جامعه... آقا چرا صباح و مسا گریه میکنی؟ آیا هنوز عمه ی تو در اسارت است؟ آیا به معجرِ اُسرا گریه میکنی آری شنیده ام، به حجابِ اسیرها... با اشکِ دیده ی شهدا گریه میکنی بر آستینِ پاره ی ناموسِ فاطمه بر چشم های بَد، به خَفا گریه میکنی داری بیاد، گریه ی بالای نیزه را بر اشکِ سیدالشهدا آقا گریه میکنی بر لحظه ی عبورِ اسیران ز قتلگاه بر زخمهای مانده بجا گریه میکنی بر تازیانه خوردنِ طفلانِ بی پناه در زیر دست و پای جفا گریه میکنی بر گریه های راسِ عمویت، به نیزه ها خون جای اشک، وقتِ عزا گریه میکنی این عقده ماند در دلِ مجروحِ اهلبیت بر کشته ی میانِ عبا گریه میکنی بر حنجری که تیرِ سه شعبه، بجای آب... خورده ز حرمله، همه جا گریه میکنی بر طفلِ زیرِ بوته ی، جا مانده از حرم بر شعله ی فتاده بپا گریه میکنی بر دست و پای سوخته ی زین العابدین بر خیمه های آل عبا گریه میکنی وقتِ نماز شب، به نمازِ نشسته ی... بانوی قد خمیده، سوا گریه میکنی گویا برای مادر خود، نیمه شب جدا... با دست های پر ز دعا گریه میکنی گویند: روزِ آمدنت تکیه بر حرم... بر تشنگانِ دشتِ بلا گریه میکنی @hajmahmoodzholideh
جمعِ همه، اَسماءِ حسنا یاحسین است ذکرِ خدا را عینِ معنا یاحسین است صوم و صلاتش، چون اِقامه شد به گودال درکِ نماز و روزه، یکجا یاحسین است حج را مبدل کرد بر عمره، از اینرو... حج و جهادِ کاملِ ما یاحسین است اِحیا شد از او، اصل و فرعِ دین اسلام ذکرِ همه شبهای اَحیا یاحسین است با دست و دل بازی، گذشت از هستیِ خویش پس هستیِ ما هر دو دنیا یاحسین است رمزِ عبور از سختیِ دنیا و عقبا فرمود پیغمبر به زهرا یاحسین است گریه کنانش روز محشر شادِ شادند خنده کنان، فریادِ آنجا یاحسین است روز ازل، با نامِ او در ما دَمیدند آب و گِلِ ما را مُصَفّا یاحسین است ما شِیءِ مذکوری نبودیم ای محبان آنچه بها داده به دلها یاحسین است ما توبه را از آدم و حوّا گرفتیم یعنی که بخشاینده ی ما یاحسین است صد بار اگر توبه شکستی باز، باز آی رمزِ قبولِ عذرها را یاحسین است از روسیاهِ سربزیری، حر بسازد این سربلندی چیست اینجا؟ یاحسین است آنکه سرش بر نیزه بود، اما یتیمش... پاسخ گرفت، از ذکر بابا یاحسین است ویرانه را آباد کرد، آن خورده سیلی خوابش اگر تعبیر شد، با یاحسین است هر کس گرفتار است در عالم بیاید آنچه گِره را میکند وا یاحسین است @hajmahmoodzholideh
زمین و زمان جمله درهم شده فلک، آسمان جمله درهم شده صفِ کهکشان جمله درهم شده جهان و جنان جمله درهم شده که زهرای مرضیه در غم نشست به دلها خیامِ محرم نشست اگر آسمان عقده وا میکند ز غم گریه بر کربلا میکند که شِکوه ز اهل جفا میکند اگر مهدی آید چها میکند بگیرد همه انتقامِ حسین که اِحیا نماید قیامِ حسین اَلا ای محبان، مهیا شوید به هیئت درآئید و شیدا شوید به گریه، به خون، یارِ مولا شوید کنید التماس، اَهل معنا شوید بگوئید لبیک را با حسین بخوانید با هم ز دل یاحسین سیاهی بکوبید در خانه ها بگیرید روضه به کاشانه ها بگِریید بر جمع دردانه ها بسوزید مانند پروانه ها که زهرا شده باز صاحب عزا نمانید از فیضِ روز جزا نوا، شور، شعر، آه، نوحه، صدا بیارید از داغِ خونِ خدا نگردید از اهلِ ندبه جدا که باشید در راهِ مولا فدا به نخهای پرچم تمسک کنید ز چادر، ز معجر، تبرک کنید علَم در خیابان بیارید باز کُتل ها به تکیه گذارید باز و با طبل و سنج، دسته آرید باز لب از خنده ها باز دارید باز بپوشید از دم، لباسِ سیاه که گردید، بی شبهه پاک از گناه محرم پر از روضه، روز و شب است علمدارِ هیئت به تاب و تب است دگر فصلِ برپاییِ موکب است هنر، گریه با گریه ی زینب است محرم، به شمشیر اشک و دعا بتازید بر ظالمین، هر کجا قسم بر صفات کریمِ حسین به احسان و جودِ قدیمِ حسین به گلدسته های حریمِ حسین جهان پر شود از شمیمِ حسین اگر چون شهیدان حسینی شویم و یارِ قیامِ خمینی شویم هر آنکس که عشقش، سلیمانی است دلش در ولیِ خدا، فانی است که او کیست؟ یارِ خراسانی است به سلمان، که عشقِ هر ایرانی است به سالارِ این قوم، بیعت کنید به هر کوی، دعوت به هیئت کنید هر آنکس که "هل من معین" را شنید ز رَاهدار، تبیینِ دین را شنید خود اَسرارِ صوتِ حزین را شنید ز فریاد زینب، نگین را شنید مَرو ساربان، باز کن مشت را بیانداز از دست، انگشت را ببَر همرهِ خویش انگشتری مَزن بر سرِ نیزه ها، هر سری ببَر دستبند از کفِ دختری مَبِر دست، بر غارتِ معجری به صحرای محشر در آن همهمه چگونه دهی پاسخِ فاطمه @hajmahmoodzholideh
کربلای عمر هرکس بی گمان خواهد رسید روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید عاقبت باید حسینی رفت از دارِ جهان ورنه در بستر بِسَر عمرِ گران خواهد رسید دست و پنجه نرم کردن با شهادت ساده نیست هرکسی کرب و بلایی شد ، به آن خواهد رسید نوکرِ ارباب پیوسته دلش باشد جوان پیر هم گردد به آقایش جوان خواهد رسید غم مخور ، پای پیاده ،کربلا ، روزی نشد عاقبت یک روز ، جا مانده ، دَوان خواهد رسید دستِ بی مهری نباید داد با ارباب، چون دستِ پر مِهرش به دست دوستان خواهد رسید آزمایشهای تو در تو ، به دل صیقل دهد وانگهی ، روزی ، جواب امتحان خواهد رسید اشک عاشق ، تازه روز اربعین گل می کند آشنا باشیم ،زنگ کاروان خواهد رسید ناله زینب کند کاری که بر "هل من معین" پاسخ لبیک از کلِّ جهان خواهد رسید گر بماند نزد حق یک روز از عمر جهان طالب خون خدا،صاحب زمان خواهد رسید @hajmahmoodzholideh
غمت را به دریا زدم غرقِ خون شد به کوه و به صحرا زدم غرقِ خون شد به دنیا به عقبا زدم غرقِ خون شد به چشمان و دلها زدم غرقِ خون شد چه سوزی، چه داغی، در این ماتم توست که عالم عزادارِ درد و غم توست برای تو کاری ندارد حسین جان که خونم بپایت ببارد حسین جان دلم حاجت اینگونه دارد حسین جان سرم را بدامن گذارد، حسین جان مرا هم به رخسارِ خود مبتلا کن شبیهِ شهیدان کرب و بلا کن چه زیباست در امتداد قیامت دمِ آخرِ خود، شوم هم کلامت دهم لحظه ی آخرم یک سلامت بگویم که راضی شدی از غلامت؟ غلامِ سیاهت شود روسفیدت شود باز هم جوونِ دوران شهیدت غلامی که پر آه آمد بسویت ز هر راه و بیراه آمد بسویت گنهکار و گمراه آمد بسویت هوادار و خونخواه آمد بسویت به امّیدِ اینکه قبولش نمایی فداییِ آل رسولش نمایی اگر من به دردِ تو اِصرار دارم ز غمهای ارباب خود بی قرارم به دل عقده، از دیدگان خون ببارم من از داغِ گودال، در انفجارم چگونه بگویم که با تو چها شد که راسِ تو بازیچه ی اشقیا شد منِ روضه خوان، با چه رویی بگویم چگونه ز پاره گلویی بگویم چسان از تنِ پشت و رویی بگویم ز بی رحمیِ یک عدویی بگویم سرت را به سَلاخی از تن جدا کرد به سختی سرت را جدا از قفا کرد به غمهای تو مادرت خون بگرید هنوز از غمت خواهرت خون بگرید نه تنها به نیزه سرت خون بگرید که هر حفره ی پیکرت خون بگرید مگر کوچک است این غم بی نهایت که مادر به مقتل نموده صدایت ز جسمِ تو هر نیزه ای پَر گشوده که آغوش بر زخمِ خنجر گشوده ز هر زخم، زخمی دگر سر گشوده عصادار هم زخمِ دیگر گشوده نمانده دگر بوسه گاهی به زینب بجز پاره ی حنجری نامرتب بمیرم که چون دید وضعِ بدن را تنِ پاره ی مانده بی پیرهن را تنِ بی سر و پیکر بی کفن را به هر سو جدا دید اعضای تن را قنوتی گرفت و صدا زد خدایا قبول از کرم کن تو این جسم کم را @hajmahmoodzholideh
روز اول، دور تا دورم پر از سرباز شد روز بعدش، روی زشتِ کوفیان اِبراز شد جسمِ "اَشباحُ الرّجال" انگار از جان شد تهی آن سلحشوری، دچارِ فتنه ای طناز شد آن قلم های محبت، شد بَدَل بر تیغِ تیز اهلِ ایثار و شهادت، با جفا همراز شد یابنَ حیدر، کوفه دیگر جای پای نور نیست فتنه ای تاریک، علیهِ حضرتت اِحراز شد کاش میشد با تو گویم: سیدی! کوفه میا هر که دَم زد از غمت، صیادِ تیرانداز شد میوه های باغشان، تبدیل شد بر سنگِ سخت دستِ کوفی، سوی گلهای پیمبر باز شد ای، یتیمِ من فدای تار موی دخترت سهمِ طفلان بعد از این، سیلی بجای ناز شد کودکِ شش ماهه را هم بی گمان، سر می‌بُرند ساختِ تیرِ سه شعبه، شغلِ تیرانداز شد نوجوان کُشتن در اینجا، صحبتی رایج شده هر گُلی بوی حسن دارد، پرِ پرواز شد هان! جوانت را میاور، اِرباً اِربا میشود وای از وقتی که راهِ حمله بر او باز شد پهلوان هم آید اینجا، تیرباران میشود ناگهان بیند که یک لشکر بهم همساز شد تازه وقتی راهِ تو بستند گوید اِبنِ سعد: قتلِ صبرِ نورِ چشمِ فاطمه، آغاز شد وای اگر زینب کند رخت اسیری بر تنش وای اگر گویند، او را ناسزا اِبراز شد بر سرِ دروازه، با سر انتظارت می کشم آه اگر بینم سرت، با نیزه ها دمساز شد @hajmahmoodzholideh
از کربلا به گوش است، آه و نوای زینب صوت حزین رسد از، سوزِ صدای زینب بر جان و دل نشسته، دلشوره های زینب آید به آه سوزان، صوت رسای زینب اینجا کجاست ما را آورده ای برادر گویا به سوی مقتل، رو کرده ای برادر اینجا چقدر دارد، بوی عزا و محنت این دشت و کوی و صحراست، غرقِ غم و مصیبت انگار میدمَد از، هر سو پیامِ حسرت برگرد ای برادر، از این دیارِ غربت این منظره که باشد، در پیشِ دیده ی من، اینهاست باغ و بستان، یا نیزه های دشمن؟! یاران پیِ شهادت، همچون تو بیقرارند از چهره ها عیان است، با تو قرار دارند آیا سپاهَت اینجا، باید علَم گذارند این کودکانِ کوچک، تابِ عطش ندارند مقصد اگر همینجاست، حرفی دگر نداریم ما اختیار خود را، دست تو می سپاریم امروز این جوانان، با حرمتِ فراوان گَردند با محبت، دورِ زنان و طفلان اکبر رکاب گیرد، با احترام از جان عباس دارد آغوش، تا کار گردد آسان امروز احترام عترت بجاست اما فردا بجاست یا نه، این احترام؟ حاشا! روزیکه سایه ی تو، روی سرم نباشد حرمت دگر برای، اهل حرم نباشد وقتی وجود پاکِ، تو در برم نباشد دیگر حرم برای، کس محترم نباشد آنروز روز سختی است، بر اهلبیت عصمت ناموسِ حق کجا و همراهیِ عدویت آیا نِدایم آنروز، از کس جواب گیرد؟ آیا کسی سراغ از، حالِ رباب گیرد؟ آندم کجاست اکبر، بر من رکاب گیرد؟ گویا سرِ تو جا در، بزم شراب گیرد قتل است و بعد غارت، ای وای از اسارت در مجلس حرامی، ای وای از جسارت هر جا که تو بخواهی، خیمه بزن حسین جان اما جدا ز خواهر، خیمه مزن حسین جان من نزد تو بمانم، تو پیشِ من حسین جان این ناله چیست آید: ای بی کفن حسین جان مادر سخن بگوید، انگار از دل من... زین پس کجاست عباس، جز پیشِ محمل من؟ هم مرکبِ تو گویا، از راه گشته خسته هم ناقه ی من اینجا، دیگر به گِل نشسته آیند این خَواتین، پایین چو دسته دسته گویند از چه گویی بانو، ز دستِ بسته؟ ما را مگر اسیری، زینجا برند تا شام؟ گفتی که آتش و سنگ، بر ما زنند از بام؟ واللهِ هر چه باشد غم، ما حذر نداریم در راهِ عشقِ دلبر، خوف از خطر نداریم حتی اگر مسیری، جز ترکِ سر نداریم دست از حسینِ زهرا، یک لحظه بر نداریم این است اگر ز کوفه، مهمانیِ حسینت جانِ تمامیِ ما، قربانیِ حسینت @hajmahmoodzholideh
اگر بیعت نکردم، با تو بیعت میکنم آقا که من تجدید میثاقم به هیئت میکنم آقا نه بیعت در رفاه و راحت و آسایش و اَمنَم که بیعت با تو در ایامِ شدت میکنم آقا من از اَستغفِرُاللهَم، پیِ اِن تنصُرُاللهَم که دینت را بِاِذنِ الله نصرت میکنم آقا به اربابم قسم، هرگز به ذلت تن نخواهم داد که زیر پرچمت احساس عزت میکنم آقا حسینی آمدم دنیا، حسینی میروم زینجا که با جدِ تو احساسِ قِرابت میکنم آقا نِدایم چون دهی از صحنِ کعبه، موسمِ فجرت... به محضِ یالِثاراتَت، اطاعت میکنم آقا بخوان از جان و دل، دلهای مشتاق شهادت را که جان و سر، بقربان رکابت میکنم آقا تویی فرمانده ی دلها و ما فرمانبرِ مولا پِیِ اَمرت، حمایت از ولایت میکنم آقا قسم بر اربعینی ها و همراهان زینب که؛ ترا با اربعینی ها زیارت میکنم آقا نمازم، روزه اَم، حَجَّم، جهادم، با تو مقبول است وگرنَه از خود اِعلامِ برائت میکنم آقا تَولایم، تَبرایم، قدم بر جای پای توست خدا را اینچنین کسب رضایت میکنم آقا تو چون در غیبتت تکلیف را روشن نمودی، من... ز اَمر جانشینِ تو اطاعت میکنم آقا میان شیعه میخواهند بذرِ تفرقه پاشند به وحدت شیعه را اینگونه دعوت میکنم آقا همه امنیت ما هست زیر پرچم روضه به روضه یاریِ قرآن و عترت میکنم آقا رگ و خونِ حسینی ها ز یک حنجر بقا دارد همان حنجر، کزو ذکر مصیبت میکنم آقا چو زینب بوسه زد بر آن گلوی پاره غوغا شد برایت گوشه ای از آن، روایت میکنم آقا اَراذل، ریختند آنجا سرِ اهلِ حرم، ای وای اگر گویم، نپنداری جسارت میکنم آقا بزیرِ دست و پا گم شد گمانم عمه جانِ تو کِی از معجر دگر شرحِ حکایت میکنم آقا دلت آتش گرفت و ناله اَت تا عرش بالا رفت دهی رخصت، روایت از اسارت میکنم آقا میانِ لشکر نامحرمان، مظلومه گیر افتاد فقط یک جمله از مقتل روایت میکنم آقا یتیمِ جدِ مظلومت، به راسِ روی نِی گفتا: ز چشمِ هیزِ نامردان شکایت میکنم آقا @hajmahmoodzholideh
گریه ها سر میدهم، در دوری از دوران تو کی میایی، ای همه عالم شود قربان تو حسرتِ دیدارِ یک روز از زمانِ حضرتت مانده در دلهای ما، ای سلطنت از آنِ تو دیده ها مانده براهت، تا بیایی از حرم عالَمی سینه سپر سازد، پیِ فرمان تو کاش پا را جای پای تو گذاریم، ای دریغ ای علیِ این زمانه، نیستم سلمان تو هر چه نزدیکم کنی، باز از تو دوری میکنم ما نمیدانیم قدرِ اینهمه احسان تو امتحان پس میدهم، اما به لطفِ یاری اَت وَرنَه من رد میشویم، از بس کنم کفران تو یک دعای تو، دلِ من را عوض خواهد نمود مانده است ای زاده زهرا، دلم حیران تو ای رضای حق رضای تو، ترا راضی کنم هست مهمان رضا، در روضه ها مهمان تو □ □ □ باز هم ماه صفر رفت و غم و دردِ تو ماند همرَهت هستیم ما، با دیده ی گریان تو گفتی از این درد: یاجداه گِریم روز و شب اشکِ من پایان ندارد، بر تنِ عریان تو اشک میریزم برای عمه اَم، صبح و مساء در اسارت همسفر شد با همه عدوان تو عاقبت می‌آیم و از خصم گیرم انتقام ای فدای حنجرِ خشک و لب عطشان تو @hajmahmoodzholideh
غمخوارِ تو هستیم، شاید یار تو باشیم داریم امیدِ اینکه، از انصار تو باشیم از بدوِ ماهِ غم، میانِ خیمه ات هستیم با آرزوی اینکه، هیئت دار تو باشیم وقتِ ورودِ کاروانِ کربلا گفتیم: بگذار ما گریه کنِ سالار تو باشیم از روز عاشورای او تبدارِ گودالیم شاید به عاشورای تو خونبار تو باشیم بازار کوفه، آبروی عترتت را برد پس ما عزادارِ سرِ بازار تو باشیم در ماتمِ شامِ بلا، مُردیم از غیرت تا جان نثارِ عترتِ اطهار تو باشیم بزمِ شرابِ دشمنان، آتش به دلها زد میخواستیم آنروز آتشبار تو باشیم داغ خرابه، کرد عالم را خرابِ خود ایکاش میشد، اشک چشمِ زار تو باشیم تا اربعین، همراه با زینب نوا کردیم تا همسفر با کاروان سالار تو باشیم حالا که آمد قافله، در شهر پیغمبر با روضه های کربلا دلدار تو باشیم گفتی که یا جدا، شبانه روز میگِریم بگذار ما هم تا ابد همکار تو باشیم وقتی ندای یالثاراتِ تو می‌آید رخصت بده در صحنه، هم پیکار تو باشیم @hajmahmoodzholideh
ایکه عفوت را ز بیداران نمی‌داری دریغ بخششت را از گنه کاران نمی‌داری دریغ گریه کم میآورد از عفوِ بی اندازه اَت رحمتت را از گرفتاران نمی‌داری دریغ تو کریمی و رحیمی و غفوری و رئوف تشنگانِ عشق را، باران نمی‌داری دریغ ما خمارانِ میِ نابیم و چون مستت شویم باده را از دستِ میخواران نمی‌داری دریغ باده ی نابِ میِ عشقِ حسن درمانِ ماست درد و درمان را ز بیماران نمی‌داری دریغ چِلّه ی اشکِ حسینی، می‌دهد عطرِ حسن اشک را از اربعین داران نمی‌داری دریغ سینه زن های حسینند، یارهای مجتبی این سعادت را تو از یاران نمی‌داری دریغ آنقدر گِرییم از داغِ حسن، تا جان دهیم این عطا را از عزاداران نمی‌داری دریغ هر که گِرید بر حسن، گریان نگردد روز حشر لطفِ زهرا را ز غمخواران نمی‌داری دریغ سینه زن های حسن، کرب و بلایی میشوند این وفا را از علمداران نمی‌داری دریغ حنجرِ پاره، عزادارِ جگر پاره شده ایدل از فریادِ خونباران نمی‌داری دریغ مادری دارد نوا، گاهی حسن گاهی حسین ایخدا قهرت، ز خونخواران نمی‌داری دریغ انتقامِ هر دو با مهدی میسر میشود یارب این حق را ز حقداران نمی‌داری دریغ @hajmahmoodzholideh
دست و پا گیرم و قلبم، نفسِ آه ندارد دردِ سر سازم و پایم رمقِ راه ندارد همنشینِ شبِ تارم، سحرم ماه ندارد یوسفِ گم شده اَم، جز دلِ من چاه ندارد آنقدَر گریه کنم، یوسفِ من از سفر آید آنقدَر ناله کنم، تا به سراغم پدر آید شِبه زهرایم و خصمم به رویم، پنجه کشیده خویش را میکِشم از درد، به این قدّ خمیده مثلِ من، هیچ کسی طعمِ اسیری نچشیده آن یتیمم که کسی، همچو من آزار ندیده کار دستِ همه داده بدنم، بسکه شکسته پدرا! دختِ یتیمت سرِ راهِ تو نشسته خواب دیدم که به دیدار من اینجا، به سر آیی در خراباتِ خرابه، تو به وقتِ سحر آیی دانم از این سرِ مو کنده ی من، دیده تر آیی جای سیلی چو به رویم نگری، خونجگر آیی جای آن دستِ نوازشگرِ تو، مُشت چشیدم من به این قافله با پا نه، که با زجر رسیدم آمدی ای سرِ پر خون؟ چه سری! عیب ندارد جز سری، از تو نمانده اثری! عیب ندارد گر نداری ز یتیمَت خبری، عیب ندارد نیمه جان دخترِ خود را ببَری، عیب ندارد راستی! داشت مرا زجر، دلِ شب خفه میکرد گر نمیدید مرا مادرِ زینب، خفه میکرد هیچکس یارِ یتیمِ تو نشد، در شب صحرا ناگهان قسمتِ من شد، بغلِ حضرت زهرا او نشان داد پس از بوسه بمن، باقیِ رَه را او نشان داد بمن بر سرِ نِی، جلوه ی مه را بعد از آن، رَاسِ تو در بزمِ عدو جلوه گری کرد قاریِ تشت نشین، دفع ز ما هر خطری کرد خواهرم داشت در آن همهمه میمرد، ز تهمت دخترت داشت به پیشِ همه میمرد، ز تهمت داشت ناموسِ تو و فاطمه میمرد، ز تهمت عمه هم داشت در آن واهمه میمرد، ز تهمت خیزران را به لبِ خویش خریدی، به چه قیمت؟ که نگوید ز کنیزی سخنی، دشمنِ عصمت @hajmahmoodzholideh
ما در میان مردم دنیا وسیله ایم از برترین نژاد و کیان و قبیله ایم نوباوگانِ نسلِ بزرگ و جلیله ایم ما نور چشمِ حضرتِ بانو عقیله ایم شاگرد مکتب حرم پاک زینبیم رزمندگانِ زُبده و چالاک زینبیم ما را برای کرب و بلا، داور آفرید یعنی برای یاریِ دین، یاور آفرید بهرِ حسینِ خویش، دوتا لشکر آفرید در دامنِ بزرگترین مادر آفرید مادر، چقدر زحمت ما را کشیده است از روز حمل، محنت ما را کشیده است از ابتدا بیاد خدا، داده شیرمان با ذکر شاه کرب و بلا، کرده سیرمان او پروَرانده است، شجاع و دلیرمان با اقتدار، خوانده خودش: بچه شیرمان فرزندآوری، همه مرهون زینب است کرب و بلا، به فاطمه مدیون زینب است زینب بنا گذاشت، میانِ قدیمیان نسل آوری، که اُسوه شود بر بسیجیان مائیم تا قیامِ قیامت، حسینیان نسلی که صف زنند، علیهِ یزیدیان سر پیشِ ظلم و جور، به پایین نیاوریم زیرا که نسلِ حیدر و نجلِ پیمبریم بابا بزرگمان علی، مولای هَل اَتاست مادر بزرگِ ماست، که زهرای هَل اَتاست دایی بزرگمان حسن، آقای هَل اَتاست دایی حسینمان، گُلِ رعنای هَل اَتاست حمزه عمو و جعفر طیار، جدّ ما عباس شد، مربیِ ما سرفرازها درس از معارف نبوی برده ایم ما ارث از مَعالمِ علوی برده ایم ما فیض از کلاسِ مجتبوی برده ایم ما بهره ز شیوه ی وَلَوی برده ایم ما ما رزم دیده های علی اکبرِ حسین هستیم، جان نثارِ علی اصغر حسین ای سَرورِ تمامیِ آزادگان حسین بفرست جانِ فاطمه، مِیدانمان حسین ما را قبول کن ز شهیدانمان حسین هرگز نمیدهیم به دشمن، اَمان حسین مادر، در انتظارِ قبولِ نگاهِ توست شرمنده از دو هدیه ی خود، بر سپاهِ توست حالا که ما، بنامِ تو آغاز کرده ایم با اسمِ رمزِ فاطمه، اعجاز کرده ایم بنگر ترا چگونه سرافراز کرده ایم در زیر تیغ، عشقِ تو اِبراز کرده ایم کُشتیم عده ای ز دلیرانِ کوفه را اینک پِیِ وداعِ شهیدانِ خود بیا مادر اگر ز خیمه نیامد، غمت مباد شرمنده است، هدیه ی خواهر کمَت مباد خوشحال شو ز رفتنِ ما، ماتمت مباد او طالب است، رنجِشی از این دمَت مباد حالا پیمبر است که ما را بغل گرفت زهرای اطهر است که ما را بغل گرفت @hajmahmoodzholideh
عبدُاللَّهَم من، عاشقِ آگاهِ مولا تاقت ندارم بشنوم من، آهِ مولا تیرِ سه شعبه خواهم و تیغِ بُرنده تا زود گردم کشته ی درگاهِ مولا بگذار ای عمه، عمو را یار باشم بگذار سر اُفتَد، به روی ماهِ مولا من بیم از کشته شدن هرگز ندارم خواهم شَوَم امروز خود خونخواهِ مولا بهتر که بعد از کشتنِ مولای مظلوم دیگر نباشد زنده عبداللهِ مولا یا عَمَّتی بگذَر ز من، دستم رها کن ممنونِ لطفت میشود، وَاللهِ مولا دستی که از دستانِ زینب در بیاید دانم جدا گردد، ولی در راهِ مولا ای عمه بنگر، نیزه ها دارند بدجور قصدِ تهاجم بر جلال و جاهِ مولا خواهند اینان آبرویش را بریزند ترسم کنون، خونِ گلویش را بریزند یارب مدد کن تا شوم یارِ عمویم در لحظه های سخت و دشوارِ عمویم این دست را پس من برای کِی بخواهم حالا سپر خواهد، منم یارِ عمویم سرعت بده بر پای من تا مَقتلِ او مهلت بده، گَردم مددکارِ عمویم گر لحظه ای دیر از پسِ کارش برآیم ترسم بسازد حرمله کارِ عمویم سرنیزه ها دارند، قلبش را نشانه افتاده با اَخنَس، سروکارِ عمویم این چکمه پوشانِ زنازاده، چه خواهند؟! از جسمِ نیمه جانِ خونبارِ عمویم هر نیزه ای دارید، سوی من ببارید تا من شوم نائل، به دیدارِ عمویم این دست، این سر، این گلو، این پیکرِ من پس دست بردارید از کارِ عمویم آه ای عموجان، من فدای حنجر تو چون چشمه، خون میریزد از روی و سر تو به به چه زیبا شد، که دستِ من جدا شد همچون عمو عباس، حقِ من اَدا شد تیرِ سه شعبه، قلبِ من را هم نشان رفت یک تیر، سوی دو هدف اینک رها شد حالا تنِ من، دوخته شد با عمویم پس عبد و مولا شد یکی، ترکِ دوتا شد دیدی بلوغِ عشقِ من را، عمه جانم! این یازده ساله، چه با عزت فدا شد شد خونِ عبدالله و ثارالله، دَرهَم خونِ سرم، آغشته با خونِ خدا شد ای وای من با چشمِ خود دیدم، عمویم..‌. عطشان و خون اَفشان، بزیرِ دست و پا شد یک چکمه پوش آمد بروی سینه ی او خنجر به روی حنجرِ مولای ما شد ای وایِ من، در پیشِ چشمِ مادر ما شد پشت و رو جسمش، ذبیحاًبالقفا شد همراهِ مادر آمده، با چشمِ گریان جدم رسول الله، با موی پریشان @hajmahmoodzholideh
چه بلائی سرت ای نورِ دو عین آمده است تیربارانِ حسن یاد حسین آمده است قرعه ی قائله انگار به اسمت زده اند سنگ، کم آمده از بسکه به جسمت زده اند سرِ لِه کردنِ جسم تو چه بلوا کردند عقده ها از پدرت را سرِ تو وا کردند سینه اَت خُرد شده، بسکه لگدمال شدی زیرِ این نیزه و شمشیر و سنان، چال شدی سیزده ساله ی بشکسته تنم، صبر نما ای شده کشته بجای حسنم، صبر نما بدن هیچ کسی اینهمه پر چین نشده هیچکس مثل تو، چون فاطمه گلچین نشده چو غزالی، گلوی نازکِ تو نحر شده صحن این دشتِ غم، از خونِ تو یک بحر شده چه بلوغی قد و بالای تو دارد، گُلِ من غارتِ گیسوی خونریزِ تو شد قاتلِ من بس مرا خوانده ای، از آهِ تو بیتاب شدم تشنه لب مانده ای، از شرمِ لبت آب شدم ناله ی آخری اَت، لحظه ی افتادنِ تو پیشَت آورد مرا، در دمِ جان دادنِ تو بغلت میکنم اما ز بغل می‌ریزی چقدَر از دهن ای مست، عسل می‌ریزی سوی معراج شدی، در برِ چشمِ ترِ من جای تو هست همان پیشِ علی اکبرِ من @hajmahmoodzholideh
تیری که بر گلوی علی جای آب شد از خونِ او محاسنِ منهم خضاب شد پنجاه و چند سال ز بدر و حنین رفت گفتند خونِ خیبر و خندق حساب شد این طفلِ تشنه لب، سندِ غربت من است تیری مکید و بر روی دستم بخواب شد شد پاره پاره مثل فدک، حلقِ نازکش ذبحی عظیم پاره ی قلب رباب شد آغوشِ من، اگرچه شده قتلگاه او لبخند میزند! جگرِ من کباب شد "لا تُحرِ قَلبی" از طرف خیمه میرسد گوید سکینه: زَهره ی قلبم مذاب شد گوید رقیه: بند دلم پاره شد بیا... ای نازنین برادرِ من، وقت خواب شد اما ز پشت خیمه کسی گفت: ای رباب... تعجیل کن، که روی علی در نقاب شد یک عده نیزه دار، به دنبال غارتند بشتاب که، مزارِ علی هم خراب شد بر نیزه، راسِ کودک شش ماهه جا نشد زینب که دید، در دل او انقلاب شد بر سر زنان، تمام زنان جیغ می‌کشند زهرا شنید و خونجگرش بوتراب شد سرها به نیزه رفت و بدنها بخاک ماند با اینکه دفن کشته ی اهل عذاب شد @hajmahmoodzholideh
چه حال و روز عجیبی، گذشت بر تو حسین جان که همچو بازِ شکاری، تو آمدی سوی میدان علی مقابل چشمِ تو پاره پاره بدن بود میان گرد و غباری تنِ جوان تو پنهان در آن زمان که به زانو، کشیده ای بدنت را کنار پیکر اکبر، امان ز حال پریشان در احتضار، علی میکشید پا به زمین و نفس نفس زدنش در شماره بود فراوان ز لَخته خونِ گلویش، دلت به تاب و تب افتاد فغان کشیدی و گفتی: خدا کند ندهد جان صدا زدی وَلَدی! خواهرم رسیده کنارت ز جا بخیر و ببر عمه را ز دیده ی عدوان مَخواب راحت علی جان! حرم پناه ندارد مرو که بعدِ تو دنیا، چه جای ماندنِ یاران؟ مَبند دیده بُنَیَّ، سخن بگو دمِ آخر پس از تو چون رود عباس، وای بر دل طفلان اگر که چشمِ عمو را سپاه دور ببیند که رحم می‌کند آندم بدون تو به یتیمان خدا کند نرود معجری ز حمله به غارت خدا کند نشود هجمه ای به خیمه ی نسوان صدای هلهله ها را مگر نمی شنوی که... تمامِ جبهه شده پر ز پایکوبیِ آنان؟! اگر به خیمه هجومی شود پس از تو و عباس نَه گاهواره بماند، نَه زیوری ز عزیزان پس از شهادتِ یاران، نَه محرمی نَه پناهی مگر خدا بکند رحم بر سپاهِ غریبان اَمان ز حالِ رباب و اَمان ز حالِ سکینه که خاک بر سر دنیا پس از عروجِ شهیدان @hajmahmoodzholideh
ما که جان، در یاریِ خونِ خدا خواهیم داد دستِ سازش با یزیدی‌ها، کجا خواهیم داد؟! تا دِژِ هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة، داریم از حسین..‌. کِی دگر لبخند، بر اهلِ جفا خواهیم داد ضدِّ استکبار بودن، افتخاری زینبی است شیوه‌ی دختِ علی را، نشرها خواهیم داد بینیِ پُر بادِ استکبار، زیرِ پای ماست درسِ عبرت، بر جهانِ ظلم را خواهیم داد عالَمی بیدار شد، وَز حق کُشی بیزار شد با همین خیزِش، جوابِ آمریکا خواهیم داد غَزّه را، گَر بمب‌های صهیونیست آتش زند پاسخش، با روضه‌های کربلا خواهیم داد عزَّتِ ایرانِ اسلامی، به احکامِ خداست چون سلیمانی به میدان، اِعتنا خواهیم داد چون شهیدِ خدمت از قرآن حمایت می‌کنيم مجلسِ بین‌الملل را هم، صفا خواهیم داد دَم اگر از خطبه‌ی نهج‌البلاغه می‌زنیم چون شهیدان، در عمل آن‌را بها خواهیم داد ما جوابِ چالشِ تحمیلیِ حذفِ حجاب با نخی از چادرِ خَیرُالنِّسا خواهیم داد ما جوانان را، ز دانشگاهِ دین خط میدهیم حوزه را، سوی علی اکبر صَلا خواهیم داد نوجوانان را، به گُل‌های حسن خو داده‌ایم دستِ هر یک، پرچمِ سبزِ رضا خواهیم داد پرچمِ این مملکت، در دستِ مولانا رضاست روز و شب تعظیم، بر گنبد طلا خواهیم داد خِطّه‌ی یارِ خراسانی است، ایرانِ حسین جان و مال و آبرو را، خونبها خواهیم داد عزّتِ اَقوامِ ایرانی است، از حبِّ علی پنج نوبت نامِ او، سَر هر کجا خواهیم داد راهِ ما، تحتِ تَوَلّای اِمامِین است و بس در اطاعت از ولایت، کشته‌ها خواهیم داد ما علمداری چنان، عباس داریم ای جهان! هستیِ خود را به عشقَش، از وفا خواهیم داد تا اَبَاالفضل است خود، میر و علمدارِ حرم درس عبرت‌ها، به شمرِ بی‌حیا خواهیم داد از اَمان نامه، سرِ کوهِ ادب، پائین فتاد ای زبانم لال، روی خاک‌ها، از زین فتاد تیر ۱۴۰۳/محرم ۱۴۴۶ @hajmahmoodzholideh
سلامِ ما به علمدار کربلا عباس درودِ ما به سپهدار نینوا عباس سلامِ عالم و آدم، هماره تا خاتم به نور چشم همه آل مصطفا عباس فقیهِ آل علی، عبد صالح سبحان مطیعِ محض ولایت ز ابتدا عباس فرشتگانِ مقرب نه،،، زُمره ی شهدا بَرند حسرتِ والاییِ ترا عباس به شرق و غربِ فلک، بالهای گسترده بجای دست عطا کرده اَت خدا عباس مقامِ شامخِ بابُ الحوائجی داری به دستهای قطیعِ گره گشا عباس ادب ز محضر تو کسب فیض ها کرده تو شهره ای به علمدار باوفا عباس به افتخار برَد اسمِ پُر مُسمّایت هنوز، زینب کبری به هر کجا عباس تویی که پشت و پناه حسینِ زهرایی تویی به کرب و بلا حامیِ وِلا عباس شجاعتِ تو زبانزد، که اَشجَعُ النّاسی تویی که ماه بنی هاشمی اَلا عباس که گفته حرف امان نامه را به محضر تو؟ که برده آبرویت را به خیمه ها عباس تو آبروی دو دنیایی، یا ابوفاضل عزیزِ اُمِ بنین! یابنَ مرتضا عباس □ □ □ بلند قامتِ لشکر! بلند همتِ عشق! مباد قدّ رشیدت شود دوتا عباس! ز صدرِ زین نکند اقتدارِ تو اُفتد زمین، نَه جای تو هست ای شهِ سخا عباس امیدِ اهل حرم را تو ناامید مکن صدای العطش آید بگوش ما عباس چه شد که اَبروی پیوسته اَت، ز هم پاشید چه شد که بی رمق افتاده ای ز پا عباس اگر که قصه ی شقُّ القمر شده تکرار زدند بر سرِ تو ضربه بی هوا عباس نشسته تیر به چشمانِ نافذت، ای وای شکسته شد کمرِ حجت خدا عباس رسیده مادرِ ارباب در برت، برخیز! که گفتی از تَهِ دل، ذکرِ یااخا عباس @hajmahmoodzholideh
خواستم آبی رسانم در حرم اما نشد گفته بودم مشکها می آورم اما نشد خواستم پیش رباب این مشکِ پر آب آورم تا نگوید تشنه جان داد اصغرم اما نشد خواستم سیراب سازم تشنگان خیمه را تا مگر خشنود گردد خواهرم اما نشد خواستم بالاسر خواهر بمانم در حرم تا نگوید وای من از معجرم اما نشد جای دستانم سرِ راه تو ای مولای من... خواستم بر پای تو افتد سرم اما نشد چون دو دستم قطع شد، دستِ عالمگیری نماند خواستم گیرم بدستِ دیگرم اما نشد خواستم مانع شوم از غارت اهل خیام گفتم ایدل، من امیر لشکرم اما نشد اولین بار است، تو اِستاده، من افتاده ام خواستم خیزم بپای رهبرم اما نشد خواستم دستی نگیری بر کمر از داغ من تا نخندد کس به اشکِ سرورم اما نشد دست بر پهلو به بالینم رسیده مادرت کاش می‌شد انتقامِ، مادرم اما نشد کاش می‌شد از سرِ نیزه نبینم بارها تازیانه خوردنِ اهل حرم اما نشد تا قیامت از برایم شرم ماند و شرم ماند خواستم تسکین بر این چشمِ ترم اما نشد @hajmahmoodzholideh
مرد قیام از خلوت شب جا نمی ماند عبد خدا از سفره ی نجوا نمی ماند امشب که مهلت داده ما را در مناجاتش دور از ملاقاتش دل شیدا نمی ماند من عاشق صوم و صلاتم، عاشق قرآن از ما کسی در پشت این درها نمی ماند دین خدا حالا که جانِ تازه میخواهد پس جانِ ما دیگر در این تن ها نمی‌ماند باید کنون بار سفر بست ای همه عشاق اهل لقاءالله در دنیا نمی ماند هر کس که میخواهد،، بماند در کنار ما مهلت برای فرصت فردا نمی ماند امشب شهادتنامه عشاق امضا شد این صفحه های سرخ بی امضا نمی ماند ما لشکر زهرائیانِ کربلا هستیم فردا کسی از لشکر زهرا نمی ماند مردانِ ما جمله شهیدان خدا هستند جز سید سجاد کس از ما نمی ماند زنهای ما بعد از شما گردند اَسیرالله سالم سَری، از جمعِ این زنها نمی ماند غارت شود اینجا تمام خیمه های ما بر گوشِ طفلان گوشوار اینجا نمی ماند دستانِ سیلی باز گردد، بعدِ عباسم هرگز گلِ یاسی ز سیلی جا نمی ماند دست همه اهل حرم را ریسمان بندند دیگر برای کودکانم نا نمی ماند این خارها را از زمین باید بگیرم من دیگر برای طفل، دست و پا نمی ماند @hajmahmoodzholideh
قدم از قدم برندارم حسین مگر جایِ پایت گذارم حسین مرو اینچنین از برم با شتاب که قلبم شود از فراقِ تو آب به که میسپاری حرم را، به من؟! من و اینهمه لشکرِ اَهرمن؟! مرو از برم، سایه ی بر سرم که بایست محکم کنم معجرم گمانم که هنگام غربت شده خیامِ حرم، غرقِ وحشت شده ز هر خیمه، نِعمَ الاَمیری رسد از این جمع، بوی اسیری رسد کنون که ز پیشِ حرم میروی چرا باشتاب از برم میروی بمیرم ز طرزِ وداع گفتنَت پیام از جدایی دهد رفتنَت کمی صبر کن، علتِ آه من! بیا قدری آهسته رو ماه من! مَجالی به خواهر ز رویت بده بمن بوسه ای از گلویت بده ز مادر ترا جوشن آورده اَم ببین کهنه پیراهن آورده ام خودت پاره آنرا به خنجر نما که عریان نسازند جسم ترا ترا چونکه کشتند، نامردمان چسازم من و خیلِ نامحرمان پس از اینکه حلقِ ترا میدرند... از اینجا حرم را کجا میبرند؟ رباب از غمت بیقراری کند سکینه پِیَت گریه زاری کند رقیه ندارد توانِ فراق رسد سرنوشتش به شام از عراق حریمِ تو وقتی به غارت رسد اسارت، جسارت، خسارت رسد من و قافله داری اَم بعد از این پرستاری از سیدُ الساجدین اگر حکمِ حمله شود بر صِغار به گوشی نمانَد دگر گوشوار همه زخمها مان نمک می‌خورند یکایک یتیمان کتک می‌خورند چو تنها بمانم، نه خواهر نه تو نه عباس هست و نه اکبر نه تو مگر از سرِ نی نگاهم کنی کسی را علمدارِ راهم کنی مبادا شوم با عدو همسفر که جانِ یتیمان شود در خطر @hajmahmoodzholideh