eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
24.9هزار دنبال‌کننده
626 عکس
275 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده و مدیر کانال👇 @A_Fahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ اضطراب و تهوع جایزین ناباوری و بُهتم شده، هر چه به خانه نزدیک‌تر میشویم بیشتر درون دلم رخت شسته می‌شود... خاله نسترن چند بار تماس گرفته و جویای این شده که کی میرسیم... مقابل در خانه، سهراب بوق میزند و در باز میشود، غروب است و چراغانی حیاط چشم نواز... آقاجون به مردی اشاره میکند و جلوی اتومبیل سهراب گوسفند بی گناهی قربانی می‌شود، پدر را می‌بینم، کت و شلوار سورمه ای رنگ و شیکی پوشیده، بغض به گلویم هجوم می‌آورد... چقدر دلم آغوش محکم و مردانه‌اش را میخواهد... پدر اشاره میکند سهراب ماشین را داخل ببرد، سهراب همین کار را میکند و بعد از صندلی عقب دسته گل رز را به دستم میدهد، میگیرم و نگاهش میکنم. انگار او هم مضطرب است، حالش برایم غیرقابل درک است چون تابحال که کاملا خونسردانه رفتار کرده بود. در ماشین باز میشود، پدر است... پیاده میشوم و با بغض نگاهش میکنم: -سلام بابا... انگار نمیخواهد مستقیم نگاهم کند: -سلام بابا خوش اومدی! هنوز هم غرورش پابرجاست... لبخند غمگینی میزنم، آقاجون برخلاف پدر مرا بغل میگیرد و پیشانی ام را میبوسد. خاله نسترن، مادر و مهتاب به استقبال مان آمده اند، یکی یکی بغل شان میگیرم، مهتاب هم مثل من بغض دارد، خان‌جون اسپند دود کرده و به سختی جلو می‌آید. سمتش میروم، اشک‌هایش سرازیر است اما لبخند میزند، دست دور گردنش می‌اندازم: -گریه نکن خان جون... منم گریم میگیره ها... -گریه چیه مادر؟ سوز سرد هواس... چشام از دود اسپند سوخت... با دست آزادش به پشتم میزند: -مثل ماه شدی مادر؛ چشم حسودت کور!