🌸❤️🌸
#هردو_بخوانیم
🉐بسیاری از زوج ها، بحث و دعوا را نقطه پایانی خوشبختی شان می دانند
و اغلب به دلیل چنین تفکری اختلاف نظر شان را در دل شان نگه می دارند و می خواهند با سکوت شان جلوی بحث را بگیرند!
بخاطر داشته باشید که :
🉐ترس نشانه خوشبختی شما نیست.
🍃یک زوج خوشبخت می توانند اختلافات شان را به راحتی با هم در میان بگذارند و برای موضوعاتی که ارزش حیاتی برایشان دارد، گفتگو کنند و پیروز شوند.
🍃یک زوج ایده آل روی یک خط صاف پرلبخند زندگی نمی کنند.
🍃آنها به اختلاف نظر هم برمی خورند و گاهی از هم دلخور می شوند، اما تفاوت شان با دیگران این است که با هوشمندی از پس چنین مسائلی برمی آیند و به جای دلخوری های بی مورد، از این بحث ها درس می گیرند
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #منیر #پارت23 💜💜 فرزین در ماشین و باز کرد و سه تا جعبه پیتزایی که دستش بود گرف
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#منیر
#پارت24
💜💜
یادمه روزهای اولی که با فرزین آشنا شده بودم خیلی کنجکاو بود بدونه وقتی هیچکدوممون سرکار نمیریم چطوری اوقات زندگیمون رو سپری میکنیم ، اما وقتی بهش گفتم با حقوق بابا که برامون مونده میگذرونیم خیلی ناراحت شد و اون اوایل خیلی سعی داشت که بهم کمک کنه اما من قبول نکردم اما آخر سر به خاطر اینکه وام نگیرم مجبور شدم برای دوره ناخن ازش پول بگیرم البته به عنوان قرض.
با بشکنی که فرزین کنار گوشم زد به خودم اومدم و با لبخند نگاهش کردم
-حواست کجاست خانم خانما ؟ تحویل نمیگیری!
+نه عزیزم حواسم هست
نرگس طبق معمول مثل قاشق نشسته پرید وسط حرفمون و گفت:
-اگه راست میگی داشتیم راجع به چی حرف میزدیم ؟
+راجع اینکه خواهر بزرگتر خودتو سوال جواب نکنی
-ببخشید خااانم بزرگ
خنده کوتاهی کردیم و به خواسته نیره خانم صدای موزیک رو زیاد کردیم و شروع کرد به رقصیدن و دیوونه بازی
فرزین کاملا مشخص بود که انتظار نداشت خواهرم برعکس من انقدر شر و شیطون باشه اما به روی خودشون نمیاورد سعی میکرد خودشو با جمع وفق بده…
تقریبا رسیده بودیم شمال که نرگس با دیدن لواشک و آلوچه های کنار جاده نیشش تا بناگوشش باز شد و با لحن بچگونه ای گفت :
-وای فرزین ، تولوخدا یه لحظه اینجا وایسا آب دهنم راه افتاد
-عع نرگس بشین بابا خسته ایم ، تو شمال کلی از این چیزا هست انقدر میخوری تا بترکی
هرچی سعی کردم نرگس بیخیال بشه گوشش بدهکار نبود و آخر سر با اشاره فرزین که گفت اشکال نداره سکوت کردم و چیزی نگفتم …
♡♡♡
🧷به هفت دلیل نمیشود به همه کمک کرد.
به خاطر شخصیت، تربیت و در کل، بداخلاقی بعضی از افراد تنها کمک کردن به آنها ممکن نیست بلکه با اقدام به کمک ممکن است خود را در معرض آسیبهای بزرگتری قرار دهیم.
١)به اولین کسی که حمله کند نزدیکترین فرد به اوست.
٢)از رفتار و کارهایش پشیمان نخواهد بود.
٣)معتقد است مسئول بدبختی او دیگران هستند. ۴)مطمئنن در هر حال قدر تلاش و کمکهای شما را نخواهد دانست.
۵)اشتباهات قبلی خود را مدام تکرار خواهد کرد.
۶)گاهی امکان هر کمکی را به خود از بین میبرد.
٧)به خاطر ترس از خلقوخوی او دیگران نیز سکوت میکنند.
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #منیر #پارت24 💜💜 یادمه روزهای اولی که با فرزین آشنا شده بودم خیلی کنجکاو بود ب
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#منیر
#پارت25
💜💜
فرزین ماشین و یه کم جلوتر نگه داشت و گفت من الان میرم براتون میخرم میام .
همینکه فرزین از ماشین پیاده شد پشت سرش نرگس هم پرید پایین و تا خواستم بگم کجا میری رسیده بود به فرزین .
از تو آیینه بغلی داشتم نگاهشون میکردم کامل مشخص بود نرگس داره آبرومون و میبره با دستش عین بچه ها به لواشک ها و ترشک ها اشاره میکرد و فرزین هم از همش داشت میخرید .
دیگه داشتم از کارای نرگس کفری میشدم هر چقدرم که من با فرزین راحت باشم بالاخره باید یه جو آبرو برام میزاشت بمونه یا نه ؟؟
چند دقیقه بعد نرگس در حالیکه نیشش تا بنا گوش باز بود با یه سینی که توش کلی ظرفهای کوچیک ترشک و آلو بود اومد سمت ماشین و فرزین هم پست سرش اومد .
دعا میکردم نرگس زودتر از فرزین بشینه تو ماشین تا چهار تا بهش بگم دختره دیوونه آبرو برامون نزاشت …
خوشبختانه نرگس زودتر سوار شد و به محض اینکه نشست گفتم نرگس چیکار میکنی لعنتی شرفمون و بردی چه خبره این همههههه ترشک و لواشک آخههههه …
مثل بچه های تخس نگاهم کرد و گفت چیه خب دوست دارم تو نخور …
از لحن حرف زدنش خنده ام گرفت و تا خواستم حرف بزنم در ماشین باز شد و فرزین نشست تو ماشین .
فرزین برگشت عقب و به نرگس گفت بده بخوریم آب از لب و لوچه ام راه افتاد .
نرگس با صدای بچه گونه گفت باشه بخول ولی فقط خودت بخولیا به نیره ندی اون دوشت نداله …
فرزین که از صدایی که نرگس درآورده بود خنده اش گرفته بود با خنده گفت چرا دوست داره مگه نه نیره خانم ؟؟
دستش و دراز کرد و ظرف برگه زرد آلو که من عاشقش بودم و برداشت و گرفت سمتم .
بیا نیره بخور که معلومه خیلی خوشمزه ست
📗حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
دانشجویی میگفت:
یک روز استاد دانشگاه به هر کدام از دانشجویان کلاس یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت یک دقیقه فرصت دارید بادکنکهای یکدیگر را بترکانید هرکس بعد از یکدقیقه بادکنکش را سالم تحویل داد برنده است.
مسابقه شر وع و بعداز یک دقیقه من و چهار نفر دیگه با بادکنک سالم برنده شدیم
سپس استاد رو به دانشجویان کرد
و گفت: من همین مسابقه را در کلاس دیگری برپا کردم و همه کلاس برنده شدند زیرا هیچکس بادکنک دیگری را نترکاند چراکه قرار بود بعداز یک دقیقه هرکس بادکنکش سالم ماند برنده باشد که اینچنین هم شد
ما انسانها دراین جامعه رقیب یکدیگر نیستیم و قرار نیست ما برنده باشیم و دیگران بازنده. قرار نیست خوشبختی خود را با تخریب دیگران تضمین کنیم میتوانیم باهم بخوریم.باهم رانندگی کنیم. باهم شاد باشیم. باهم…باهم
🌱پس چرا بادکنک دیگری را بترکانیم.
یک دقیقه تفکر 👌
یاد بگیریم
از محبت دیشب پدر نگوییم در حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است...🌿
یاد بگیریم
از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند ...🌿
یاد بگیریم
اگر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،
شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد ...🌿
یاد بگیریم
اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم
نه وصف خنده اش را درجمع ...
شاید کسی در حسرتش روزها را میگذراند...🌿
یاد بگیریم
آهسته تر بخندیم، شاید کسی غمی پنهان دارد
که فقط خدا میداند.
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #منیر #پارت25 💜💜 فرزین ماشین و یه کم جلوتر نگه داشت و گفت من الان میرم براتو
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#منیر
#پارت26
یه دونه از برگه زرد آلوها رو برداشتم و گذاشتم دهنم …
_اووووم چقد خوشمزه ست.
صدای نرگس از پشت سرم اومد که گفت اوووم چقد خوشمزه ست اون وقت به من غر میزنی بیتربیت هی میگی آبروم و بردی آبروم و بردی .
فرزین که از کارهای نرگس خنده اش بند نمیومد گفت نیره نگفته بودی یه خواهر به این بامزگی داری .
نرگس : خاک تو سرت نیره نگفته بودی خواهر داری ؟؟
خندیدم و گفتم نگفته بودم یه خواهر خل و چل دارم …
نرگس : عقل نداری دیگه اگه عرضه داشتی تا الان هم خودت زن فرزین شده بودی هم من و داده بودی به فامیل هاشون راستیییی فرزین داداش داری ببین میخوام مثل خودت باشه ها همینجوری خوشگل خوشتیپ اصلا برادر دو قلو نداری اگه داری من مشتریم .
+وااااای این دختر دیگه داشت زیاده روی میکرد واقعا داشت از کنترل خارج میشد .
نرگس همیشه همینطوری شر و شیطون بود ولی الان دیگه یه کم زیاد از حد شده بود و به نظرم داشت لوس میشد .
سعی کردم با سوالهایی که از فرزین میپرسم فضا رو عوض کنم .
_فرزین ؟
-جانم
_کی میرسیم ویلا .
-تا بیست دقیقه دیگه میرسیم عزیزم خسته شدی ؟؟
_دلم میخواد برسیم یه دوش بگیرم .
-بزار زنگ بزنم مش قربان بگم وان حموم و پر کنه .
موبایلش و برداشت و شماره مش قربان و گرفت .
موبایلش رو اسپیکر بود و صداش تو ماشین پخش میشد …
_الو مش قربان
-سلام آقا فرزین خوب هستید رسیدید به سلامتی ؟؟
_نزدیکیم یه بیست دقیقه دیگه میرسیم مش قربان تا ما برسیم وان حموم و پر کن که میخوایم یه دوش بگیریم .
-چشم آقا تا شما بیاید ردیفش کردم
_دمت گرم میبینمت فعلا .
گوشی و قطع کرد و رو به من گفت خب اینم از این دیگه چی میخوای ؟؟
هدایت شده از تبلیغات گالری هنرمندان🎻
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️اینجوریه که طلا فروشها روز به روز
ثروتمندتر میشن
🔷 اگر سرمایه طلا فروشهارو هم نداری
بهت یاد میدم چجوری ۱۰۰ گرم طلا رو
با ۲/۳۰۰/۰۰۰ تومان معامله کنی
🔷 درآمد روزانه ۱/۵ تا ۵ میلیون تومان
🔷 تو این کانال مسیرشو توضیح دادم 👇
@.zartohidi @.zartohidi
.